نقش سياسي و نظامي تنگه هرمز

نقش سياسي و
نظامي تنگه هرمز

قسمت سوم

دکتر
محمدرضا حافظ‌نيا

انگلستان
براي جلوگيري از نفوذ روسيه به جنوب ضمن تلاش در دستگاه حکومتي ايران بمنظور ايجاد
ممانعت‌هاي سياسي، از استراتژي تطميع نيز استفاده کرد و با انعقاد قرارداد 1907 که
ناظر بر تقسيم ايران به حوزه‌هاي نفوذ دو قدرت مي‌باشد عملا شوروي را متقاعد نموده
و مناطق داراي ارزش اقتصادي و سياسي را در حوزه نفوذ شوروي قرار داد و مناطق جنوب
شرق و تنگه هرمز را که داراي ارزش استراتژيکي بود در حوزه نفوذ خود گرفت. بعد از
حاکميت رژيم کمونيستي در شوروي نيز هماهنگ با ساير دول غربي بويژه امريکا ترتيبات
جلوگيري از نفوذ شوروي به جنوب را پيش گرفت و بعد از جنگ جهاني دوم ني زکه نيروهاي
شوروي در مناطق شمال غرب ايران باقي ماندند و آنجا را تخليه نکردند با تهديد ترومن
رئيس جمهور امريکا مبني بر حمله اتمي نظير آنچه که در ژاپن انجام داد، استالين را
وادار به خروج نيروهايش از آذربايجان نمود، و بدين ترتيب انگليس و امريکا مانع از
حضور و نفوذ شوروي به منطقه خليج فارس شدند.

آنطور که
مشخص مي‌شود اولا انگلستان بعنوان قدرت منطقه‌اي خليج فارس از حضور و نفوذ سياسي
تمام قدرت‌هاي اروپائي اعم از هلند و فرانسه و روسيه و آلمان و بلژيک به منطقه
جلوگيري نموده و يکي پس از ديگري را از صحنه خارج نمود و خود قدرت برتر و غالب
منطقه خليج فارس و دراياي عمان باقي ماند، ثانيا دستگاه حاکمه ايران از اين رقابت‌ها
متاثر شده و کانون رقابت قدرتهاي ياد شده گرديد و بيش از همه انگلستان، روسيه،
فرانسه و آلمان سعي بر نفوذ و کنترل حکومت ايران را داشتند زيرا ايران از وعقيت
جغرافيائي برتري در سواحل شمالي خليج فارس و تنگه هرمز برخوردار بود و از طرفي
بصورت يک دولت ظاهرا مستقل در منطقه عمل مي‌کرد و رقابت‌ها نيز مانع از قرا رگرفتن
آن در تحت سيطره يکي از قدرت‌هاي مزبور مي‌شد ولي سواحل جنوبي خليج فارس که در
کنترل و حوزه نفوذ انگلستان قرار داشت کمتر دچار رقابت قدرت‌هاي جهاني واقع
ميگرديد. اهداف دولت انگلستان در منطقه خليج فارس نيز استفاده از موقعيت آن بعنوان
مسير ارتباطي اروپا و مديترانه با هندوستان و نيز اهداف تجاري و سياسي و استراتژيک
در منطقه بود. مجموع ارزشهائي که در خليج فارس نهفته بود انگلستان را بصورت دولتي
هوشيار و مراقب نفوذ ديگران درآورده بود و لذا امکان استفاده از سواحل و بنادر آن
را به دول ديگر نمي‌داد.

لانس دان
وزير امور خارجه انگليس در 1903 و همزمان با تحرکات روسيه و فرانسه در خليج فارس
به مجلس عوام انگليس گفت:

«بدون ترديد
ميگويم: بوجود آمدن يک پايگاه دريائي يا يک بندر نظامي در خليج فارس بوسيله قدرت
ديگر، از نظر من خطري بزرگ براي منافع بريتانيا است و اگر چنين وضعي پيش آيد با
تمام قوا و امکاناتي که داريم با آن مقابله خواهيم نمود».

دريا سالار
ماهان نيز در سال 1902 نوشت:

«هرگونه
امتياز همراه با کنترل سياسي و نظامي، در خليج فارس موقعيت دريائي بريتانياي کبير
در خاور دور، موقعيت سياسي او در هندوستان، منابع اقتصادي او در اين دو ناحيه و
رابطه امپراطوري بين آن و جنوب آسيا(استراليا و زلاندنو) را به خطر خواهد انداخت»

لرد کروزن
نايب السلطنه انگلستان در هند و وزير امور خارجه آن کشور نوشته است:

«اگر ما
بگوئيم اموال و دارائي صدها هزار تن در خليج فارس بوسيله بريتانيا حمايت شده گزاف
نگفته‌ايم، اگر اين حمايت در روي زمين يا روي کرانه‌ها برداشته يا نابود شود، يک
وضع هرج و مرج آميز سابق که با زحمت زياد از ميان رفته است دوباره بوجود خواهد
آمد».

او در جاي
ديگر ميگويد:

«من با
واگذري يک بندر در خليج فارس به روسيه يا بوسيله هر قدرتي که باشد بمثل دشنام به
انگلستان و به منزله گرايش به نابود کردن وضع موجود به مثل ترحيک عمد به جنگ
دانسته، وزير بريتانيا را مقصر ميدانم و اگر چنين بخششي را بپذيرد او را متهم به
خيانت به کشورش مي‌کنم».

لانس دان
وزير امور خارجه انگليس در جاي ديگر مي‌گويد:

«ايجاد يک
پايگاه دريائي يا ايجاد نيروي نظامي توسط هر دولت خارجي در خليج فارس به عنوان
اعلان جنگ(به انگلستان) تلقي خواهد شد».

انگلستان در
مورد ايران توجه خاصي داشته و بدليل وجود منافع نفت و هم چنين موقعيت جغرافيائي آن
بعنوان حائل بين روسيه و هندوستان سعي بر کنترل حکومت ايران و نفوذ در دستگاه
حاکمه داشته و مراقب بوده تا حکومت ايران به سمت ساير قدرتها بويژه روسيه تغلطد.

سرادوارد
گري وزير خارجه انگليس در سال 1943 به مجلس عوام گفت:

«بريتانيا
در هيچ جاي جهان غير از ايران نمي‌تواند منافع نفتي بدست آورد که جوابگوي نيازهاي
امپراطوري بخصوص نياز نيروي دريائي آن باشد و تنها در ايران است که نيروي دريائي
بريتانيا مي‌تواند قيمت نفت را تحت کنترل خود درآورد. بريتانيا با کمک به ايلات
محلي از نيروي آنها براي حفاظت از منابع و لوله‌هاي نفت استفاده کرده و به دولت
ايران فشار مي‌‌آورد تا با استخدام افسران انگليسي به تربيت نيروي تحت فرماندهي
اين افسران براي حفظ منابع بريتانيا در جنوب مبادرت ورزد».

انگلستان در
مورد ساحل جنوبي خليج فارس چندان نگراني نداشت زيرا تقريبا تمام آنها در کنترل
انگليس بود و حتي عمان را نيز که گاهي بصورت يک دولت مقتدر محلي سر بلند ميکرد
آنچنان در کنترل خود گرفته و در آن نفوذ نمود که امروزه عمان بيش از هر کشور ديگر
در خليج فارس به انگلستان وابسته مي‌باشد بطوريکه افسران انگليسي کنترل بعضي از
واحدهاي ارتش عمان را نيز در دست دارند و افسران انگليسي نيروي دريائي عمان دو
برابر فاسران عماني مي‌باشند. انگلستان از ناحيه ايران بشدت نگران بود و از اوضاح
مراقبت مي‌نمود، عمده سياست‌هاي متخذه آن در مورد ايران بمنظور حفظ موقعيت و سيادت
خود در خليج فارس بشرح زير مي‌باشد:

1- تضعيف
ايران تا آن حد که در انديشه حمله به هندوستان نباشد زيرا سابقه مربوط به دورانس
لطان محمود غزنوي و نادرشاه افشار وجود داشت.

2- اتحاد با
ايران براي جلوگيري از اتحاد ايران با کشورهاي رقيب نظير روسيه، فرانسه، آلمان.

3- مشغول
نمودن ايراني‌ها و روسها با يکديگر و درگير کردن آنها به جنگ براي انحراف از توجه
به هندوستان.

4- سلطه
سياسي ـ نظامي بر ايران و استفاده از آن بعنوان پايگاه و سپر دفاعي براي حفظ
هندوستان.

5- کسب
امتيازات مختلف اقتصادي در ايران.

6- فراهم
کردن تسهيلات لازم براي فعاليت بازرگانان انگليسي در ايران.

انگلستان
علاوه بر بهره‌جوئي‌هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي از منطقه خليج فارس، در جنگ جهاني
دوم نيز از تنگه هرمز و خليج فارس و کشور ايران بهمراه امريکا براي پشتيباني هم
پيمان متفقين در جنگ يعني روسيه استفاده نمود و از طريق راه آهن سراسري، تدارکات و
نيرو براي تقويت جبهه روسيه در مقابل آلمان فرستاد و اين مسير از نظر متفقين تنها
راه تدارکاتي جبهه روسيه بود زيرا مسيرهاي ديگر چندان قابل استفاده و يا داراي
امنيت نبودند، متفقين مسيرهاي بنادر مورمانسک و آرخانلسک و نيز ولادي وستک و درياي
سياه و بغازهاي بسفر و داردانل و مسير هندوستان و افغانستان را مورد طالعه قرار
دادند ولي از بين همه آنها راه خليج فارس و ايران را مناسبترين براي تدارکات جبهه
روسيه تشخيص دادند چرچيل نخست وزير انگلستان گفت:

«اشکالات و
دشواري‌هاي عظيمي که حمل کالاها و تدارکات نظامي به روسيه شوروي از طريق راه
آرخانگلسک وجود داشت و بخصوص امکانات سوق الجيشي آن، باعث شد که فرستادن اين کمک
ها از طريق ايران به روسيه شوروي بطور خارق العاده‌اي مورد توجه قرار گيرد».

ايدن وزير
امور خارجه انگلستان در مجلس عوام آن در سال 1945 گفت:

«در سال 1941
بخاطر حمله آلمان به روسيه شوروي، ايران اهميت سوق الجيشي بسزائي کسب کرد، اين
تنها بخاطر آن نبود که ايران سر پل ارتباطي ما را به ساير مناطق امپراطوري تشکيل
ميداد بلکه بيشتر به اين خاطر بود که ايران، گذشته از راه قطب شمال، تنها بخاطر آن
نبود که ايران سر پل ارتباطي ما را به ساير مناطق امپراطوري تشکيل ميداد بلکه
بيشتر به اين خاطر بود که ايران، گذشته از راه قطب شمال، تنها راه قابل استفاده ما
بين ما و روسيه بود».

انگلستان که
اقتدار و حاکميت خود را بمدت قريب به دو قرن بر خليج فارس و تنگه هرمز تثبيت کرده
بود بر اثر مشکلات ناشي از جنگ جهاني دوم و اينکه قادر به حضور علني براي اداره
منطقه خليج فارس را داشت و مي‌توانست در مقابل گسترش نفوذ شوروي ايستاده و مانع از
آن بشود، تصميم به عقب کشيدن نيروهايش از شرق سوئز و خليج فارس گرفته و از سال
1971م جاي خود را به قدرت جديد دريائي جهان يعني امريکا داد و امريکا نيز براساس
دکترين جديد متخذه از سوي نيکسون مبني بر پرورش قدر‌هاي منطقه‌اي و سپردن مسئوليت
امنيت منطقه بر آنها، شاه ايران و عربستان را نامزد اين مأموريت نمود.

ادامه دارد