مقام خشیت

هدایت در قرآن

قسمت سی و هشتم

تفسیر سوره رعد

مقام خشیت

آیة الله جوادی آملی

«للّذین استجابوا لربّهم الحسنی والذین لم یستجیبوا له أنَّ لهم ما في الأرض
جمیعاً و مثله معه لافتدوا به اؤلئک لهم سوء الحساب و مأویهم جهنَّم و بئس
المِهاد. أفَمن یعلم أنّما انزل الیک من ربّک الحق کمن هو أعمی انّما یتذکر
اولواالألباب. الذین یوفون بعهد الله و لا ینقضون المیثاق. والذین یصلون ما أمر
الله به أن یوصل و یخشون ربّهم و یخافون سوء الحساب.»

(سوره رعد- آیات18 الی21)

نان که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند برای آنان بهترین پاداش است و امّا
آنان که دعوت حق را اجابت نکردند اگر دو برابر تمام آنچه در زمین است از آن آنها
باشد، حاضرند آن را فدای راحتی و آسایش خود کنند ولی برای حسابی سخت در نظر گرفته
شده و جایگاهشان جهنم است و چه بر آرامگاهی. آیا کسی که می داند آنچه بر تو نازل
شده از سوی پروردگارت به حق می باشد مانند کسی است که نابینا و کور است و همانا
فقط خردمندان، متذکر و متنبّه می شوند، همان ها که به عهده و پیمان خدا وفادارند و
هرگز پیمان حق را نمی شکنند و آنچه را که خدا امر به پیوند آن کرده است، اطاعت می
کنند و از پروردگارشان خشیت دارند و از سختی حساب می هراسند….

*** 

قرآن کتاب هدایت و نور است

پس از اینکه اصول کلی را (توحید، نبوت و معاد) در سه قسمت خلاصه فرمود و توحید
و معاد را با برهان اثبات کرد و با اشاره به شبهات مربوطه، آنها را پاسخ داد،
قهراً مسئلۀ نبوت هم به عنوان یک امر لازم و ضروری، تلقی شده است زیرا ممکن نیست
قافله از یک مبدئی حرکت کند و به معاد و پایانی برسد و راه نباشد. لذا همچنان که
راه و صراط مستقیم که دین است یک اصل می باشد وجود راهنما هم اصل و ثابت است که
راهنمایان همان معصومین (ع) هستند.

و پس از ردّ شبهات با ادله و برهان، به اثر عملی این اصول می پردازد زیرا
قرآن، کتاب عقلی و علمی نیست که تنها به مسائل فرضی و بحثهای علمی اکتفا کند، بلکه
کتاب هدایت و نور است که هر مطلب عقلی را تبیین فرموده، ترتیب عملی آن را هم در
کنارش ذکر کرده است.

مردم در برابر این ره آورد وحی به دو دسته تقسیم می شوند که این دو را بیان
فرموده و خصوصیت هر یک از این دو گروه را نیز ذکر می فرماید و در نتیجه پایان کار
هر دو دسته را هم بیان می کند.

این طرز بحث در هیچ یک از کتابهای عقلی نیست. و این تنها قرآن است کتاب هدایت
و نور می باشد و لذا همه ابعاد را مطرح می فرماید.

در این آیات شریفه می فرماید که: هر کس پذیرفت پایانی نیک به انتظارش است و
هرکس نپذیرفت رفتار سوء الحساب می شود. آنگاه این دو اثر کلی را به صورت فروعات
ضمنیّه تشریح کرده می فرماید: آن کس که پذیرفت تنها نمی تواند به این اکتفا کند که
من قلبم باید سالم باشد و پذیرفتم، بلکه نشانۀ پذیرشش، همان آثار علمی است. اولین
اثری که ذکر می کند اینکه در پذیرش، نورانیت و بصیرتی است همچنانکه در نپذیرفتن،
کوری . نابینائی است. آنکه پذیرفت جزو اولوالباب و خردمندان است و آنکه نپذیرفت
تهی دل است «افئدتهم هواء».

به عهد خدا وفادار بودن

می فرماید: نشانۀ لبیب و خردمندان بودن این است که به عهده خدا وفادار باشد.

در طی بحث های قبل عرض کردیم که خدای سبحان در سوذۀ احزاب فرمود: دو گروه با
خدا عهد بستند، عده ای وفادار ماندند و عده ای نقض کردند و تفصیل آن گذشت. اینک
بطور اجمال اشاره می کنیم.

در آیۀ 15 سورۀ احزاب فرمود: «لقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولّون
الادبار»- اینها تعهد سپردند که در روز خطر، دین را فراموش نکرده و پشت نکنند.
اینها با این که چنین تعهدی سپردند ولی در روز خطر،  حضور پیدا نکرده و عهد شکنی کردند. آن وقت می
فرماید: بر فرض که شما دین را یاری نکردید، اینطور نیست که برای همیشه در زمین
بمانید «قل لن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل»- بگو- ای پیامبر- هرگز
فرار سودی برای شما ندارد اگر از مرگ یا قتل خواستید فرار کنید.

و در مقابل این گروه کسانی هستند که دینشان را ادا کردند و پیمان خدا را
نشکستند «من المؤمنین رجالٌ صدقوا ماعاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من
ینظر و ما بدّلوا تبدیلاً» (احزاب- آیه23) از مؤمنان، مردانی هستند که به آن
تعهدّی که سپردند صادقانه ایستادند، پس برخی از آنها دین خود را ادا کرده و برخی دیگر
منتظرند که نوبتشان برسد و دینشان را ادا کنند و اینان در تصمیم خود هرگز تبدیل
روا نداشته و پشیمان نیستند.

بنابراین، مردم دو دسته اند که در سورۀ احزاب نمونه ای از هر دو گروه ذکر و
بیان شد و آنان که وفای به عهد نمودند لبیب و خردمندند و گروه دوم که نقض عهد کردند
تهی مغزند.

صلۀ رحم

نشانۀ دیگر اولوالالباب، صلۀ رحم است که در بحث گذشته، مقداری بیان شد و صلۀ
رحم یکی از مهمترین مسائل عاطفی است.

آیۀ کریمه نشانۀ مؤمنان خردمند را وفادار بودن به عهد خدا می داند. این یک
رابطه است که میان انسان و خدایش است و هرگز نباید عهد خود را با خدایش نقض کند.

 رابطۀ دیگر بین انسان و بندگان خدا
است که خداوند دستور داده است آن را هم حفظ کنند و به آن پایبند باشند.

و این صلۀ رحم به دو گونه است: 1- صلۀ رحمی است بین انسان و خویشاوندان خود،
2- صلۀ رحمی است که امّت با امام معصوم (ع) دارد (انا وعلی ابواهذه الأمّة). و در
عاق .الدین هم همین دو مطلب مطرح است.

یک وقت انسان، عاق و عاصی است نسبت به پدر و مادر صوری و یک وقت عاق و عاصی
است نسبت به والدین معنوی که قطعاً عقوق و عصیان والدین معنوی اشد است از عقوق و
عصیان والدین صوری.

بهر حال، مسئله صلۀ رحم بقدری مهم است مه همراه با تقوای الهی در اوّل سوره
نساء ذکر شده است «واتقوا الله الذی تساء لون به والأرحام» و در این آیه برای
اینکه به مسئله رحامت، اهمیت بدهد، نام ارحام را در کنار نام مبارک خودش ذکر می
کند. و بالاتر اینکه اگر کسی صله رحم نکند و قطع کند، مشمول لعنت و نفرین الهی و
سوءالحساب خواهد شد.

خشیت و خوف

در ادامۀ آیه، اوصافی را که برای اولوالالباب نقل می کند، خشیت از خدا و خوف
از سوء حساب است. «و یخشون ربّهم و یخافون سوء الحساب». خشیعت را به خداوند نسبت
داده و خوف را به سوء حساب.

خشیت و خوف گذشته از اینکه از نظر ادبی با هم اختلاف دارند، خشیت هرگز به فعل
یا به حادثۀ تلخ نسبت داده نمی شود، یعنی کسی نمی گوید: من از مرض خشیت دارم یا از
سرمای هوا خشیت دارم، پس خشیت را به آن مبدأ فاعلی نسبت می دهند نه به آن اثر.

ولی خوف را هم به آن اثر نسبت می دهند و هم به آن مبدأ فاعلی، پس هم می شود
گفت: من از آن مرض یا از سما خوف دارم، و هم می شود گفت: من از فلان شخص یا فلان
حیوان خوف دارم.

و یم فرق اساسی میان خوف و خشیت است که خشیت آن تأثّر عقلی و قلبی است که
انسان در مقام دل، حریم بگیرد از یک مبدئی و از او بهراسد و او را مبدأ کار بداند.
ولی در خوف چنان تأثر قلبی نیست؛ پس ممکن است قلب یک موحّدی جز از خدا نهراسد امّا
همین موحّد بگوید: من از سرما می ترسم! پس ترس از سرما به این معنی است که با تهیه
کردن اثر عمل برای مقاومت- مانند لباس گرم- آن ترس زائل می شود.

یا می گوید: من از این گروه کفّار می هراسم که مبادا هجوم کنند؛ پس برای اینکه
جلوی هجوم آنها را بگیرم، یک اثر عملی برای دفع تهاجم آنها اینکه جلوی هجوم آنها
را بگیرم، یک اثر عملی برای دفع تهاجم آنها فراهم می کنم و از خود دفاع می نمایم.
این خوف است. و همچنین است ترس از اتومبیل که مبادا تصادف کند؛ پس با احتیاط
راندن، آن را دفع می کند و خوف او از تصادف، همان معنای ترتیب اثر عملی دادن روی
احتیاط است. اما منشأ اثر و مبدأ کار را جز خدا نمی داند.

در قرآن کریم هنگامی که از اولیاء خدا نام می برد می فرماید: آنها جز از خدا
جز از هیچ چیز نمی ترسند «ولا یخشون احداً إلا الله» (احزاب- آیۀ39) زیرا خدای
سبحان را مبدأ تمام کارها دانسته و تمام آثار را از او می دانند.

بنابراین، از غیر خدا خشیت نداشتن، جزء صفات سلبیۀ موحّد است و از خدای سبحان
خشیت داشتن، جزء صفات ثبوتیّۀ موحّد است.

و امّا در مقام خوف می فرماید: «فاوجس في خیفةً موسی» (سوره طه- آیه67) موسی
در درون خود احساس ترس و خوف کرد. موسی که از اولیای خاص الهی است و جز از خدا از
هیچ چیز نمی ترسد، در میدان مسابقه که ساحران چوبها و طنابها را به صورت مار و
افعی درآوردند، احساس ترس در درون خود کرد. این ترس چه بود؟ این همان خوف بود نه
خشیت. او از مار واژدهای ساحران نترسید بلکه ترسش از این بود که مبادا تماشاچیان
بن اعجاز او و سحر ساحران، فرق نگذارند. و لذا در جواب او، خداوند نفرمود که تو از
مار و اژدهای اینها نترس چون حضرت موسی اصلاً از آنها ترس نداشت، بلکه خداوند به
او فرمود: «والق ما في یمینک» تو عصا را بینداز ما مسئله را حل می کنیم و تو پیروز
خواهی شد. یعنی دیگر از نیرنگ و مکر آنها نترس که حتی عوام مردم خواهند فهمید که
کار تو بالا تر است و تو اعجاز می کنی.

مقام خشیت منحصر به عالمان است

بنابراین، خشیت به این معنی است که انسان تأثر قلبی داشته باشد که در قلبش،
شيء یا شخصی را مبدأ بداند و از او بهراسد و حریم بگیرد و برای او حساب باز کند. و
این کار میسور همه نیست، تنها علمای بالله اند که به این مقام والای «خشیت» نائل
می شود: «إنَّما یخشی الله من عباده العُلماء» (سوره فاطر- آیه28)- تنها بندگان عالم
خدایند که از او خشیت دارند.

و امّا خوف، یعنی تربیت اثر عملی و این نه تنها با توحید مخالف نیست که کاملا
با دستورات توحیدی سازگار است. شما وقتی کافری را دیدید، خود را مجهز می کنید؛
وقتی مار و عقرب دیدید، خودتان را حفظ می کنید و مانند آن.

پس خاصیت لبیب بودن، این است که انسان از خدا می ترسد. در سورۀ فاطر، قبل از
بحث خشیت علما از پروردگار، اول آیات الهی را می شمارد و می فرماید: دیگران با
سائر موجودات یکسانند، فقط رنگهایش فرق می کند و این انسان است که با موجودات دیگر
تفاوت دارد: «و من النَّاس والدواب والانعام مختلف الوانه کذلک إنّما یخشی الله من
عباده العُلماء» آیات الهی را که می شمارد، می فرماید به اینکه از مردم، از جنبنده
ها، از دامها، اینها یک ردیف هستند فقط رنگهایشان فرق می کند. در بین آنها، آنها
که ممتازند و فرق دارند فقط علما هستند که از خداوند می ترسند و خشیت دارند.

مرحوم کلینی رضوان الله علیه بیانی از امام صادق (ع) در ذیل آیه کریمه نقل
کرده که: «یعنی بالعلم من صدّق فعله قوله»- منظور از این عالم کسی است که عملش،
سخنش را تصدیق نمی کرد، او داخل در گروه قبلی است.

پس این مؤمنان خردمند و اولوالالباب، تنها از خداوند خشیت دارند. اینها حتی از
جهنم و وء حساب نیز خشیت ندارند؛ البته از جهنم و سوء حساب خائف اند و لذا برای
اینکه به جهنم نروند و حسن حساب داشته باشند، ترتیب اثر عملی می دهند؛ واجبات را
انجام و محرّمات را ترک می کنند.

بر شهوت مسلط شو

*امیرالمؤمنین(ع):

«غالِبِ الشَّهوَةَ قَبلَ قُوَّةِ ضَراوَتِها فَاِنَّها اِن قَوِیَت مَلَکَتکَ
وَ استَقادَتکَ وَلَم تَقدِر عَلی مُقاوَمَتِها».

(غررالحکم- صفحه510) بر شهوت خویش مسلط شو پیش از آن که قوت و شدت یابد و به
تند روی عادت کند. چه آنکه اگر شهوت در خودسری و تجاوز نیرومند گردد مالک و
فرمانروای تو می شود و بهرسو که بخواهد میکشاندت و تو در مقابل نیروی آن، تاب
مقاومت نخواهی داشت.