وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت چهاردهم

وصیت نامۀ امام
«قدّس سرّه» و اسم مستأثر الهی

آیت الله محمّدی
گیلانی

* بحثهای جانبی
اگر چه مقالات مربوطه را در خطّ منحنی کشانید ولی این انحنائی بوده لازم.

* بحق گفته‌اند
که اگر انحناء از آفرینش حذف شود، جذبه‌ها و زیبائی‌ها محو می‌شود.

* انحناء از
عوامل جمال و زیبائی است.

* تنبیه بر
اتّحاد اسم مخزون و مکنونن با اسم مستأثر.

* جامعترین حدیث
در باب اسماء و صفات، حدیثی است که در جامع کافی آمده است.

* اعتراف
صدرالمتألّهین قدّس سرّه به عجز از شرح آن و اقرار حبرالامه مجلسی «ره» به ناتوانی
خویش.

* کلامی از حکیم
بزرگوار مرحوم شعرانی «ره».

* توصیف علامه
طباطبائی «ره» حدیث را به «غررالحادیث».

* نقل متن حدیث و
بیانی از حضرت امام وافد الی الله.

بحثهای جانبی که
پرتو بحث از «اسم مستأثر» قرار گرفت، مقالات مربوطه را بر روی خطّی منحنی سوق می‌داد،
اگر چه وجود این امور جنبی موجب انحناء بحث گردید و مانع از بحث مستقیم در «اسم
مستأثر» شد و در اموری گفتگو کردیم که ارتباط مستقیم با «اسم مستأثر» نداشت ولی
چنین انحنائی در تبیین معارف نه فقط مطلوب که احیاناً ضروری است، زیرا بحث از
معارف برای عموم بحثی خشک و ملال‌آور است و برای کاستن از خشکی و ملال ذکر لطائف
جنبی در ارتباط با هدف گاهی اجتناب ناپذیر است و بنابراین، اگر چه خطّ مسیر منحنی
است ولی متوجّه به سوی هدف است.

و بحق گفته شده
که انحناء یکی از عوامل زیبائی و جمال است، و چنانچه انحناء از نقش آفرینش و صنعت
حذف شود، زیبائی‌ها و جذبه‌ها نیز محو می‌شوند، و انحناء مناسب هر مجموعه‌ای، عین
استقامت است. انحنائی که اضلاع و دنده‌ها بر محتوای جوف از احشاء وامعاء دارند عین
استقامت است و اعوجاج و انحناء قوس، استقامت آن است، و کج‌اندیش است آن کس که می‌خواهد
به قوس، شکل مستقیم دهد زیرا با این عمل، قوس از استقامت قوسی بدر می‌رود، و ابروی
کج ار راست بدی کج بودی.

و اکنون که این
بحث در شرف پایان است، از تنبیه بر امری ناگزیرم و آن امر این است که در بعضی از
دعاها و روایت‌ها، «اسم مکنون محزون» آمده است آیا این اسم مبارک همان اسم مستأثر
است که مورد بحث ما بوده است یا غیر آن؟

مثلاً در دعای شب
عرفه آمده است: «باسمک المخزون المکنون… واسئلک باسمک المخزون فی خزائنک الذی
استأثرت به فی علم الغیب عندک لم یظهر علیه احد من خلقک لاملک ولانبیّ مرسل ولاعبد
مصطفی…».

(مفاتیح الجنان- ص 255)

ای خدا از تو
درخواست می‌کنم به آن اسمی که گوهر مخزون در گنجینه‌های تو است آن اسمی که در علم
غیب نزد خود، به خویش اختصاص دادی که احدی از خلق بر آن آگاه نیست نه فرشته مقرّبی
و نه پیمبر مرسلی و نه هیچ بندۀ برگزیده‌ای.

و حضرت صالح
المتألّهین استاد بزرگوار علامۀ طباطبائی رضوان الله علیه در رسالۀ توحید این فقرۀ
از دعا را روایت فرموده: «قال علیه السلام باسمک المکنون المخزون الحیّ
القیّوم…».

و در اصول کافی و
توحید صدوق در جامعترین روایت مربوط به اسماء الله تعالی که متن آن را بعداً ذکر
می‌کنیم، تعبیر «الاسم المکنون المخزون» آمده است.

آیا اسم مکنون
مخزون همان اسم مستأثر است که هفتاد و سوّمین حرف از حروف اسم اعظم است که تقریباً
به تفصیل دربارۀ آن بحث کردیم یا غیر آن؟

ظاهر عبارت دعاء
شب عرفه: «الذی استأثرت به…» دلالت بر اتّحاد و یگانگی اسم مستأثر و اسم مخزون
دارد و بیان می‌کند که اسم مخزون همان هفتاد و سوّمین حرف از حروف اسم اعظم است
النّهایه اسم مکنون و مخزون، بملاحظه مکانتی که طبق روایت آتی میان اسماء الله
تعالی دارد، بار سنگین‌تری از بحث فنّی را برعهدۀ باحث تحمیل می‌کند، که کثیری از
فحول معرفت و حکمت و روایت و درایت را وادار به اعتراف به عجز و ناتوانی از شرح و
تفسیر آن گردانیده است.

صدرالمتألّهین
جزاه الله تعالی عن المعارف الحقه احسن الجزاء در مقام شرح آن، به عجز و قصور
اینگونه اعتراف می‌کند: «فنقول علی وجه التأویل لاعلی وجه الحکومه والتسجیل».

(شرح اصول کافی- ص 285)

و حبر الامّه
علامه مجلسی علیه الرحمه در کتاب اربعین خویش در شرح این حدیث که دوازدهمین حدیث
کتاب مذکور است می‌فرماید: «اعلم ان هذا الخبر من متشابهات الاخبار و غوامض
الاسرار الّتی لایعلم تأویلها الاّ الله والراسخون فی العلم، والسّکوت عن تفسیره
والاقرار بالعجز اصوب واولی واحوط واحری ولنذکر وجهاً تبعاً لمن تکلّم فیها علی
سبیل الاحتمال».

(اربعین مجلسی- ص 22)

– بدان که این
خبر از متشابهات اخبار و غوامض اسرار است که تأویل و ارجاع آن را به معنی واقعی جز
خدای تعالی و اصحاب یقین احدی نمی‌داند، و سکوت از تفسیر آن و اعتراف به ناتوانی
از شرح آن درست‌تر و به احتیاط نزدیکتر و سزاوارتر است و ما به پیروی از کسانی که
در آن سخن گفته‌اند بر سبیل احتمال وجهی ذکر می‌کنیم.

حکیم محقّق مرحوم
آقا میرزا ابوالحسن علیه الرحمه در تعلیقات خویش بر شرح اصول کافی ملامحمّد صالح
مازندرانی رحمه الله علیه، اشاره‌ای به اعتراف به عجز صدرالمتألّهین و مجلسی
علیهما الرحمه دارند آنگاه برای رفع شبهه‌ای که در ذهن بعضیها خلجان می‌کند می‌فرماید:

«مراد از سکوت و
ترک تفسیر این خبر، این نیست که همۀ مردم در مقام ترک شرح آن برآیند زیرا اگر مراد
این باشد، صدور این خبر از ائمۀ اطهار صلوات الله علیهم بی‌فایده، و نقل روات آن
را کار لغوی است بلکه مراد به اولویّت سکوت و ترک تفسیر آن، نسبت به کسانی است که
از آنها ساخته نیست و توان و استعداد این کار را ندارند، و امّا آنهائی که دارای
استعداد و برای این کار ساخته شده‌اند، عهده‌دار شرح و تفسیر چنین غوامض و
مشکلاتند و واجب است به گونه‌ای تفسیر و شرح کنند که بر عبارت حدیث، قابل تطبیق
باشد، نه هر معنائی که در ذهن می‌آید و دلیلی بر آن نیست، بعنوان شرح و تفسیر بر
حدیث تحمیل کنند چنان که پیروان شیخ احمّد احسائی مرتکب شده‌اند.

و رأی کسانیکه می‌گویند:
«مسائل دینی باید به گونه‌ای باشد که همۀ مردم درک کنند» رأیی است باطل بلی آنچه
که ایمان به آن بر همه واجب است، لازم است که در سطح فهم عموم باشد، و امّا امور و
حکم غامضه در میان مسائل دینی مختص به کسانی است که استعداد آن را دارند».

(ج 3، ص 369)

باری متن حدیث
شریف بنقل کلینی امام المحدّثین رحمه الله از امام صادق علیه السلام چنین است:

«قال: ان الله
تبارک و تعالی حلق اسماً بالحروف غیر متصوّت و باللفظ غیر منطق و بالشّخص غیر
مجسّد و بالتشبیع غیر موصوف و بالّلون غیر مصبوغ، منغّی غندالاقطار، مبعّد عند
الحدود، محجوب عند حسّ کل متوهم مستّر غیر مستور فجعله کلمه تامه علی اربعه اجزاء
معاًلیس منها واحد قبل الاخر فاظهر منها ثلثه اسماء لفاقّه الخلق الیها وحجب منها
واحداً وهو الاسم المکنون المخزون، فهذه الاسماء ظهرت، فالظاهر هو الله تبارک و
تعالی، و سخّر سبحانه لکل اسم من هذه الاسماء اربعه ارکان، فذلک اثناعشر رکناً، ثم
خلق لکن رکن منها ثلثین اسماً فعلاً منسوباً الیها فهو الرحمن، الرحیم، الملک،
القدّوس، الخالق، البارئ، المصوّر، الحیّ القیوم لاتأخذه سنه ولانوم، العلیم،
الخبیر، السمیع، البصیر، الحکیم، العزیز، الجبّار، المتکبّر، العلیّ، العظیم،
المقتدر، القادر، السلام، المؤمن المهیمن [البارئ]، المنشئ، البدیع، الرفیع،
الجلیل، الکریم، الرازق، المحیی، الممیت، الباعث الوارث، فهذه الاسماء وما کان من
الاسماء الحسنی حتّی تتمّ ثلثمأه و سنین اسماً فهی نسبه لهذه الاسماء الثلثه وهذه
الاسماء الثلثه ارکان وحجب الاسم الواحد المکنون المخزون بهذه الاسماء الثلثه وذلک
قوله تعالی: قل ادعواالله او ادعوا الرحمن ایّاما تدعوا فله الاسماء الحسنی».

(اصول الکافی- ج 1، ص 112)

و شیخ صدوق (ره)
نیز همین روایت را با اختلاف کمی در کتاب شریف توحید باب 29 نقل کرده‌اند (ص/
190).

استاد عزیز علامه
طباطبائی قدس سره که این روایت را در رساله‌های متعدد خویش ذکر فرموده‌اند در مقام
توصیف آن می‌فرماید: این حدیث از غرر احادیث است با این ایجاز و اختصار مشتمل است
بر کیفیّت حقیقی و عینی بودن اسماء و قیام حقایق بعضی ببعض دیگر بنحو ظهور و بطون،
و بر کیفیّت احتیاج خلق به آنها در ذوات و دیگر شئون وجودشان.

قوله علیه
السلام: «انّ الله خلق اسماً…» مراد بآن، تعیّن و تنزّل اوّل از اطلاق ذاتی است
که همۀ اسم و رسم و اثر در آنجا محو است، این تعیّن اول که از آن بخلق اسم تعبیر
گردیده، از وصمۀ لفظ و صوت و نطق بحروف منزّه است و از آمیزش رنگ و مقدار و محسوس
بودن به بصر مبرّا است…

حاصل آنکه حقیقت
صرفه، غیب محض است، که از آن در لسان اهل معرفت به «هویّه مطلقه» تعبیر می‌شود و
هیچ اسمی از اسماء بدون واسطه توان استفاضه از آن را ندارند حتی اسم الله الاعظم،
پس در ظهور اسماء ناگزیر از واسطه است که آن حجاب اکبر و فیض اقدس است. و همان روح
خلافت محّمدیّه است.

و اوّل اسمی که
از حضرت فیض اقدس، مستفیض می‌شود، اسم اعظم است یعنی اسمی که «الله» است که مستجمع
همۀ اسماء و صفات است زیرا تعیّن اوّل برای حقیقت لامتعیّنه، همۀ تعیّنات و ظهورات
است، و هر یک از اسماء بوسیله همین اسم اعظم بفیض اقدس و خلیفه کبری مرتبط می‌گردند
که همین است مدلول قوله علیه السلام: «فالظاهر هوالله».

وارث علوم
الصادقین علیهم و علیه السلام گوئی که از این حدیث شریف مخصوصاً الهام گرفته است
که در مصباح می‌فرماید:

«انّ الاسماء
والصفات الالهیّه ایضاً غیر مرتبطه بهذا المقام الغیبی غیر قادره علی اخذ الفیض من
حضرته بلا توسط شیء حتّی اسم الله الاعظم فلا بدّ لظهور الاسماء من خلیفه الهیّه
غیبیّه فصدر الامر باللسان الغیبی علی الحجاب الاکبر والفیض الاقدس بالظهور فی
ملابس الاسماء واول مایستفیض فی حضره الفیض حضره الاسم الاعظم ای الاسم الله».

«وهناک جفّ قلمی،
ولعل الله یحدث بعد ذلک امراً ولله الحمد اوّلاً وآخراً».