شمّه‏ اي از ابعاد تربيتي نماز

قسمت دوّم

حجة الاسلام رحيميان

شمّه‏اي از ابعاد تربيتي نماز

سير نزولي «سقوط»

در جازدن و سير افقي در زندگي و عدم تلاش موفقيت آميز براي شكوفايي صحيح شخصيت
و حقيقت والاي انساني حتي در فرضي كه انسن در چارچوب قوانين اجتماعي و بدون تجاوز
به حقوق ديگران سر به زير و آرام بدنبال كسب معيشت خويش باشد و در زمينه زندگي
مادّي به حدّ اعلاي سلامت و رشد جسماني و رفاه برسد، چيزي جز يك زندگي حيواني و
حداكثر حيوان بي‏آزار مانند گاو و يا گوسفندي، كه احياناً ديگران نيز از شير و
ماست آنها بهره مي‏برند نيست! اما اين زندگي براي انسان كه بايد بيش از يك حيوان
باشد در همين جا او را در مرتبه‏اي پست‏تر از حيوان تنزل مي‏دهد زيرا او نابخردانه
نعمتهايي كه خداوند به منظور رسيدن به كمال مطلوب به او ارزاني فرموده، كفران كرده
است.

«
¨bÎ) §ŽŸ° Éb>!#ur£‰9$# y‰ZÏã «!$# •MÁ9$# ãNõ3ç6ø9$# šúïÏ%©!$# Ÿw tbqè=É)÷ètƒ  » (انفال/ 22).

–        
همانا بدترين جانوران  نزد خدا
انسانهائي هستند كه «نسبت به شنيدن و گفتن حقايق» كر و گنگند، زيرا عقل خويش را به
كار نمي‏گيرند.

« ô‰s)s9ur $tRù&u‘sŒ zO¨YygyfÏ9 #ZŽÏWŸ2 šÆÏiB Çd`Ågø:$# ħRM}$#ur ( öNçlm; Ò>qè=è% žw šcqßgs)øÿtƒ $pkÍ5 öNçlm;ur ×ûãüôãr& žw tbrçŽÅÇö7ム$pkÍ5 öNçlm;ur ×b#sŒ#uä žw tbqãèuKó¡o„ !$pkÍ5 4 y7Í´¯»s9’ré& ÉO»yè÷RF{$%x. ö@t/ öNèd ‘@|Êr& 4 y7Í´¯»s9’ré& ãNèd šcqè=Ïÿ»tóø9$#  » (اعراف/ 179).

دلهايي دارند كه با آن فهم نمي‏كنند. چشمها دارند كه با آن نمي‏بينند و گوشها
دارند كه با آن نمي‏شنوند آنها چون چهارپايانند بلكه آنها گمراه‏ترند. ايشان خود،
غفلت زدگانند.

اينان در اثر غفلت از ارزش و كرامت حقيقت والاي خويش و عدم تعقل و تفقه- جوشش
دروني- براي كشف حقيقت و شناخت راه را از چاه و نديدن حقايق و نشنيدن سخن حق و
هدايت وحي با آن كه خداوند حجت را تمام و نعمت را كامل به آنان عطا فرموده دل به
زندگي دنيا باخته‏اند و همچون حيواني كور و گنگ و كرّ در ظلمات زندگي مادي سرگشته
و سرگردانند و برخلاف حيوان كه برخوردار از نعمتهاي فوق الذّكر نيست و چاره‏اي جز
حيوان بودن ندارد اينان حيوانيت را براي خود برگزيده و با كفران همه آن نعمتها به
موجودي «بدتر» و «گمراه‏تر» از حيوان تنزل يافته‏اند اينان در حالي كه مي‏توانستند
استعداديهاي متعالي و ابعاد ويژه انساني را در خود شكوفا كنند و در اين راستا،
ابعاد جسماني و نوانهاي مادي خويش را نيز در استخدام تعاي و  تكامل شخصيت انساني خويش درآورند- و مثلاً از
نيروي غضب و شهوت كه از غرائز حيواني هستند، صفات متعالي و معنوي شجاعت و عفت را
در نفس خويش شكل دهند- برعكس با پيمودن راه انحطاط و خيانت در امانت وجود و حقيقت
خود، ابعاد ملكوتي و توانهاي معنوي خويش را نيز در مسلخ حاكميت لجام گسيخته
خواسته‏هاي حيواني قرباني كرده و بجاي حاكميت عقل و شكوفائي باورهاي فطري و
بهره‏گيري صحيح و حكيمانه از غرائز حيواني، با گم كردن راه زندگي هم از رسيدن به
شخصيت راستين خويش بازمانده‏اند و هم ابعاد مادي و زندگي دنيوي خويش را به فساد و
تباهي كشيده‏اند: « z uŽÅ£yz $u‹÷R‘‰9$# notÅzFy$#ur 4 y7Ï9ºsŒ uqèd ãb#uŽô£ã‚ø9$# ßûüÎ7ßJø9$# » (حج/11).

–        
دنيا و آخرت را زيان كنند كه زيان آشكار همين است.

آنگاه كه مردن بهتر از زندگي است!

و انساني كه بدون چراغ عقل و محجوب از نور وحي در ظلمات زندگي مادي و گرفتار
طوفان غرائز سير مي‏كند، همچون كور و كري است كه در معرض طوفانهاي شديد در ظلمات
شب در بيراهه پرپيچ و خمي كه دو سوي آن را پرتگاههاي مهلك فرا گرفته راه مي‏پيمايد
كه با كمترين لغزش هر لحظه ممكن است در قعر دره هلاكت فروغلتد و بدينسان مي‏توان
گفت سير افقي پرتگاه سير نزولي و سقوط انسان است. و آنگاه كه انسان در ورطه گناه و
فسق و فجور سقوط كرد و مسير زندگي او به انحطاط و فساد روزافزون گرائيد در نتيجه،
سير او درست در جهت عكس سير صعودي قرار گرفته و هر لحظه از قرب و رحمت خداوندي دور
و دورتر مي‏شود. و به فرموده امام كاظم عليه السلام: «و من كان اخر يوميه شرهما
فهو ملعون» (بحار/ ج 78/327).

– كسي كه هر روزش از روز قبل بدتر شود- و روزگارش به بدتر شدن گرايد- ملعون
است و از رحمت خداوند بدور. پس ملعون شدن نتيجه بدتر شدن است و آنچه انسان را بد و
بدتر مي‏كند گناه و طغيان از فرامين آفريدگار هستي است.

« Ÿwur (#öqtóôÜs? ÏmŠÏù ¨@Åsu‹sù ö/ä3ø‹n=tæ ÓÉ<ŸÒxî ( `tBur ö@Î=øts† Ïmø‹n=tã ÓÉ<ŸÒxî ô‰s)sù 3“uqyd » (طه-81)

–        
پس در آن طغيان نكنيد كه غضب من شما را دربرگيرد و كسي كه غضب من او را فرا
گيرد. قطعاً سقوط كرده است.

و اگر قرار باشد انسان در مسيري حركت كند كه با فلسفه آفرينش و زندگي او در
تضاد و پيوسته در حال نزول و سقوط باشد و مورد لعن و غضب الهي قرار گيرد، ديگر
چنين زندگي و حياتي هرگز به مصلحت او نيست.

امام سجاد عليه السلام زندگي و مرگ را در يك ارزيابي مشخص اينگونه مرتبط با
بستر حركت ترسيم كرده است كه:

«و‍عمرِني ما كان عُمري بذلة في طاعتك فاذا كان عُمري مرتعاً للشّيطان فاقبضني
اليك» (صحيفه سجاديه).

–        
خدايا، مادامي كه زندگي در جهت طاعت و پرستش تو (سير صعودي) باشد بر عموم
بيفزاي، اما آنگاه كه صحنه زندگيم چراگاه شيطان شود، جانم را بگير!

و اين مسلم است كه جلوي ضرر از هر كجا گرفته شود به نفع است، پس زندگي در
مسيري كه دوري از خدا و رحمتش را و سقوط در آتش غضبش را در پي داشته باشد چه بهتر
كه هر چه زودتر با مرگ به نقطه پايان رسد.

با چنين ديدي حتي سير افقي و درجا زدن در زندگي نيز برخلاف فلسفه آفرينش انسان
و موجب خسران اوست. چرا ك هدر اين سودا عدم سود هم زيان است و منفعت و زندگي انسان
در چنين روندي كه در ازاء استهلاك گرانبهاترين بلكه سرمايه اصلي چيز برتري حاصل
نشود چه سود بلكه عدمش به زوجود.

امام كاظم عليه السلام در ادامه حديثي كه دو فرازش در رابطه با مغبون و ملعون
قبلاً ذكر شده مي‏فرمايد:

«ومن لم يعرف الزيادة في نفسه فهو في نقصان و من كان الي النقصان فالموت خير
لهن (بحار/77/337).

و كسي كه در خود افزايشي را نشناسد. رو به كاهش است و آن كه- در زندگي- رو به
كاهش است مرگ براي او بهتر از زندگي است بر اين اساس درخواست مرگ و شعار مرگ بر
ستم پيشگان و جنايتكاران، ضمن آنكه، بخاطر رهائي مظلومان، از شر آنها و نيز
برداشته شدن مانع از سر راه تكامل انسانها است. از زاويه ديگر دعايي است كه در
حقيقت به سود خود آنهاست زيرا اين نوع انسانهاي فاسد و مفسد و غيرقابل برگشت هر
لحظه كه زودتر مرگشان فرا رسد از سنگين‏تر شدن بار گناه آنان پيشگيري شده است و
همچنين اجراي حدود شرعي در مورد متخلفشان از دستورات الهي نيز از اين زاويه
نموداري از رحمت خدا در مورد متخلف است خدايي كه: «سبقت رحمته علي غضبه» رحمتش بر
غضب او پيشي دارد ضمن آن كه آثار ديگري نيز از زواياي گوناگون بر اجزاء حدود مرتب
است.

سير سعودي «عبادت»

تمام پديده‏هاي جهان با حركت دقيق در مسيري كه خالق جهان به طور تكويني براي
آنها مقرر و مقدر فرموده است، تسبيح گو و ستايشگر اويند: « ßxÎm6|¡è@ ã&s! ßNºuq»uK¡¡9$# ßìö7¡¡9$# ÞÚö‘F{$#ur `tBur £`ÍkŽÏù 4 bÎ)ur `ÏiB >äóÓx« žwÎ) ßxÎm7|¡ç„ ¾Ínω÷Kpt¿2 `Å3»s9ur žw tbqßgs)øÿs? öNßgys‹Î6ó¡n@ 3 ¼çm¯RÎ) tb%x. $¸JŠÎ=ym #Y‘qàÿxî » (اسراء/ 44).

–        
هفت آسمان و زمين و هر چه در آنها هست تسبيح او مي‏كنند. هيچ چيز نيست مگر آن
كه به ستايش او تسبيح گو است. ولي شما تسبيح گفتن آنها را نمي‏فهميد.

و بدين ترتيب حتي اجزاي وجود انسان در عالم تكوين تسبيح گوي خدا هستند، ولي در
اين ميان خود انسان با برخورداري از نيروي عقل و اراده و حق انتخاب و استعدادهاي
مشترك و ويژه و كششهاي متضاد داراي وضعيت خاصي است «اناخلقنا الإنسان من نطفة
امشاج نبتليه فجعلناه سمعياً بصيراً انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً»
(سوره دهر 3-4)

– انسان را از نطفه اي مخلوط آفريديم كه –با تكليف- او را بيازمائيم پس او را
شنوا و بينا كرديم، ما راه را به او نموده‏ايم يا سپاسدار و يا كفران پيشه است.

براي انسان هدايت تكويني و تشريعي به طور هماهنگ و منسجم اراده شده است و اگر
انسان از جهت تكويني برخوردار از نيروي اراده است از بعد تشريحي نيز اكراه در
پذيرش دين، نفي شده است «لا اكراه في الدّين» و اگردر تكوين او ميلهاي متضاد و
غرائز و فطريات تعبيه شده است در تشريع نيز: «قدتبين الرشد من الغي» صراط مستقيم
رشد و شكوفايي مطلوب و پرتگاههاي سقوط و بيراهه‏هاي ظلماني ضلالت تبين شده است و
در اين روند بالآخره اين خود انسان است كه با انتخاب راه يا چاه سازنده شخصيت و
سرنوشت خويش است.

انسان در نگاهي سطحي و از زاويه شكل ظاهري به جاندار راست قامت «مستقيم
القامه» تعريف شده است ولي با نگاهي ژرف‏تر و تأمل در همين شكل ظاهري، استعاره‏اي
زيبا و عميق را در زبان حال و سخن خلقت مي‏توان دريافت و گوئي قلم آفرينش انسان را
با ظرافت و در بياني مجسم بدينگونه ترسيم كرده است.

انسان موجودي است كه پا به زمين و سر به سوي آسمان دارد. پايش كه «پائين» است،
بر خاك است و متصل به آن و «سر» كه «بالا» است و سمبل و كانون انديشه و خرد به سوي
عالم «بالا» قرار داده شده است. يعني كه پيوندش با خاك «بالفعل» است و ارتباطش با
عالم بالا «بالقوه» است و در اين ميان دست آفرينش «دو دست باز» كه سمبل كار است و
نمودار «اراده» و دستاورد شخصيت او در اختيارش قرار داده است. پس اگر دستها را نيز
تحت جاذبه خاك، همسوي اي به سوي «پائين» رها كرد و در طلب «دنيا» چنگ در خاك فرو
برد و ادامه زندگي را نيز همچون آغاز حركت خويش در خاك فرو برد و ادامه زندگي را
نيز همچون آغاز حركت خويش در كودكي البته نه در صورت كه در معني- چهار دست و بر
خاك خزيد: «كالانعام» همچون چهار پايان شده و روي سر نيز به سوي آب مي‏نهد و دل به
خاك مي‏سپارد و سرانجام در ورطه «بل هم أضل» و در زمره «مغضوب عليهم» سقوط مي‏كند
ولي اگر دست از «خاك» شسته و روي از «دنيا» برتافت و سبكبار و سبكبال «دو دست» را
با سر همسو كرد و سر به فرمان عقل نهاد و دست و روي را متوجه عالم «بالا» ساخت و
آهنگ دلنواز و نغمه شيرين «وجهت وجهي للذي فطر السموات والأرض» سرداد، عاشقانه به
سوي حق و كمال مطلق پر مي‏گشايد و در صراط مستقيم، رهسپار قرب و لقاء معبود مي‏شود
پ: «افمن يمشي مكبّاً علي وجهه اهدي امن يمشي علي صراط مسقتيم» (ملك/22).

–        
آيا آن كه نگونسار و به رو در افتاده راه رود هدايت يافته است يا آن كس كه
راست و براه راست راه پيمايد؟!

كمال هر پديده‏اي را مي‏توان، در استعدادهاي او شناسائي و ارزيابي كرد.
استعدادهائي كه با شكوفائي آنها كمال مطلوب براي پديده فعليت مي‏يابد. انسان نيز
از اين قاعده مستثني نيست و كمال مطلوب او را بايد در شكوفائي استعدادهاي ويژه او
جستجو كرد. و مسلم است كه انسانيّت انسان و كمال او در فعليّت غرائز و مشتركات بين
انسان و ساير حيوانات نيست بلكه حقيقت انساني به طور مشخص وابسته به شكوفائي
فطريات و استعدادهاي ويژه او است. پس اگر انسان راه انسان شدن را برگزيد در مسير
واقعي و صراط مستقيم خود قرار گرفت موجودي مي‌شود، همگون و همانگ با مجموعه جهان
مجموعه‏اي كه از ذره اتم گرفته تا منظومه‏هاي شمسي و كهكشانهايش همگي بدون كمترين
تخطي «كل في فلك يسبحون» (انبياء- 33) در محوري كه خالق جهان براي آنها مقرر
فرموده: «واليه المصير» (تغابن/31) به سوي او در حركتند. با اين تفاوت كه همانگونه
كه قبلاً نيز اشاره شد پديده‏هاي ديگر- عمدتاً- درباره آنها حكم نكويني صادر شده و
آنها نيز تكويناً فرمانبردارند و تسبيح گوي ا ولي انسان با برخورداري از نيروي عقل
و اراده و حق انتخاب- كه لامزه وجود نيروهاي متضاد در او است- حكم تشريعي نيز به
كمك او آمده تا با بهره‏گيري از زمينه‌هاي تكويني و راهنمايي وحي، خود راهي را
برگزيند كه آفريدگار او برايش گشوده است. راهي كه مستقيم است و انسان تنها با
پيمودن آن مي‌تواند همراه با كاروان هستي به سوي مبدأ هستي حركت كند.

ادامه دارد