مبانی رهبری دراسلام

قسمت سوّم

مبانی رهبری دراسلام

حجة الاسلام والمسلمین محمّدی ری شهری

در قسمت گذشته توضیح دادیم که برخی از فرق اسلامی در گذشته نیاز به رهبری را
نفی می کردند و مقتضای منطق دیالکتیک در عصر حاضر نیز انگار این نیاز است. و اخیرا
این عقیده در قالب نظریه تعمیم امامت به نوشتارهای به ظاهر اسلامی راه یافته است،
در این مقاله و مقالات دیگری که ادامۀ بحث فلسفه امامت از نظر خوانندگان گرامی
خواهد گذشت، نظریۀ اسلام دربارۀ نیاز به کلیّه مراتب امامت و رهبری مورد بررسی
قرار خواهد گرفت.

ضرورت مطلق رهبری دراسلام

مطالعۀ دقیق متون اسلامی نشان می دهد که اسلام درحالی که بالاترین مراتب امامت
و رهبری را برای تکامل انسان ضروری میداند، برضرورت مطلق رهبری سیاسی جامعه در
شرایطی که زمینۀ رهبری انسان کامل فراهم نیست تأکید می کند.

به عبارت دیگر اسلام با اینکه زمینه سازی برای رهبری و مدیریّت افراد شایسته و
حکومت صالحان را برهمگان فرض می داند، تحت هیچ شرایطی ضرورت رهبری سیاسی را نفی
نمی کند و به مسلمین اجازه نمی دهد که تسلیم هرج و مرج شوند و یا نسبت به تشکیل
حکومت و ایجاد رهبری سیاسی بی تفاوت باشند.

مردم نیاز به رهبر دارند خوب باشد یابد!

این جمله را امیر المؤمنین علی (ع) در پاسخ شعار معروف یکی از سه حزب عمدۀ
مخالف خود که مارقین و خوارج نامیده شدند، فرمود، شعار آنها این بود:

(لاحکم الّا لله)

 فقط خداوند حق حکم دارد.

مبنای این شعار آیاتی از قرآن کریم است که تصریح می کنند:

(ان الحکم الا لله ).[1]

حُکم حق اختصاصی خدا است.

مقصود از حُکم در آیاتی از که آنرا حق اختصاصی خداوند میدانند یا حُکم تکوینی
است، یعنی خداوند هرچه بخواهد در جهان تحقّق پیدا می کند و هیچ چیز نمی تواند مانع
تحقق اراده او باشد و یا حکم تشریعی است یعنی قانونگذاری و فرماندهی مختص ذات اقدس
حق است، هیچ کس حق ندارد قانون وضع کند جز خدا و هیچ کس به انسان فرمان بدهد جز
ذات اقدس حق تعالی، بدیهی است قوانین حکومتی که بر مبنای حکم خداوند تشکیل شده و
در چهارچوب قوانین کلّی الهی وضع گردیده و نیز فرمان امام و رهبری که خداوند
اطاعتش را لازم دانسته، قانون وحکم و فرمان خداوند محسوب می شود.

مارقین کسانی بودند که به دلیل غرور و جمود و جهالت و احتمالا تحریکات حساب
شدۀ دشمن در جنگ صفّین در ارتباط  با مسألۀ
حکمیّت با امیر المؤمنین (ع) اختلاف پیداکردند و به تدریج به صورت یک جمعیّت
متشکّل و یک حزب مخالف تندر وقوی در مقابل حکومت امام در آمدند، آنها برای اینکه
امامت و رهبری امیرالمؤمنین علی (ع) را زیر سؤال ببرند این شعار را مطرح کردند که
(لا حکم الالله )شعاری که ریشۀ قرآنی داشت و کسی نمی توانست آنرا انکار کند، امام
در پاسخ آنها ضمن تأیید این شعار نکات مهمی را دربارۀ حکومت و رهبری سیاسی از
دیدگاه اسلام  ارزیابی شعارهای تندی که
درجهت حق طلبی توسّط انقلابی نمایان در جامعه طرح می شود بیان فرمودند، متن کلام
امام این است:

کلمة حق یراد بها الباطل،نعم انّه لاحکم الّا لله،ولکن هؤلاء یقولون :لاامرة
الّا لله،وانّه لابدّ للنّاس من امیر برّاوفاجرا،یعمل فی إمرته  المؤمن و یستمتع فیها الکافر، ویبلّغ الله فیها
الأجل،و یُجمع به الفیّ ویقاتل به الصدق، و تأمن به السّبل، و یُؤخذ به للضعیف من
التقوی  حتی یستریح ویستراح من فاجر).[2]

سخنی به حق است امّا آنان از آن ارادۀ باطل دارند، درست است که حُکم از آن
خداست اما اینها میخواهند بگویند غیر از خدا کسی نباید حکومت کند و رهبر باشد  فرماندهی نماید، درصورتی که مردم نیاز به حاکم
دارند، خواه نیکوکار باشد و خواه بدکار، در پرتو حکومت حاکم است که مؤمن (برای خدا
) کار می کند و کافر از زنذگی دنیای خود بهره می گیرد و خداوند مدت را به پایان
میبرد.

به وسیله حکومت و در پرتو رهبری است که مالیات ها جمع آوری می گردد، با دشمن
پیکا رمی شود، راهها امن می گردد؛ حق ضعیف و ناتوان از قوی و ستمکار گرفته می شود
تا نیکوکار آسایش یابد و از شرّ بد کار آسایش به دست آید.

روزی هنگامی که امام (ع) درمیان جمعی از مردم در مسجد بود مردی از خوارج وارد
مسجد شد و با صدای بلند فریاد کرد که (لاحکم الا لله).

مردم منتظر بودند ببینند عکس العمل امیر المؤمنین (ع) چیست؟ شاید عدّه ای حدس
میزدند که امام عصبانی شده و با او تند برخورد می کند ولی دیدند امام با
خونسردی  ابتدا ضمن تکرار متن شعار به
عنوان تأیید، آیه  60از سورۀ روم را تلاوت
کرد که خداوند به پیامبر اسلام تأکید می کند وعدۀ خدای تعالی در برخورد با مخالفین
اسلام حق است و نباید فشارها و آزارهای آنان صبر و مقاومت او را بشکند و از
متانت  او در برخورد با آنها بکاهد.

سپس امام خطاب به مردم حاضر در مسجد فرمود:

(فما تدرون مایقول هولاء؟یقولون :لا امارة .ایّها النّاس، انه لایصلحکم الّا
امیر برّ اوفاجر).

میدانید اینان چه می گویند ؟ آنها میگویند امارت  و فرماندهی و رهبری باطل است، هان ای مردم
توجّه داشته باشید که تنها در پرتو حکومت و رهبری، مصالح شما قابل تأمین است، خواه
رهبر نیکوکار باشد یا بدکار.

مردم که شنیدن  تأیید نیاز جامعه به
مطلق رهبری و حتی رهبری امام فاجر آنهم از زبان امام علی (ع) برایشان کاملا تازگی
داشت با تعجّب پرسیدند:

(هذاالبرقد عرقناه فما بال الفاجر؟) نیاز جامعه به رهبر نیکوکار مشخص است و لی
چگونه مردم از اما م فاجر بی نیاز نیستند؟!

امیرالمؤمنین (ع) درپاسخ فرمود:

(یعمل المؤمن و یملی للفاجر و یبلغ الله الأجل و تأمن سبلکم و تقوم اسواقکم و
یقسّم فیئکم و یجاهد عدوّکم و یؤخذ للضعیف من القوی ).[3]

در حکومت رهبر فاجر هم مؤمن فرصت عمل پیدا می کند و به فاجر مهلت داده می شود،
و خداوند مدن را به پایان میبرد، راههای شما امن می گردد، بازارهایتان برپا میشود
او درآمدهای ملّی را تقسیم میکند و با دشمنانتان می جنگد و به وسیله او حق ضعیف از
قوی گرفته می شود.

امام علیه السّلام در این سخنان فوق العاده مهم و با ارزش به چند نکتۀ اساسی
اشاره می فرماید:

1ـ سخن حق همیشه مدافع حق نیست

شعارهمۀ انقلابی نماها و خودخواهانی که به لباس طرفداری از خلق و جانبداری از
حق درمی آیند. در طول تاریخ سخنان حقی است که باطل از آن اراده می شود، و رمز
موفّقیّت مکاتب باطل و سلطۀ رهبر این فاسد، بی توجّهی مردم به این نکته فوق العاده
مهم است که سخن حق همیشه مدافع حق نیست! امام در پاسخ به مدّعیان دروغین دفاع از
اسلام راستین که در برابر رهبری خصمانه موضع گرفته اند، ابتدا توضیح میدهد که آنها
از سخن حق به عنوان حربه و ابزاری برای رسیدن به اهداف باطل خود استفاده می کنند،
آنها به بهانه تبعیّت از فرمان خدا، می خواهند از تبعیّت فرمان رهبری که خداوند
اطاعتش را لازم میداند سرباز زنند بلکه اصل ضرورت حکومت و رهبری سیاسی را برای
جامعۀ اسلامی انکار کنند.

2 ـ چگونگی برخورد با شعارهای انقلابی نماها

نکتۀ دوّن در کلام امام، نحوۀ برخورد با انقلابی نماهایی است که حق می گویند
ولی هدف آنها حق نیست، برخلاف کسانی که دربرخورد با مخالفین سیاسی ناشیانه به شعار
حق آنها حمله می کنند، امام با شعار دهنده برخورد می کند نه باشعار، امام شعار
مارقین را زیر سؤال نبرد بلکه خود آنها  و
انگیزۀ آنها را  ازآن شعار زیر سئوال برد.
امام نمی گوید چون هدف شما از این شعا رباطل است این شعار اعتبار لازم را برای طرح
درجامعه ندارد بلکه شخصا متن شعار آنها را به عنوان تأیید تکرار می کند اشاره به
اینکه سخن حق رااز هرکس که بگوید، باید پذیرفت، ولی با هشیاری وتوجّه به اینکه
مقصود او از این سخن چیست؟

3ـ ضرورت تشکیل حکومت

سومّین نکته در سخن امیر المؤنین علیه السلام این است که برای حفظ حدّاقل حقوق
مردم، تشکیل حکومت به هرشکل آن یک ضرورت اجتناب ناپذیر است و اسلام تحت هیچ
شرایطی، ضرورت رهبری سیاسی جامعه را نفی نمی کند، هرچند خطاکار و یا فاجر باشد و
در توضیح این معنا تأکید میفرماید که در حکومت فاجر نیز مالیات جمع آوری و تقسیم
میشود، راهها امن می گردد فعّالیّتهای اقتصادی ممکن می شود و یا دشمن مردم پیکار و
حق ضعیف از قوی اخذ میگردد. به عبارت دیگر هرجند در حکومت فاجر قطعا بخش عظیمی از
حقوق مردم تضییع می شود، ولی اسن مقدار فائده هست که زندگی ممکن است، زیرا فاجر هم
برای ادامۀ حکومت راهی جز تأمین امنیّت اجتماعی و اقتصادی جامعه ندارد، و تأمین
امنیّت ادامۀ زندگی رابرای خوب و بد ممکن می سازد بنابراین حکومت فاجر بر هرج و
مرج و فتنه ترجیح دارد و به گفته پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله:

 (الامام الجائر خیر من الفتنة). [4]

امام جائر بهتر از فتنه است.

و در روایتی از امیر المؤمنین (ع) آمده است:

 (اسد حطوم خیر من سلطان ظلوم  و سلطان ظلوم خیر من فتن  تدوم) [5]

شیر درّنده بهتر از سلطان ظالم است و سلطان ظالم بهتر ا زفتنۀ دائم است. ادامه
دارد

 

 



[1]
ـ انعام ـ 57/یوسف 67،40آیات دیگری نیز بر این معنا دلالت دارد.