زلزله

زلزله

زمين لرزه‌اي كه اخيرا در
استانهاي گيلان و زنجان فاجعه به بار آورد عواطف و احساسات انساني را در ايران و
همه جهان بخصوص جهان اسلام جريحه‌دار نمود و موج انساندوستي مرزها را شكست و همه
را به سوك نشاند. و در پي آن گفته‌ها و نوشته‌هاي فراواني در ابعاد مختلف زلزله
ارائه شد ولي هنوز در ابعاد مهم و اساسي آن نياز به كار تحقيقي فراوان دارد. و
همچنان بايد اميدوار بود تا شايد محققان و پژوهشگران در بعد تشخيص زلزله قبل از
وقوع قدمهاي بلندتري بردارند و مسئولان عمران و آباداني براي شهرها و روستاهائي كه
هنوز ويران نگشته ولي هر لحظه احتمال بروز همين فاجعه در آنها مي‌رود فكري بكنند.
اين عاقلانه نيست كه ما در همه جا به انتظار حوادث بنشينيم تا به كمك برخيزيم.

در بعد شناسائي به موقع مكان
وز مان تقريبي زلزله گرچه بشر هنوز راه درازي در پيش دارد ولي ما بايد تلاش كنيم
كه از همين مقدار كه علم بشر پيشرفت كرده عقب نمانيم و گمان نمي‌رود كه تمدن امروز
با همه توحشش از نقل و انتقال اينگونه معلومات كه از ارسال كمكهاي مالي پس از
حادثه هزاران بار انساني‌تر است ممانعت كنند. اين يك علم انساني است كه از طب براي
اينگونه مناطق مهم‌تر و حياتي‌تر است. بشريت بايد در اين مسئله همكاري كند تا از
بروز فاجعه تأسف‌بار جلوگيري شود و نبايد هر كشوري براي خود از صفر شروع كند.
پيشرفت علمي در اين زمينه از آن همه است و بايد مانند يافته‌هاي پزشكي به سرعت
صادر شود.

و اما مسئولان نظارت بر
شهرسازي(و روستاسازي، اگر فرضا چنين بنيادي باشد كه بايد باشد) تنها همتي كه ممكن
است به خرج دهند اين است كه منطقه ويران شده را پس از جان باختن هزاران انسان و بي‌خانمان
شدن صدها هزار و بي‌كس ماندن هزاران كودك و بزرگسال و ساير پي آمدهاي وحشتناك
انساني و اقتصادي و اجتماعي چگونه بسازند كه اگر بار ديگر زمين به خود تكاني داد
فاجعه تكرار نشود. البته اين مسئله لازم است و قابل تقدير، ولي چرا نبايد براي
شهرها و روستاهائي كه هنوز تخريب نشده و حداقل براي ساختمانهاي جديد الاحداث آنها
فكر اساسي بشود و نقشه و طرح خاصي ارائه شود كه احتمال ويراني آن كمتر باشد و در
برابر زمين لرزه‌ها مقاومت بيشتري داشته باشد.

بهر حال ما اميدواريم كه اين
فاجعه اخير انگيزه‌اي براي بالا بردن سطح همتها باشد و تا شعله آن فروزان است
تصميمات جدي گرفته شود كه اگر به سردي گرائيد و فاجعه فراموش شد و ترسها فرو ريخت
تجربه نشان داده است كه ما به فكر آينده نخواهيم بود.

زلزله سؤالهاي ديگري را نيز در
اذهان عموم مردم برمي‌انگيزد. عامه مردم با اعتقاد به اين كه زلزله يك عذاب الهي
است از خود يا ديگران مي‌پرسند اگر چنين است چرا اين عذاب بر سر كاخ‌نشينان ستمگر
فرو نمي‌آيد و مگر اين روستائيان مؤمن و مستضعف چه كرده‌اند كه مستحق چنين عذابي
شدند و حتي بعضي از سانده انديشان به فكر توجيهي براي اين تهمتي كه به ساحت مقدس
الهي زده‌اند مي‌افتند و تهمتهايي به مردم منطقه زلزله زده نسبت مي‌دهند. به ياد
دارم در مورد يكي از شهرها كه در گذشته مورد چنين فاجعه‌اي قرار گرفت در مجمعي سخن
از توجيه اين عذاب بود و بعضي معتقد بودند كه در آن شهر رباخواري شايع است و شايد
همين دليل خشم الهي باشد ولي همانجا اين سؤال مطرح مي‌شد كه آن رباخواران هرگز
دچار حادثه نشده‌اند و همچنان در كاخهاي مستكم خويش آرميده‌اند و اين ربا دهان‌اند
كه به حكم ضرورت و از روي ناچاري به آنان ربا داده‌اند و اكنون كه در زير آوار
مانده‌اند هم اگر چيزي از آنان باقي مانده باشد آن رباخواران بي‌رحم قبل ازهمه به
حكم اينكه طلبكارند مالك خواهند شد. آخر اين از عدالت(نعوذ بالله) به دور است. اين
سؤال و اعتراض به گونه‌هاي مختلف ابراز مي‌شود. بعضي با تعبير خشم طبيعت و قهر
طبيعت كه زلزله را چنين توجيه مي‌كنند ندانسته، آن را خشم و غضب الهي مي‌خوانند
زيرا طبيعت همان سنت الهي است و گرنه ماده كور و كر كه خشم ندارد. بعضي مي‌گويند
آن روز كه از بمباران و موشكباران دشمن به زير آوار مي‌رفتيم با فرياد مرگ بر
آمريكا دل خود را خالي مي‌كرديم و همين تحمل فاجعه را آسان مي‌كرد ولي امروز كه
فاجعه از دوست(نعوذ بالله) بر ما روا شده است چه گوئيم و چه كنيم؟! در اين ميان
بعضي از مصيبت‌زدگان شكر و ثناي الهي نيز شنيده مي‌شود كه خود تسكين دهنده و آرام
بخش است ولي همان شكر هم خالي از اعتراض نيست. به عبارت ديگر خدا را(نعوذ بالله)
مقصر اصلي حادثه مي‌شناسيم ولي از روي علاقه يا ترس يا طمع به گونه‌اي شكر مي‌گوئيم
كه گويا گفته‌‌ايم از تو ديگر توقع نداشتيم.

بايد ديد مسئول اينگونه حوادث
كيست؟ آيا طبيعت در اين ميان از خود خشم و قهري نشان داده و يك حالت غير طبيعي و
قهر آلودي به خود گرفته است ما آن را عذاب الهي بدانيم يا مسئول آن خود ما هستيم و
طبيعت هرگز از صورت طبيعي خود خارج نشده و هنوز هم همان مادر مهربان است و زمين
همان باسط و مهادي است كه خداوندش براي زيستن چنين رهوار و ذلول آفريده و هرگز
چموش نشده است. اين ما هستيم كه در استفاده از آن راه و روش صحيحي را برنگزيده‌ايم.
خداوند چنين خواسته است كه انسان بايد خود راه صحيح را برنگزيده‌ايم. خداوند چنين
خواسته است كه انسان بايد خود راه صحيح زندگي را چه از بعد مادي و چه از بعد معنوي
بگزيند. در بعد معنوي چون با غيب جهان مربوط است راه و بيراهه را به او نشان مي‌دهد
با عقل فطري و با رسالت انبيا تا او هر كدام را خواست انتخاب كند. و در بعد مادي
تنها عقل و كاوش چراغ راه است. بايد انسان بداند كه در هر جاي زمين زندگي بايد به
نحوي باشد كه با شرايط طبيعي منطقه تناسب داشته باشد و اگر بخواهد با طبيعت و سنن
الهي ستيزه‌جويي كند و بر خلاف آن سنن رفتار نمايد خود گرفتار پي آمدهاي نامطلوب
آن خواهد شد و خود مسئول آن است. اگر كسي بر لب پرتگاهي بخوابد و با غلطيدن سقوط
كند و دست و پايش بشكند، آيا حق دارد جاذبه زمين را مسئول بداند؟! طبيعي است كه
مسئول حادثه خود او است.

زندگي در مناطق زلزله خيز
شرايط خاصي دارد. بدون شك اگر كسي در اين مناطق مثلا از خانه چوب ييا چادر استفاده
كند يا طرح و نقشه ساختمان را متناسب با زمين لرزه تهيه نمايد هرگز گرفتار حادثه
نخواهد شد. اگر كسي در مسيل خانه بسازد و سيل بنيان كن خانه‌اش را ويران سازد آيا
حق دارد به باران و كوهستان و سيل و طبيعت اعتراض كند؟!

منظور ما اين نيست كه مسئول
اين حادثه همان افرادي هستند كه دچار آن شدند. هرگز! ما خود نيز در همينگونه مناطق
به وضعي شبيه به همان وضع زندگي مي‌كنيم. منظور ما اين است كه مسئول اينگونه حوادث
جامعه بشري است نه طبيعت و نه خالق طبيعت. ما به دست خود، زمين، اين مركب سواري
رهوار را غير قابل سكونت مي‌سازيم. جنگلها را از بين مي‌بريم آنگاه كه سيل همانند
سيل بنگلادش فاجعه به وجود آورد طبيعت را دشنام مي‌گوئيد و به خدا(نعوذ بالله)
اعتراض مي‌كنيم. با صنعت پيشرفته لايه اوزون را نابود مي‌كنيم و خود مي‌بينيم كه
به تدريج حرارت زمين زياد مي‌شود و باران كم مي‌شود و يخهاي قطبي ذوب مي‌شوند و
شهرهايي در آب فرو مي‌روند و كشاورزي مشكل يا غير ممكن مي‌شود و قحطي و خشكسالي
فرا مي‌رسد، آنگاه طبيعت را مقصر مي‌دانيم و خداوند را خشمگين.

نظير اين اعتراض سؤال ديگري
است كه مكرر شنيده مي‌شود: مگر نه خداوند رزاق است و روزي همه را مي‌رساند؟ پس اين
آفريقائيها كه از گرسنگي مي‌ميرند مگر انسان نيستند؟ مگر نبايد خداوند روزي آنها
را برساند؟ اين افراد تصور مي‌كنند كه اگر كسي در خانه بنشيند و دست روي دست
بگذارد خداوند از آسمان روزي او را مي‌رساند. خداوند طبيعتي را آفريده است كه اگر
با آن با روش صحيح برخورد شود روزي همه انسانها را مي‌دهد و حتي نياز به تحديد نسل
هم نيست ولي اين انسان ظلوم جهول(ستمگر نادان) است كه زندگي را بر خود تنگ كرده با
مرزبنديها، با نژادپرستي‌ها، با تجاوزهاف با جنگها، با خود محوريها و از آن سوي با
تسليم ظلم و ستم از طرف مستضعفين و بر نخاستن در برابر ستمگران. آفريقا يك منطقه
غني و پرثروتي است كه سالها است استعمارگران با قطعه قطعه كردن آن و بجاي هم
انداختن مردم و نفوذ آشكار و نهان در آنها و به وجود آوردن رژيمهاي تجاوزگر و به
غارت بردن ثروتهاي طبيعي و خداداد آنها، آنان را به چنين روز سياهي نشانده‌اند.
آيا مقصر طبيعت است يا خالق طبيعت يا انسان؟ هم انسان ستمگر و هم انسان ستم‌پذير.

بهر حال زلزله يك سنت طبيعي
است و بقول بعضي از دانشمندان يك نعمت الهي است همانند باران و شايد مهمتر. اين
نوعي تحول و تكامل است كه در لايه‌هاي زمين بوجود مي‌آيد و بايد باشد و هيچ ربطي
به خشم و غضب الهي يا قهر و خشونت طبيعت ندارد. انسان بايد خود را با شرايط طبيعت
وفق دهد و نبايد با آنها به ستيز برخيزد. يا بايد در چنين مناطقي زندگي نكند يا
اگر زندگي كرد بايد از روشهاي علمي براي شناخت به موقع زمين لرزه استفاده كند و در
اين راه تلاش پيگير داشته باشد يا در زمينه خانه‌سازي دقت كافي به عمل آورد و سر
پناه خود را به گونه‌اي بسازد كه در برابر زمين لرزه مقاوم باشد. در غير اينصورت
مسئول فاجعه جامعه بشري است نه طبيعت و نه خالق مهربان طبيعت.

زلزله آفريده خدا است و خير
محض است و شر از سوي ما است. و از جانب خداوند بجز خير حاصل نمي‌گردد همچنانكه
باران خير محض است و رحمت الهي است ولي خانه هايي را ويران مي‌سازد بلكه شهرها و
آباديها را نابود مي‌كند. مقصر انسان است كه در دانش يا به كار بستن دانسته‌هاي
خود كوتاهي مي‌كند و در نتيجه گرفتار جهل يا ستم خويش مي‌شود.

و از بعدي ديگر آيا مصيبتها و
دردها و رنجها كه بر فرد يا جامعه اي وارد مي‌شود در مجموعه به زيان انسان و جامعه
بشري است يا همين فجايع هم از جهاتي داراي مصالح بسيار مهم و ضروري است؟

شك نيست كه انسان در همين
مصيبتها و دردها ساخته مي‌شود. كسي كه هيچ دردي نداشته باشد انسان نيست. اين حوادث
اولا انسان را به خود مي‌آورد و از خواب غفلت بيدار مي‌كند. انسان متوجه ضعف و
زبوني خويش در برابر قدرت الهي و سنن طبيعت مي‌شود و به ياد مرگ مي‌افتد و براي
زندگي ابدي خويش فكري مي‌كند. مرگهاي طبيعي و مرگهائي كه در اثر بيماري پيش مي‌آيد
چندان تحولي در انسان بوجود نمي‌آورد ولي مرگهاي ناگهاني و بخصوص دستجمعي همه را
به ياد حيات ابدي مي‌اندازد. بدون شك اكثر اينان كه آن شب جان باختند براي فرداي
خود برنامه‌اي تهيه كرده بودند، وعده‌هايي به خود و ديگران داده بودند و آرزوهائي
در سر داشتند كه همه را يك جا از دست دادند. هر انساني با توجه به اين حقيقت از
اين خواب غفلت بيدار مي‌شود يا بايد بيدار شود. اين گونه حوادث مايه عبرت انسان
است اگر گوش شنوا و چشم بيداري داشته باشد.

ثانيا اين حوادث انسان را به
تضرع و زاري در درگاه خداوند وامي‌دارد. معمولا بشر چنين است كه فقط در سختيها و
ناملايمات به ياد خدا مي‌افتد. آنجا كه پناهگاهي بجز خدا نمي‌ّيند. خداوند خود
فرموده است: «چون شما را بيچارگي و درماندگي در دريا فرا مي‌رسد همه را به جز او
فراموش مي‌كنيد و چون شما را به خشكي رسانيد و نجات داد روي برمي‌گردانيد چرا كه
انسان كفور است و نعمتها و احسانها را فراموش و انكار مي‌كند. آيا خود را در امان
مي‌بينيد از اين كه در همان خشكي شما را به كام زمين فرو برد يا بر شما طوفاني از
سنگريزه فرو آورد و آنگاه كسي را كه به او پناه بريد نمي‌يابيد يا شما را دوباره
به دريا باز گرداند و بر شما بادهاي سهمگين فرستد و شما را به كفرانتان غرق كند
آنگاه كسي نيست كه به خونخواهي شما برخيزد». (اسراء ـ 67- 70)

آري انسان چنين است كه اگر در
ناز و نعمت باشد خدا را فراموش مي‌كند و اگر هر از چند گاهي مصيبتي ببيند همواره
به ياد خدا خواهد بود و لذا نبايد پنداشت كه آن مردمي كه كمتر روي بلا را مي‌بينند
و هميشه در خوشي و نعمند موردل طف و عنايت الهي‌اند بلكه بر عكس آن جامعه‌اي كه
خداوند آنها را به اين بالها مبتلا مي‌سازد مورد لطف و محبت اويند. اين گوشماليها
واقعا يك نعمت است كه بايد بر آن شكر گفت. هدف اصلي از اين حيات و اين مرحله از
زندگي بشر ساخته شدن و آماده شدن براي سعادت ابدي و پيوستن به درياي بيكران هستي
است و اين مقام ميسر نمي‌شود مگر با تحمل ناگواريها و گذشتن از اين بوته‌هاي
آزمايش.

آزمايش نه به اين معني است كه
ناشناخته‌اي شناخته شود يا اندوخته‌اي بروز كند بلكه قابليتي به فعليت برسد. و
ارزشها از آن فعليتها است نه قابليتها. هر انساني مي‌تواند با كسب كمال و علم و
دانش، حكيمي عارف و دانشمندي محقق شود ولي كمال از آن كس است كه اين قابليت را به
فعليت رسانده و با تحصيل علم و معرفت آن حكيم عارف شده است نه هر انساني كه قابليت
آن را دارد. در همه شئون چنين است. انسان با همين بلاها و گرفتاريها و سختيها و
ناگواريها ساخته مي‌شود و جوهر وجودي او تحقق مي‌يابد نه اين كه بروز كند. اصولا
قبل از اين آزمايش و بلا او يك استعداد و لياقت است و در اين بوته، آلودگيها و
ناخالصيها از او زدوده مي‌شود تا به حدي كه انسان كامل شود و اگر به بلايي مبتلا
نگردد همچنان يك قابليت و استعداد نهفته باقي مي‌ماند و اين هيچ ارزشي ندارد
بنابراين آن فرد و جامعه‌اي مورد عنايت الهي است كه دچار اينگونه بلاها مي‌شود و
ايمان خود را نگه مي‌دارد بلكه رشد و شكوفايي مي‌بخشد.

و از بعدي ديگر مصيبتها انسان
را از فرو رفتن در ماديات و رفاه طلبي بيش از حد باز مي‌دارد. اين مسئله در جامعه
ما محسوس است كه پس از پايان جنگ و رسيدن به آرام نسبي چگونه موج رفاه‌طلبي و
آسايش خواهي از تهيه وسايل معيشت مادي هر چند از زوائد زندگي باشد اقتصاد کشور را
گرفتار تورمي بيش از دوران جنگ نموده است گرچه تورم پس از جنگ علل ديگري نيز دارد
ولي به يقين مي‌توان گفت يک علت آن همين حالت است.جامعه پس از رهائي از سختيهاي
جنگ عطش شديدي براي تهيه لوازم خوشي ور فاه و راحتي از خود بروز مي‌دهد متأسفانه
بعضي از رهبران جامعه نيز به اين آتش دامن زدند و ملتي که يک دهه فرياد معنويت
برآورده بود  خود را براي سختيها آماده
کرده بود و اکنون دچار چنين حالتي شده بود بيشتر به کام رفاه طلبي فرو بروند و خود
اکنون مي‌دانند که از فرونشاندن چنين عطش فراگير و هولناکي عاجزند. خداوند با يک
بلاي آسماني از نوع زميني‌اش يک باره مردم اين مرز و بوم را بار ديگر به خود آورد
و آنها را به ايثار و از خودگذشتگي واداشت و اين موج همچنان ادامه دارد و ادامه
خواهد داشت. ان‌شاءالله. و اين مطلب بسيار مهمي است که به نفع اين جامعه است و ما
چه مي‌دانيم، شايد اگر چنين نبود خطر از هم گسيختگي جامعه در اثر توجه بيش از حد
به ماديات ما را به جايي مي‌برد که ضرر آن به مراتب از ضرر زلزله و پي‌آمدهاي آن
بيشتر و بدتر است.

تقويت روح نوعدوستي نه تنها در
ايران نمودار شد بلکه جهان را تکان داد. در يک خانواده گاهي ديده مي‌شود که دو
برادر بر سر مسائل مادي با هم اختلاف دارند و هرگز با هم کنار نمي‌آيند مصيبتي بر
هر دو وارد مي‌شودمثلا با مرگ پدر و مانند آن که آنها را به هم نزديک مي‌کند و
اختلافات خود را فراموش مي‌کنند و نسبت به يکديگر احساس محبت و مهرباني مي‌نمايند
اين مسئله روشن و واضح است و همچنين است جامعه بشري ملتها در اثر اختلافات با
يکديگر به جنگ و ستيز برمي‌خيزند با قطع نظر از انگيزه‌ها که گاهي خوب و گاهي بد
است ولي بطور عموم جامعه بشري نياز به يک چنين مصيبتهاي دسته جمعي دارد تا دوباره
مرزها شکسته شود و همه به يکديگر احساس مهرباني و محبت بنمايند و کدورتها از ميان
برود.

ناگفته نماند که منظور ما ملتهائي است که صادقانه به يکديگر محبت مي‌کنند
نه دولتهاي سلطه‌جو و ستمگر، آنها که براي رسيدن به مقاصد سياسي خويش حاضرند
ميليونها انسان را به بدترين وضع به کام مرگ فرو برند. آنها هرگز به انسان و حقوق
انسان علاقه‌اي ندارند و اين پيش‌آمدها بهانه‌اي است براي ترميم و اصلاح وضع سياسي
خويش و رسيدن به اهداف ستمگرانه ديگري است. ما هرگز نمي‌توانيم باور کنيم که آن
دشمن خونخواري که با موشک هواپيماي مسافربري را مي‌زند و آن همه انسان بيگناه را
مي‌کشد و با نهايت وقاحت به آن جنايتکار جايزه و مدال مي‌دهد اکنون از روي
انساندوستي اقدام به کمک‌رساني به زلزله زدگان نموده است. ما هرگز نمي‌توانيم
بپذيريم که آن درنده‌خوي کفر پيشه که هر روز با بمب و موشک کورکورانه شهرها و
آباديهاي کشور اسلامي و همسايه خود را ويران مي‌نمود و هزاران انسان بي‌گناه را مي‌کشد
و مجروح مي‌ساخت و آواره مي‌نمود اکنون بر کشته‌هاي زلزله اشک مي‌ريزد و کمک مي‌فرستد.
نه تنها اين ديو صفتان بلکه همه آن سردمداراني که هرگز انسان دوستي آنها در آن
بمبارانهاي وحشيانه حداقل نتوانستمانع ارسال موشک و کمکهاي مالي به آن حيوان
خونخوار شود يا موجب محکوم نمودن اين درنده‌خوئي شود، هرگز از روي انسان دوستي
امروز به کمک زلزله زدگان برنخاسته‌اند. منظور ما از احساس انسان دوستي ملتها است
که کدورتها را در اين مصيبتها فراموش مي‌کنند و به کمک همنوعان خويش برمي‌خيزند.

سخن در اينجا به پايان نمي‌رسد و باز هم براي کليه ناگواريهاي انسان در
اين دنيا بخصوص مصيبتهاي دستجمعي مصالحي است که رعايت آنها به مراتب بالاتر از حفظ
جان انسانها است.

خدا را بر همه نعمتها و بخصوص نعمتهايي که ما از آنها غافليم شکر مي‌گوئيم
و براي جان باختگان اين حادثه اسفبار که منشاء تأسفش خود ما انسانها هستيم از
خداوند مهربان رحمت و مغفرت و براي بازماندگان آنها صبر و اجر و کمال معنوي و
پيشرفت مادي و براي مسئولان کشور احساس مسئوليت بيشتر در اين زمينه و همه زمينه‌ها
و موفقيت روز افزون براي خدمت به خلق خدا خواهانيم.

خدايا، نمي‌گوئيم ما را آزمايش نکن که چنين دعائي مستجاب نيست و به مصلحت
ما هم نيست ولي ما را در آزمايشها دستگيري کن هدايت‌نما که از راه راست و صراط
مستقيم منحرف نشويم. آمين.

درباره حادثه جانخراش زلزله شمال و شمال غرب ايران

سرشب را خبر از وقت سحرگاه نبود                  هرکه
در بستر خود خفت ورا خواب ربود

همه اندر پي انديشه فردائي خوش                   کودک
اندر بغل ما در و مسرور غنود

روستائي باميدي بفلاحت مشغول                    ورد
ميخواند بمحصول ز چشمان حسود

شهر يکپارچه در کار و تکاپو و تلاش                    هيچکس
فکر چنان واقعه شوم نبود

ناگهان حادثه مولمه از راه رسيد                               و
اذا زلزلت الارض عيان شد بشهود

و اذا اخرجت الارض هويدا گرديد                                از
نهانخانه دل هر چه در او پنهان بود

کوه چون غاشيه لرزيد و دهن او وا کرد                       ريخت
تا سينه دريا و درو دشت فرود

رودها موج زنان زير و زبر سردرگم                      آب
درياي خزر چون شتري خشم آلود

لحظه‌اي خواست بشر را متنبه سازد               شمه‌اي خواست خداوند کند عرض وجود

چه شد آن خطه سرسبز بهشتي طارم              که درختان بدي از زيت چو ظلح منضود

چه شد آن منظر زيبايي طراوات افزا                  که
بدش جنگ و اشجار چو ظل ممدود

خوابها از قفس ديده بيکباره پريد                               يا
اگر ماند دگر از قفسش در نگشود

چشم شهلاي عزيزان زاشارت افتاد                   پلک‌ها
روي هم و لعل لبان گشت کبود

هر که بيدار بد از خشم زمين کرد فرار                        چون
زمانيکه سرافيل دمد در موعود

آرزوها همه در زير زمين پنهان شد                    مرغ
آمال فتاد از طيران، کرد رکود

مادران از غم فرزند و جوانان آنسان                    شيون
و آه و فغان داشته چون ناله رود

هرچه گشتند و در آوار تجسس کردند                کشته
و زخمي و معلول بآمار افزود

گرچه از هر طرف آمد کمک و استمداد                       ليک
بر آنکه از اين دار فنا رفت چه سود

اين همان آيت يزدان بهب شر ميباشد                        اين
همان خاطره واقعه عاد و ثمود

اي بشر کيست ترا زنده کند، بعد از مرگ            کيست
بيدار کند جسم ترا بعد رقود

کيست آنکس که دهد زلزله را باز سکون             آنکه
از کتم عدم آورد انسان بوجود

اين زمينيکه پس از زلزله ثابت گردد                  اين نشانيست که باشد بجهان يک معبود

ايکه با صنع بشر گشته خدا را منکر                   زانکه
بنموده به پشت کره ماه صعود

گرترا قدرت آن هست نگهدار زمين                     راه
اين زلزله ها را بنمايان مسدود

ايکه قائل بطبيعت زجهالت هستي                 اين نشانيست که فکرت همه باشد مردود

همه از نزد خداوند بزرگ آمده ايم                     
همه را عاقبت الأمر بود او مقصود

شصت و نه سال پس از سيصد شمسي و هزار       آخرين شام ز خرداد چنين حادثه بود

«احمدي» در پي بيداري غفلت زدگان                        شعر
اين خاطره تلخ باندوه سرود

اصفهان ـ عباس احمدي