دانستيهائي از قرآن

دانستنيهائي از قرآن

«بمناسبت 24 ذي الحجة الحرام روز مباهله»

بسم الله الرحمن الرحيم

علي جان پيامبر

«فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع
أبنائنا و أبنائكم و نسائنا و نسائكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله
علي الكاذبين».

(سوره آل عمران آ آيه 61)

پس هر كه با تو(درباره حضرت عيسي) احتجاج كرد پس از آنكه(از
راه وحي) به احوال او علم حاصل كردي، پس بگو بيائيد فرزندان ما و شما و زنان ما و
شما و خود ما و شما، همه را دعوت كنيم آنگاه بمباهله برخيزيم، سپس لعنت و نفرين
الهي را بر دروغگويان بفرستيم.

اين آيه در مباهله با نصاراي نجران نازل شد كه حضرت رسول(ص)
به امر خدا همراه به علي و فاطمه و حسن و حسين(ع)، براي نفرين خارج شد و هنوز لب
نگشوده بود كه آثار خشم الهي نمايان گشت و نصاري با ترس و هراس عقب‌نشيني كرده و
جزيه را پذيرفتند.

در آيه قبلي آمده است كه: مثل عيسي نزد خداوند مانند آدم
است كه او را از خاك آفريد سپس به او گفت«باش» و او شد«ان مثل عيسي عندالله كمثل
آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون. الحق من ربك فلا تكن من الممترين» و اين
مطلب حقي است از پروردگارت، پس تو در آن هرگز شك و ترديد نداشته باش. آنگاه به
حضرت دستور مي‌دهد كه اگر بعد از اين، در اين مورد، مسيحيان با تو مجادله و احتجاج
كنند، با آنها مباهله كن. و«مباهله» بمعناي«ملاعنه» است، يعني دو طرف دعوي با هم
قرار مي‌گذارند كه در صورت دروغ بودن ادعا، از خداوند درخواست كنند كه دروغگو مورد
غضب و نفرين الهي قرار گرفته و به عذاب خد در دنيا گرفتار آيد.

و اصل داستان عبارت است از اينكه قبيله نجران بهمراه
بزرگانشان «عاقب و سيد» نزد پيامبر«ص» آمدند و گفتند: تو چگونه ادعا مي‌كني كه
عيسي بنده خدا و يك انسان است در حالي كه عيسي پدر نداشته است؛ حضرت آيه را بر آنها
خواند و به آنها فرمود: اگر باز هم نمي‌‌پذيرد بيائيد تا با هم مباهله كنيم. آنها
تا روز بعد قرار گذاشتند كه مباهله انجام پذيرد. شب كه بازگشتند اسقفشان به آنان
گفت: فردا اگر ديدي محمد همراه با خانواده و فاميلش آمده است، زنهار که با او
مباهله کنيد ولي اگر اصحابش را آورده بود، پس با او مباهله کنيد زيرا چيزي در بساط
ندارد!

صبح روز بعد فرا رسيد، در موعد و مکان مقرر حاضر شدند،
ديدند پيامبر آمده است در حالي که دست علي در دستش و حسنين روبرويش و فاطمه پشت سر
آنها راه مي‌رود. اسقف از همراهان پيامبر سئوال کرد به او گفتند: يکي از آنها علي
پسر عمويش و دامادش و محبوبترين افراد نزد او است و اين دو فرزند، نواده‌هايش از
صلب علي هستند و آن ديگري دخترش فاطمه است که عزيزترين مردم نزد او و نزديکترين
افراد به قلبش است. بهر حال حضرت وارد شد و بر دو زانويش نشست. ابو حارثه اسقف
گفت: به خدا قسم مانند ديگر پيامبران آماده مباهله شده و مانند آنها نشسته است.
اين وضعيت بقدري آنها را ترسناک و هراسان نمود که گفتند: اگر مباهله صورت گيرد، يک
نصراني بر روي زمين نمي ماند.

سپس اسقف عرض کرد: يا ابا القاسم! ما با تو مباهله نمي‌کنيم
ولي مصالحه مي‌کنيم. حضرت هم با آنها مصالحه کرد که هر سال مبلغي به عنوان جزيه
بپردازند و قراردادي را با آنها امضاء فرمود.

در روايتي آمده است که حضرت پس از تمام شدن مطلب فرمود: به
خدائي که جان من بدست او است، اگر با من مباهله کرده بودند، به صورت ميمون و خوک
مسخص مي‌شدند و تمام دره‌اي که آنها در آن قرار دارند، پر از آتش مي‌شد و يکسال
نمي‌گذشت مگر اينکه همه نصراني‌ها هلاک مي‌شدند.

آنچه در اين آيه اهميت دارد واژه«انفسنا» است که به اجماع
مفسران، مقصود حضرت از جان خود، علي(ع) بود، زيرا روا نيست که کسي خودش را دعوت
کند ولي مي‌تواند ديگري را دعوت کند؛ با اين حال حضرت از لسان آيه مي‌فرمايد:
«انفسنا» خودمان و مقصود ازخودش در اين آيه علي(ع) است و اين بالاترين فضيلت براي
علي است که خداوند او را نفس پيامبر و جان پيامبر قرار داده است. و در روايتهاي
مختلف نيز حضرت رسول، علي را جان خود و نفس خود معرفي کرده است و مکرر او را از
خود و خود را از او اعلام نموده است«انّه مني و انا منه».