خطر مطبوعات مبتذل و انحرافي

ارزشهاي اسلام و انقلاب اسلامي را پاسداري کنيم(13)

خطر مطبوعات مبتذل و انحرافي

«ملت عزيز در طول 50 سال سياه اخير گرفتار مجلات و روزنامه‌هاي تخريب
کننده و فاسد کننده نسل جوان و از آنها بدتر سينماها و راديو و تلويزيون بود که با
برنامه‌هاي خود ملت را به حد وافري در آغوش غرب و غرب‌زده‌ها غلتانيد و ضررهاي
رسانه‌هاي گروهي از خرابي توپ و تانک و سلاح‌هاي مخرب بالاتر و بدتر است. چه که
ضررهاي سلاح‌ها گذرا است و ضررهاي فرهنگي باقي و به نسل‌هاي بعد انتقال پيدا مي‌کند…»

امام خميني«قدس الله روحه» (22/11/63)

امام روشن ضمين و بيداگر امت اسلام، با اشاره به فضاي فکري و فرهنگي حاکم
بر انديشه‌ها در نيم قرن اخير ايران، کانون و نقطه اصلي خطر و توطئه را نشان داده‌اند
که آن عبارتست از فضاي آموزشي و تبيلغاتي و خوراک فکري که بخشي از آن در مطبوعات و
رسانه‌هاي همگاني نمودار بود و در دو جبهه نفعاليت مي‌پرداخت:

1- روشنفکران غرب‌زده

روشنفکران غرب‌زده در قالب استاد و نويسنده، با بينش و گرايش ليبراليستي
ضرورت ذوب شدن در فرهنگ و تمدن و سنت‌هاي غربي را مطرح مي‌ساختند که اين وضع
اسفبار منحصر به فضاي فکري و فرهنگي ايران نبود بلکه تهاجمي بود سازمان يافته و
حساب شده که با همکاري نيروهاي استعماري و بکارگيري کليه شيوه‌ها و ابزارها و در
تمامي ابعاد زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي مسلمين، در تمام کشورها و جوامع
اسلامي از ايران، ترکيه، مصر، و هند، و… به اجرا درمي‌آيد…

«سيد احمد خان» مؤسس دانشکده اسلامي ـ انگليسي هند که بعدا به دانشگاه«علي
کره» موسوم گرديده مي‌گفت: مسلمين بايد تمدن غربي را در بست بپذيرند تا در صف ملل
پيشرفته در آيند: «ضياء کوکب آلب» اديب ترک از بنيانگذاران ترکيه جديد مي‌گفت: ما
بايد يکي از دو راه را برگزينيم: يا تمدن غرب را بپذيريم و يا همواره اسير نيروهاي
غربي باشيم.

دکتر«طه حسين» در مصر توصيه مي‌کرد ما بايد راه و روش غربي را بپيمائيم و
در خير و شور و شيرين و تلخ و زشت و زيباي تمدن غرب شريک تمدن آنها باشيم…

و تقي‌زاده‌ها در ايران مي‌گفتند ايراني بايد از فرق سر تا ناخن پا فرنگي
شود تا شخصيت خويش را باز يابد! و همچنين ديگر روشنفکران در ديگر کشورهاي اسلامي
چندين تفکر و انديشه‌اي داشتند.

اين توطئه فرهنگي بخشي است از طرح گسترده استعماري ـ استکباري جهاني(ع) و
مسلمين که بوسيله رژيم‌هاي دست نشانده غرب(يا شرق)، روشنفکران خود باخته يا خود
فروخته و دستگاههاي تبشيري و مؤسسات مسيحي اجرا مي‌شد و هدف کلي آن اسلام‌زدائي و
بيگانه کردن مسلمين با کيان و شخصيت اسلامي خويش و در نتيجه غارت و چپاول سرمايه‌هاي
ملي و ذخاير انساني و طبيعي آنها و ادامه سلطه استعماري در مناطق نفت‌خيز
خاورميانه و آفريقا و… و عموما کشورهاي جهان سوم بود(البته شرق نيز ماجراي
جداگانه مشابهي داشت که فعلا بصدد آن نيستيم) البته اين مسئله همچنان براي دول
غارت‌پيشه زنده است بويژه پس از تجديد حيات اسلام در شعاع انقلاب اسلامي به رهبري
پيامبرگونه امام راحل(قدس سره) که سردمداران استکبار انرا پنهان نمي‌دارند…

رئيس انجمن سياست خارجي آمريکا«دانيس بابيل» در يک کنفرانس که در ترکيه
برگزار شدهب ود با اشاره به انقلاب اسلامي و بويژه بعد فرهنگي آن  پي‌آمدهايش براي غرب و شرق و نگراني از آينده
گفت: «سه عنصر مهم در خاور ميانه وجود دارد: نفت، اسلام و رويدادهاي مربوط به
مسلمانان. تأکيد کرد که ما ناگزيريم نسبت به حوادث آگاه و بيدار باشيم!» در هر حال
اين يک جبهه بود که استکبار جهاني گشود و عواملش کارگزار آن شدند و به نشر فکر و
فرهنگ غربي و خود بيگانگي مسلمانان پرداخته…

2- جبهه فساد ابتذال

در اين جبهه که جداي از صف‌آرائي خائنانه جبهه نخستين نبود قلمداران بي‌تعهد
و هنرمندان بي‌آرمان، با الهام‌گيري از ابتذال و فساد اخلاقي ديکته شده غربي‌ها،
بر ترجمه کتاب‌هاي مبتذل و رمان‌هاي خارجي که اکثرا جنسي يا جنائي بودند، پرداخته
و خود نيز به اقتباس از آن شيوه سطح فرهنگ و شعر و ادبيات را تنزل داده و ذوق و
استعداد و هنر نويسندگي و ديگر خلاقيتهاي هنري را به پاي شيطان شهوت و هوس قرباني
کرده که تصوير صحنه‌هاي مبتذل و مخرب اخلاق آنرا در کتابهاي داستان ور مان و شعر و
همچنين فيلم و سينما و تئاتر عصر طاغوت و سيماي وقيح و آلوده اکثر هنرمندان و
هنرپيشه‌گان آن عصر از ياد نبرده‌ايم.

چنين توطئه‌اي از ديرباز بدست صهيونيست‌ها طراحي شد و سپس در وند زمان با
تکنيک و هنر و ابزارهاي مدرن و شيوه‌هاي نوين با دست امپرياليسم جهاني  و عمله و مزدورانش به اجرا درآمد«خام خام يهودي
در اثر خود«تلمود» ضمن رهنمودهائي که به يهوديان مي‌دهد که براي گسترش مرام و
حاکميت صهيونيسم به چه کارهيا شنيع و زشت دست بزنند، در خصوص ترويج فساد در ميان
ملل ديگر مي‌نويسد: طبيعت بشر گرايش بسيار بهش هوات دارد، وظيفه ماست که حرارت
شهوت را در وجود وي فزوني بخشيم تا آنگاه که آتش شهوات سراسر جسم و جانش را
فراگيرد تا به هر آنچه مقدس مي‌شمرد کفر ورزد. بايد بتوانيم تشکيلات خانواده را
برهم بزنيم و بدين منظور لازم است اخلاق را لگدکوب کنيم و نسيلي بي‌حميت، لا مذهب
و بي‌بهره از اخلاق بپرورانيم. البته اين امر در نگاه اول دشوار بنظر مي‌رسد ولي
از آنروز که ميل به شهوات لاابالي‌گري طبيعي بشر است، شايد حصود آن چندان دشوار
نباشد».

انقلاب و مدرسه سيار مطبوعات

با انقلاب اسلامي و تحول عمومي عميقي که در بنيادهاي فکري و اجتماعي ما
پديد آمد، فرهنگ حاکم بر مطبوعات ور سانه‌ها نيز متحول گشت و مطبوعات فاسد همراه
با ناشران و حاميانشان به زباله‌دان تاريخ ريخته شدند و جامعه از لوث وجود آنان
پاکسازي شد و ارزش‌هاي انقلابي در تأليف و نگارش و داستان و هنر و شعر و ادبيات
نيز متجلي گشت به ويژه در رهگذر هشت سال جنگ تحميلي که ادبيات و هنر آميزه‌اي از
عشق و ايثار و حماسه و شجاعت به خود گرفت و در فرهنگ جبهه و پشت جبهه با شکوهترين
تجليات به نمايش گذاشته شد…

معمار هندسه اين انديشه، رهبري‌هاي روشنگرانه و جاودانه امام راحل(ره) بو
که خط مشي فرهنگ و رسانه‌ها و مطبوعات را پس از انقلاب تعيين مي‌نمود. بعنوان
مثال: طي بياناتي با گروهي از گردانندگان مطبوعات فرمودند:

«وضع کشور را در گذشته ديدي که چگونه بود. تمام چيزها در جهت اسلام‌زدائي
بود. خصوصا مطبوعات که وضعي داشتند که اگر مهلت پيدا مي‌کردند طولي نمي‌کشيد که
همه چيز را از بين مي‌بردند… مطبوعات بايد يک مدرسه سيار باشند تا مردم را از
همه مسائل به خصوص مسائل روز اگاه نمايند و بصورت شايسته از انحرافات جلوگيري کنند
و اگر کسي انحرافي ديد با ارامش در رفع آن بکشود بطور کلي مطبوعات بايد يک بنگاه
هدايت باشند يعني بصورتي که اگر دست مردم بيفتد مردم هدايت شوند».

(26/5/62)

اين خط مشي همانند ديگر ابعاد خط امام و انديشه‌هاي جاودانه او تنها براي
دوران حيات ايشان نبود بلکه براي هميشه تاريخ و آينده کشور و فرهنگ ماست و مسئوليت
پاسداري از آن قبل از هر چيز بر عهده مسئولين نظام بويژه وزارت پر مسئوليت فرهنگ و
ارشاد اسلامي است و آنگاه آحاد مؤمنين به انقلاب و انديشمندان و پژوهشگران و
نويسندگان وع ناصر سوخته دلي که همواره سينه خود را آماج پيکان بلا ساخته تا
انقلاب از جان عزيزتر خود و ميراث بهترين پدر را پاسداري کنند. آنها که به ياد
دارند قبله عشق و ايمانشان فرمود:

«اهميت انتشارات مثل اهميت خونبهائي است که در جبهه‌ها ريخته مي‌شود[و
مداد العلماء افضل من دماء الشهداء] دماء شهداگر چه بسيار ارزشمند و سازنده است،
لکن قلمها بيشتر مي‌توانند سازنده باشند و اصولا شهداء را قلمها مي‌سازند و قلمها
هستند که شهيد پرورند».

(8/2/67)

مطبوعات و خطر تفاله‌هاي رژيم ستمشاهي

البته فضاي حاکم بر مطبوعات تقريبا همان روند انقلاب است اما از گوشه و
کنار و در برخي نشريات و کتابها بويژه رمانها نمونه‌هائي به چشم مي‌خورد که برخي
بي‌پرده و وقيحانه و برخي مرموز و مزورانه به صدد نفوذ در فضاي فرهنگي جامعه از
جمله مطبوعاتند و در ترويج فرهنگ ابتذال دست به کارهيا کاملا حساب شده‌اي زده اند.
اينها با سوء استفاده از فضاي باز و آزاد فرهنگي کشور هر از چند گاه دسته گلي به
آب مي‌دهند… اينها همان عناصري هستند که حضرت امام(ره) درباره‌شان فرموده‌اند:

«امروز نيز که از تفاله هاي آن رژيم فاسد عددي باقي مانده است، اگر بطور
قاطع با آنان برخورد نشود خطر ـ ولو در دراز مدت ـ کشور را تهديد مي کند و سهل‌انگاري
در اين امور ساده‌انديشي است و بر متعهدات استکه کوشش کنند و از انحرافات گرچه
جزئي باشد جلوگيري نمايند».

(22/11/63)

در اين گفتار دو مطلب شايان توجه است:

اول اينکه: انحراف از خط اصلي حاکم بر مطبوعات و فضاي فرهنگي در دراز مدت،
کشور و انقلاب را تهديد مي‌کند چرا که گرچه فضاي اجتماع به اينان اجازه نمي‌دهد يک
بار به صحنه بيايند و حرفشان را عريان بزنند اما بصورت خزنده و مرموز و با رشد
ميکربي که دارند جاي پائي باز مي‌کنند که بدون شک با سير تصاعدي خطرشان جدي است و
اگر فضاي جامعه ميکرب‌زدائي نشود قطعا زمينه نفوذ بيشتر خواهند يافت و در آينده نه
چندان دور نسل جوان و نو باوگان پسر و دختر را که بعيد العهد از روزهاي شورانگيز
انقلابند به فساد و گمراهي خواهند کشيد. که مع الاسف علائم و نمودارهائي از آن را
مي‌بينيم و انکار آن ساده‌نگري است.

2- سهل‌انگاري در اين امور و ناچيز گرفتن خطر و حقير شمردن دشمن و اولويت‌هاي
ديگري را تنها در دستور کار قرار دادن و از کنار مفاسد و بدآموزي‌ها با سعه صدر و
کريمانه گذشتن   و يا ضعيف برخورد کردن، ناشي
از ساده‌انديشي يا بي‌تفاوتي يا بي‌تعهدي است که روح انقلاب اين گونه برخورد را
نمي‌پذيرد و در اين خصوص مسئوليت ناظرين بر مطبوعات و روشنگران و طلايه‌داران
فرهنگ و انديشه از همه بيشتر است و قصور يا تقصير در انجام آن موجه و قابل اغماض
نيست.

چاپ ورق پاره‌اي مبتذل در سال 138

بگذاريد يک نمونه بياوريم: يکي از مؤسسات به اصطلاح انتشاراتي با آرم و
نام و نشان خود کتابچه مبتذل و سخيفي را تجديد چاپ کرده و متأسفانه در بازار کتاب
عرضه نموده که ما از ذکر نام آن ورق پاره و نويسنده وقيح آن به دليل نهي از«اشاعه
فحشاء» خودداري مي‌کنيم و قلم و صفحات مجله را با نام آنان نمي‌آلائيم. عفت قلم
اجازه نمي‌دهد که حتي چند سطري از آن را نقل کنيم و در معرض افکار عمومي بگذاريم.
چرا که سراسر اين ورق پاره داستاني که شرح حال زنان بدنام است آنقدر وقيح و مستهجن
است که قابل نقل نيست. اين نويسنده خوش سابقه!! که از رمان نويسهاي عصر طاغوت است
و در حقيقت چهره خويش را در اين کتاب به نمايش گذاشته با ارايجيف و واژه‌هاي زشت و
دور از ادب مطالب خلاف عفت را در قالب رمان ريخته و بدين مقدار بسنده نکرده و در
خلال عبارات ننگين خود از مقدسات اسلامي نيز نام برده که گرچه مستقيما اهانت نيست
اما در آن سياق مفهومي جز اهانت ندارد… ما با نويسنده‌اي اينچنين حرفي نداريم
چرا که از اين قماش قلم‌هاي کثيف کم نبودند که ارزش يک خطاب را حتي ندارند…

و از انتشاراتي«نقره» که اين ورق پاره را نشر داده نيز انتظاري نداريم
زيرا از اين کاسب‌کاران بي‌تعهد چيزي جز اين ساخته نيست و يا از انتشاراتي«اسپرک»
که کتاب ديگري را از همان نويسنده چاپ کرده که تقريبا دست کمي از کتاب ديگرش
ندارد… و مشتمل بر فرازهاي مبتذل داستاني است… آري نه با اينگونه به اصطلاح
ناشران! فعلا سخني نيست… حافظ مي‌گويد:

با مدعي نگوئيد اسرار عشق و مستي              بگذار
تا بميرد در عين خودپرستي

چند سؤال از ناظرين بر مطبوعات

اما در اينجا مي‌خواهيم به طرح چند سؤال بپردازيم:

1- در سال 68 يعني يازدهمين سال پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام و
روند رو به گسترش جهاني آن و در حاليکه فرياد وفاداري و خروش امت در فقدان امامشان
بگوش فلک مي‌رسيد و دشمنان خارجي و خود فروخته‌گان داخلي بيني‌شان به خاک ماليده
شده بود در اين فضا، چرا و چگونه يک موسسه انتشاراتي با جرأت و جسارت به خود اجازه
مي‌دهد اراجيف خلاف عفت را با آرم و نام و نشان مؤسسه‌اش چاپ و منتشر کند؟! آي
مفهوم آزادي مطبوعات اين است؟! آيا اين سوء استفاده از آزادي نيست؟ آيا اين بخشي
از همان توطئه نيست که با هدايت نيروهاي استکباري(ع) و جهش انقلابي آن به دست
اينان به اجرا درمي‌آيد؟ اگر جز اين است پس نام آن را چه بايد گذاشت؟!

هفته‌نامه آمريکائي«اسکرو» پس از ماجراي سلمان رشدي نوشت: «ما در يک جنگ
بسر مي‌بريم اين بار جنگ بر سر تصرف زمين در نمي‌گيرد. اين جنگ براي کنترل افکار و
روحيات بشر آغاز خواهد شد و عرصه آن دهکده جهاني عقايد و اطلاعات است». اين اعلام
موضع صريح استکبار جهاني در برابر عقايد و روحيات امت. راستي از کجا که اگر اينان
مجال مي‌يافتند به نشر کتاب کفر آميز آيه‌هاي شيطاني نمي‌پرداختند. سياست همان سياست
است! حتي بعضا در مراجعاتي که به ناشرين گرديده خود را«انتشارات پنگوئن» ايران نيز
لقب داده‌اند.

2- به قرار اطلاعات اداره مطبوعات پس چاپ و نشر آن ورق پاره از ماجرا مطلع
شده! و دستور توقيف و ضبط اين اثر ننگين را داده است که اين نيز جاي سؤال است:

اولاً ـ چرا وقتي اين کتاب مبتذل پخش مي‌شود و سروصدا بلند مي‌کند عکس‌العمل
توقيف نشان داده شد؟ آقاياني که آنجا نشسته‌اند و نان اين ملت فداکار را مي‌خورند
اگر مطلع نيستند که اين گونه اراجيف به صورت کتاب به بازار مي‌ايد که زهي عجز و
ناتواني! و اگر خداي نخواسته عوامل نفوذي در اين تشکيلات‌اند و اينگونه اثرها را
از زير دست رد مي‌کنند که زهي تأسف و سيه روزي! و بالاخره ملت بايد بداند کداميت
از اين دو احتمال درست است؟! و آنها بايد پاسخ بدهند…

3- آيا اينگونه قلم به مزدها و آن گونه مؤسسات باصطلاح ناشر! که کتاب و
اثرشان ننگ جهان کتاب است، در اين فضاي انقلابي حق کاسبي و بازي با فکر و فرهنگ
مردم دارند؟ و چرا امتيازات اينها نبايد گرفته شود؟ آيا اينها از مصاديق مفسد
عقيده و افکار عمومي نيستند؟ فسادي که از تروريسم خطرناک‌تر است!

از مردمي که صاحب اصلي اين انقلابند بپرسيد آيا در انقلاب اينگونه نشريات
و انتشارات جايي دارند؟! و آيا اين است مفهوم آزادي قلم و انديشه؟!!

مردم ما کمتر در جريان اين گونه نشريات و مؤسسات قرار مي‌گيرند و اگر
بداند چه اراجيفي در محيط‌شان از ماشينهاي چاپ مي‌گذرد و در فضاي انقلابشان پخش مي‌شود
و با آنان برخورد لازم نمي‌شود خود مي‌دانند با آنها چگونه عمل کنند، همان مردمي
که مشروب فروشي‌ها و اماکن فساد شاه معدوم را جمع کردند امروز که نظام اسلامي حامي
آنهاست، بهتر مي‌توانند با مروجين فساد برخورد کنند. اگر جوانان غيور و مردم شهيد
داده ما بدانند اداره مطبوعات، ضعيف عمل مي‌کند در اينصورت در و دکان کاسبي
رذيلانه اينان را با دست خودشان جمع مي‌کنند صاحب امتيازهايش را به محکمه عدالت مي‌فرستند.
صحيح است که مردم ما پشتوانه نهادها و مؤسسات قانوني هستند اما همين مردم انتظار
دارند مسئولين ذي ربط در حد انتظار عمل کنند که آنها نيز پشت سرشان ايستاده‌اند…

خبر مي‌رسد که مقابل دانشگاه تهران برخي ناشران و عده‌اي دستفروشها
کتابهاي مبتذل و رمانهاي بدآموز و نوارها و عکس‌هاي هنر پيشه‌هاي عصر ننگين طاغوت
را پنهان و آشکار به جوانان عرضه مي‌کنند، اگر اين اخبار که به تواتر مي‌سد صحيح
است که تأُف را مضاعف مي‌کند و مسئوليت پاسخگوئي ناظران را سنگين‌تر مي‌سازد…

در قضيه سلمان رشدي برخي صاحب‌نظران در خارج مي‌گفتند آزادي قلم است و قلم
را با قلم بايد پاسخ داد و اين در حالي بود که حضرت امام(س) با فتواي تاريخي خود
توطئه شيطانهاي بزرگ و کوچک را در هم کوبيدند که اثر جهاني آن را ديدم و امروز مي‌بينيم
نويسنده بدبخت مرتد اين کتاب مبتذل و سخيف زير کابوس وحشت و تنهائي به انتظار روز
سياه مرگ نشسته و اين درس عبرتي است به ديگر مزد بگيران صاحب قلم که بدانند
سرانجام در افتادن با مقدسات اسلامي و الهي چيزي بهتر از اين نيست و آنها نبايد
فداي مطامع غربيها بشوند…

اين خط امام است باي هميشه و عنوانهائي از قبيل آزادي قلم! و پاسخ منطقي
دادن! در اينگونه موارد نمي‌تواند خط عوض کند که هر سخن جائي و هر نکته مقامي
دارد… و فحش و فحشاء و اشاعه منکرات ربطي به آزادي قلم و پاسخ منطقي ندارد.

نگاهي به ديگر نشريات

نشريات ديگري بصورت ماهنامه و هفته‌نامه در بازار مطبوعات هستند که گرچه
در طراز نمونه‌هاي سابق نيستند اما با ديد و تفکر حداقل ليبراليستي و به کارگيري
شيوه‌هاي ديکته شده روانشناسي، آرام آرام فرهنگ و چهره‌هاي منسوح و ابتذال قبل از
انقلاب راب ه بازار مي‌آورند که ساده‌انديشي است اينها را اتفاقي بدانيم. برداشت
ما اين است که اينگونه نشريات دانسته و يا ندانسته و اغلب حساب شده با روش خزنده
خود نگرش و گرايش‌هاي نسل جوان را از ارزشها و چهره‌هاي واقعي منحرف مي‌سازند و به
ارزشهاي موهوم و چهره‌هاي مرده و هنر پيشه‌هاي مدفون شده عصر ابتذال توجه مي‌دهند.
از باب مثال:

مجله‌اي که به تازگي مجوز انتشار گرفته در اولين شماره خود که در خرداد
ماه منتشر گرديده با درج عکسهائي از زنان و مطالبي غير انقلابي و طاغوتي دو صفحه
وسط مجله خود را به دو قطعه شعر از شاعره‌هائي اختصاص داده که اشعارشان در ادبيات
عصر طاغوت نموداري از ابتذال و بدآموزي بوده است، قطع نظر از مفاهيم اين دو قطعه
انتخابي که خود قابل مداقه است سخن در اين است که مگر شما در فضاي شعر و ادب آنقدر
به بن‌بست رسيده‌ايد و قحط الشعر و قحط الشاعر شده که به گورکني پرداخته چهره‌هائي
را که رژيم طاغوت با فرهنگ ويه خود به آنها بها مي‌داد و سالگرد تولد و وفات
برايشان مي‌گرفت، از قبر درآورده و صفحات مجله را با آن بيارائيد؟…

در همان مجله در صفحه ديگري، به معرفي کتابي از يکي از تئوريسين‌هاي چپ
پرداخته و بعنوان نمونه خلاصه آن کتاب 1270 صفحه‌اي را که يکي از ناشران در سال
1366 چاپ و منتشر کرده آورده که همان سطور مشتمل بر عباراتي مبتذل و رکيک است که
اصل کتاب را بايد جداگانه به بررسي نهاد. هدف از اين کتابها و معرفي نامه‌ها با آن
جملات مبتذل چيست؟ آيا معرفي کتاب است يا احياي چهره‌هاي بي‌دين و وابسته و يا
بالاخره کاسبي و بي‌هدفي؟

و هفته نامه‌اي ديگر عکس هنر پيشه‌هاي زن و مرد عصر طاغوت را در آرم کوچک
به عنوان«جاودانها» آورده و«بشارت» جاودانگي را تلقي فرموده است! و مجله‌اي ديگر
باز هم به نبش قبر چهره‌هاي عصر طاغوت پرداخته و به مصاحبه‌ها و گفت و شنودها
پرداخته… و موارد از اين دست فراوان است که اگر بنابر جمع‌آوري باشد مثنوي هفتاد
من کاغذ شود…

اينها اگرچه آغاز راه باشد و چندان حساسيت آفرين نباشد اما بيم آن مي رود
که گسترش و ادامه اين وضع رفته رفته بانوان و جوانان پسر و دختر را به ديگر سوي
برد و اين همان حرکت خزنده‌اي است که مرحل مقدماتي‌اش آغاز شده و آينده آن با کم
اهميت جلوه دادن وضع فعلي مطبوعات و هنر معلوم نيست چه خواهد بود!؟ علي(ع) درباره
فتنه مي‌فرمايد:

«تبدوا في مدارج خفيه و تؤول الي فظاعة جليه».

(نهج البلاغه خطبه 151)

اول در مراحلي پنهان بي‌سروصدا مي‌ايد و بالاخره سر از رسوائي آشکار بدر
مي‌کند…

به اميد انکه گوش شنوائي باشد و به اين هشدارها توجه شود..

و امام خميني(رضوان الله تعالي عليه) در يکي از آخرين پيامهاي قبل از
ارتحال جانگدازشان اينگونه اين خطر را ترسيم کرده و هشدار مي‌دهند:

«مسئولين بايد در دفاع از اسلام محکم‌تر از هميشه با مام توان در مقابل
تجاوز نظامي، سياسي و فرهنگي جهان‌خواران بايستند چرا که امروز دنياي استکبار
خصوصا غرب خطر رشد اسلام ناب محمدي(ص) عليه منافع نامشروع خود را درک کرده است…
آنان در اين ده سال انقلاب اسلامي ايران ضربات سختي از اسلام خورده‌اند و تصميم
گرفته‌اند که به هر وسيله ممکن آنرا در ايران که مرکز اسلام ناب محمدي(ص) است
نابود کنند اگر بتوانند با نيروي نظامي، اگر نشد با نشر فرهنگ مبتذل خود و بيگانه
کردن ملت از اسلام و فرهنگ ملي خويش و اگر هيچکدام از اينها نشد ايادي خود فروخته
خود از منافقين و ليبرالها و بي‌دينها را… در منازل و مراکز ادارات نفوذ مي‌دهند
که شايد به مقاصد شوم خود برسند…»

(پيام به مهاجرين جنگ تحميلي 2/1/68)

انتظار ما اين است که وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي که خود از اهل علم
و فضيلت و از شاگردان و پيروان امام و از مبارزين و زجر کشيدگان انقلاب هستند و
اقدامات ثبت و ارزنده‌اي را براي نظام و انقلاب انجام داده‌اند، با يک اقدام قاطع
و انقلابي اجازه قانوني نويسندگان، ناشران و انتشاراتي که به اشاعه فرهنگ مبتذل
غرب و ترويج فحشاء و منکرات در قالب کتاب و ماهنامه و هفته‌نامه و… مبادرت مي‌ورزند
را از آنان سلب نموده و آنان را به امت حزب الله معرفي نمايند. و درباره برخي
عناصر ناظر و مطبوعات نيز دستور بررسي و تحقيق صادر کنند زيرا ما اطمينان داريم که
يک عنصر مسلمان و يا حتي بي‌دين ولي معتقد به يک نظام سياسي، نمي‌تواند منشأ صدور
مجوز رسمي براي چنين کتب و نشريات ضاله، بنيان کن و منحرفي باشد. اين مسئله نمي‌تواند
تصادفي باشد که هم زمان با اجراي طرح مبارزه با اشاعه منکرات و بدحجابي، کتب و
نشرياتي منحرف و منکراتي مجوز انتشار دريافت مي‌دارند.