وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت سیزدهم

وصیت نامۀ امام
«قدّس سرّه» و اسم مستأثر الهی

آیت الله محمّدی
گیلانی

* الفاظ محدود و
معانی نامحدود.

* ماشین حساب با
دو عدد، برنامۀ کار جهانی را تخمین و تقریب می‌کند.

* مشکل در
محدودیّت الفاظ و نامحدودی معانی نیست، بلکه مشکل در دریافت و شناخت است که در
صورت دریافت و شناخت زبان همدلی حاصل می‌شود.

* شناخت و دریافت
مولانا بوی همدلی و گویائی ارزانی داشت.

* شناخت و دریافت
امام عزیز بوده که زبان همدلی و گویائی در وی پروراند و حدیث مورد بحث را تحت
عنوان «ومیض» چنان پروراند که مفتاح فهم غوامض بسیاری گردید که از آنجمله است: «و
ایاب الخلق الیکم».

* نقل احمد بن
علی بن حجر آراء قوم را در تفسیر حدیث مذکور، حسن خان و سیّد محمّد رشید رضا بر
این تفسیر خرافی در روح المعانی و کتاب الاذاعه و تفسیر المنار… و لطیفۀ سوداء
العروس.

حدیث شریف نبوی
صلی الله و آله: «بعثت انا و السّاعه کهاتین قال: وضمّ السّبابه والواسطی» که در
مقالۀ پیشین تفسیر شد، با الفاظی محدود و عبارتی کوتاه معنائی نامحدود را متحمّل
بوده است، و سبحان الله که اقیانوس معرفت را در کوزه‌ای از الفبای معدود ریخته است
و مجلی و مظهری از «انا افصح من نطق بالضاد» را آفریده است! و حقّاً:

موجهای تیز
دریاهای روح                                              هست صد چندان که طوفانهای نوح

نی، جای شگفتی
نیست، وقتی که ماشینهای حساب «آلات مادی» توانائی آن را دارند که با دو عدد صفر و
یک، برنامۀ کار جهانی را تقریب و توجیه کنند، چگونه روح «لی مع الله وقت لایسعنی
فیه ملک مقرب ولا نبیّ مرسل» چنان معجزه‌ای نیافریند در صورتیکه وقت و مقام او
مایۀ اصلی همۀ کرامات و برکات است.

بلی مشکل، دریافت
و شناخت این معانی ژرف است، ژرفائی که قعر آن مساوی با نامتناهی است و بی‌تردید
بقول جلال الدین بلخی دریافتها و شناختها است که زبان همدلی و گویائی را می‌پروراند
که خود مولانا روشن‌ترین مصداق این قاعده است و شناخت و دریافت او بوده که زبان
همدلی و گویائی بوی ارزانی داشته است که مثنوی او بحق «هست قرآن در زبان پهلوی» و
حدیث مورد بحث را با «خیر الکلام قل ودل» تفسیر کرده:

هر که گوید کو
قیامت ای صنم                                          خویش
بنما که قیامت نک منم

شناخت و دریافت
امام عزیز آن اوحدی اعصار بوده که زبان همدلی و گویائی در وی پروانده بود، در هر
معرفتی از معارف «یکاد زیتها یضیء ولو لم تمسسه نار» گردیده بود و روشن‌ترین تأویل
و تفسیر حدیث ما نحن فیه را تحت عنوان «ومیض» یعنی «برق خفیف» بیان کردند که مفتاح
فهم بسیاری از غوامض وارده در ادعیه و آثار است و از آنجمله غامضۀ: «وایاب الخلق
الیکم وحسابهم علیکم» است، آن بیان عرشی حضرتش که بوجهی رحمت و مفتاح فهم مشکلات
آثار است بوجهی دیگر ویرانگر بنیان تعصّب و تحجّر است «له باب ظاهره فیه الرحمه و
باطنه من قبله العذاب».

باری چنانکه
گفتم: الفاظ حدیث نبوی صلی الله علیه و آله مطابق روایت انس بن مالک بوده که از
صحیح مسلم نقل کردند و بخاری نیز در جزء هشتم صحیح خویش حدیث مذکور را از انس
بهمین الفاظ نقل کرده و حافظ معروف، احمد بن علی بن حجر عسقلانی در کتاب «فتح
الباری شرح صحیح البخاری» در شرح این حدیث از اعلام و محققان اهل سنّت، آراء و
اقوالی نقل می‌کند که مقام و موقعیّت، ایجاب می‌کند زبدۀ آنها را نقل کنیم و
بدنبال آن، تعریضاتی را که بعضی از متفکران ژرف اندیشان قوم، بر این ساده‌اندیشها
دارند، بیان می‌کنیم امّا زبدۀ کلام حافظ مذکور:

«قاضی عیاض و
برخی دیگر از اهل تحقیق دربارۀ تشبیه بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله و قیام
سرعت، به انگشتان سبابه و وسطی، گفته‌اند: آیا مراد به این تشبیه، قرب بعثت آن
حضرت و قیام ساعت است همانند قرب انگشت سبابه به وسطی؟ یا مراد تفاوت مقدار طول
میان دو انگشت است، چنانکه قاضی ابن العربی مفسّر و فقیه مالکی «نه ابن عربی صوفی
صاحب فصوص» گفته: انگشت وسطی نصف یک هفتم طول خود بر سبابه فزونی دارد و باین
ملاحظه، مقدار نصف یک هفتم از مجموع عمر دنیا در زمان صدور حدیث، تا قیام ساعت،
باقی مانده است؟! نظیر روایاتی که در مقام بیان نسبت عمر این امت به اعمار امم
پیشین آمده است، مانند خبر مرفوع ابن عمر که در صیحیحین آمده که رسول الله صلی
الله علیه و آله فرمودند:

«ما اجلکم فی من
کان قبلکم الاّ من صلوه العصر الی مغرب الشمس» یعنی: همانا نسبت عمر شما «امت من»
در قبال عمر امم پیشین همانند آغاز وقت صلوه عصر تا غروب آفتاب است. و در خبر دیگر
از ابن عمر آمده: «کنّا عند النبی صلی الله علیه و آله والشمس علی قعیقعان مرتفعه
بعد العصر فقال: ما اعمارکم فی اعمار فی مضی الاّ کما بقی من هذا النّار فیما مضی
منه».

– ما بعد از نماز
عصر در خدمت پیمبر صلی الله علیه و آله بودیم در حالیکه آفتاب بر فراز کوه قعیقعان
(کوهی است در دوازده میلی مکه معظّمه) بوده، فرمودند: همانا نسبت عمر شما در قبال
اعمار گذشتگان همانند باقی ماندۀ از امروز در قبال مقداری است که از آن گذشته است.

قاضی عیاض گفته
که بعضی از اهل علم در تأویل این حدیث گفته‌اند: مراد به نسبت بین دو انگشت، نسبت
باقیمانده از عمر دنیا بالنسبه به آنچه که گذشته است و مجموع عمر دنیا هفت هزار
سال است. آنگاه برای صدق مدّعای خویش روایات ضعیفی را ایراد کرده‌اند که قبل از وی
ابوجعفر طبری در مقدّمۀ تاریخش بعضی از آن اخبار را از ابن عباس نقل کرده: «الدنیا
جمعه (جمعه به سکون میم یعنی هفته، و به ضمّ میم یعنی روز جمعه) من جمع الآخره
سبعه آلاف سنه وقد مضی ستّه آلاف وماه سنه»- دنیا هفته‌ای است از هفته‌های آخرت و
مدت این هفته هفت هزار سال است که شش هزار و یکصد سال آن گذشته است.

آنگاه طبری از
کعب الاحبار نقل می‌کند که او روایت کرده: مجموع عمر دنیا شش هزار سال است و از
وهب بن منبّه نیز همین مدّت را دربارۀ عمر دنیا روایت نموده ولی وهب اضافه کرده که
از این مدّت پنج هزار و ششصد سال گذشته است.

سپس طبری می‌گوید:
از دو گفته که از ابن عبّاس و کعب الاحبار نقل کردم گفتۀ اوّل به صواب نزدیکتر است
که دنیا هفته‌ای از هفته‌های آخرت است و هفت روز هفت هزار سال است، و حدیث:
«خدایتعالی یک نیمه روز را از امّت من دریغ ندارد و معنی آن یک نیمه، از روز هزار
ساله است» بعنوان تأیید مختار خویش ذکر می‌کند و می‌گوید وقتی که این خبر را به
قول ابن عباس که دنیا هفت هزار سال است ضمیمه کردی، اخبار وارده متخالفه بدینوسیله
متوافق می‌شوند، و روشن می‌شود که در زمان صدور حدیث از عمر دنیا تقریباً شش هزار
و پانصد سال گذشته بود آنگاه ابن حجر بعد از بیان طویلی اظهارنظر می‌کند و می‌گوید:
در مجموع آراء و اقوال این باب، قوی‌ترین قولی که می‌توان بدان اعتماد نمود همان
مدلول حدیث ابن عمر است که قبلاً از صحیحین نقل کردیم و از عکرمه در ذیل آیۀ
کریمه: «فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه» نقل شده که گفته: دنیا از آغاز تا
انجامش یک روز است که مقدار آن پنجاه هزار سال است احدی جز خدای تعالی نمی‌داند که
چه مقدارش گذشته و چه مقدارش باقی مانده است. (فتح الباری- ج 11- ص 347 الی 452).

و امّا تعریضات:
علامه سیّد محمود آلوسی در تفسیر روح المعانی، حدیث شریف: «بعثت انا والساعه…»
را در ذیل آیۀ 187 از سورۀ اعراف نقل می‌کند و می‌گوید آثاری در دست است که مدلول
آنها این است که عمر دنیا هفت هزار سال است و جلال الدّین سیوطی تعدادی احادیث از
منابع مربوطه بیرون کشیده که در آنها آمده، عمر دنیا هفت هزار سال است و متذکّر
شده که عمر این امت از هزار سال فزونی دارد ولی آن زاید بر هزار سال، به پانصد سال
نمی‌رسد و بر این ادعای خویش، اخبار و آثاری را دلیل و شاهد آورده و جملگی را در
رساله‌ای ذکر کرده و نام آن رساله را «الکشف عن مجاوزه هذه الامه الالف» نهاد-
آلوسی می‌گوید-: در آغاز سده‌ای که ما در آن هستیم طبق پیش‌بینی سیوطی سده ظهور
مهدی است، چون ظهور نکرده پس همۀ آنچه سیوطی در آن کتاب بنیان نهاده بر باد است.
(ج 9، ص 119).

و علاّمه سیّد
محمّد رشید رضا در تفسیر المنار کلام سیّد آلوسی را در ارتباط با عمر دنیا نقل
کرده و تعریض ایشان را به رسالۀ «الکشف عن مجاوزه هذه الامه الالف» سیوطی، یادآور
می‌شود پس از آن می‌گوید: انگیزۀ من در نقل این مطلب این بوده که بسیاری از مردم
در مثل این مطالب به تفسیر ما رجوع می‌کنند دوست داشتم که نظر و رأی سیوطی را در
این مسأله بدانند قرن سیزدهم که آلوسی در آن زندگی می‌کرد گذشت و حدود نیم قرن نیز
پس از آن گذشته یعنی هم اکنون که سال هزار و سیصد و چهل و پنج هجری قمری و اواسط
قرن چهاردهم است که من مشغول نوشتن این مسأله هستم، طبق رأی سیوطی از زمان تعیین
ظهور مهدی مدّتها است که می‌گذرد و ظاهر نشده، پس بحمدالله آنچه سیوطی بنا کرده
منهدم شد، خدای تعالی از او نسبت به انتشار اوهامی که مرتکب شده درگذرد، سیوطی در
جمع کردن اوهام، هم چون حاطب لیل یعنی هیزم جمع کن شبانه است که در تاریکی مارها
را نیز به خیال هیزم جمع می‌کند و معذلک در این مباحث بر استاد اکبر خویش حافظ بن
حجر برتری ندارد… و از بیان حافظ بن حجر در این مقام روشن شد که دو قهرمان اخبار
اسرائیلیات و دو چشمه سرشار خرافات یعنی کعب الاحبار و وهب بن منبه بودند که خرافۀ
تحدید عمر دنیا را در امت اسلامی انتشار داده‌اند، البتّه اصل این افسانه را آنها
اختراع نکرده‌اند، بلکه این افسانه در کتب یهود حتی در کتابی که توراتش می‌خوانند
موجود است، ولی در توراتشان، عمر دنیا به هفت هزار به مسلمین کرده باشند، و ما چه
می‌دانیم شاید مرجع روایات خرافی می‌شنیدند هیچگاه مسموع خویش را بر سبیل روایت
اظهار نمی‌کردند، بلکه به اقتضاء مناسبات ذکر می‌کردند بدون این که به رسول الله
صلّی الله علیه و آله اسناد دهند- آنگاه کلامی از کتاب «الاذاعه لما کان و ما یکون
بین یدی الساعه» تألیف سیّد صدیق حسن خان هندی معاصر سیّد آلوسی مذکور نقل می‌کند:

هنگامیکه قرن نهم
هجری در آستانۀ پایان بود، حافظ سیوطی حکایت کرده که در سال هشتصد و نود و هشت
هجری ماه ربیع الاوّل، مردی با ورقه‌ای نزد وی آمد و حاصل آنچه در ورقه بود بر
مبنای این حدیث بوده که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در قبر خویش هزار سال
درنگ نمی‌کند.

با اعتماد بر این
حدیث بعضی از اهل علم فتوی داده‌اند که در سده دهم مهدی و دجّال خروج می‌کنند و
عیسی بن مریم نازل می‌گردد و سایر آیات و اشراط ساعت آشکار می‌شوند.

سیوطی این حدیث
را باطل اعلام کرده و در صدر رسالۀ «الکشف فی مجاوزه هذه الامه الالف» در بطلان
این حدیث اطالۀ کلام نموده و گفته که آثار و اخبار دلالت دارند بر اینکه عمر این
امت متجاوز از هزار سال است ولی زاید بر هزار به پانصد سال نمی‌رسد و در این مدّعا
بر گفته‌های ابن جریر طبری اعتماد کرده است… (تفسیر المنار- ج 9- ص 470- 477).

سوداء العروس

نقل این خرافۀ
سودا در قبال آن حقیقت بیضاء در تفسیر حدیث «بعثت انا…» از قبیل مواجهه دادن
کنیزک سیاه است با عروس زیباروئی که به خانۀ شوهر می‌رود که بدینوسیله زیبائیش
درخشان‌تر می‌شود.

چه عالی گفته
مفتی دیار مصر شیخ محمّد عبده «لله دره»: «مادامی که این گونه کتب خرافی در میان
امت مسلمان است، قیام بر صراط مستقیم برای این امت غیر ممکن است».

ادامه دارد