امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

قسمت سوم

آیت الله محمدی گیلانی

*تجسم اهتمام رسول الله (ص) در تربیت امیرالمؤمنین (ع)، و پیروی او از رسول
خدا در خطبه قاصعه* حدیث سلیم بن قیس در این باره* حدیث: «انا مدینة العلم» به
روایت ائمه اهل سنت در صحاح و مسانید* قول فصل محمد بن یوسف شافعی در کتاب کفایه*
استقاله مستمر خلیفه از خلافت* آزادمنشی عمر در اعتراف به حرمان از ملازمت تام با
رسول الله (ص)* تفسیر «علم باباً یفتح له منه الف باب» به اینکه خصوص عدد الف یا
الف الف مراد نیست، بلکه تعبیر «الف و الف الف» فقط برای بیان کثرت علوم و وفور
معارف است، بدیهی است که این علوم موهبی و لدنّی است، مضافاً برآن فتح ابوابی از
علوم از باب واحد از طریق تفکر نصیب بسیاری از نوابغ شده* ابو علی سینا و کتاب
اغراض ما بعد الطبیعه فارابی، ابوالاسود دئلی و انفتاح ابواب علم نحو بر او با
بیان کوتاه امیرالمؤمنین (ع)* مانالائوس و شکل قطاع و فتح ابواب علوم.

گفتیم که باتفاق اعلام فریقین رسول الله (ص) در تعلیم و تربیت امیرالمؤمنین
(ع) اهتمامی تامّ داشت، چنانکه خود آن جناب این اهتمام کم نظیر رسول الله (ص) را
به وی، و پیروی خویش را از آن حضرت در خطبه قاصعه با رساترین بیان مجسّم می سازد:

«لقد کنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امّه یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علماً و
یأمرني بالاقتداء به …. ولم یجمع بیت واحد یومئذ فی السلام غیر رسول الله (ص) و
خدیجة و اناثالثهما اری نورالوحی والرساله واشمّ ریح النبوة، و لقد سمعت رنة
الشیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه وآله و سلم فقلت: یا رسول الله ما هذه
الرّنة؟ فقال هذا الشیطان أیس من عبادته انک تسمع ما اسمع وتری ما اری الا انک لست
بنبيٍّ ولکمّک وزیر وانک لعلی خیر».

(شرح نهج البلاغه عبده- خطبه قاصعه)

-به خدا سوگند از او پیروی می کردم آن سان که نوزاد شتر مادرش را پیروی می کند
و هر روز از خلق عظیمش برایم رایتی برمی افراشت، و امرم می نمود که بدان اقتداء
کنم، و در آن هنگام خانه ای در اسلام جمع نکرده بود غیر رسول الله (ص) و خدیجه را
و من سوّمی آنها بودم، نور وحی و رسالت را می دیدم، و بوی نبوت را می بوئیدم و
سوگند به خدای تعالی هنگامی که وحی برآن حضرت نازل شد ناله شیطان را شنیدم عرض
کردم: یا رسول الله این ناله چیست؟ فرمودند: این شیطان است از عبادت خویش نومید
گشته است البته تو می شنوی هرچه را که من می شنوم و می بینی هرچه را که من می بینم
جز آنکه تو پیمبر نیستی، اما تو وزیری و بر مستوای رفیع خیر قرار داری.

و تقریبا تفسیر اجمالی همین مضمون شریف است که در بصائرالدرجات جناب سلیم بن
قیس از آن حضرت نقل می کند: «کنت اذا سئلت رسول الله (ص) اجانبی و ان فنیت مسائلی
ابتدأنی فما نزلت علیه آیة في لیل ولانهار و لا سماء ولا ارض ولا دنیا ولا آخرة
ولا جنة ولا نارولا سهل ولا جبل ولا ضیاء ولا ظلمة الا اقرأنیها و املاه علیّ و
کتبتها بیدی و علمنی تأویلها و تفسیرها و محکمها و متشابهها و خاصها و عامّها و
کیف نزلت و فیمن نزلت الی یوم القیامة دعا الله لی ان یعطینی فهماً و حفظاً فما
نسیب آیة من کتاب الله ولا علی من انزلت الا املاه علیّ».

(ص 198)

-اینگونه بود که هروقت از رسول الله (ص) سؤال می کردم، پاسخم می دادند و اگر
سؤالهایم ته می کشید، آن بزرگوار آغاز به سخن می فرمودند، پس هیچ آیه ای بر او در
شب و روز و در فراز و نشیب و درباره دنیا و آخرت، و در زمین هموار و کوه و در نور
و ظلمت نازل نگردید جز آنکه قرائت آن را به من تلقین می فرمودند و املاء می کردند
و من با دستم می نوشتم، و تأویل و تفسیر و محکم و متشابه و خاص و عام آنها را به
من می آموختند، و کیفیت نزول و اینکه کجا و درباره که تا روز قیامت را به من تعلیم
می دادند و دعا کردند که خدای تعالی به من فهم و حفظ عطا فرماید و چنان شد که هیچ
آیه ای از قرآن را فراموش نکردم.

حدیث: «انا مدینة العلم و علی بابها» از رسول الله (ص) که دهها نفر از ائمه
اهل سنت و حافظ آنان در صحاح و مسانیدشان نقل کرده و تصحیح نموده اند، در ملازمت
آن بزرگوار رسول الله را کافی است، و با بدیع ترین تشبیه، گویای موقعیت
امیرالمؤمنین (ع) در حوزه رسالت است که راه ورود را منحصر به این باب اعلام می
فرماید و مفید همین معنا است بیان آن حضرت در نهج البلاغه:

«نحن الشعار والاصحاب والخزنة والابواب ولا تؤتی البیوت الا من ابوابها فمن
أتاها من غیر ابوابها سمّی سارقا، فیهم کرائم القرآن وهم کنوز الرّحمن».

(نهج البلاغه محمد عبده ج2، ص58)

-ما آل البیت از جهت قرب به آن حضرت،چون پیراهن تن او هستیم و اصحاب آن
بزرگواریم و ما گنجوران و درهای علوم و معارف می باشیم که ورود به خانه ها ممکن
نیست مگر از درهای آنها و هر کس که ورودش به خانه از غیر در باشد دزد نامیده می
شود، درباره آل البیت و منقبت آنان آیات کریمه قرآن است و آنان گنجهای خداوند
بخشاینده اند.

از آن وفتی که در هجر تربیت و تعلیم رسول الله (ص) قرار گرفت تا آخرین لحظه
حیات رسول الله (ص) سایه وار ملازمش بوده و حتی در آغوش او بود که روح مقدس رسول
الله (ص) به کنگره عرش و محفل علیین پرواز نموده و آن جناب بود که جثمان شریف او
را در لحد قبرش جای داد:

«فلقد وسدتک في محودة قبرک، وفاضت بین نحری و صدری نفسک».

(شرح نهج البلاغه عبده- ج2 ص208)

-یا رسول الله با شکیبائی جسد شریفت را در لحدت جای دادم و روح مقدست در آغوشم
به اعلی علیین پرواز نمود.

توفیق چنین ملازمتی با رسول الله (ص) نصیب احدی از صحابه نگردید و قول با نصفت
بلکه قول فصل دراین باره، قول حافظ محمد بن یوسف کنجی شافعی است که بعد از اخراج
حدیث: «انا مدینة العلم…» به طریق عدیده می گوید: «فقد قال العلماء من الصحابة
والتابعین بتفضیل علی (ع) و زیادة علمه و غزارته وحدّه فهمه و وفور حکمته و حسن
قضایاه وصحّة فتواه، وقد کان ابوبکر و عمر و عثمان و غیرهم من علماء الصحابة
یشاورونه فی الاحکام و یأخذون بقوله فی النقض والابرام اعترافاً منهم بعمله و وفور
فضله ورجاحة عقله وصحة حکمه، ولیس هذا الحدیث «انا مدینه العلم…» في حقه بکثیر
لأنّ رتبته عندالله و عند رسوله و عندالمؤمنین من عباده أجل واعلی من ذلک».

(الکفایه- ص98- 102)

استقاله ابی بکر و خواستاری فسخ بیعت خلافت خویش را از مردم: «اقیلونی فلست
بخیرکم وعلیّ فیکم» مشهور است و ظاهر عبارت نهج البلاغه در حطبه شقشقیّه: «فیا
عجباً بینا هو یستقیلها فی حیاته».

(شرح نهج البلاغه محمد عبده- ج1 ص27) دلالت دارد براینکه خلیفه مستمراً
استقاله و درخواست فسخ بیعت می کرده است.

و عمر با حریّت کم نظیری اعتراف کردند : «الهانی عند الصّفق بالاسواق» (صحیح
مسلم- ج6 ص179) که مشاغل و معاملات در بازارها او را از ملازمت تام با رسول الله
(ص) بازداشته بود، و عتاب وهن آمیز ابیّ بن کعب به عمر بخاطر بی اطلاعی وی از
قرائت بعضی از آیات بود به این تعبیر: «رسول الله (ص) این آیه را همین گونه بمن
تعلیم داد در حالیکه تو در بقیع قرظ یعنی داروی دبّاغی می فروختی» و عمر او را
تصدیق کردند ولی گفت: «اگر می خواستی می گفتی: ما حاضر بودیم و شما غائب» (تفسیر
زمخشری- ج 2 ص304).

از حریّت های کم نظیر عمر در این باب، واقعه ای است که سیوطی در تفسیر «الدّر
المنثور» از ابو سعید نقل می کند، ابو سعید می گوید: «حججنا مع عمربن الخطاب فلما
دخل الطواف استقبل الحجر فقال: انی اعلم انک حجرلا یضرّ ولا تنفع ولولا أنی رأیت
رسول الله (ص) قبلک ما قبلتک ثم قبّله فقال له علی بن ابیطالب: یا امیرالمؤمنین
انه یضر و ینفع قال: بم؟ قال: بکتاب الله عزوجل، قال: این ذلک من کتاب الله؟ قال:
قال الله: «و اذا اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم…» بلی خلق الله آدم و مسح علی
ظهره فقرّرهم بانّه الرّب و انهم العبید واخذ عهودهم و مواثیقهم و کتب ذلک فی رقّ
و کان لهذا الحجر عینان و لسان فقال له: افتح فاک فاه فالقمه ذلک الرّق فقال: اشهد
لمن وافاک بالوافاة یوم القیامة و انی لسمعت رسول الله (ص) یقول: یؤتی یوم القیامة
بالحجرالاسود و له لسان ذلق یشهد لمن یستلمه بالتوحید فهو یا امیرالمؤمنین یضرّ و
ینفع فقال عمر: اعوذ بالله ان اعیش في قوم لست فیهم یا اباحسن».

(ج3 ص144)

-با عمربن خطاب حج برگزار کردیم چون داخل طواف شد به حجر اسود استقبال کرد پس
خطاب نمود و گفت: من می دانم که تو سنگی بیش نیستی، زیان و سودی نداری، و اگر نمی
دیدم که رسول الله تو را بوسید من تو را نمی بوسیدم سپس آن را بوسید، علی بن ابی
طالب به وی گفتند: یا امیرالمؤمنین این سنگ زیان و سود دارد، عمر گفت: به چه دلیل؟
گفت: بدیل کتاب الله، گفت: در کجای کتاب است؟ گفت: آیه «و اذا اخذ ربک …» اخذ
مواثیق و عهود بر ربوبیّت خدای تعالی که این مواثیق و عهود را مکتوب فرمودند و به
این حجر سپردند و فرمان دادند که هر کس با آن موافات کند و حقّ آن را بدینوسیله
اداء کند، فردای قیامت برای او به موافات و اداء حق گواهی دهد و من از رسول الله
(ص) شنیدم که فرمودند: روز قیامت حجراسود را می آورند در حالیکه دارای زبانی بلیغ
و فصیح است و برای کسی که آن را استلام کرده است شهادت به توحید می دهد، پس این
حجر یا امیرالمؤمنین دارای ضرر و نفع است، عمر گفت: پناه به خدا می برم از زندگی
در میان مردم بی وجود تو یا اباحسن.

روایات وارده مربوط به عالم ذر و اخذ میثاق از زراری آدم (ع)، از طرق سنّی و
شیعه در حدّ تواتر است ولی تفسیر و تأویل این انوار نبویه مجال دیگری را می طلبد
که در آن مجال بحث می کنیم، و در مجال حاضر ناگزیر از تفسیر: «انّ رسول الله صلی
الله علیه وآله علم علیاً باباً یفتح له منه الف باب …» که در خبر صحیح کتاب
شریف کافی آمده و نقل کردیم و مضمون آن در روایات دیگری آمده است سؤال کننده که
ابوبصیر است گمان می کرد که مراد از «الف باب» خصوص این عدد است و زائد برآن نیست
از این رو، امام (ع) در مرحله اوّل از تبیین علم امیرالمؤمنین (ع) این پندار
محدودیت علم را زائل کرد و فرمودند: «یا ابا محمد علم رسول الله صلی الله علیه
وآله علیاً الف باب یفتح من کل باب الف باب» مراد از انفتاح هزار باب از علم برای
آن حضرت، خصوص عدد هزار نیست بلکه هزار در از علم به وی آموختند که از هر دری هزار
در بر روی او مفتوح گردید با توجه به اینکه در این تعبیر نیز خصوص عدد منظور نیست،
بلکه آوردن عدد «الف» و «الف الف» فقط برای بیان کثرت علوم و وفور معارف آن حضرت
است.

بدیهی است چنین علمی از مواهب خدای تعالی به اولیاء خویش است که کاملترین مرتبه
آن را به رسول الله (ص) ارزانی داشته و بر او منت نهاده: «وانزل الله علیک الکتاب
والحکمة و علمک مالم تکن تعلم» (سوره نساء- آیه 113) چنانکه بر حضرت خضر علی نبینا
وآله و علیه السلام منّت نهاد: «فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا
وعلمناه من لدّنا علما» (سوره الکهف- آیه 80).

النهایة واسطه در این علم لدنی و موهبت آن به امیرالمؤمنین (ع)، رسول الله (ص)
بوده است مضافاً برآن، پدید آمدن ابواب کثیره ای از علم از باب واحد و گشوده شدن
آنها بر روی بعضی از نوابغ از طریق اندیشه و تفکر نمونه ای بسیار در تاریخ دارد و
از آن جمله است فتح ابواب الهیات بر ابوعلی سینا، با تفکر در کتاب «اغراض ما بعد
الطبیعه» فارابی و مقتضی است که برخی از آنها را جهت رفع استبعاد، به عنوان نمونه
در این مقام ذکر کنیم:

«در تاریخ الحکماء قفطی آمده که یکی از شاگردان شیخ الرئیس (ره) از وی تقاضا
کرد که بیوگرافی خویش را بر او املاء کند، شیخ اجابت فرمودند و بعد از بیان احاطه
خویش بر همه علوم رایج زمان خویش می فرماید: «سپس به علم الهی برگشتم و کتاب ما
بعدالطبیعه را خواندم ولی چیزی از آن سر در نیاوردم، و درباره هدف واضع آن به شک
افتادم و حتی چهل بار این کتاب را خواندم و متن آن را از بر کردم و معذلک چیزی
دستگیرم نشد و مقصود از آن را نفهمیدم پس، از درک آن نومید شدم و می پنداشتم که
راهی برای فهم آن نیست.»

اتفاقاً روزی وقت عصر به کتاب فروشی سر زدم در دست دلالی کتابی بود که برای
فروش آن را به من عرضه کرد، من نپذیرفتم زیرا معتقد بودم در این علم فایده ای نیست
بالاخره با خواهش و تمنا به سه درهم به من فروخت، آن کتاب در اغراض ما بعدالطبیعه
آن شتاب کردم پس در همان وقت ابواب اغراض علم الهی بر روی من گشوده شد و به شکرانه
این موهبّت انفاق کثیری بر فقرا کردم».

(تاریخ الحکماء- ص415)

کتاب مذکور یعنی اغراض ما بعدالطبیعه فارابی که در دست ما است درحدود دو ورق
است، شیخ الرئیس با مطالعه آن و تفکر در اغراض آن هزاران درهای الهیات بر روی او
گشوده می شود و گنجینه های شفا و نجات و اشارات تعلیقات و غیر اینها به وی موهبت
می گردد، و مشهور است که امیر المؤمنین (ع) به ابوالاسود دئلی فرمودند: کلمات عرب
بر سه قسم است: اسم، فعل، حرف، و برای هر یک از این سه، احکامی است از تعلیم این
باب ابواب علم نحو بر روی ابوالاسود گشود گشت و این همه مسائل بر آن بیان مترتّب
گردید.

و نوشته اند: شکا قطاع در هندسه که مانالائوس آن را استنباط کرد، بیش از 490
هزار مسئله بر آن متفرع گردیده و شکل مغنی را که ابونصر بن عراق پس از آن استنباط
کرد، همه آن مسائل بر این شکل به طریق آسانتر مترتّب می شود، و از این شکل برای
ریاضیون بعدی اصولی فوق احصاء مفتوح گردید که در علوم مثلثات و نجوم و مساحات مورد
استناد است.

غرض آن که شکلی را که مانالائوس مهندس در علم «اکر» اشکال کروی استخراج نمود و
چارچوب استخراج وی همین قواعد تفکر و اندیشه بشری بوده، آن همه ابواب فوائد و
برکات بر روی صناعات و اختراعات مفتوح شد، پس چگونه است، انفتاح ابواب علوم الهامی
که بیرون از چارچوب فکر بشری است؟! و هیچ گونه خطا و اشتباه درآن راه ندارد و برای
صاحب آن علوم، روشن و بین است همانگونه که کف دستش برای او روشن و معلوم است
چنانکه امام صادق (ع) فرمودند: «اعلم ذلک کما انظر الی کفّی».

(اصول کافی- ج1 ص61)