دین و زندگی

دین و زندگی

دین چه نقشی در زندگی انسان دارد؟

سؤالی است که از دیر باز پاسخ آن چنین داده شده است: دین در تمام شئون زندگی
انسان دخالت دارد و در همۀ زمینه ها دستور می دهد و دست انسان را در تاریکی ها می
گیرد و سعادت بشر را تأمین می کند. و این ویژگی تمام ادیان الهی و شرایع آسمانی
است نه ویژگی اسلام. اگر در مسیحیت دین از سیاست جدا است و در شئون اسلامی دخالتی
ندارد به دلیل این است که دین را از محتوای اصلی آن خالی کرده اند وگرنه هر شریعتی
چنین است که در همه شئون، فرمان می دهد. البته در مواردی هم آزادی داده است و دستور
خاصی ندارد و گاهی هم دستور، الزامی نیست و در بعضی از زمینه ها دستور آن مانند
نسخۀ پزشک، راهنمائی و ارشاد است ولی در مسائل اساسی و بنیادین زندگی فردی و
اجتماعی بشر، فرمان قاطع دارد.

آیا معنای این مطلب این است که دین در تمامی زمینه ها برنامۀ عملی سازنده و
تأمین کنندۀ سعادت مادی و معنوی بشر دارد و او را از تفکّر و اندیشه و تلاش برای
یافتن راه زندگی بهتر بی نیاز می کند؟ گویا بعضی بر این پندارند که دین مجموعه ای
است از قوانین عبادی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، نظامی، بهداشتی و غیر آن که با بکار
بستن آنها، انسان از هر گونه تفکّر و تحقیقی برای دست یابی به سعادت مادی و معنوی
بی نیاز می شود و تنها چیزی که باید برای آن بیاندیشد و در آن زمینه تلاش و تحقیق
نماید، درک مسائل شریعت و احکام دین است. و بر اساس این پندار، تلاش می شود که
مثلا برنامۀ اقتصادی اسلام طراحی و ارائه شود و در مقاله ها و گفتارها و نوشته های
مختلف سخن از اقتصاد اسلامی و برنامه های نظامی اسلام و امثال آن فراوان است.

ما در شماره 109مجله، بخش پاسخ به نامه ها در پاسخ برادر، م- ر- ش از اصفهان،
بطور اجمال این مطلب را مورد تردید قرار دادیم و گفتیم که اسلام دین است نه مجمع
علوم مورد نیاز انسان. و این اجمال موجب سوء تفاهم شده و برخی پنداشته اند که
لازمۀ آن این است که دین از سیاست جدا باشد. برای رفع این توهم لازم دیدیم اصل
مسئله را گسترده تر مطرح نمائیم.

آنچه مسلم است این است که در فقه اسلامی برای هرگونه حرکت یا سکون انسان حکمی
وجود دارد. اگر مجتهد بتواند از منابع اصلی حکم واقعی شریعت را بطور قطع یا براساس
حجّت معتبر بدست آورد، همان را اعلام می کند و اگر ممکن نشد، راههایی در دست است
که به وسیلۀ آنها می توان وظیفۀ عملی و تکلیف فعلی را مشخص نمود. از این جهت است
که می گوییم فقه اسلامی غنی است و در هیچ سؤالی را در زمینه احکام شرع بی پاسخ نمی
گذارد.

گذشته از این، فقه اسلامی در زمینۀ قوانین جزائی و مدنی و معاملات و حل و فصل
منازعات و مواردی دیگر، احکام قطعی و عمومی دارد که در همۀ زمانها و مکانها لازم
الاجرا است و نشانۀ اعجاز و ارتباط این شریعت با غیب جهان است. ولی این مطلب برای
بعضی از افراد موجب اشتباه شده و تصور کرده اند که دین در زمینه های خاصی از قبیل
اقتصاد و سیاست و امور نظامی، برنامه های عملی دائمی و لایتغیّری دارد که با وجود
آنها نیازی به برنامه ریزی و ملاحظه مقتضیات زمان نیست. این اشتباه است. همچنان که
انسان از نظر صنعت و علوم مادی مورد نیاز زندگی باید خود تلاش کند و کمک و
راهنمایی دین در این باره او را از تحقیق، بی نیاز نمی کند، همچنین در زمینه
برنامه های اقتصادی و روش اداره جامعه از نظر سیاسی و ارتباطات بین المللی و
تاکتیکهای نظامی، انسان باید خود تلاش کند و راه صحیح را بیابد.

البته دین درهمۀ زمینه ها محدودیتهایی برای انسان به وجود می آورد و در بعضی
موارد راهنمائیهای خاصی نیز وجود دارد ولی هرگز چیزی به نام اقتصاد اسلامی بعنوان
یک برنامۀ منظم که در همۀ زمانها و مکانها قابل اجراء و غیر قابل تغییر باشد یا
چیزی به نام تاکتیک نظامی اسلام که هرگونه جنگ و دفاعی را در بر گیرد یا یک چارچوب
سیاسی و اداری خاص و مشخصی برای سیاست خارجی و داخلی در اسلام یا هر دین دیگر وجود
ندارد. چرا؟ زیرا حکمت الهی اقتضاء می کند که انسان برای دستیابی به راههای زندگی
و تأمین سعادت و خوشبختی مادی، تلاش و کنکاش کند و بر تجربه و تفکر و بازوی خویش
تکیه کند. اگر بنا بود انسان به وسیلۀ وحی بر حقائق نهفته طبیعت آگاه شود و از
آنها بهره برداری کند و ب نعمت های جهان- بدون مشقّت- دست یابد، از ابتدا د ر بهشت
پدر باقی می ماند و آن آزمایش بدخیم پیش نمی آید که بشر را در این تنگنای تاریک
گرفتار کند تا روزی خویش را از لابلای سنگ و خار و خون بیرون کشد ارادۀ الهی بر
این قرار گرفته است که بشر با تلاش خویش راههای زندگی بهتر را پیدا کند و اسرار
طبیعت را کشف نماید. و اگر بنا بود انبیا با ارتباط غیبی خویش، بشر را بر همۀ
حقائق جهان آگاه سازند، از اولین روز که دین همراه انسان بر زمین پیدا شد، باید
انسان به آخرین پیشرفت و تمدن دست یافته باشد در حالی که یافته های بازمانده از
پیشینیان نشانۀ ساده زیستی و ساده اندیشی آنان است گرچه آثاری از تمدن شگفت آور
نسبی آن زمان نیز دیده شده است.

ادیان و پیشرفت تمدن مادی

البته شکی نیست که انبیا نیز در پیشرفت تمدن مادی سهیم اند. دربارۀ حضرت داوود
(ع) در قرآن می خوانیم «و علمناه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من باسکم»- به او ساختن
پوششی یاد دادیم که شما را از حملۀ دشمن نگاه دارد. منظور ساختن زره است که در
دوران گذشته لباس جنگجویان بوده است. و ما چه می دانیم شاید بسیاری از کشفیات و
یافته های مادی بشر نیز از وحی سرچشمه گرفته باشد همچنان که بدون شک راه و روش
زندگی فردی و اجتماعی و برخورد صحیح اخلاقی و برخی قوانین اداری و نظامی از سوی
آنان به مردم ابلاغ شده و در همان جهت نیز بر حسب تکامل و پیشرفت تمدن تغییراتی در
شرایع آسمانی دیده می شود که البته از نظر ریشه و اساس و هدف نهائی یکی است.

خداوند می فرماید: «شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحا والَّذی اوحینا الیک وما
وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه.»

– شریعتی که برای شما فرستادیم همان است که به نوح سفارش کردیم و بر تو وحی
فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را بر پادارید و در آن
پراکنده نشوید.

به هر حال شکیدر این جهت نیست که دستورات و ارشادات انبیاء و ائمه (ع) در
پیشرفت تمدن مادی بشر نیز تأثیر به سزائی داشته است ولی سؤال این است که آیا در
زمینه دستورات آنان دائمی و ابدی است و پرونده تکامل مادی را بسته است؟ هرگز چنین
نیست و این بسیار واضح و روشن است. شکی نیست که اگر امروز امام صادق سلام الله
علیه در میان ما بود، دستورات بهداشتی مناسب تمدن امروز می فرمود و مثلا نوع مسواک
و صابون و خمیر دندان را ممکن بود به اصحاب خویش دستور دهد ولی در آن دوران،
براساس تمدن آن روز، دستور نیز در همان محدوده بوده است و مثلا فرموده اند که از
چوب درخت اراک برای مسواک استفاده کنید. و اکنون ثابت شده است که این درخت که در
حجاز فراوان است محتوی ماده ای است که برای بهداشت دهان و لثه و دندان بسیار مفید
است و هم اکنون بعضی از شرکتهای خارجی خمیر دندانی به نام مسواک از ماده ای که در
چوب همین درخت است تهیه می کنند. البته تاریخ ساختن مسواک از چوب این درخت مشخص
نیست و ظاهرا قبل از رسول اکرم (ص) رایج بوده است و چون دستور مسواک از سنن حضرت
ابراهیم خلیل علیه السلام است بعید نیست که تعیین این درخت نیز از سوی آن حضرت
بوده است.

به هر حال این گونه دستورات مقطعی نشانه ای از اعجاز و ارتباط انبیا و ائمه
(ع) با وحی است که خود باز دز معنویت و ایمان انسانها مؤثر است. مراجعه به روایات
و دقت در دستورات بهداشتی که از ائمه اطهار (ع) در آن زمان تاریک و قبل از پیدایش
و کشف حقایق جهان طبیعت و اسرار انسانها به خصوص با توجه به این که آن بزرگواران
در محضر هیچ استادی حاضر نشدند و در هیچ دانشگاهی تحصیل نکردند، انسان را مطمئن می
سازد که آنان از روزنۀ وحی و مواریث رسالت با غیب جهان در ارتباط نزدیک بودند.

با همۀ اینها شکی نیست که بشر برای دست یابی به زندگی بهتر و تکامل در جهات
مادی چه در زمینۀ بهداشتی و چه در زمینه های دیگر از قبیل صنعت و کشاورزی و
دامداری و سایر جهات باید بر فکر و تلاش خویش تکیه کند و با استفاده از یافته ها و
تجارب گذشته پیشرفت نماید.

همین مطلب بدون شک در مسائل اقتصادی و نظامی و سیاسی و نهادهای اجتماعی نیز
صادق است. به عبارت واضحتر: دین در زمینه اقتصاد گرچه دستوراتی کلی یا مقطعی دارد
ولی برنامۀ اقتصاد معین و مشخص که در تمام جوامع بشری با اختلاف فرهنگ ها و منابع
اقتصادی و امکانات و روحیه ها و سایر جهات در زمانها و مکانهای مختلف، ضامن سعادت
و پیشرفت اقتصادی باشد، در دین وجود ندارد و ممکن نیست وجود داشته باشد زیرا این
امر یک قانون مشخص و معینی نمی باشد. هر زمانی و هر مکانی بمقتضای امکانات و منابع
اقتصادی و جهات دیگر که در برنامه ریزی اقتصادی مؤثر است به برنامۀ خاص خود
نیازمند است….

و همچنین است مسائل نظامی. مثلا دستوراتی کلی از رسول اکرم (ص) و امیرالمؤمنین
(ع) در این رابطه به جای مانده است و روش و سیرۀ آن بزرگواران نیز برای ما در
موارد مختلف می تواند الگوی مفید و سازنده ای باشد ولی ممکن نیست آن دستورها برای
جنگهای امروز کافی باشد و ما نیازمند دستیابی به تاکتیکهای نظامی پیشرفته امروز
هستیم.

شاید بر بعضی گران باشد که بگوئیم ما هم اکنون در زمینۀ نظم سیاسی جامعه از
الگوی دوران رسالت و خلافت پیروی نمی کنیم و نمی توانیم پیروی کنیم و آن نظم سیاسی
در این جامعه و در این زمان به کار نمی آید و اصولا دین هم چنین چیزی از ما
نخواسته است. واضح است که در نظام آن روز ارگانهایی از قبیل ریاست جمهوری یا نخست
وزیری و مجلس شوروی و امثال آن به این نظم و ترتیب خاص وجود نداشته است و لازم
نیست ما از همان نظم سادۀ آن روز پیروی کنیم و به اصطلاح این گونه مسائل توفیقی
نیست. همچنانکه در زمینه مسائل اقتصادی به فرمودۀ حضرت امام- قدّس الله نفسه- که
فقهش سنتی و پویا بود، عقود شرعی نیز توقیفی نیست و لذا ایشان بیمه را یک عقد
مستقل می دانستند و «اوفوا بالعقود» را به معنای گسترده ای می دانستند که هرگونه
عقد عرفی را که با اصول و قواعد کلی اسلام مخالف نباشد، دربرمی گیرد. نظام سیاسی و
اقتصادی نیز همین گونه است.

آنچه موجب توهم شده که اسلام در همۀ زمینه ها برنامه دارد این است که در فقه
اسلامی برای همۀ مسائل حکم شرعی وجود دارد: آنچه پیش بیاید از نظر شرعی یا در
محدودۀ نواهی قرار می گیرد و ممنوع و حرام اعلام می شود و در محدوۀ اوامر وجوبی
قرار می گیرد و واجب الاجرا است یا مکروه و یا مستحب است و یا براساس اصل برائت
مجاز است، بنابراین اسلام در همۀ زمینه ها دستور و حکم دارد و همین معنای جامعیت اسلام
است.

صحیح است! فقه اسلامی در همۀ موارد حکمی از احکام پنجگانه را اعلام می نماید و
یا آیا این به معنای برنامه دادن است؟ مثلا بانکداری از لوازم و نیازهای فعالیت
اقتصادی این زمان است، شکی نیست که اگر بانکها تعطیل شوند حرکت اقتصادی نابود می
شود. سؤال این است آیا اسلام در زمینه بانکداری برنامه ای دارد؟ آیا اصولا چیزی به
نام در اسلام وجود دارد؟ آیا اگر فقه اعلام کند که بانکداری مجاز است یا به این
روش مجاز و به آن روش حرام است؛ این به معنای اعلام نوع خاصی از بانکداری است که
ابتکار فقه اسلامی باشد؟! واضح است که چنین نیست. گفتن این که این روش حرام و آن
روش با اصول اسلامی مخالف نیست، به معنای ارائۀ برنامۀ بانکداری اسلامی نمی باشد.
و تازه باید با کمال تأسف بگوئیم که ما در همین زمینه نیز هنوز الگوی مناسب و قابل
اجرا که کاملا با قواعد شرعی تطابق داشته باشد و هیچگونه اشکالی از نظر شرعی
نداشته ارائه نکرده ایم.

از این گذشته آیا اصل برائت که یک اصل عقلی و شرعی است، ملاک عکم اسلامی است
یعنی اگر براساس اصل برائت گفته شود فلان کار مجاز است، آیا این بدان معنی است که
حکم اسلام در این زمینه جواز و اباحه است؟! اگر این مطلب به عنوان ایراد به ما
گفته نشده بود در اینجا از آن یاد نمی کردیم. برای رفع توهم از بعضی طلاب محترم
عرض می کنیم که چنین نیست و هرگز ما نمی توانیم مقتضای اصل برائت را به خداوند
نسبت دهیم بگوئیم این حکم اسلام است که مثلا کشیدن سیگار مجاز است. ما چه می دانیم
شاید حرام باشد. آنچه می توانیم بگوئیم این است که اگر در واقع حرام باشد چون به
صراحت اعلام نشده است عقاب ندارد. این را نمی توان گفت حکم اسلام. و خلاصه مقتضای
اصول را چه الزام باشد و چه برائت نمی توانبه خدا نسبت داد. اگر بر اساس استصحاب
یا احتیاط در موارد علم اجمالی حکم به وجوب یا حرمت چیزی کردیم این را نیز نمی
توان به عنوان حکم خدا و شریعت اسلام اعلام نمود.

بنابراین صحیح است اگر بگوئیم اسلام در این زمینه ها دست بشر را باز گذاشته
است و او همچنان که در زمینه صنعت و بهداشت و کشاورزی و دامداری و سایر شئون تمدن
بشری تکامل می یابد، در زمینه نظام اقتصادی و سیاسی و نهادهای اجتماعی نیز آزاد
است که بر فکر و اندیشه خویش تکیه کند ولی در همه زمینه ها، اسلام اصول و احکام
قطعیه ای دارد که بشر را کنترل می نماید و او را از انتخاب روشهایی که به سلامت
جامعه و رشد معنوی انسان و عدالت اجتماعی لطمه ای می زند- چه بشر درک کند و چه
غافل از آن باشد- منع می نماید. پیشرفت باید در محدوده ای باشد که خداوند مجاز
دانسته است.

همچنین در زمینه قوانین جزائی و حقوقی مدنی و کیفیت بعضی انواع معاملات که در
آن دوران متعارف بوده است و برخی از آنها همیشه مورد نیاز است، احکام قطعیه ای در
اسلام وجود دارد، گر چه در بعضی از آنها اختلافاتی میان فقهای مسلمین دیده می شود
ولی در آن میان، اصولی مورد پذیرش همگان است که بدون شک پایۀ هرگونه قانونگذتری در
جامعه اسلامی باید قرار گیرد. و در موارد اختلاف باید به فقیه اعلم که هم از مبانی
فقهی به طور کامل و دقیق مطلع باشد و هم بر مقتضیات زمان و موضوعات و مسائل
مستحدثه آگاهی کامل داشته باشد همچون امام بزرگوار- قدس الله روحه- مراجعه شود.

ارتباط دین با سیاست

سؤالی در اینجا باقی می ماند و آن این ارتباط دین با سیاست بنابر آنچه گفته شد
چیست؟

پاسخ این است که طبق قانون امامت و براساس این اعتقاد که تعیین امام و رهبر
جامعه از سوی خداوند صورت می پذیرد، سیاست بطور کامل در اختیار دین قرار می گیرد و
این نیز جزء برنامه اصلی دین یعنی انسان سازی است. دین اصولا برای ساختن انسانها و
رساندن آنها به کمال است تا لایق سعادت ابدی در جهان ابدیت شوند و چون لازمۀ آن،
به دست گرفتن قدرت سیاسی جامعه است که بدون آن بر نیروهای اهریمنی گمراه کننده،
نمی توان پیروز شد، طبیعی است که خداوند از نظر تشریع نه تکوین، قدرت سیاسی را به
انبیا و اوصیای آنها واگذار کرده است و این امر روشنترین دلیل بر ولایت فقیه است.

آنچه موجب شده است که در اعتقاد امامیه ولایت انبیا و ائمه (ع) ضروری باشد،
مستلزم آن است که در زمان غیبت مناسب ترین افراد برای ادامه دادن به راه انبیا و
اولیا یعنی فقیه عادل آگاه به مقتضیات زمان و مدیر و مدبّر، ولایت و رهبری جامعه
را به دست گیرد. بنابراین، دین در هر زمانی از سیاست جدا نیست. و به قول یکی از
اساتید: اگر دین سیاست را کنترل نکنید چنین نیست که سیاست او را رها کند بلکه
سیاست تلاش خواهد کرد تا دین را کنترل و محدود نماید و تحت سیطرۀ خویش درآورد
همچنان که در طول تاریخ این مبارزه میان سیاستمداران بی دین و رهبران دین بوده
است. اگر در اسلام دین از سیاست جدا بود چرا هارون الرشید، امام موسی بن جعفر (ع)
را به زندان افکند و او را به شهادت برساند و چرا مأمون، امام رضا (ع) را مسموم
کند. هارون می دانست که در اسلام آن که رهبر دینی است هم او رهبر سیاسی است و نمی
توان موسی بن جعفر (ع) را رهبر دین و او را رهبر سیاست دانست و لذا نمی توانست
وجود او را تحمل کند هر چند تلاشی عملی برای براندازی نظام نداشته باشد و همچنین
سایر طاغوتان زمان که ائمه (ع) را تحت فشار قرار می دادند.

بنابراین معنای این جمله که دین از سیاست جدا نیست و فرمودۀ آیة الله شهید
مدرس که دیانت ما عین سیاست ما است، این است که رهبر سیاسی جامعه اسلامی همان رهبر
دینی است ولی این بدان معنی نیست که نظام سیاسی و اداری ما را بطور کامل، دین،
مشخص نموده است بلکه در این زمینه دست ولی امر مسلمین باز است و طبق مصالح متغیره
و مقتضیات زمان و مکان، سیاست داخلی و خارجی را تعیین می کند هرچند بعضی از اصول
کلی در دیم مشخص شده است.