شمه‌اي از ابعاد تربيتي نماز

قسمت سوم

حجة الاسلام
رحيميان

شمه‌اي از
ابعاد تربيتي نماز

عبادت يگانه
راه عروج و شکوفايي انسان

با توجه به
مطالب گذشته اجمالا معلوم گرديد که مقصد و منتهاي انسان در زندگي، به حکم تکوين و
قضاي تشريع، حرکت و سير به سوي خدا است. قرآن مجيد، به عنوان کتاب«تشريع» فلسفه
«تکوين» و هدف از آفرينش انسان را با کاربرد حصر چنين مي‌داند «ما خلقت الجن و
الإنس الا ليعبدون» (ذاريات / 56)

ـ جن و انس
را نيافريدم مگر براي آن که مرا پرستش کنند.

و باز در
ضمن آنکه در دهها آيه ديگر انسان را به عبادت حق فرمان داده در آيه ذيل مأموريت انسان
را در زندگي فقط در پرستش مخلصانه خداوند خلاصه کرده است: «و ما امروا إلا ليعبدوا
الله مخلصين له الدين» (البينه/ 5).

ـ و امر
نشدند مگر آن که خدا را با اخلاص در دين پرستش کنند.

و در بسياري
از آيات ديگر عبادت را با«صراط المستقيم» تطبيق فرموده و علاوه بر آن در آيه ذيل
با تعبير«عهد» که گوئي مفهومي عميق‌تر و ريشه‌دارتر از«امر» دارد انسان را از
پيروي شيطان نهي و به عبادت خويش فرمان داده است:

«الم اعهد
اليکم يا بني آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لکم عدو مبين و ان اعبدوني هذا صراط
المستقيم» (ي 61- 62).

ـ مگر به شما
اين فرزندان آدم نسپردم که شيطان را عبادت نکنيد که او براي شما دشمني آشکار است و
اين که مرا عبادت کنيد که اين«راه راست» است.

و در آياتي
ديگر رأسا انسان را به حرکت و راه پيمودن در«صراط مستقيم» امر و از رهسپردن در
راههاي ديگر نهي فرموده است. «و إن هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ولا تتبعوه و لا
تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبيله» (انعام/ 153).

ـ اين
است«صراط» من که«مستقيم» است پس رهرو آن باشيد و به راههاي ديگر نرويد که شما را
از راه خدا پراکنده سازد.

و در مجموع
اين قبيل آيات از زاويه مورد نظر مي‌بينيم ضمن آن که فلسفه خلقت انسان را منحصر در
عبادت دانسته، و انسان به طور مؤکد و با کاربرد حصر به«عبادت» امر شده است و ضمن
آنکه«عبادت» خود را منطبق با«صراط مستقيم» و «صراط مستقيم» را به «صراط خود» معرفي
فرموده، بر حرکت در«صراط مستقيم» و پيمودن آن اکيداً امر فرموده است. بنابراين،
تفاوت چنداني بين اين دو مفهوم نيست که بگوييم انسان بوسيله«عبادت» به خدا نزديک
ميشود و يا آن که: با پيمودن«راه مستقيم» به سوي خدا سير مي‌کند. «صدراط مستقيم»
در حقيقت«سير صعودي» انسان است. انسان از سکوي شناخت و شکوفائي و استعدادهاي ويژه
«خود» به سوي«خدا» صعود مي‌کند و هر چه صعودي بيشتري تحقق پذيرد انسان از
خود«دورتر و به خدا» نزديک‌تر ميشود. «خودي» که ربط و تعلق وف قر، محض است و «خدا»
که تمام عزت، قوت و ملک و… مخصوص اوست و کمال و هستي مطلق و غني بالذات است. پس
عبادت که همان صراط مستقيم و سير صعودي است تنها راهي است که انسان را از«خود
بيني» و «خود پرستي» دور و در پرتو«خداجويي» و «خدا پرستي» به کمال و هستي مطلق
نزديک مي‌کند.

پس به هر
نسبتي که انسان محکوم خودخواهي و خودپرستي باشد، از کمال انسانيت دور و از مقام
قرب الهي مهجورتر است و هر چه در خداشناسي و خداپرستي کاملتر شود از خودخواهي و
خودپرستي دورتر مي‌شود تا آنجا که در«عبوديت مطلقه» ديگر هيچ اثري از خودبيني تا
چه رسد به خودپرستي يافت نميشود و با چنين عبوديتي است که رسول الله(ص) در مجموعه
مخلوقات به اوج قله کمال و معراج قرب و وصول دست يافت«سبحان الذي اسري بعيده ليلا
من المسجد الحرام الي…» منزه است خدائي که«بنده»اش را شبانه سير داد…

در اينجا
تذکر اين نکته لازم است که وقتي مي‌گوئيم: سير صعودي و عبادت موجب تقرب انسان به
خدا مي‌شود، منظور از قرب و نزديکي به خدا، قرب زماني و مکاني يا قرب اعتباري
نيست، بلکه از آنجا که خدا ميحط بر زمان و مکان و آفريننده آنها است. حقيقت قرب به
خدا، امري است واقعي و متناسب با عالم ماوراء ماده. بدين گونه که انسان به وسيله
عبادت، مدارج وجود و مراتب کمال را مي‌پيمايد و هر چه در اين«صراط مستقيم» جلوتر
رود به حقيقت هستي و کمال مطلق و مبدأ عز ربوبي نزديکتر مي‌شود و در پرتو چنين قرب
حقيقي است که اعمال و تصرفات انسان وجهه خدايي[1]
و رنگ الهي به خود مي‌گيرد و با تفوق بر جهان مادي و خروج از مدار زمان و مکان ـ
که همگي محکوم به فنا و هلاک است ـ و پيوند با مبدأ لايزال هستي از دسترس زوال و
فناء خارج و به عالم جاودانه و باقي راه مي‌يابد که: «ما عندکم ينفدو ما عندالله
باق» (نحل ـ 96) آنچه نزد شما است فاني مي‌شود و آنچه نزد خداست ماندني است.

در بيش از
چهل آيه قرآن که سخن از صراط آمده جز چند مورد در بقيه صراط مستقيم توصيف شده و در
حالي که کلمه صراط به معني راه هموار و مفرد است، خداوند آن را راه خود دانسته است
و اين بيانگر آن است که راه خدا که راه مستقيم و هموار است تنها يک راه است گرچه
به لحاظ درجات و مراتب سير بندگان[2]
بي‌شمار است و شايد در مواردي که راه خدا با تعبير سبل و به صيغه جمع آمده است
مانند: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» (عنکبوت / 69) به همين لحاظ باشد و
منظور از سبل ـ راهها ـ در آيه اشاره به همان مراتب و درجات متناسب با ميزان جهاد
و تلاش و اخلاص جهادگر است که خداوند او را رهنمون مي‌شود. پس راه خدا در اصل يک
راه بيشتر نيست همانگونه که بين دو نقطه بيش از يک خط راست قابل ترسيم نيست اما
اگر تعدد و کثرتي باشد مربوط به سرعت و کيفيت سير بندگان و پويندگان راه است، اين
در حالي است که راههاي ديگر که باطل و منحرف از حق است بي‌شمار است و شايد به همين
لحاظ باشد که در مقام مقابله راه خود با ديگر راهها که هر دو را با لغت سبيل بيان
فرموده، راه خود را مفرد: سبيل«و غير آن را» «سبل» به کار برده است «و لا تتبعوا
السبل فتفرق بکم عن سبيله» (انعام/ 153).

ـ و ديگر
راهها را متابعت، نکنيد که شما را از راه خدا پراکنده و متفرق سازد.

و جالب است
در مواردي که قرآن سخن از نور و ظلمت مي‌گويد در همه جا«نور» مفرد است و در مقابل
آن«ظلمات» جمع است «يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراط
المستقيم» (مائده/ 16).

ـ و به اذن
خويش از«ظلمات» به«نور» شان مي‌برد و آنان را به «راهي راست» هدايت کند.

نتيجه آنکه
راه خدا يکي است، مستقيم است، هموار است و منطبق با فطرت و سرشت انسانها و هماهنگ
با مجموعه هستي، روشن است و رو به سوي نهايت و خداي يگانه دارد و بدين ترتيب
رهروان و پويندگان آن، همسو، همدل، همصدا و نوراني، در فضاي لايتناهي معنويت و
عالم ماوراي ماده به سوي کمال مطلق در حال عروج و پروازند و همگي در جهت تقرب به
خدا و قرار گرفتن در پوشش مغفرت او و نيل به نعمتهاي بي کرانه و جاودانه‌اش در حال
مسابقه با يکديگرند.

«سابقوا الي
مغفرة من ربکم و جنة عرضها کعرض السماء و الأرض اعدت للذين آمنوا بالله و رسله ذلک
فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم»

(الحديد/
21)ـ به سوي مغفرت پروردگارتان بشتابيد با بهشتي که پهناي آن چون پهناي آسمانها و
زمين است و براي آنان که به خدا و پيامبران او ايمان آورده‌اند مهيا شده است. اين
کرم خداست که به هر که خواهد دهد و خدا صاحب کرم بزرگ است رهروان اين راه که
همواره در تسابق و تلاحق هستند و به موازات حق در سير و حرکتند فقط رو به پيش
دارند و پيشتازان و امامان«صراط مستقيم» 
را ـ که تجسم صراط مستقيم‌اند و پيروي از آنان، پيروي و عبادت خدا و عين
صراط مستقيم است ـ در سرعت گرفتن به سوي خدا، مقتداي خويش قرار مي‌دهند«و اطيعوا
الله و الرسول لعلکم ترحمون و سارعوا الي مغفرة من ربکم و جنة عرضها السموات و
الأرض اعدت للمتقين» (آل عمران/ 3- 132).

ـ خداوند و
پيامبر را اطاعت کنيد باشد که مورد رحمت قرار گيريد و بشتابيد به آمرزش
پروردگارتان و بهشتي که پهناي آن چون آسمانها و زمين است و براي تقوي پيشه‌گان
مهيا گرديده است.

و مسلم است
که در راهي آنگونه و رهرواني اين چنين هيچ گونه تضارب، تداخل، تضاد و تنازعي نيست
و هر چند رهروان زياد باشند و هر رهروي نيز بر حسب فطرت خويش طالب بي‌نهايت باشد
باز هم چون راه فراخ است و مقصد بي‌نهايت و فضل و کرم خداوندي بي‌پايان و همه مي‌کوشند
تا به سوي«او» سرعت و سبقت گيرند زمينه‌اي براي اختلاف و تنازع باقي نمانده و در
پرتو وحدت راه و وحدت هدف، رهروان نيز به وحدت ميرسند و با پرستش خداي«واحد» به
امت واحده دست مي‌يابند«ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون» (انبيا/ 92)
اين آئين شماست، آئين يگانه و من يکتا پروردگارتان هستم پس مرا عبادت کنيد.

و در راستاي
اين راه است که به تعبير حضرت امام خميني قدس سره الشريف اگر تمام يکصد و بيست و
چهار هزار پيغمبر خدا در يکز مان و يک مکان با هم جمع شوند و با هم کار کنند
هيچگاه حتي دو نفرشان با هم اختلاف و نزاع نخواهند داشت!

و اما«سبل
متفرقه» که متعدد است ناهمواره و ناهمگون با فطرت انسانهاست، تنگ و تاريک است و
محاط به ظلمات عالم ماده، بدون هدف و بي‌فرجام است يا با هدفهاي پست و متضاد و
مبتني بر خودخواهي و منتهي به«خود پرستي» است و براي رهروانش که از«صراط مستقيم»
زندگي انساني در جهنم زندگي حيواني ساقط و راه گم کرده در پيچ‌خم‌هاي متداخل و
متضارب آن سرگشته‌اند، دستاوردي جز ناکامي و شاوت نداشته و در اين جهنم که پيش
درآمد جهنم آخرت است و از باطنها و دلهاي مسخ شده و آکنده از ظلمت خودپرستي و
فشرده در تنگناي خودخواهي و آتش شهوت و غضب و درنده خويي و گناهان و رفتارهاي زشت
شکل گرفته است. همه با هم در تخاصم و تنازع و تضادند و ازآنجا که انسان به هر حال
طالب بي‌نهايت و بي‌نهايت طلب است طبيعي است که همه چيز و هر خيري را فقط براي خود
مي‌طلبد[3]
و آنگاه که طلب بي‌نهايت و طلب کننده متعدد اما مطلوب محدود باشد مسلم است که هر
طلب کننده تلاش مي‌کند که ديگر رقبا را براي رسيدن به حداقل مطلوب موجود از صحنه
خارج کند و در همين نقطه است که بين خود بينان دنيا طلب جرقه سوزنده تضاد و جنگ و
دشمني زده ميشود و آتش جهنم سوزان را در زندگي آنان روشن مي‌کند.

چنين انسان
نماهائي را مي‌بينيم که اگر مثلا به ميلياردها ميليارد دلار ثروت رسيده‌اند با آن
که به مرگ خويش علم دارند  با آن که حتي در
ادامه حياتشان امکان استفاده قطره‌اي ناچيز از ثروتشان را ندارند و با آنکه مي‌دانند
ميليونها نفر انسان ديگر نيازمند شديد به جزء جزء ثروت آنان هستند و از فرط گرسنگي
مي‌ميرند باز هم تا بازپسين لحظات عمر خود در پي تکاثرند و براي نگهداري و ازدياد
ثروت خود دست به هر کاري حتي به قيمت نابودي ديگران مي‌زنند اين در حالي است که
حيوانات حتي درندگان آنها عموما تا حد اشباع خود ممکن است به ستيز با ديگران
برخيزند و هرگز ديده نشده هزاران برابر نياز خود را به قيمت ستيز با ديگران و
نابودي آنان انبار کند ولي انسان با سوء استفاده از سرشت بي‌نهايت طلبي خويش که
متعلق به عالم بي‌نهايت ماوراء ماده است و منحرف کردن آن در بيراهه ماديات که
محدود و متناهي‌اند. هم خود را با دلبستن به سراب دنيا ناکام و در بن بست ماديات
بي‌فرجام مي‌کند و هم موجب محروميت ديگران ميشود که به فرموده حضرت
اميرالمؤمنين(ع) «ما جاع فقير الا بما متع به غني» (نهج البلاغه حکمت 128) هيچ
بينوائي گرسنه نماند مگر در اثر بهره‌مندي دارايان.

ادامه دارد



[1]– کل من عليها فان و يبقي وجه
ربک(الرحمن/ 21).