غروب نور

غروب نور

به مناسبت رحلت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه  و آله وسلم ـ 28صفر

روز بیست و هشتم ماه صفر، یاد آور غم انگیزترین روزهای سال است، روزی که شمع
جمال حق رو به افول گذاشت و نور مطلق الهی به خاموشی ظاهری گرائید. روز بیست و
هشتم ماه صفر، روز رحلت مشکات مصباح وجود است، همان والا مرتبه ای که در حق او
پروردگارش فرمود: (لو لاک لما خلقت الا فلاک). روز بیست و هشتم ماه صفر روز رحلت
صاحب وحی، واسطۀ وجوب و امکان، رابطه قدیم و حادث، نقطه ملتقای قوسین، فیض اقدس و
وجود مقدس سرور کائنات و اشرف پیمبران، حضرت ختمی مرتبت محمّد بن عبدالله (ص) است.

روز نوحۀ قرآن در مصیبت طه است                           روز
ناله فرقان از فراق یس است

 فرارسیدن این روز جانسوز را به مقام
اعظم حجّت حق، قامع الحاد و کفر  کاشف
محنتها و بلاها، صاحب العصر و الزمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و مقام معظم
رهبری و ملّت غمدیده ایران و سایر مسلمانان جهان، تسلیت عرض می کنیم. و بدین
مناسبت، مقداری از سنتها و اخلاق پیامبر(ص)را که مبعوث شده بود تا مکارم اخلاق را
به اتمام برساند، برای تیمّن و تبرک و استفادۀ عموم برادران و خواهران، نقل می
نمائیم (ولکم فی رسول الله اسوة حسنة)

از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمود:

 هرگز نشد که رسول خدا صلی الله
علیه  و آله و سلم با کسی مصافحه کند و قبل
از او دست خود را بیرون بکشد مگر اینکه آن طرف مقابل، دست حضرت را رها کند. و هرگز
نشد که با کسی در حاجتی، همکاری کند و پیش از او از آن کار منصرف گردد. و هرگز نشد
کسی با آن حضرت به صحبت بپردازد و او قبل از طرف، سکوت نماید. و دیده نشد پیش روی
کسی پای خود را دراز کند. و هرگز بین دو امر مخیّر نشد مگر اینکه دشوارترین آن دو
را اختیار فرماید. و هرگز در ظلمی که به شخص او می شد، به انتقام برنمیخاست مگر
اینکه ببیند که محارم الهی هتک میشود که در آن صورت خشم می کرد خشمش فقط برای خدای
متعال بود. تا زنده بود در حال تکیه دادن، غذا میل نفرمود. چیزی از آن حضرت
درخواست نشد که در جواب بگوید: نه! و هرگز حاجت سائلی را رد نمی کرد، پس اگر برای
او امکان داشت، حاجتش را روا میساخت و اگر نمی توانست با زبانی شیرین او را راضی
می کرد. نمازش در عین تمامیّت از همه نمازها سبکتر و خطبه اش از همۀ خطبه ها کوتاه
تر و همواره از بیهوده گوئی برکنار بود. مردم، از بوی خوشش، متوجّه قدوم مبارکش می
شدند. چون بر سر سفره می نشست، نخستین کسی بود که شروع به غذا خوردن میکرد و آخرین
کسی بود که دست از غذا میکشید (با آرامی و تأنّی غذا میخورد)و هنگام خوردن، از جلو
خود میل می فرمود. آب را با سه نفس میآشامید و آن را می مکید و نمی بلعید. دست
راستش اختصاص داشت برای خوردن و آشامیدن و گرفتن و دادن که جز با دست راست، چیزی
نمی داد و چیزی نمی گرفت، و دست چپش برای کارهای دیگر بود. در تمام کارهایش
(تیامن) و با دست راست کار کردن دوست داشت مانند لباس پوشیدن و کفش پوشیدن و موی
سر را شانه کردن. وقتی کسی را صدا میزد، سه بار تکرار می نمود ولی در کلام خود
تکرار نداشت و اگر اجازه ورود می گرفت، سه بار تکرار می کرد.سخنش روشن و واضح بود
به گونه ای که هر شنونده ای آن را می فهمید و درک می کرد. و چون می گفت، سفیدی
دندانهایش برق میزد، چهار دندان پیشینش (ثنایا) به طور جالبی از هم جدا بود ولی
فاصله نداشت. نگاه کردنش کوتاه بود و به کسی خیره نمی شد. با هیج کس سخنی که مورد
پسند طرف نبود، نمی گفت. هنگام راه رفتن،مانند کسی که بر زمین سراشیب راه رود
گامها را برمیداشت. همواره می فرمود: بهترین شما خوش اخلاق ترین شما است. هیچ
خوراکی  را مذمت و یا تعریف نمی کرد.
اصحابش درحضورش، منازعه درتکلّم نداشتند. هرکس که موفق به دیدارش میشد، می گفت،
مانندآن حضرت هیج کس ار نه درگذشته و نه پس از آن ندیده ام. درمناقب این شهر آشوب
چنین آمده است: حضرت رسول (ص)،کفش خود را پینه میزد و خود لباسش را می دوخت  و درخانه خود را باز می کرد و شیر گوسفندان
رامی دوشید و شتر را می بست و سپس آن را میدوشید و هنگامی که نوکرش، گندم را آرد
می کرد به او کمک می نمود. حضرت آب وضوی شبش ر ا تهیه میکرد، در پیاده روی کسی بر
او سبقت نداشت  موقع نشستن تکیه نمی کرد.
در کارها با اهل خانه همکاری می نمود و با دست خودگوشت خرد می کرد.

چون برسرسفرۀ غذا حاضر میشد، مانند بردگان مینشست. بعد ازغذا، انگشتان خود را
می لیسید و هرگز در اثر پرخوردن آروغ نمی زد.دعوت همه کس را اجابت می کرد، هرچند
برای خوردن ماهیچه دست و بازوی گوسفندی بود. هدیه رامی پذیرفت ولو جرعه ای ا
زشیرباشد. از هدیه می خورد ولی غذائی که به عنوان صدقه باشد، نمی پذیرفت و ازآن
نمی خورد. به چهرۀ هیچ کس خیره نمی شد. خشمش برای خدا بود و هرگز برای رضایت
خویشتن غضب نمی کرد. گاهی از شدت گرسنگی، پر شکم سنگ می بست. هرطعامی که برایش
حاضر می کردند، تناول می فرمود و دست رد بر هیچ غذائی نمی زد. دو لباس باهم به تن
نمی کرد. گاهی یک نوع بردیمانی که خط خط بود میپوشید و گاهی عبائی که از پشم درست
شده بود، روی لباسهایش به تن می کرد. همچنین لباسهائی که ازپنبه یا کتات بافته شده
بود می پوشید و بیشتر لباسهای آن حضرت سفید بود. روی شبکلاه، عمامه می پوشید. پیراهن  را از طرف سمت راست می پوشید. یک جامۀ مخصوص
روز جمعه داشت و هرگاه پیراهن جدیدی میپوشید، پیراهن کهنه خود را به فقیر میداد
.عبائی داشت که چون میخواست درجائی بنشیند، آن رادو تا کرده و به زیر حضرت می
انداختند. انگشتری نقره درانگشت کوچک دست راستش بود…حضرت مرده های مسلمین را
تشییع میکرد و در دورترین نقاط شهر، به عیادت بیماران می شتافت با فقرا مینشست و
با آنها هم غذا میشد و با دست خود به آنان تعارف می کرد، و به کسانی که دراخلاق،
با فضیلت بودند، احترام می گذاشت و با اشخاص آبرومند مأنوس بود و به آنان نیکی میکرد.
خویشاوندان خود را درعین اینکه بر دیگران ترجیح نمی داد، صلۀ رحم می کرد.

 به احدی از مردم جفا نمی کرد. پوزش
عذرخواهان را می پذیرفت. درغیر اوقاتی که قرآن بر آن حضرت نازل می شد و یا موعظه
میکرد، تبسّمش از دیگران بیشتر بود وگاهی که خنده می کرد، با صدا نمی خندید بلکه
تبسّم مینمود…

هر کس برای حاجتی نزدش می آمد ـ چه آزاد بود و چه برده ـ جهت رفع گرفتاریش
اقدام می کرد. خشن و درشتخود نبود و در بازار صدایش را بلند نمی کرد. درمقابل بدی
دیگران، بدی نمی کرد بلکه گناه آیان را نادیده می گرفت و از آنان می گذشت. به هرکس
می رسید، ابتدا به او سلام می کرد…

هرکس بر او داخل می شد، از او احترا م می کرد چنانکه گاهی لباس خود را زیر او
پهن می کرد و یا او  را برتشک خود
مینشانید. حال رسول خدا (ص) در رضا و غضب یکسان بود و جز حق برزبان چیزی نمی راند.

آن حضرت درمیان میوه های تازه، خربزه و انگور را بیش از میوه های دیگر دوست می
داشت. بیشتر طعامش آب و خرما بود. گاهی شیر را با خرما میل می کرد و آن را (دو
غذای پاکیزه)می نامید.

درارشاد مفید آمده است:

هنگامی که حضرت رسول خدا(ص)، آخرین ساعات زندگی خود را می گذرانید، یگانه
یادگارش، دختر گرامیش حضرت زهرا سلام الله علیها درکنار بسترش نشسته و به سیمای
مبارکش مینگریست. وقتی که دید عرق مرگ چون دانه های مروارید از صورت پدر سرازیر
است. با قلبی سوزان و دیدهای گریان، شعر حضرت ابوطالب را دربارۀ آن حصرت،زمزمه
میکرد که می گوید: وابیض یستسقی الغمام بوجهه   
ثمال الیتامی عصمة لأرامل

چهرۀ روشن و سفیدی که از سیمای درخشانش، ابر، طلب باران می کند؛شخصیت والائی
که پناهگاه یتیمان و ملجأ و مأوای بیوه زنان است.

حضرت چشم خود راباز کرد وآهسته به دختر عزیزش فرمود:این بیت شعری است که
ابوطالب درمدح من سروده است ولی سزا است ـ فرزندم ـ که قرآن بخوانی و به جای آن
این آیه راتلاوت کنی:

 (و ما محمّدُ الارسول ُ قدخلت من قبله
الرسل، أفان مات أو قتل انقلبتم علی أعقابکم، و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرّ الله
شیئا وسیجزي الشاکرین). ( سوره آل عمران ـ آیه 144)

 ـ محمد ص پیامبر خدا است که قبل از او
پیامبرانی آمده اند و رفته اند، پس اگر از دنیا برود با کشته شود، آیا شما به
گذشتگان خود باز می گردید؟ هرکس به آئین گذشتگان باز گردد، هرگز به خداوند ضرری
نمی رساند و همانا خداوند شاکران و سپاسگزاران را پاداش خیرمی دهد.

 پشت آسمان شد خم، زیر بار این
ماتم      چشم ابر شد پرنم، در مصیبت خاتم.