قسمت اول
مباني رهبري در اسلام
حجة الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري
پيشگفتار
ترديدي نيست که امامت و رهبري ضامن تحقق و تداوم اسلام ناب محمدي(ص) و
آرمانهاي والاي اين آئين الهي است و از اين ديد مسأله امامت اساسيترين اصول
اعتقادي، سياسي و اجتماعي اسلام و رمز حيات جوامع اسلامي محسوب ميگردد.
قرنها است که امت اسلام از اين رمز حيات غافلند، اين غفلت رشد و بالندگي و
مجد و عظمت را از جوامع اسلامي سلب کرد و راه سلطه بيگانگان را بر مسلمين هموار
نمود و از اسلام جز تصويري باقي نگذاشت.
پيروزي انقلاب اسلامي در ايران مسلمين را هشاير کرد و آنها را با علة
العلل انحطاط کشورهاي اسلامي آشنا نمود، اکنون هر مسلمان آگاه منصف، تابع هر مذهبي
باشد. خوب ميداند، تنها راه تحقق اسلام واقعي و آرمانهاي اسلامي و کوتاه کردن دست
اجانب از ممالک اسلامي، پياده شدن اصل امامت امام حق است.
در اين مقطع از تاريخ اسلام و در شرايط کنوني، آشنايي با مباني امامت و
رهبري در اسلام، ضروريترين مسأله براي همه علاقمندان به اين آئين آسماني در سراسر
جهان است و نوشتار که در برابر شما است تلاشي است در اين راه.
لازم به تذکر است که اين مجموعه تحت عنوان درسهايي از اصول عقايد اسلامي
توسط مؤلف از طريق شبکه دوم سيماي جمهوري اسلامي ايران تدريس شده است که اکنون پس
از بازنگري به شکل حاضر منتشر ميگردد.
تعريف امامت
کلمه امام ميتواند از ريشه«أمام: جلو» يا«اُمّ: اصل» و يا «اَمّ: قصد و
آهنگ» باشد.
در صورت اول امام به معناي پيشرو و پيشوا، در صورت دوم به معناي اصل و
اساس جامعه و در صورت سوم به معناي کسي که جمعيتي آهنگ پروي او را دارند، ترجمه و
تفسير ميشود.
در«مفردات القرآن» کلمه امام اين طور معنا شده است: «امام عبارت است از
چيزي که پروي شود، تفاوتي ندارد که آن چيز، انسان باشد که گفتار يا کردارش مورد
پيروي قرار گيرد، يا اينکه کتاب باشد و يا چيزي ديگر، و نيز تفاوت نميکند آنچه
مورد پيروي است حق باشد يا باطل».[1]
همانطور که ملاحظه ميکنيد هيچ يک از اين کلمات: «امام، امامت، و امت»
مفهوم مقدسي ندارند، امام کسي است که امتي را امامت کند و رهبري جماعتي که از او
پيروي ميکنند را بعهده گيرد اعم از اينکه خود عادل و راه يافته و امامتش حق باشد.
يا گمراه و امامتش ناحق و باطل.
بنابراين امامت مانند توحيد و نبوت ذاتا مفهوم مقدسي ندارد و تنها در
صورتي که در پيشوايي به حق بکار رود مفهومي مقدس پيدا ميکند.
در قرآن کريم کلمه«امامت» نيامده، ولي واژه «امام» و نيز«امت» هم در مفهوم
مقدس و هم در مفهوم نامقدس آنها مورد استفاده قرار گرفته است.
امام نور
يکي از مواردي که قرآن کلمه امام را در مفهوم مقدس آن استعمال نموده آيه
124 از سوه بقره درباره امامت حضرت ابراهيم(ع) است:
«و اذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فأتمهن قال اني جا علک للناس اماما.»
و هنگامي که خداوند اراهيم را به شکلهاي مختلف آزمود و او بخوبي از عهده
آن آزمايشها برآمد، فرمود من تو را امام و پيشوا براي مردم قرار دادم…
نمونه ديگر آيه 72 از سوره انبياء، درباره امامت پيشوايان الهي از خاندان
حضرت ابراهيم:
«و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا.»
ما آنها را اماماني قرار داديم که مردم را به فرمان ما هدايت ميکردند.
امام نار
قرآن کريم فرعون و فرعونيان را نيز امام ميداند. امّا، امام نار، رهبران
و پيشواياني که پيروان خود را به آتش دوزخ دعوت ميکنند:
«و جعلنا هم ائمه يدعون الي النار».[2]
ما آنها را اماماني قرار داديم که به آتش دوزخ مردم را دعوت ميکنند.
و نيز عهد شکنان مستکبري که با مسلمانان صدر اسلام درگير بودند را، قرآن
کريم امامان کفر ميخواند:
«و إن نکثوا ايمانهم من بعد عهدهم وطعنوا في دينکم فقاتلوا ائمة الکفر…»[3].
اگر پيمانهاي خود را پس از عهد شکستند و آئين شما را مورد طعن قرار دادند
با امامان کفر بجنگيد…
امت نور
يکي از مواردي که قرآن کلمه امت را در مفهوم مقدس آن بکار برده، آيه 128
از سوره بقره است:
«و إذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انک انت
السميع العليم ربنا و اجعلنا مسلمين لک و من ذريتنا امة مسلمة لک».
هنگامي که ابراهيم و اسماعيل پايههاي خانه کعبه را بالا ميبردند و ميگفتند
پروردگارا ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتي که در برابر فرمان
تو تسليم باشند بوجود آور.
در آيه 143 از همين سوره نيز امت در مفهوم مقدسش بکار رفته است:
«و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علي الناس».
اينچنين شما را امت ميانه و معتدل قرار داديم تا امت نمونهاي در برابر
مردم باشيد…
امت نار
قرآن کريم صحنه برخورد امامان ضلالت را در قيامت با امتهاي گمراه، اين طور
ترسيم ميکند:
«قال ادخلوا في امم قد خلت من قبلکم من الجن و الإنس في النار کلما دخلت
امة لعنت اختها…»[4]
(خداوند به آنها) ميگويد: داخل شويد در صف گروههاي مشابه خود از جن و انس
در آتش، هر زمان امتي وارد ميشوند، امت ديگر را نفرين ميکنند تا همگي با ذلت در
آن قرار گيرند(در اين هنگام) امتهاي گمراه درباره امامان خود ميگويند: خداوندا!
اينها بودند که ما را گمراه ساختند پس کيفر آنها را از آتش دو برابر کن.
با عنايت به آنچه ذکر شد معلوم ميشود تعريفي که کتاب«امت و امامت» از
واژه «امام»، «امت» و «امامت» نموده است جامع و کامل نيست، متن عبارت کتاب اين
است:
«… امت، يک جامعه در حال رفتن و شدن ابدي بسوي تعالي مطلق است، و
چون«امت» را شناختيم به سادگي ميتوانيم تعريف دقيق و روشن«امامت» را و نقش
اجتماعي آنرا به دست آوريم.
بنابراين: «امامت» رژيمي است که امت را در اين راه هدايت ميکند و راه ميبرد».[5]
ايراد ما اين است که اين تعريف، تعريف امت و امامت نيست[6]،
امت ميتواند در حال رفتن بسوي تعالي مطلق و يا انحطاط مطلق باشد و نيز امامت ميتواند
را در راه تکامل و يا انحطاط هدايت کند.
آري امامت در مفهوم مقدسش هدايت امت به سوي کمال مطلق است.
مراتب امامت
امامت به مفهوم مقدسش که هدايت انسان به کمال مطلق است چون نور مراتبي
دارد و به مفهوم نامقدسش نيز که رهبري انسان به انحطاط مطلق است چون ظلمت داراي
مراتب است.
مسأله اين است که امامت نور داراي چند مرتبه است و کدام يک از مراتب آن به
عنوان يک اصل اعتقادي در اين سلسله از مباحث مورد بحث و بررسي است؟
مجموعا شش مرتبه براي امامت قابل تصور است، اين مراتب عبارتند از:
1- رهبري با گفتار.
2- رهبري با گفتار و کردار.
3- رهبري سياسي.
4- رهبر سياسي و ديني.
5- رهبري معصوم در امور اجتماعي.
6- ولايت تکويني در هدايت انسان.
رهبري با گفتار
رهبري با گفتار محض، يا امامت با قول بدون فعل، پائينترين مراتب امامت
است. کسي که مردم را به خير و صلاح و کمال دعوت ميکند با زبان ولي خودش اهل عمل
نيست، امام است لکن اماتش امامت نور است در گفتار و امامت نار است در کردار.
امامت به اين معنا و رهبري در اين مرتبه هر چند دعوت به حق و هدايت به
کمال است لکن به دليل تناقض گفتار و کردار امام. از نظر اسلام به شدت مذموم و
محکوم است. ببينيد قرآن کريم چگونه اين امامت و هدايت را محکوم ميکند:
«يا ايها الذين آمنوا لم تقولون مالا تفعلون کبر مقتا عند الله أن تقولوا
ما لا تفعلون».[7]
هان اي کساني که ايمان آوردهايد چرا چيزهايي که خود عمل نميکنيد به مردم
ميگوئيد. خداوند سخت خشمگين است از اينکه شما چيزي را بگوئيد که بدان عمل نکنيد.
از نظر اسلام، امام قبل از اينکه با گفتار مردم را به نيکي و کمال دعوت
کند بايد کردار او براي آنان آموزنده باشد، امام علي(ع) در اين زمينه ميفرمايد:
«من نصب نفسه للناس اماما فعليه أن يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره،
وليکن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها أحق بالاجلال من
معلم الناس و مؤدبهم».[8]
هر که خود را امام و پيشواي مردم نمود، بايد پيش از ياد دادن به ديگران
نخست به تعليم خود به پرداز و بايد قبل از اينکه با زبان و گفتار مردم را ادب کند،
با سيره و کردار آنها را راهنمايي نمايد، که معلم و مؤدب خود از معلم و مؤدب
ديگران به تعظيم و تکيم سزاوارتر است.
حافظ در وصف اينگونه امامان و واعظان که خود را فراموش کرده و به موعظه
ديگران ميپردازند، ميگويد:
واعظان کاين جلوه بر محراب و منبر ميکنند
چون بخلوت ميروند آن کار
ديگر ميکنند
مشکلي دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
تو به فرمايان چرا خود تو به کمت ميکنند
گوئيا باور نميدارند روز داوري
کاين همه قلب و دغل در کار داور ميکنند
اميرالمؤمنين(ع) اينگونه واعظان را لعنت کرده است:
«لعن الله الآمرين بالمعروف التارکين له و الناهين عن المنکر العاملين
به».[9]
خدا لعنت کند کساني را که مردم را به نيکي دعوت ميکنند ولي خود تارک آن
هستند و از زشتي باز ميدارند ولي خود بدان عمل ميکنند.
پيامبر اسلام(ص) ميفرمايد که: در شب معراج مرا به ديدار گروهي بردند که
لبهاشان با قيچيهايي از آتش قيچي ميشد. هر چه لبهاي آنها را ميبريدند دوباره ميروئيد!
از جبرئيل پرسيدم که اينها کيانند؟ پاسخ داد: خطبا و سخنرانهاي امت تو هستند! آنها
که به مردم ميگويند آنچه را خود انجام نميدهند و کتاب خدا را ميخوانند و به آن
عمل نميکنند[10]!
رهبري با گفتار و کردار
مرتبه دوم امامت، رهبري با گفتار و کردار است، اين معنا از رهبري در واقع
نخستين مرتبه امامت انسان است که اسلام آنرا تأييد نموده و قرآن مردمر ا بدان دعوت
ميکند و همه انسانها ميتوانند به اين معنا امام باشند و به اين مرتبه از امامت
دست يابند.
قرآن کريم در پايان سوره فرقان دوازده ويژگي براي انسانهاي شايسته با
عنوان «عباد الرحمن» آورده که يکي از مشخصات آنها اين است:
«و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين و اجعلنا
للمتقين اماما».[11]
و آنها کساي هستند که در مقام نيايش گويند: پروردگارا از همسران و فرزندان
ما، مايه روشني چشم ما قرار ده و ما را امام اهل تقوا بنما.
در حکمت 281 از نهجالبلاغه، اميرالمؤمنين(ع) ويژگيهاي يکي از برادران
ديني خود که به اين مرتبه از امامت نائل آمده بود را بيان نموده و در پايان تأکيد
ميکند که براي همه تحصل اين صفات ضروري است، و اگر کسي نميتواند بايد بقدر توان
بکوشد و بخشي از اين ويژگيها را تحصيل کند، متن کلام امام اين است:
«کان لي فيما مضي اخ في الله، و کان يعظمه في عينه، و کان خارجا من سلطان
بطنه فلا يشتهي ما لا يجد و لا يکثر اذا وجد، و کان أکثر دهره صامته، فإن قال بذ
القائلين، و نقع غليل السائلين، و کان ضعيفا مستضعفا، فان جاء الجد فهو ليث غاد
وصل واد، لا يدلي بحجة حتي يأتي قاضيا، و کان لا يلوم أحدا علي ما يجد العذر في
مثله حتي يسمع اعتذاره. و کان لا يشکو وجعا إلا عند برئه، و کان يفعل ما يقول و لا
يقول ما لا يفعل، و کان ان غلب علي الکلام لم يغلب علي السکوت و کان علي أن يسمع
أحرص مه علي أن يتکلم، و کان اذا بدهه امران نظر ايهما أقرب الي الهوي فخالفه.
فعليکم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوا فيها، فان لم تستطيعوها فاعلموا أن أخذ
القليل خير من ترک الکثير».
در گذشته برادري در راه خدا داشتم که کوچک بودن دنيا در نظرش او را در
ديده من بزرگ مينمود. شکمش بر او چيره نبود و لذا اشتها به چيزي که نمييافت
نداشت و وقتي که مييافت زياد نميخورد بيشتر روزگارش خاموش بود، ولي اگر لب به
سخن باز ميکرد بر سخنوران غلبه مينمود و عطش اهل پرسش را فرو مينشاند او فردي
ضعيف و مستضعف شناخته ميشد لکن وقتي هنگام برخورد جدي پيش ميآمد چون شيري خشمگين
و ماري پر زهر بود. حجت و برهان خود را در اختلافات تنها نزد قاضي بيان ميکرد.
کسي را بر کاري که در مانند آن عذري مييافت سرزنش نميکرد تا عذر او را بشنود. از
دردي که به آن مبتلا ميشد شکايت نميکرد مگر پس از بهبودي. به آنچه ميگفت عمل ميکرد
و آنچه خود بدان عمل نمينمود. براي ديگري نميگفت. اگر مغلوب کسي در سخن گفتن ميشد
در سکوت کس نميتوانست بر او غلبه کند. در شنيدن حريصتر بود تا گفتن. در انتخاب
دو کار هر يک که به تمايل نفساني او نزديکتر بود را انتخاب نميکرد.
پس بر شما باد به تحصيل و ملازمت اين ويژگيها و رقابت در فرا گرفتن آنها،
و اگر نميتواندي همه اين صفات را تحصيل کنيد، بدانيد که گرفتن اندک بهتر از
فروگذاري بسيار است.[12]
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن
المنکر».[13]
مردان و زنان با ايمان ولايت بر يکديگر دارند«و بهمين جهت» هر کدام ديگري
را امر بمعروف و نهي از منکر ميکند.
اين ولايت، ولايت و فرماندهي سياسي نيست بلکه حقي است که خداوند متعال
براي اصلاح جامعه، به فرد فرد افراد مسلمان داده که ميتوانند براي زدودن منکر از
جامعه و گسترش معروف به يکديگر فرمان بدهند و نه تنها ميتوانند از اين ولايت وحق
الهي استفاده کنند بلکه بايد استفاده نمايند.
در اوج اين مرتبه از امامت و ولايت، انسان به مرحلهاي از کمال ميرسد که
کردارش بيش از گفتار مردم را به نيکي دعوت ميکند و از بدي باز ميدارد، کمتر ميگويد
و بيشتر عمل ميکند و بدين ترتيب به گفته اميرالمؤمنين(ع) به زيباترين فضايل
انساني در اين بعد دست مييابد:
«زيادة الفعل علي القول أحسن فضيلة و نقص الفعل عن القول أقبح رذيلة».
فزوني کردار بر گفتار زيباترين فضيلت و کاستي کردار از گفتار زشتترين
رذيلت است.[14]
ادامه دارد
[1]– المفردات في غريب لاقرآن
تأليف ابوالقاسم حسين بن محمد معروف به راغب اصفهاني از اعلام اواخر قرن پنجم
هجري.