امام راحل سلام الله عليه و فقه سنتي

امام راحل سلام الله عليه  و فقه سنتي

قمست پنجم

آيت الله محمّدي گيلاني

*وجود كتابهاي جامعه و جفر و مصحف با تواتر ثابت است.

*جامعه كتاب همه احكام، جفر مشتمل بر علوم گذشتگان، مصحف فاطمه عليهاالسلام
اخبار آينده

*جفر ابيض و جفر احمر.

*يادي از علاّمه شعراني عليه الرّحمه.

*اين جهات سه گانه علوم ائمه عليهم­السلام در خبر امام موسي بن جعفر عليهما
السّلام.

*استناد أئمه اهل­البيت عليهم­السلام در تبيين احكام بهمين كتب موروث بخصوص
«كتاب علي» صحيفه جامعه بوده.

*از افتاء به رأي و قياس جداً اعراض داشتند.

*صحيحه ابان بن تغلب در اين باره.

*كلام امام باقر عليه السلام­ به جابر.

*حضور سليم بن قيس در وقت وصيّت امام اميرالمؤمنين عليه السلام و سپردن كتاب و
سلاح را به امام حسن عليه السلام و وصيّت آن حضرت كه اين امانت از امام سلف به
امام خلف سپرده شود.

*بخاري در مواضعي از كتاب صحيح خويش از صحيفه علي عليه السلام، رواياتي نقل مي­كند.

*رؤيت حكم بن عتيبة فقيه تابعي كوفه اين كتاب را نزد امام محمّد باقر عليه
السلام.

گفتيم: وجود كتابهاي جامعه و جفر مصحف فاطمه عليهاالسلام در نزد ائمه اهل­البيت
عليهم­السلام طبق روايات متواتره ثابت است، النهايه صحيفه جامعه، مصدر حلال و حرام
و همه احكام مورد نياز مردم معرفي شده، چنانكه در صحيح ابي­بصير، و صحيح ابي­عبيده
گذشت و همچنين در رواياتي ديگر كه مجالي براي ذكر آنها نيست، و كتاب جعفر، طبق
صحيح ابي­بصير، مشتمل بر علوم انبياء و اصياء عليهم­السلام و علوم گذشتگان از
علماء بني اسرائيل است، و تقريباً همين مدلول در خبر حسين بن ابي العلاء آمده مي­گويد:
«سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول: انّ عندي الجعفر الابيض، قال: قلت: فأيّ شي­ء
فيه؟ قال: زبور داود، و توراة موسي، و انجيل عيسي، و صحف ابراهيم عليه السلام، و
الحلال و الحرام و مصحف فاطمه، ما ازعم انّ فيه قرآنا، و فيه مايحتاج الناس و
لانحتاج الي احد حتّي فيه الجلدة و نصف الجلدة و ربع الجلدة وارش الخدش، و عندي
الجفر الأحمر، قال: قلت: وأيِّ شي­ء في الجفر الأحمر؟ قال: السّلاح و ذلك انّما
يفتح للدم يفتحه صاحب السيف للقتل…»

(اصول كافي- ج1 ص 240 )

–        
شنيدم كه امام صادق عليه السلام مي­فرمودند: در نزد من جفر ابيض است (وعاء
چرمي سفيد) عرض كردم: چه چيز در آن است؟ فرمودند: زبور داود، و تورات موسي، و
انجيل عيسي، و صحف ابراهيم عليهم السّلام، و حلال و حرام، و مصحف فاطمه نمي­پندارم
در آن، قرآن باشد، و در آن است از احكام آنچه كه مردم در تبيين آنها بما محتاجند و
ما به كسي نياز نداريم، و در آن است حتي حكم تازيانه و نصف تازيانه و ربع تازيانه
و ديه خراش بر بدن، و در نزد من است، جفر احمر (وعاء چرمي سرخ)، عرض كردم: چه چيز
در جفر سرخ است؟ فرمودند: سلاح كه فقط براي ريختن خون، گشوده مي­شود و صاحب شمشير
(قائم آل محمّد صلّي الله عليه و آله) آن را مي­گشايد…

 از مواضع متعدد اين خبر استفاده مي­شود
كه مراد به جفر، وعاء و ظرف چرمي است كه محفظه براي امور مذكور است، از آنجمله فهم
راوي است كه مي­پرسد: «چه در آن است» و امام عليه السلام او را تقرير مي­نمايد و
مظروفها را ( زبور و آنچه بر آن عطف شده ) در پاسخ مي­فرمايد، و از اين روي، جفر
ابيض خزانه كتابهائي بوده كه بطور وراثت از امام معصوم سلف به امام خلف منتقل مي­شده
و در اين خزينه كتاب علي يعني صحيفه جامعه نيز بوده است و شاهد بر اين، تعبير: «و
فيه مايحتاج الناس…» است كه ضمير مجرور در «فيه» به جفر ابيض برمي­گردد، و نه به
مصحف فاطمه عليها السّلام، و بنابراين، هيچ تنافي بين اين روايت و روايت حمّاد بن
عثمان كه در آن آمده: «ليس فيه شي­ء من الحلال و الحرام و لكن فيه علم مايكون»

(اصول كافي- ج1 ص240) نيست، زيرا ضمير مجرور در اين روايت به مصحف فاطمه
عليهاالسلام برمي­گردد.

مرحوم علامه شعراني رضوان الله عليه السلام در تعليقه بر شرح اصول كافي مولا
محمّد صالح مازندراني عليه السلام الّرحمه، بطور جزم مي­فرمايد: «ضمير مجرور در
خبر حسين بن ابي­العلاء به مصحف فاطمه برمي­گردد و تصّور ندارد كه به جفر ابيض
برگردد» ناگزير اين خبر را منافي با خبر حمّاد بن عثمان پنداشته­اند (ج 5 شرح
مزبور ص 389)

و مصحف فاطمه عليها السلام چنانكه در خبر حمّاد بن عثمان آمده، مخزن علوم
و  حوادث آينده است و همين معني در صحيح
ابي عبيده از امام صادق عليه السلام آمده كه فرمودند: «انّ فاطمة عليها السلام
مكثبت بعد رسول الله  عليه و آله خمسة و
سبعين يوماً و كان دخلها حزن شديد علي ابيها و كان جبرئيل عليه السلام يأتيها
فيحسن عزاءها علي أبيها و يطّيب نفسها و يخبرها عن أبيها و مكانه و يخبرها بما
يكون بعدها في ذرّيّتها و كان علي عليه السلام يكتب ذللك فهذا مصحف فاطمه عليها
السلام.»

فاطمه عليها السلام بعد از رحلت رسول الله 
صلي الله عليه و آله هفتاد و پنج روز زنده بودند و در اين مدت آماج حزن
شديد بر پدر بزرگوارش بوده، و مرتّباً جبرئيل عليه السلام مي‏آمدند و او را با
تعزيت‏هاي شايسته خوشحال مي‏نموده و از پدر بزگروارش و مقامات آن جناب او را خبر
مي‏داد و از حوادثي كه بعد از وي ذرّيّه‏اش مي‏بينند او را باخبر مي‏ساخت، و علي
عليه السلام آن را مي‏نوشتند، مصحف فاطمه عليها السلام همين است.

حاصل آنكه صحيفه جامعه مصدر پايان ناپذير احكام، و جفر، مصدر علوم انبياء و
گذشتگان، و مصحف فاطمه عليها السلام، مصدر اخبار و حوادث آينده است. و امام
المحدّثين كليني همين مطلب را در اصول كافي با تعبيري ديگر در حديثي صحيح از امام
موسي بن جعفر عليهما السلام نقل مي‏كند كه فرمودند: «مبلغ علمنا علي ثلاثة وجوه
ماض وغابر و حادث، فامّا الماضي فمفسّر، وامّا الغابر فمزبور، واما الحادث فقذف في
القلوب و نقر في الاسماء و هو افضل علمنا ولانبيّ بعد نبيّنا.» (ج 1 ص 264)

–        
جهات علم ما بر سه گونه است: گذشته، و آينده و حادث، اما ماضي آن علم است كه
از طريق نبوّت، براي ما تفسير گرديده «علم انبياء و اوصياء و كتب پيشينيان» و امّا
آينده آن علم است كه مكتوب گرديده «مانند جامعه كه مشتمل بر همه احكام، و مصحف
فاطمه مربوط به حوادث آينده» و اما حادث آن علم است كه خداي تعالي به الهام در
قلوب ما مي‏اندازد، و فرشتگان به حديث خويش گوشهاي ما را مي‏نوازند و برترين علم
ما همين سوّمي است، (توهّم نبوّت نشود زيرا) پيغمبري بعد از پيغمبر ما نيست.

–        
جهات علم ما بر سه گونه است: گذشته، آينده و حادث، اما ماضي آن علم است كه از
طريق نبوّت، براي ما تفسير گرديده «علم انبياء و اوصياء و كتب پيشينيان» و امّا
آينده آن علم است كه مكتوب گرديده «مانند جامعه كه مشتمل بر همه احكام، و مصحف
فاطمه مربوط به حوادث آينده» و اما حادث آن علم است كه خداي تعالي به الهام در
قلوب ما مي‏اندازد، و فرشتگان به حديث خويش گوشهاي ما را مي‏نوازند و برترين علم
ما همين سومي است، (توّهم نبوّت نشود زيرا) پيغمبري بعد از پيغمبر ما نيست.

اين نوع سوم كه افضل علوم ائمه اهل البيت عل است مدلول اخبار ديگري نيز هست از
آنجمله در روايت ابي بصير است كه بعد از بيان كتابهاي جامعه و جفر و مصحف فاطمه و
اين كه اينها علوم كامل ائمه اهل البيت نيستند، ابوبصير مي‏پرسد پس آن علم كامل
چيست؟ امام عليه السلام فرمودند: «مايحدث بالليل و النّهار، الأمر بعد الأمر،
الشيء بعد الشيء الي يوم القيامه» (اصول كافي، ج 1، ص 240)

ائمه اهل البيت عليهم السلام در مقام بيان احكام بهمين كتبي كه وراثه از سلف
به خلف منتقل مي‏شد اعتماد داشتند كه از اهمّ 
آنها صحيفه جامعه است كه از لبهاي مبارك رسول الله  صلي الله عليه و آله املاء شده و اميرالمؤمنين
عليه السلام با خط خويش نوشته‏اند، كه در بحثهاي گذشته متكرّراً با سند بيان گرديد
و از افتاء به رأي و قياس و به يك كلام از فتواي به اجتهاد به معناي رايج بين اهل
سنّت اعراض داشتند و در صورت صلاح از آن نهي مي‏فرمودند، و روايات ناهيه از اجتهاد
مذكور در اصول احاديث ما مضبوط است،‌ در كتاب فضل العلم كافي شريف تحت عنوان: «باب
البدع و الرّأي و المقائيس» (اصول كافي، ج 1، ص 54) مجموعه‏اي از اين سنخ روايات
ضبط گرديده است و در صحيفه ابابن بن تغلب از امام صادق عليه السلام آمده كه
فرمودند: انّ السنة لاتقاس الا تري انّ امراة تقضي صومها ولاتقضي صلوتها يا ابان
انّ السنّة‌ اذا قيست مُحِقُ الدين.ن (اصول كافي- ج1 ص 57)

–        
سنّت كه مصدر ثاني احكام و تالي قرآن است، با قياس ثابت نمي‏شود نمي‏بيني كه
قضاء صوم بر حائض واجب است، ولي قضاء نماز بر او واجب نيست (در صورتي كه مقتضاي
قياس، قضاي نماز است) يا ابان، وقتي كه سنّت با قياس ثابت شود، دين باطل مي‏گردد.

و در حديث ديگري: «سأل رجل ابا عبدالله عليه السلام عين مسألة فاجابه فيها،
فقال الرجل: أرأيت ان كان كذا و كذا مايكون القول فيها؟ فقال له: مَه، ما عجبتك
فيه من شيء فهو عن رسول الله  صلي الله
عليه و آله لسنا من [أرأيت] في شيء.» (اصول كافي- ج 1 ص58)

– مردي از امام صادق عليه السلام مسأله‏اي پرسيد، امام عليه السلام
جواب مسأله‏اش را فرمودند، آن مرد عرض كرد: اگر صورت مسأله كذا و كذا باشد، رأي
شما را بفرمائيد؟ امام عليه السلام به آن مرد فرمودند: ساكت شو آنچه كه من در پاسخ
مسأله‏ات گفتم، از رسول الله  صلي الله
عليه و آله بود (از سنخ رأي و اجتهاد متعارف نبود) ما در هيچ مسئله‏اي از زمره
«أرأيت» اصحاب رأي و قياس نيستيم، يعني آنچه را كه تبين مي‏كنيم بر پايه علم قطعي
است كه از رسول الله  صلي الله عليه و آله
كابراً عن كابر بما رسيده است.

و همين تعبير «كابر عن كابر» در روايات متعددي آمده كه بنقل يكي از آنها
اكتفاء مي‏شود:

امام باقر عليه السلام به جابر فرمودند: «يا جابر والله لو كنّا نحدّث الناس
او حدّثناهم برأيتا كلنّا من الهالكين وكلنّا نحدّثهم بآثارٍ عندنا من رسول
الله  صلي الله عليه و آله يتوارثها كابر
عن كابر نكنزها كما يكنز هؤلاء ذهبهم وفضّـهم.» (بصائر الدرجات- ص 300)

–        
اي جابر بخدا سوگند اگر با مردم به رأي خودمان حديث كرده بوديم يا حديث كنيم
حتماً در ورطه هلاكت بوديم ولي ما با مردم به آثاري كه از رسول الله  صلي الله عليه و آله نزد ما است حديث مي‏كنيم
اين آثار را از بزرگي به بزرگي به ارث مي‏برد. و آن را مانند گنجي پاسداريم چنانكه
مردم زر و سيم خويش را پاسداري مي‏كنند.

«شهدت وصيّة اميرالمؤمنين عليه السلام حين اوصي إلي ابنه الحسن
عليه السلام واشهد علي وصيّته الحسين عليه السلام و محمّداً و جميع ولده و رؤساء
شيعته وأهل بيته، ثم دفع اليه الكتاب و السّلاح وقال لإبنه الحسن عليه السلام: يا
بنيّ امرني رسول الله  صلي الله عليه و آله
أن اوصي اليك وأن ادفع اليك كتبي و سلاحي كما اوصي إليّ رسول الله  صلي الله عليه و آله ودفع اليّ كتبه و سلاحه،
وأمرني أن آمرك إذا حضرك الموت أن تدفعها إلي أخيك الحسين عليه السلام، ثمّ أقبل
عي إبنه الحسين عليه السلام فقال وأمرك رسول الله 
صلي الله عليه و آله أن تدفعها إلي إبنك هذا، ثم أخذ بيد علي بن الحسين
عليه السلام ثم قال لعلي بن الحسين: و امرك رسول الله  صلي الله عليه و آله أن تدفعها إلي إبنك
محمّدبن علي واقرأه من رسول الله  صلي الله
عليه و آله ومنّي السلام.» (ج 1 ص 297 الي 298)

–        
من شاهد وصيّت اميرالمؤمنين عليه السلام بودم هنگامي كه به فرزندش امام حسن
عليه السلام، وصيت مي‏فرمودند و بر وصيّت خويش، حسين عليه السلام و محمّد بن
حنفيّه و همه فرزندان و اهل بيت خود و رؤساء شيعه را گواه و شاهد گرفتند، آنگاه
كتبا و سلاح رسول الله  ابوي دادند، و
فرمودند: پسر جانم، رسول الله  صلي الله
عليه و آله امر فرمودند كه تو را وصي گردانم و كتابها و سلاح را به تو بسپارم
چنانكه او مرا وصي گردانيدند و كتب و سلاح را بمن سپردند و امرم فرمودند كه به تو
امر كنم كه چون هنگام مرگ تو رسد، اينها را به برادرت حسين بسپاري، سپس رو به حسين
عليه السلام نموده و فرمودند: رسول الله 
صلي الله عليه و آله به تو امر فرمودند كه آنها را به اين فرزندت بسپاري،
سپس دست علي بن الحسين عليهما السالم را گرفتند آنگاه به علي بن الحسين فرمودند:
رسول الله  صلي الله عليه و آله به تو امر
فرمودند كه آنها را به فرزندت محمدبن علي بسپاري، و از جانب رسول الله  صلي الله عليه و آله، و من به او سلام ابلاغ
كن.

توراث اهل البيت عليهم السلام، سنّت املاء گرديده از رسول الله  صلي الله عليه و آله بنام جامعه و كتاب علي
عليه السلام را، قولي است كه جملگي برآنند، و اهمّ مستندشان در تبيين احكام همين
كتاب مي‏باشد.

بخاري در صحيح خود در ابواب مختلف احكام از كتاب اميرالمؤمنين عليه السلام
رواياتي نقل مي‏كند از آنجمله روايتي است در «باب كتابة العلم» از ابي جحيفه نقل
كرده كه گفت:

«قلت لعلي هل عندكم كتاب؟ قال: لا، إلّا كتاب الله او فَهْمٌ أعطيه رجل مسلم
او ما في هذه الصحيفه قال: قلت: فما في هذه الصحيفه؟ قال: العقل وفكاك الاسير
ولايقتل مسلم بكافر.» (عمدة‌‌ القاري شرح صحيح البخاري للعلاّمه بدرالدين العيني-
ج 2 ص 158)

–        
به علي «عليه السلام» عرض كردم: آيا نزد شما كتابي است؟ فرمودند: نه، غير قرآن
يا فهمي كه خداي تعالي به مردم مسلم موهبت فرموده يا آنچه در اين صحيفه است،‌ عرض
كردم: چه چيز در اين صحيفه است؟ فرمودند: احكام ديات و آزادي اسرا، و اين كه مسلم
به قصاص كافر كشته نمي‏شود.

عيني در شرح اين روايت نوشته: «ابوجحيفه اسمش وهب بن عبدالله سوائي است كه
مورد اكرام علي اميرالمؤمنين رضي الله عنه بوده و آن حضرت او را دوست مي‏داشت و
مورد وثوقش بوده و او را بر بيت المال كوفه گماشته بودند و در همه غزوات آن
بزرگوار حاضر بوده‏اند و در كوفه سكونت داشت و سال هفتاد و دو وفات نمودند».

و در «باب العاقله» نيز همين روايت را با كمي اختلاف در تعبير از ابوجحيفه نقل
كرده. (ج 24 شرح مذكور ص 66)

در «باب اثم من تبرّء من مواليه» از ابراهيم تيمي از پدرش نقل كرده است كه
گفت: «قال علي رضي الله عنه: ماعندنا كتاب نقرؤه الّا كتاب الله، غير هذه الصحيفه
قال: فاخرجها فاذاً فيها اشياء من الجراحات واسنان الابل قال: وفيها المدينة‌ حرام
مابين عير الي ثورفمن احدث فيها حدثا او آوي محدثا فعليه لعنة الله و الملائكة
والنّاس اجمعين لايقبل منه يوم القيامه صرفٌ ولاعدل…» (ج 23 شرح مذكور ص 254)

حكم بن عتبيه از فقهاء تابعين كوفه متوفاي سال 115 طبق نقل كتاب طبقات الفقهاء
ابواسحق شيرازي از اوزاعي فقيه شام كه گفت:مي فرمايد يحيي بز ابي كثير در مني بمن
گفت: حكم بن عتيبه را ملاقات كرده‏اي؟ گفتم: آري، گفت: فقيه‏تر از وي در ميان اين
دو كه مكه نيست، در صورتي كه در آن هنگام، عطاء بن ابي رياح فيه صاحب مكتب و حوزه
با يارانش مرجع فقاهت در مكه بودند.

در كتب رجال او را از اصحاب امام زين العابدين و امام باقر و صادق عليهم
السلام شمرده‏اند و در معجم رجال الحديث آية الله العظمي الخوئي «مده» از علي بن حسن
بن فضّال حكايت شده كه قبل از معرفت امر امامت زراه و حمران و طيّار شاگرد حكم بن
عتيبه بودند.

اين فيه موفق شده كه كتاب جامعه را خدمت امام باقر عليه السلام رؤيت نمايد
چنانكه نجاشي از عذافر صيرفي نقل مي‏كند كه گفت: «كنت مع الحكم بن عتيبه عند أبي
جعفر عليه السلام فجعل يسأله وكان أبو جعفر عليه السلام له مكرماً، فاختلفا في شيء
فقال أبوجعفر عليه السلام: يا بنيّ قم فاخرج كتاب علي، فاخرج كتاباً مدروجاً
عظيماً وفتحه وجعل ينظر حتّي اخرج السمئله فقال أبوجعفر عليه السلام: هذا خطّ
عليّ، و املاء رسول الله  صلي الله عليه و
آله، واقبل علي الحكم وقال: يا بامحمد اذهب انت وسلمه وآبو المقدام حيث شئتم
يميناً وشمالاً فوالله لاتجدون العلم أوثق منه عند قوم كان ينزل عليهم جبرئيل عليه
السلام.» (رجال النجاشي- ص 360)

–        
من همراه حكم بن عتيبه خدمت امام باقر عليه السلام بودم، حكم شروع كرد به سؤال
نمودن از آن حضرت و آن بزرگوار همواره وي را اكرام مي نمود، پس در مسئله اي بينشان
اختلاف نظر پديد آمد، امام به فرزندش فرمودند: پسر جانم بلند شو، كتاب علي را
بيرون بياور، امتثال امر كرد و كتاب را بيرون آورد، و آن كتابي بوده ملفوف و
پيچيده و بزرگ و آن را گشودند و شروع فرمودند به نظر كردن در آن تا اينكه مسئله
مورد بحث را در آن يافتند، و فرمودند: اين كتاب به خط علي و املاء رسول الله  صلي الله عليه و آله است، و به حكم رو فرمودند
و گفتند: يا ابامحمّد تو وسلمه[1] و
ابوالمقداد بهر جانبي كه مي‏خواهيد برويد، بخداي تعالي سوگند، علمي محكمتر از اين
كتاب كه در نزد قومي است كه جبرئيل عليه السلام بر آنها نازل مي‏شود، نخواهيد
يافت.

زراعت، محبوبترين كار

امام صادق عليه السلام:

«كُنُوزُ اللهِ في أرْضِه وَما فِي الأعمالِ شَِيءٌ اَحَبُّ اِلَي الله مِنَ
الزَّراعَةِ وَ مابَعثَ اللهُ نبيّاً اِلّا زارعاً اِلّا اِدْريسَ(ع) فِاِنَّهُ
كانَ خَيّاطاً».

(وسائل- ج 4 ص 103)

گنجهاي الهي در زمين نهفته است و هيچ كاري نزد خداوند محبوبتر از زراعت نيست.
تمام پيامبران خدا كشاورز بودند جز ادريس كه كارش دوزندگي بود.

 



[1]
. سلمة بن كهيل وابوالمقدام ثابت بن هرمز فارسي متم‏اند كه از طايفه
بتريّه‏اند، در معجم رجال الحديث از سدير نقل مي‏كند كه گفت: «دخلت علي أبي جعفر
عليه السلام و معي سلمة بن كهيل و أبوالمقدام ثابت الحداد و سالم بن أبي حفصه
وكثير النوا و جماعة معهم، وعند أبي جعفر عليه السلام أخوه زيد بن علي، فقالوا:
لأبي جعفر عليه السلام نتولّي عيا و حسناً و حسيناً ونتبرّؤ من أعدائهم قال: نعم،
قالوا: نتولّي أبابكر و عمر، و نتبرّؤ من أعدائهم قال: فالتفت إليهم زيد بن علي
وقال لهم: أتتبّرؤون من فاطمه عليها السلام؟ بترتم بتركم الله، فيومئد سمّوا
البتريبّه» (ج 3 ص 339)