هجرت به مدینه

درسهائی از تاریخ تحلیلی اسلام

قسمت سی ام

هجرت به مدینه

حجة السلام والمسلمین رسولی محلاتی

تصمیم هجرت به مدینه

اهل تاریخ می نویسند پس از بیعت عقبه، رسول خدا (ص)، تصمیم به هجرت به یثرب
گرفت، و به مسلمانان نیز دستور داد بدانجا هجرت کنند، و آنها نیز به تدریج در
گروههای چند نفره و احیاناً به تنهائی بطور علنی و یا در خفا و دور از انظار
مشرکین، بدانجا هجرت کردند.

و درباره این تصمیم رسول خدا و انتخاب یثرب به عنوان دارالهجرة سخنانی گفته
اند، تا آنجا که برخی منشاء آنرا خواب و یا وحی الهی دانسته، و در این باره حدیثی
نیز از آن حضرت نقل کرده اند که فرمود:

«رأیت في المَنام إنّی اهاجرمِن مَکَّة إلی أرض بها نخل، فَذَهب وهلی الی انها
الیمامة اوهجر، فاذا هی المدینه یثرب.»[1]

-یعنی در خواب دیدم که از مکه به سرزمینی هجرت می کنم که دارای نخل است، و
خیالم رفتبه اینکه آن سرزمین «یمامه» یا «هجر»[2]است
ولی معلوم شد آنجا مدینه- یثرب- است.

و نظیر این حدیث نیز حدیث دیگری از طریق زهری و عروة بن زبیر از عایشه شده …

ولی به نظر نگارنده گویندگان این سخن و راویان این حدیث دانسته و یا ندانسته
مقام رسول خدا و عظمت و شخصیت آن حضرت را تنزّل داده و کاسته اند و انجام چنین امر
مهمی را که در سرنوشت اسلام و مسلمین مهمترین نقش را داشته به خواب این چنینی و با
خصوصیات مذکوره موکول کرده اند، و اساساً معلوم نیست این آقایان چه اصراری دارند
که دستورات مهم اسلام و کارهای رسول خدا را معمولا به خواب نسبت دهند مانند داستان
اذان و وضوء و ازدواج با عایشه و …. چیزهای دیگر …

و برخی هم منشأ آنرا وحی الهی دانسته اند، و این نظریه گرچه بهتر از نظریه
بالا است ولی خود آنها روایتی را که به عنوان سند برای این نظریه ذکر کرده اند
مخدوش و «منکر» و «غریب» دانسته اند، چنانچه برای هر خواننده ای نیز، حدیث مزبور،
منکر و غریب می آید، و متن آن که به چند طریق ذکر شده اینگونه است که رسول خدا (ص)
فرمود:

«إنّ الله اوحی إلیّ أيِّ هؤلاء الثلاثة نزلت فهی دارُ هجرَتک: المدینة او
البحرین اوقنّسرین.»[3]

-یعنی خداوند به من وحی فرمود که به هریک از این سه سرزمین بروی آنجا خانه و
محل هجرت تو خواهد بود: مدینه یا بحرین یا قنّسرین.[4]

و غرابت و اشکال اینگونه احادیث وقتی روشن می شود که ما به این مطلب توجه
داشته و در نظر بگیریم که هجرت رسول خدا (ص) تنها به خاطر فرار از آزار مشرکان و
خطری که متوجه آن حضرت شده بود صورت نگرفته، بلکه آن یک هدف ضمنی بود که رسول خدا
(ص) به وسیله آن بتواند وظیفه الهی و رسالت مهم تبلیغی خود را ادامه داده و حکومت
خود را تشکیل دهد و پر واضح است که قنّسرین و یا بحرین هیچگاه نمی توانست این
منظور مهم را تأمین کند و با این حال چگونه می تواند مورد وحی الهی قرار
گیرد….؟! و تنها مدینه و یثرب بود که می توانست این هدف را به خوبی تأمین کند.
بشرحی که ذیلاً خواهد آمد.

و به نظر نگارنده اگر بخواهیم هجرت رسول خدا (ص) را به وحی الهی منتسب سازیم
بهتر است سند آنرا حدیث ذیل قرار دهیم که بی اشکال تر از حدیث فوق است و آن حدیثی
است که در تفسیر عیاشی از سعید بن مسیب از امام خدیجه و ابوطالب از دنیا رفتند
رسول خدا (ص) ماندن در مکه را خوش نداشت و اندوه فراوانی آن حضرت را فرا گرفت و از
کفار قریش بر خودش بیمناک شد، و در این باره شکایت خود را ب جبرئیل کرد و در اینجا
بود که خداوند به آن حضرت وحی فرمود:

«یا محمد اخرج من القربة الظالم اهلها، وهاجر الی المدینة، فلیس لک الیوم
بملکة ناصر…».

-یعنی ای محمد از روستائی که مردم آن ستمکاراند بیرون رو و به مدینه هجرت کن
که در مکه امروز دیگر تو را یاوری نیست.

و بدنبال آن بود که رسول خدا (ص) متوجه مدینه شد ….

ولی با همه این احوال اگر مسئله را به روال عادی و جریان طبیعی خود و فراهم
شدن اسباب و علل آن که منجر به این هجرت مهم و تاریخی شد واگذار کنیم شاید بی
اشکالتر و طبیعی تر باشد و تازه اگر هم بنا باشد به وحی الهی منتسب سازیم بهتر است
همانگونه که در حدیث عیاشی بود آنرا به صورت یک وظیفه دینی مورد بحث قرار دهیم
یعنی «وظیفه هجرت از سرزمین شرک» تا الگوئی باشد برای دیگران و صرف تعبد خشک
نباشد، و انگیزه آنرا هم نداشتن یاور و کمک کار برای مبارزه با بت پرستی و پاک
سازی محیط از شرک و فساد بدانیم… چنانچه در حدیث به هر دو قسمت اشاره و تصریح
شده… و محل هجرت را نیز فقط مدینه ذکر کنیم که می توانست به هدف و منظور فوق کمک
کند نه جای دیگر…

البته با توجه به این مطلب که نام «مدینه» ممکن است بوسیله راوی ذکر شده باشد
و در اصل «یثرب» ذکر شده و الله العالم.

باری اگر مسئله را طبق عوامل طبیعی آن مورد بحث قرار دهیم بخوبی روشن است که
رسول خدا (ص) پس از وفات خدیجه و ابوطالب احساس خطر و بی کسی می کرد، و همانگونه
که در مقالات گذشته مشروحاً ذکر شد، پیوسته در صدد بود تا یارانی تازه و پایگاهی
دیگر برای تبلیغ آئین مقدس اسلام در میان سران قبائل و از تیره های مختلف قریش و
اعراب شهرها و بدویان ساکن حجاز و جاهای دیگر پیدا کند…

و از آنجا که خدا نیز بارها وعده فرموده بود که ما رسولان خود را یاری می
کنیم….[5]و هر
که در راه ما تلاش و کوشش کند ما راه خود را به او نشان می دهیم….[6]و هر
کس خدا را یاری کند خدا هم او را یاری می کند…[7]و رسول
خدا نیز با اطمینان بیاری خدا و استمداد از کمکهای غیبی مترصّد بود تا با آمدن
افرادی از قبائل اوس و خزرج به نزد آن حضرت و اسلام و بیعت آنها این فرصت پیش آمده
و آن حضرت و فرستادگان او می گردید فکر هجرت به آن شهر را تقویت می کرد تا بالاخره
تصمیم به این کار گرفت و در تاریخ معین آنرا عملی کرد.

و البته عوامل و جهات زیر می تواند در تصمیم رسول خدا (ص) دخیل و مؤثر بوده
باشد:

1- رسول خدا (ص) با شهر یثرب و مدینه و قبیله خزرج و بنی النجار پیوند فامیلی
و ارتباط خویشاوندی داشت و همانگونه که در سابق گفته شد ما در عبدالمطلب اهل یثرب
بود و دائی زادگان پدری آن حضرت در یثرب زندگی می کردند، و به همین مناسبت هم بود
که مادرش آمنه آن حضرت را در سنّ پنج سالگی برای دیدار خویشاوندان به یثرب آورد و
حدود یک ماه نیز آن حضرت در یثرب بود، که پس از هجرت به آن شهر رسول خدا خاطراتی
را از آن دوران کودکی بیاد می آورد و گاهی برای اصحاب خود ذکر می فرمود…. چنانچه
توقف پدرش عبدالله نیز در آن شهر در مراجعت از شام بخاطر بیماری که منجر به رحلت
آن جناب شد در میان بستگان و خوشان و روی همین رابطه بود.

و خود همین بستگی و رابطه می توانست عامل مؤثری در حمایت از رسول خدا و پیشرفت
کار آن حضرت باشد….

2- موقعیت جغرافیائی شهر یثرب چنان بود که می توانست در آینده با پیشرفت اسلام
و تهیه نیروئی مؤثر و کاری در آن شهر، مکه را تحت فشار سیاسی و اقتصادی قرار دهد،
و قریش را وادار به تسلیم و خضوع دربرابر اسلام سازد و وضع اجتماعی و سیاسی
جزیرالعرب نیز چنان بود که تا مکه و قریش تسلیم نمی شد مسلمین نمی توانستند
موفقیتی داشته باشند و اسلام در شبه جزیره و سایر کشورها حاکمیت پیدا کند.

شهر یثرب سر راه کاروانهای تجاری قریش به شام قرار داشت، و به منزله گلوی قریش
بود، زیرا قسمت عمده آقائی و سیادت قریش بخاطر در آمدهای سرشار و سودهای کلانی بود
که از راه تجارت و وارد کردن کالاهای تجارتی به مکه و فروش آنها به حاجیان و
زائران خانه خدا عایدشان می شد، و اگر این گلوگاه بسته می شد و در دست مسلمانان
قرار می گرفت قریش ناچار به تسلیم می گردید چنانچه آینده هم آنرا نشان داد، و در
گذشته نیزتمام سعی قریش بر این بود که با مردم یثرب درگیر نشوند و میان آنها صلح و
صفا برقرار باشد، که شواهد آنرا قبلاً بتفصیل ذکر کرده ایم.

3- شهر یثرب و اطراف آن دارای مزارع کشاورزی و باغات حاصلخیزی بود که منشأ
ثروت و خیرات بسیاری بود و گذشته از اینکه از نظر آذوقه و اقتصاد خودکفا بود به
جاهای دیگر نیز کمک می کرد، و د ر جنگها و درگیری ها می توانست ماهها و سالها روی
پای خود به ایستد و محاصره ها را تحمل نماید، چنانچه تاریخ گذشته نشان داده بود و
آینده نیز نشان داد، و این خود امتیازی بود که در جاهای دیگر وجود نداشت، و شهر
طائف نیز که تا حدودی واجد این امتیازات بود رسول خدا (ص) را نپذیرفته بود و بشرحی
که ذکر شد رهبر اسلام نتوانست از آن شهر به عنوان پایگاه جدید استفاده کند و مطرود
آن شهر گردید…

و از طائف که صرف نظر می کردیم جای دیگری نبود که این امتیازها را داشته
باشد…

4- بشارتهای یهودی که در مدینه سکونت داشتند (و جمعیت بسیاری را تشکیل می
دادند) به اینکه بزودی پیامبری ظهور خواهد کرد که هجرتگاهش این شهر خواهد بود و با
آمدن او تحولی ایجاد خواهد شد و جزیرة العرب را خواهد گرفت…. زمینه خوبی را برای
ورود آن حضرت فراهم کرده بود، اگر چه پس از آمدن آن حضرت، خود همان مبشران ظهور،
اکثراً دعوتش را نپذیرفته و روی حسادت و بهانه جوئیهای دیگر در مقابل آن حضرت ایستاده
و دشمنان سرسختی برای اسلام و مسلمین شدند…. و جنگها براه انداختند…

ولی ب این حال همان بشارتها و تبلیغات زمینه خوبی برای ورود آن حضرت و آماده
سازی مردم فراهم کرده است….

5- جنگهای «بعات» و درگیریهای پی در پی و مستمر میان قبائل اوس و خزرج که سبب
شده بود تا آنها روز آسوده و خواب راحتی نداشته و آب خوشی از گلویشان فرو نرود و
کار بجائی رسیده بود که از ترس دشمن حتی در موقع خواب نیز اسلحه خود را بر زمین
نگذارند، آنها را کاملا خسته و درمانده کرده و از پای درآورده بود، و تمام ساعات
روز و شب را در ترس و وحشت و اضطراب بسر می بردند، و بدنبال کسی بودند که بتواند
به آن دشمنیها خاتمه داده، و صلح و صفا و آرامشی در میان آنها ایجاد کند که در سایه
آن بتوانند، اسلحه را بر زمین نهاده و نفس راحتی بکشند، و پس از اینکه بارسول خدا
برخورد کرده و سخنان آن حضرت را شنیده گمشده خود را پیدا کرده، و اسلام را بهترین
وسیله برای ایجاد صلح و صفا و الفت و دوستی یافتند و همانگونه که پیش بینی میشد
همین جریان سبب شد تا اسلام بسرعت در یثرب گسترش یافته و آنرا بپذیرند….

اگر چه با کمال تأسف پس از رحلت رسول خدا بخاطر انحرافی که از مسیر تعیین شده
از طرف رسول خدا (ص) پیدا شد، و هواهای نفسانی یکه تاز میدان گردیده و جای
دستورالعملهای رسول خدا و خطوط ترسیم شده آن حضرت را گرفت، مجددا همان اختلافات
زنده شد و رسوبات و ریشه های اوس و خزرجی جوانه زده و کار خود را کرد، و مسلمانان
را دچار وآنهمه بدبختی و جنگ و جدال  گروه
بندی کرد تا جائیکه امروز هم دود آن بچشم همه مسلمانان می رود…. ولی به هر صورت
در آنروز عامل خوبی برای دعوت رسول خدا به مدینه گردید و در تصمیم گیری آن حضرت
مؤثر بود….

6- مردم یثرب چون از مهاجرین یمن بودند از یک تمدن ریشه دار و پرسابقه ای
برخوردار بوده و آن قساوت و عناد و بدوی گری اعراب بیابانی و اطراف مکه، و یا حب
مقام و دواعی دیگر قریش را در انکار رسول خدا نداشتند، و آمادگی بیشتر و زمینه
بهتری برای پذیرش دعوت الهی و سخنان زنده و جانبخش رسول خدا داشتند.

و اینها قسمتی از عواملی بود که به نظر می رسد (صرفنظر از مسئله وحی الهی و
صحت آن) در تصمیم گیری رسول خدا در هجرت به یثرب مؤثر بوده….

و امّا تصمیم گیری در ترک مکه و خروج از آن شهر نیز صرفنظر از مسئله وحی و
دستور الهی، بخوبی روشن است، زیرا مکه دیگر جای امنی برای رسول خدا و تبلیغات و
رسالت او نبود، و با وجود سران قریش و بافتی که آن شهر از نظر اجتماعی و قبیله گی
داشت امید آن نبود که در آینده نیز رسول خدا (ص) بتواند با آن شیوه و امکاناتی که
داشت موفقیتی کسب کند، بخصوص آنکه پس از فوت ابوطالب و خدیجه روز به روز فشار
مشرکان بیشتر، امید موفقیت آن حضرت کمتر می گردید، تا آنجه که طبق آیه کریمه
قرآنی:

«وَ إذ یمکر بک الذینَ لیثبتوک اویقتلوک او یخرجوک…»

نقشه حبس و یا قتل و یا تبعید آن حضرت را کشید و در صدد اجراء توطئه قتل آن
حضرت بودند که رسول خدا با اطلاع از تصمیم آنها اقدام به ترک مکه و فرار از آن
نمود…

پیمان اخوّت میان مهاجرین و یکی از کارهای مقدماتی

از کارهای بسیار مهمی که رسول خدا (ص) پس از تصمیم هجرت به مدینه انجام داد،
پیمان برادری و عقد اخوّتی بود که میان مهاجران بست، و هر دو نفر از آنها را روی
مناسبتها و ارتباط ظاهری یا اخلاقی داشتند طی مراسمی که انجام شد با یکدیگر برادر
ساخت… و این عقد اخوّت در آن هنگامی که تصمیم به مهاجرت دسته جمعی به مدینه
داشتند، و خواه ناخواه با سختیها و خطراتی مواجه بودند که نیاز به تعاون و همکاری
در بالاترین سطح و با عالی ترین انگیزه- یعنی انگیزه الهی و ایمانی و روی وظیفه
دینی- در میان آنها احساس می شد مهمترین عامل برای همبستگی و اتحاد آنها بود…. و
بهترین وسیله برای ایجاد صفا و صمیمیت بشمار می رفت….

چنانچه چس از ورود به مدینه نیز پیمان برادری و اخوّت دیگری میان مهاجر و
انصار بست، که آن نیز در جای خود در راستای همین هدف و ایجاد ارتباط و پیوستگی
محکم، میان مهاجرین از یک سو (که نیاز شدیدی برای سکونت و زندگی به مردم مدینه
داشتند) و مسلمانان مدینه از سوی دیگر، نقش مهمی را ایفاء کرد به شرحی که انشاء
الله تعالی در جای خود ذکر خواهیم کرد.

و مطلب جالب و مهمی که در هر دو جا- یعنی هم در عقد اخوّت میان مهاجران در
مکه، و هم در مراسم عقد اخوّت میان مهاجر و انصار در مدینه- به چشم می خورد، و همه
اهل تاریخ نقل کرده اند، آنکه رسول خدا (ص) نیز خود را در این پیمانها و عقد
اخوّتها شریک ساخت، و برای خود نیز برادری تعیین کرد، که آن برادر علی بن ابیطالب
(ع) بود… که در مورد دوم بر خلاف مرسوم بود و تنها موردی بود که میان دو مهاجر
عقد اخوت بسته می شد…

باری در پیمان برادری اوّل که میان مهاجرین برقرار شد رسول خدا (ص) افرادی را
که با هم برادر ساخت از آنجمله بود: عمر را با ابوبکر، حمزه را با زیدبن حارثه،
عثمان[8] را با
عبدالرحمن بن عوف، زبیر را با ابن مسعود، عبادة بن حارث را با بلال، مصعب بن عمیر
را با سعد بن ابی وقاص، ابوعبیده جراح رابا سالم مولس ابی حذیفة، سعد بن زید را با
طلحة…[9]

ادامه دارد

 



[1]
. سیرة النبویة ابن کثیر- ج2 ص213.