يادداشتها و خاطراتي از زندگي امام خميني(قدس سره)

يادداشتها و خاطراتي از زندگي امام خميني(قدس سره)

قسمت دهم

حجة الاسلام رحيميان

بايد اجازه بگيرند

در مورد خانه و امثال آن که با پول غير مخمس تهيه شده و با گذشت بيش از يک
سال به فروش رسيده، اعلام شده بود که اگر براي مکلف خمس دادن غير ميسور باشد، امام
فرموده‌اند خمس دادن واجب نيست آنهم به صورت يک فتواي کلي و حکم همگاني. گوينده،
اين مطلب را در پاسخ يکي از دوستان به اينجانب مستند کرده بود در حالي که آنچه
حقير نقل کرده بودم اين بود که حضرت امام در موارد مذکور بر حسب مورد که سؤال مي‌شد
مي فرمودند: «او را برئ الذمه کردم» و يا مي‌فرمودند: «هر وقت مي تواند بدهد».
قرار شد اين مسأله را به طور کلي مجددا سؤال کنم لذا در تاريخ 20/11/64 از خدمت
حضرت امام سؤال کردم آيا در اين نوع موارد، برائت ذمه يک حکم کلي و همگاني است يا
به صورت موردي است و هر مورد نياز به اجازه خاص دارد؟ فرمودند: «کلي نيست و به حسب
موارد بايد اجازه بگيرند».

مصالحه شود

به توصيه يکي از اعضاي محترم هيئت استفتائ مسأله 29 صفحه 559 جلد اول
تحرير را که در آن آمده بود«فيه تردد» خدمت حضرت امام قرائت کردم و به عرض
رساندمکه چون مورد ابتلاء و نياز است بايد چه کنند؟ کمي مکث کردند و با تبسم
فرمودند: «خوب ترديد دارم». باز عرض کردم پس بايد چه کار کنند؟ فرمود«مصالحه شود».

نماز!

نوجواني سؤال کرده بود که پدرش فردي لاابالي و بي‌دين است و به او گفته که
من راضي نيستم در منزل من نماز بخواني! آيا پدر چنين حقي دارد و تکليف او چيست؟ امام
فرمودند:‌«غلط کرده است، برود نماز بخواند. اشکال ندارد».

26/10/62

نبايد شرکت کنند

يکي از مسئولين وزارت خارجه سؤال کرده بود در مورد سفراء و نمايندگان
جمهوري اسلامي در خارج همانگونه که در مناسبتها و مراسم مربوط به خودمان از ديگران
دعوت مي‌شود، آنها نيز براي مراسمشان از نمايندگان ما دعوت مي‌شود، آنها نيز براي
مراسمشان زا نمايندگان ما دعوت مي‌کنند و اگر نمايندگان ما در مراسم آنها شرکت
نکنند آنها نيز در مراسم ما شرکت نمي‌کند.ا شکال اين است که در مراسم و جلسات
آنها، مشروبات الکلي و… هست آيا تکليف ما چيست؟ امام فرمودند: «نبايد شرکت بکنند
و دليل آن را هم بگويند که براي اين جهت است که شرکت نمي‌کنند».

4/3/66

به جهنم!

در موردي ديگر يکي از سفرا نوشته بود که: در بعضي مجالس که دعوت مي‌شويم
مشروبات الکلي وجود دارد و اگر ما نپذيريم و نرويم حمل بر چيزهاي ديگر مي‌شود و مشکلاتي
در روابط پيش مي‌آيد. حضرت امام فرمودند: «به جهنم، نبايد از اين چيزها بترسند.
نبايد بروند. دليلش را هم بگويند تا آنها کم کم بفهمد براي چيست».

نمي‌دانم

به مرور زمان در طي سالهاي متمادي تعدادي قرآن در اندازه‌هاي گوناگون از
افراد مختلف که براي امضاي حضرت امام به دفتر آورده بودند، بعضي امضاء شده و بعضي
امضاء نشده در دفتر ماند و متراکم شده بود. مشکل نگهداري از آنها و در عين حال
گذشتن چندس ال بيشتر آنها موجب شد که محضر امام در مورد آنها کسب تکليف کنيم که
مطلب به عرض مبارکشان رسيده و فرمودند: «من نمي‌دانم».

«شما از اين وسواس دست‌بردار
زندگي خودتان را خبراب مي‌كنيد با اين كارها. شما خلاف شرع و دستور خدا انجام مي‌دهيد،
براي خدا!!».

دعاي سفر

در تاريخ سه‌شنبه 6/5/66، بعد
از انجام كارها جناب آقاي رسولي به عرض رساند كه: فلاني امروز عازم مكه است و حقير
كهب راي دست‌بوسي خداحافظي جلو رفتم، با صحنه‌اي مواجه شدم كه هرگز در مخيله‌ام
خطور نمي‌كرد. حضرت امام به جاي آن كه دستشان را جلو بياورند صورت مباركشتان را
جلو آوردند! معانقه! در حالي كه از شدت هيجان و شوق مي‌لرزيدم و سر از پا نمي‌شناختم،
صورت خود را بر صورت منور امام يافتم و امام شروع كردند به خواند«انّ الذي فرض
عليك القرآن لرادّك الي معادفا لله خيرٌ حافظاً و هو ارحم الراحمين». و باز هم دعا
كردند و در حالي كه دستشان را مي‌بوسيدم با تفقد و مهرباني و در عين حال قاطعانه
فرمودند: «شما در اعمالتان احتياط نكنيد».

جالب اينكه اين جمله‌گوئي يك
امر تكويني بود و در طول سفر و مناسك حج در گوشم طنين‌انداز بود و آنچه را غير
ممكن مي‌پنداشتم ممكن بلكه محقق كرد و به طور كلي وسواس بر طرف شد.

در بازگشت

قبل از تشر جناب آقاي رسولي
گفت: حضرت امام چند بار سراغ شما را گرفته‌اند. هنگام تشرف از پله‌ها كه بالا مي‌رفتم،
حضرت امام در اطاق و از پشت شيشه متوجه حقير شدند و تبسم كردند. وارد شديم و سلام
كردم، با خوشروئي و تبسم جواب دادند و ادامه دادند: «قبول باشد، كي آمديد؟» عرض
كردم ديروز سؤال كردند انشاء الله سالم هستيد؟ آسيبي نديديد؟ مختصرا جواب عرض كردم
و مشغول كارمان شديم بعد از انجام كارها و انجام ملاقاتهاي دستبوسي مجددا به خدمت
مشرف شدم و به عرض رساندم: آقاي كروبي سلام رساندند. بسياري از مسلمانان كشورهاي
ديگر از من به عنوان يك ايراني مصرانه خواسته‌اند دست شما را از طرف آن ببوسم و
بوسيدم. صحنه كشتار حجاج و سلاحهائي كه بكار گرفتند كتك خوردن آقاي كروبي را به
عرض رساندم از محافظت آقاي كروبي سؤال كردند، عرض كردم از پليس سعودي محافظ داشتند
ولي در آن زمان نبودند. مردم سعي در محافظ ايشان داشتند ولي همه با هم كتك خوردند.
سؤال كردند: تيراندازي زياد بود؟ همه آنچه ديده بودم را به عرض رساندم. از ملاقات
با گروهي از فلسطينيها و همدردي آنها و مشاهدات آنها از جنايات آل سعود گفتم و…
و بالاخره معروض داشتم كه همه تا قبل از جمعه خونين مكه از اين كه حضرت عالي آيه
«و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي
الله» را در آغاز پيام حج امسال انتخاب كرده بوديد. متعجب و شگفت زده بودند و
آنگاه كه حادثه اتفاق افتاد به نكته پي برديم و در عين حال تعجب و شگفت‌زدگي همه
دو چندان شد.

تا قبل از اين فراز از عرايضم
حضرت امام با سؤالات و با نگاه و استماعشان زبانم را در بيان ما وقع گويا مي‌كردند
و استقبالشان گوياي اين بود كه در جستجوي اخبار جديد و اطلاع از مشاهدات بودند.
اما وقتي از آيه و پيام گفتم و خواستم در لفافه و كنايه از كرامت حضرتش حرفي به
ميان آورم چشمهايشان را پائين انداختند و چهره‌شان درهم كشيده شد! انگار كه اين
مقوله نه تازه است و نه گفتني و گوئي كه نخواستند حتي با نگاه و در نگاهشان چيزي
را در اين زمينه افشاء كنند كه:

هر كه را اسرار حق آموختند                            مهر كردند و دهانشان
دوختند

در پايان عرض كردم به لطف خدا
و نفس شما اعمال را بدون وسواس انجام دادم و امام فرمودند: «سعي كنيد بعد از اين
هم همينطور باشيد».

تعطيل غير انحلال است

در اوائل مرداد ماه 1362 و بعد
از سخنراني حضرت امام كه در آن بدون ذكر نام انجمن حجتيه را مورد حمله قرار دادند،
مضمون نامه‌اي كه از سوي اين تشكيلات راسلا شده بودف مبني بر اعلام تعطيل فعاليتها
و جلساتشان به عرض حضرت امام رسيد. قبل از قرائت متن به عرض رسيد كه: انجمن حجتيه
اعلام انحلال كرده‌اند. وقتي متن قرائت شد كه در آن تعبير«تعطيل» به كار رفته بود
با تبسم فرمودند: «تعطيل غير از انحلال است. اين كه فايده ندارد. اگر فكر مي‌كنند
منظور، ـ از آنچه در صحبت گفته بودند ـ آنها هستند، اين كار اثري ندارد. آنها كه
فاسد هستند كار خودشان را مي‌كنند و آنها كه سالم بوده‌اند قبلا هم…».

مي‌ترسم دردتان بيايد

انگشت شصت دست حضرت امام،
مقداري ناراحتي داشت. آقاي دكتر عارفي پزشكي را با تخصص مروبطه آورده بو. پزشك
مزبور در ضمن سؤالات و معاينات، دو دستش را جلو آورد و عرض كرد: دستهاي مرا فشار
دهيد. حضرت امام با لحني خاص كه به هنگام شوخي و طنز به كار مي‌بردند، با ملاحت و
شيريني ويژهاي فرمودند: «مي‌ترسم دردتان بيايد» و به دنبال آن تبسم زيبا و دلنشيني
بر لبان مباركشان نقش بست و پزشك متخصص كه ظاهرا براي اولين بار مشرف شده بود و
تحت تأثير ابهت حضرت امام دستهايش لرزان و صدايش مرتعش بود، از هم باز شد، خنده‌اش
گرفت و با آرامش به كار خود ادامه داد.

(10/6/64)

ادامه دارد