مبانی رهبری در اسلام

قسمت نهم

مبانی رهبری در اسلام

حجة السلام والمسلمین محمدی ری شهری

در مقاله هشتم سخن به جایگاه رهبری در اسلام رسید و در این رابطه موقعیت امامت
و رهبری از نظر قرآن کریم اجمالا مورد بررسی قرار گرفت و اینک موقعیت رهبری از
دیدگاه احادیث اسلامی مورد بررسی است:

جایگاه رهبری از نظر احادیث اسلامی

در احادیث اسلامی خصوصا روایاتی که از طریق اهل بیت رسول اکرم (ص) نقل شده،
جایگاه رهبری جامعه اسلامی به گونه ای ترسیم گردیده که بدون آن، اسلام مفهوم واقعی
خود را از دست می دهد و به صورت مکتبی بی اساس و بی روح در می آید، تحت عناوین ذیل
احادیث اسلامی در این زمینه را مورد بررسی قرار می دهیم:

اساس اسلام بالنده

در اصول کافی سخنان مبسوطی در تبیین جایگاه رهبری در اسلام از امام رضا (ع)
روایت شده که در بخشی از آن چنین آمده است:

«إنَّ الإمامة اسُ الإسلام النامی و فرعه السّامی.»[1]

تحقیقا امامت، اساس اسلام بالنده و شاخه سربلند آن است.

توصیف اسلام به صفت نامی و بالنده در کلام امام، اشاره به این است که اسلام در
جامعه اسلامی گاهی زنده و پویا و گاهی مرده و بی حرکت است و روز زندگی و پویائی
اسلام، تشکیل حکومت اسلامی به امامت و رهبری امام حق و عدل است.

امامت، اساس حرکت و حرکت آفرینی اسلام در جوامع اسلامی است و بدون آن، اسلام،
اسلامی است بی ریشه و بی رشد بی حرکت، اسلامی که نه تنها با شرک و کفر و منافع
مشرکین و مستکبرین در تضاد نیست بلکه ابرازی است برای توجیه شرک و کفر و استکبار و
در یک جمله به تعبیر رسای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، اسلام آمریکائی است و به
همین دلیل، اسلام بی ریشه و بی اساس از کفر و شرک خطرناکتر است.

نکته قابل تأمّل در سخن امام رضا (ع) در تبیین جایگاه امامت این است که در این
سخن، امامت هم به عنوان ریشه اسلام بالنده (أسُ الإسلام النّاميّ) و هم به عنوان
شاخه سربلند آن (وفرعُهُ السّامیّ) مطرح شده است، چگونه ممکن است که امامت، هم
ریشه اسلام باشد و هم شاخه آن؟!

پاسخ این است، که امامت به یک معنا اصل و ریشه اسلام و به یک معنا فرع و شاخه
آن است، ایم دو معنا را در آیه 24 از سوره مبارکه ابراهیم می توانیم ملاحظه کنیم،
متن آیه این است:

«öNs9r& ts? y#ø‹x. z>uŽŸÑ ª!$# WxsWtB ZpyJÎ=x. Zpt6ÍhŠsÛ ;otyft±x. Bpt7Íh‹sÛ $ygè=ô¹r& ×MÎ/$rO $ygããösùur ’Îû Ïä!$yJ¡¡9$#.»

آیا ندیدی خداوند چگونه مثالی زد؟ کلمه طیبه (سخن نیکو) چون نهال نیک است که
ریشه اش در زمین استوار و شاخه اش رو به آسمان است.

در تفسیر عیاشی از امام صادق (ع) در تبیین این آیه کریمه روایت شده:

«یعنی النبي صلی الله علیه وآله والأئمّة من بعده هم الأصل الثابت والفرع،
الولایة لمن دخل فیها.»[2]

مقصود از ریشه استوار پیغمبر اسلام و امامان پس از اوست و شاخه، عبارت است از
ولایت برای کسی که در آن وارد گردد.

کلمه طیبه در آیه کریمه می تواند شامل هر نیک و پاک پر برکت اعم از انسان و
عقائد و اخلاق و اعمال او باشد[3]و در
این روایت یکی از مهمترین مصادیق آن مورد عنایت است، مطابق این تفسیر، امامت به
معنای رهبری امت و هدایت انسانها به کمال مطلق، ریشه شجره طیبه توحید و اسلام ناب
محمدی است و رهبران، خود تجسم امامت به این مفهومند. و به معنای ولایت، فرایند
رهبری بدان مفهوم، فرع و شاخه آن شجره طیبه است، که به این معنا نیز قرآن امامت
اطلاق نموده است، در ادامه توصیف ویژگی های «عباد الرحمن» چنین آمده:

«tûïÏ%©!$#ur šcqä9qà)tƒ $oY­/u‘ ó=yd $oYs9 ô`ÏB $uZÅ_ºurø—r& $oYÏG»­ƒÍh‘èŒur no§è% &úãüôãr& $oYù=yèô_$#ur šúüÉ)­FßJù=Ï9 $·B$tBÎ).»[4]

و کسانی که می گویند: پروردگارا ما از همسران و فرزندانمان نور چشم و مایه
مسرّت عطا کن و ما را امام اهل پروا قرار ده.

و بدین ترتیب امّتی که در حصن ولایت رهبری الهی قرار گرفت خود امام می شود و
به بیان قرآن:

«y7Ï9ºx‹x.ur öNä3»oYù=yèy_ Zp¨Bé& $VÜy™ur (#qçRqà6tGÏj9 uä!#y‰pkà­ ’n?tã Ĩ$¨Y9$# tbqä3tƒur ãAqߙ§9$# öNä3ø‹n=tæ #Y‰‹Îgx©.»[5]

و ما همچنان شما را امت میانه ای قرار دادیم تا امتی نمونه برای مردم باشید و
پیامبر برای شما نمونه باشد.

ریشه کفر و انحطاط

همناطور که امامت و رهبری در مفهوم متعالیش، اساس اسلام و رمز شکوفایی
استعدادهای انسانی در همه زمینه ها است، در مفهوم منحطش نیز، ریشه کفر و انحطاط و
انواع مفاسد فردی و اجتماعی می باشد.

یکی از اصحاب امام کاظم (ع) به نام محمد بن منصور می گوید که ا آن حضرت تفسیر
آیه 31 ازسوره اعراف را خواستم، متن آیه این است:

«قل إنما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها وما بطن.»

ای پیامبر، بگو پروردگار من تنها امور ناشایسته و پلید را تحریم فرموده، چه
آشکارا و چه نهان.

امام در پاسخ فرمود:

«إن القرآن له ظهر و بطن فجمیع ما حرم الله في القرآن هو الظاهر و الباطن من
ذلک ائمة الجور و جمیع ما احلَّ الله في الکتاب هو الظاهر والباطن من ذلک أئمةُ
الحق.»[6]

تحقیقا دارای معنای ظاهر و آشکار و معنایی باطن و ناپیداست همه آنچه را که
خداوند در قرآن تحریم نموده، پلیدی آن سطحی و ظاهری است و باطن و روح آن پلیدی ها
امام های جائز و ظالمند. و همه آنچه را خداوند در این کتاب حلال نموده، حلیت آن
ظاهری است و باطن آن ائمه حق است.

همانطور که ملاحظه می کنید، امام در تبیین مقصود از «ناشایسته های آشکار و
نهان» که در آیه مذکور آمده، ابتدا به یک اصل کلی در تفسیر قرآن اشاره می کند که
آیات قرآن دو بعدی است، یک بعد همان است که از ظاهر الفاظ آن فهمیده می شود و بعد
دیگر مربوط به باطن و عمق آیات می گردد، بنابراین قرآن را دو گونه می توان تفسیر
نمود تفسیر ظاهر و تفسیر باطن.

تفسیر ظاهر آیه مذکور این است که: «خداوند اعمال زشت و ناروا را تحریم کرده
است چه اینکه این اعمال به طور علنی و آشکار انجام شود و چه غیر علنی و به صورت
پنهان.»

امام (ع) تأکید می کند که این آیه مثل سایر آیات قرآن علاوه بر معنایی که از
ظواهر الفاظ آن استنباط می گردد، مفهوم دقیق دیگری دارد که درباطن و عمق این الفاظ
نهفته است، و در تفسیر باطن آیه به صورت سر بسته، ریشه همه مفاسد اجتماعی و راه
رسیدن به جامعه مطلوب انسانی و اسلامی را ارائه می فرماید که ریشه همه مفاسد و
مظالم و انحرافات و انحطاطات جامعه بشر، امامت و رهبری امام جائز است و تا این
امُّ الفساد در امتی وجود دارد امیدی برای اصلاح جامعه نیست، ولی قطع ریشه شجره
خبیثه فساد و تباهی تنها اولین گام در راه تحقق آرمانهای اسلامی در ساختن امّت نمونه
است، گام دوم جایگزین کردن امامت عدل است که اساس اسلام بالنده و باطن برنامه
تکامل انسان در اسلام شناخته شده است.

بنابراین حساس ترین لحظات در تاریخ انقلاب هنگامی است که امّت می خواهد امامتی
را جایگزین امامتی کند که اگر درست و دقیق عمل نشود، سرنوشت انقلاب، ارتجاع و
بازگشت به فساد و تباهی است.

امام صادق (ع) درباره نقش امامت و جایگاه رهبری در تکامل و انحطاط جامعه چنین
می فرماید:

«نحن اصل کلّ خیر ومن فروعنا کلّ برّ، فمن البرِّ التوحیدٌ والصلوة و الصیام و
کظم الغیظ والعفو عن المسئ و رحمة الفقیر و تعهد الجار والاقرار بالفضل لأهله.

وعدونا اصلُ کلِّ شرٍّ ومن فروعهم کلقبیح وفاحشة فمنهم الکتاب والبخل والنمیمة
والقطیعة وأکل الرِّبا و أکلُ مال الیتیم بغیر حقه…

فکذب من زعم أنه معنا و هو متعلّقٌ بفروع غیرنا.»[7]

ما اصل و اساس همه خیرات و نیکیها هستیم و هر خوبی، شاخه ای از شاخه های ما
است، از جمله: توحید، نماز، روزه، فرونشاندن خشم، بخشیدن گنه کار، مهربانی با
نیازمند، مواظبت از همسایه و اعتراف به فضیلت برای اهل فضل.

و دشمن ما اصا و اساس همه شرور و زشتیها هستند، هر کار ناروا و زشت شاخه ای از
شاخه های آنها است، از جمله: دروغگویی، بخل، سخن چینی، قطع رابطه- با خویشاوندان و
دوستان دینی- ربا خواری، خوردن مال یتیم به ناحق و… پس کسی که ادعا می کند با ما
است و پیرو ما، ولی به شاخه های دشمنان ما آویخته، دروغ می گوید.

طبق این روایت، رهبری امام حق اصلی ترین ارکان سیاسی اجتماعی اسلام و برنامه
های تکامل انسان و همچنین رهبری امام باطل، اصلی ترین ریشه های کفر و عوامل انحطاط
و سقوط بشر است، همه زیبائی ها و نیکی های عقیدتی، اخلاقی و عملی، فروع رهبری امام
حق و همه زشتیها و شرور مفاسد عقیدتی اخلاقی و عملی شاخه های رهبری امام باطل است
و تنها کسی می تواند در ادعای پیروی از رهبری امام حق، صادق باشد که به شرور و
زشتی ها که شاخه های رهبری امام باطل است متمسک نباشد.

 



[1]
. اوصول کافی- ج1 ص200.