وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت يازدهم

وصيت نامه امام«قدس سره» و اسم مستأثر الهي

آيت الله محمدي گيلاني

* از معلومات مستأثره خدايتعالي علم به ساعت و قيامت کبري است.

* ذکر برخي از آيات قرآني در اين رابطه.

* حقيقت ساعت و قيامت کبري.

* دلالت آيات کريمه بر وجود قيامت کبري النهايه در مکمن غيب الهي محفوظ
است.

* اشاره به انتهاء علل ماديه و صوريه و غائيه و فاعليه به فاعل واحد بسيط.

* ارتفاع حجب و زوال تعينات با تجلي حقتعالي به وحدت قهاره.

* نقل عبارتي از مصباح الهدايه امام قدس سره.

* نتيجه آنکه ممکن نيست که در عين فناء، مفني ادراک شود.

در مقاله پيشين گفتيم: «راه حضور و اشراف بر اسماء مستأثره خدايتعالي بر
روي همه بسته است، حتي با سير و سلوک روحاني که حدود و تعينات زائل و حجب مرتفع مي
گردد نيز ممکن نيست که حضور و اشراف بر آنها بهره سالک شود و در اين باره از کتاب
شريف مصباح الهدايه امام بياني از بعضي از ايشان نقل کردم، و عنوان کردم که
معلومات مستأثره خداوند متعال در اسماء مستأثره حضرت منحصر نيست و وعده دادم که به
بعضي ديگر از علوم مختصه به خداي سبحان اشاره کنم.» اينک وقت وفاي به وعد است و
بحول الله تعالي و قوته در اين مقاله انجام مي‌گيرد، از جمله آن علوم علم الساعه
يعني قيامت کبري است:

قيامت کبري

در قرآن کريم متکررا آمده که علم الساعه مختص بخداوند متعال است و براي
غير حضرتش مطمعي در اين علم نيست و حتي به اشرف الممکنات خاتم النبيين(ص) خطاب مي‌کند:
«فيم انت من ذکر بها الي ربک منتهاها» (النازعات ـ آيه 43- 44).

يعني: تو کجا و حضور و اشرف بر ساعت«که غيب عندالله است و از تحديد و
تقدير بيرون است» کجا؟! توضيح اين تعبير به ظاهر تند خواهد آمد و ناگزير از ذکر
آياتي چند در اين رابطه مي‌باشيم:

1- آيه 187 از سوره اعراف: «يسئولنک عن الساعة ايان مرسيها قل انما علمها
عند ربي لا يجليها لوقتها الا هو ثقلت في السموات و الأرض لا تأتيکم الا بغتة
يسئلونک کانک حفي عنها قل انما علمها عند الله ولکن اکثر الناس لا يعلمون».

ـ درباره ساعت«قيامت کبري» از تو مي‌پرسند که چه وقت مي‌رسد و استقرار مي‌يابد،
بگو: علم آن نزد پروردگار من است، فقط او است که چون وقتش آمد آشکارش مي‌کند بر
آسمانها و زمين گران و سنگين است، نمي‌آيد بر شما مگر به ناگهاني، طوري از تو
درباره ساعت و قيامت کبري مي‌پرسند، انگار به آن عالميف بگو: علم آن فقط نزد
خدايتعالي است ولي اکثر مردم نمي‌دانند.

2- آيا 47 از سوره فصلت:‌«اليه يرد علم الساعة و ما تخرج من ثمرات من
اکمامهما و ما تحمل من انثي و لا تضع الا بعلمه».

ـ مرجع علم ساعت«قيامت کبري» فقط خدايتعالي است و هيچ ميوه‌اي از غلاف
خويش بيرون نمي‌آيد و هيچ ماده‌اي آبستن نمي‌شود و نمي‌زايد مگر آنکه مسبوق به علم
او است.

3- آيه 34 از سوره لقمان: «ان اللهعنده علم الساعه و ينزل الغيث و يعلم ما
في الارحام».

ـ تنها خداوند است که علم ساعت«قيامت کبري» نزد او است، و او باران را
نازل مي کند و او به آنچه در رحمها است علم دارد.

حقيقت ساعت و قيامت کبري

جمله: «لاي يجليها لوقتها الا هو» دلالتي روشن دارد بر اينکه ساعت و قيامت
کبري موجوداست ولي در مکمن غيب عنداللهي محفوظ است، و فقط خداوند توانا است که در
وقتشآنرا جلوه‌گر و آشکار مي‌سازد، نظير آيه کريمه: «ان الساعه آتية لا ريب فيها»
(الحج ـ آيه 7) که صريح است در اينکه ساعت و قيامت کبري خواهد آمد و شکي در آن
نيست، بديهي است که عبارات«آتية» و «مرسيها» علاوه بر دلالت بر موجوديت ساعت و
قيامت کبري دلالت دارند بر اينکه وجود آن در نظام فرايند موجودات، غايت و نهايت لا
بد منه است که بسراغ ذي الغايه مي‌آيد و لنگر مي‌اندازد و ثبات و استقرار مي‌يابد.

پس قيامت که غايب رجوع همه امور است، موجوداست و خدايتعالي در علم غيب
بدان مستأثر و متفرد است، و بهتر است که مبرهن گفته‌ آيد:

باريتعالي که همه امور و موجودات را بمحض جود خويش آفريده است چنانکه خود
مبدء و فاعل آنها است خود نيز نهايت و غايت آنها است، و در مدارک اصحاب برهان و
شهود اهل عرفان ثابت گرديده که علل ماديه و صوريه و غائيه و فاعليه تماما بدون هيچ
استثناء به علت فاعلي واحد بسيط که در غايت وحدت و نهايت بساطت است، منتهي مي‌شوند
و مبدئي که داراي چنين وحدت و بساطت است جز حضرت واجب تعالي احدي نيست، پس آن ذات
مقدسه منتهي علل غائيه و غاية الغايات و نهاية النهايات است و جملگي بسوي او
رهسپارند و همگي طالب اويند: «الا الي الله تصير الامور». (سوره شوري ـ آيه 53)

بلي از آن رو که اسماء الله تعالي وسائط در افاضه و ايجادند، لزوما مرجع
هر چيزي آن اسمي است که واسطه در ايجاد و تدبيرش مي‌باشد ولي نهايتا مرجع همه بسوي
خدايتعالي است کهاصل ايجاد و تدبير است، و قيامت کبري يعني: «رجوع کل شيء الي
اصله» و حقيقت آن ارتفاع حجب و زوال همه تعينات خلقيه و فناء وجه عبوديت در وجه
ربوبيت است که با ظهور و تجلي حقتعالي به وحدت حقيقيه انجام مي‌پذيرد چنانکه تعين
قطرات باران با رجوع و وصول بدريا زايل مي‌شود و جملگي با زوال تعينات و حدود،
فاني مي‌گردند و به تعبير امام بزگوار قدس سره در مصباح الهدايه:

«ان القيامة الکبري للاکوان الخارجيه بانطماس نورها و هويتها تحت سطوح
النور الربوبي و برجوع کل مظهر الي ظاهره وفنائه فيه».

حاصل آنکه همانگونه که طلوع خورشيد جود الهي از مشرق فيض، ممکنات را به
خلعت وجود وهيت، متکرم مي‌سازد بدانسان طلوع خورشيد واحد قهار از مغرب فيض، مسلتزم
فناء هويات و ذوبان تعينات ممکنات است: «کل من عليها فان و يبقي وجه ربک ذوالجلال
و الاکرام» (سوره الرحمن ـ آيه 27). و باقي همان وجه الرب است که فيض مقدس الهي
است، چنانکه با طلوع خورشيد طبيعت و تابش حرارت آن بر برفهاي مختلف الاشکال، همه آن
شکلها با ذوبان برف، زائل و فاني مي‌شوند و آنچه باقي مي‌ماند آب است که در اشکال
مختلف و هندسه‌هاي متنوع برف جلوه‌گر بوده است و چه خوش گفته اين عارف پاکزاد که
رحمت بر آن تربت پاک باد:

و ما الخلق في التمثال الا کثجله                      و
انت بها الماء الذي هو نابع

و ما الثلج في تحقيقنا غير مائه                                و
غيران في حکم دعته الشرائع

ولکن يذوب الثلج يرفع حکمه                            و
يوضع حکم الماء و الامر واقع

تجمعت الاضداد في واحد البها                         و
فيه تلاشت و هو عنهن ساطع

نتيجه بيان گذشته اين ميشود که ساعت يعني قيامت، بوجود غيبي هم اکنون
موجود است و خواهد آمد«آتية لا ريب فيها» و تجلي و ظهور آن، ملزوم به افناء همه
حدود و تعينات اشياء است، پس چگونه ممکن است چيزي در عين فناء و زوال هويتش، مفني
خويش را حضورا دريابد؟!

دريافتن، دريابنده مي‌خواهد در صورتيکه با ظهور ساعت، همه هويتها ذوب مي‌گردند
و تعينها بالکل زائل مي‌شوند و در اين صورت، فرض علم حضوري بوجود ساعت جز افتراض
خلف نيست! «لمن الملک اليوم لله الواحد القهار» (سوره غافر ـ آيه 16).

يعني: با تجلي وحدت قهار«و نه وحدت عددي» که ثاني براي آن ممتنع الفرض است
مالک هويتي باقي نمي‌ماند، تا شهود و حضور جهت او قابل افتراض باشد و گرفتاران در
زندان محدوديت و تقدير کجا و علم و شهود به مغيب بيرون از تحديد و اندازه عند الله
تعالي کجا؟ «يسئلونک عن الساعه ايان مرسيها فيم انت ذکريها الي ربک منتهاها».

بلي، علم محبوسين در زندان حدود و اقدار و ازمنه و امکنه به ساعت و قيامت
نظير علم کور مادرزاد است به رنگها و شکلها، و همان طور که مدرکات بصر نسبت به قوه
شامه غيب است، و بديهيات عقليه بر حواس، غيب است، همچنان امر ساعت و قيامت بر عقول
بشري غيب است، و ممکن نيست احدي به آن احاطه يابد مادامي که در س جن تقدير و تحديد
است.

پرسش منکران ساعت به تعبير«ايان مرسيها» همانند پرسش کور مادرزاد است در
وقتي که شما مبصر مثلا شکل و رنگ قله دماوند را براي او توصيف نموديد پرسش کند:
چگونه چشيده يا بوئيده يا شنيده مي‌شود؟

علي اي حال بيان گذشته در عين دلالت بر اينکه ظهور ساعت و قيامت ملازم با
فناء اشياء است، لازم ديگري را سايه‌وار بدنبال مي‌کشيده و آن اين بوده که به نص
قرآن کريم ساعت و قيامت بوجود غيبي هم اکنون در مکمن غيب، موجود است و بنابراين،
آنهائي که با سفر و سلوک روحاني از مجس حدود و اقدار خلاصي يافتند و به اسماء الهي
که«غيب السموات و الارض» (سوره بقره ـ آيه 30-33) است متعلم شدند، قيامت کبري
برايشان معجلا تحقق يافته است وب راي غير اين طايفه مؤجلا تحقق مي‌يابد و مبتلا به
فزع و صعق مي‌شوند.

و اما طايفه مشاراليها از فزع و صعقه در امانند بلکه از احضار پايه محاسبه
نيز مستثني هستند که در اين آيات آمده: «يوم ينفخ في الصور ففزع من في السموات و
من في الارض الا من شاء الله»(سوره نمل ـ آيه 87).

و «و نفخ في الصور فصعق من في السموات و من في الأرض الا من شاء الله»
(سوره زمر ـ آيه 68).

و«فانهم لمحضرون الا عباد الله المخلصين» (سوره الصافات ـ آيه 128).

و روايات کثيره‌اي از فريقين درباره قيام قيامت معجلا براي اولياء الله
بسيار است و از لطيف‌ترين آنها روايتي است که بطرق متعدد از فريقين، از رسول
الله(ص) روايت گرديده که فرمودند: «انا و الساعه کهاتين» اشاره به انگشتهاي ابهام
دستهاي مبارکشان کردند که به تفسير آن مي‌پردازيم ان‌شاءالله.

«ادامه دارد»