امام راحل سلام الله عليه و فقه سنتي
قسمت هفتم
آيت الله محمدي گيلاني
* کلام صاحب حدائق«ره» در کيفيت تدوين احاديث بدست اصحاب
ائمه(ع).
* احتياط شديد و سختگيري و نقد آن در اين باره.
* معني«اصل» و جامعترين بيان دراين موضوع که بنظر رسيدهب
يان علامه بزرگوار حاج شيخ آقا بزرگ طهراني در الذريعه است.
* اصحاب ائمه«ع» براي ضبط احاديث، لوح و قلم همراه داشتند و
در محضر ائمه«ع» بدون تأخير احاديث مسموع از امام را ثبت و ضبط ميکردند.
* کيفيت تأليف اصول اربعمأة و زمان آن.
* اصول اربعمأة و جوامع قديمه.
* منافاتي بين معتبر بودن اصول اربعماة، و بين فاسد المذهب
بودن بعضي از مؤلفين آنها نيست.
* بيان شيخ الطايفه در فهرست.
گفتيم زبدگان از اصحاب ائمه(ع) احاديثي که مشافهة از
ائمه(ع) استماع مينمودند در همان مجلس مي نوشتند و در رسالههاي کوچکي ضبط و
تدوين ميکردند که هر يک از اين رسالهها را«اصل» ميگفتند، صاحب حدائق عليه
الرحمه ميگويد:
[اين احاديثي که بمار سيده، نتيجه بيداريهاي اصحاب که خواب
را بر ديدگان خود حرام، و در تصحيح و تنقيح آنها بدنهايشان را رنجور کردند، و در
تحصيل آن، مشقت سفر را تحمل کرده و از زنان و فرزندان خود هجرت گزيدند ميباشد
چنانکه با مطالعه و تتبع سيره و آثار روشن ميشود، و مستفاد از تراجم و آثار مدونه
در احوال اين امانتداران ودائع رسالت و امامت اين است که عادتشان در ضبط احاديث و
تدوين اين بود که آنها را در مجالس ائمه(ع) انجام ميدادند، و در ثبت و ضبط
احاديثي که استماع ميکردند، شتبا مينمودند تا مبادا سهو و نسياني طاري شود، و
احيانا نوشته خويش را بر ائمه صلوات الله عليهم عرضه ميداشتند، و بر اين روش،
اصول اربعمأة را تصنيف کردند که تمام آنها از جوابهاي ائمه اطهار(ع) نسبت به مسائل
در ابعاد مختلف حاجتهاي مردم است، و حلال نميشمردند، ضبط روايتي را که جزم به صحت
آن نداشتند و در روايت آمده که کتاب عبيدالله بن علي حلبي بر امام صادق(ع) عرضه
گرديد، و آن حضرت از آن تحسين کردند و به صحت آن تصديق فرمودند، و کتاب يونس بن
عبدالرحمن و کتاب فضل بن شاذان بر امام عسکري(ع)عرضه شد و آن بزرگوار از آنها
تمجيد و مدح فرمودند، و روش ائمه(ع) اين بوده که اصحاب را بر احوال کذابين مطلع
سازند و امر ميکردند که از اهل جعل و کذب اجتناب کنند، و چنانچه روايتي از ناحيه
دشمنان اسلام بدستشان رسيد بر قرآن و سنت نبوي عرضه بدارند، در صورت مخالفت با
کتاب و سنت، نپذيرند.
ثقه جليل القدر کشي در کتاب رجال از محمد بن عيسي بن عبيد
از يونس بن عبدالرحمن نقل ميکند که بعضي از اصحاب در حضور من از يونس پرسيد: يا
ابا محمد، سختگيري تو در حديث و اينکه غالبا در مقام انکار روايت اصحاب ما برميآئي
به چه انگيزه است؟!
يونس در جواب فرمودند: هشام بن حکم برايم روايت کرد که از
امام صادق(ع) شنيد که ميفرمودند: «حديثي را که موافق قرآن و سنت يا شاهدي از
احاديث گذشته ما با آن نباشد، نپذيريد، چه آنکه مغيرة بن سعيد لعنه الله در
کتابهاي احاديث مرويه از پدرم، احاديثي مجعول، داخل کرده است…»
يونس گفت: به عراق رفتم گروه کثيري از اصحاب ابي جعفر و
امام صادق(ع) را ملاقات نمودم، و از آنان حديث استماع نمودم و کتب آنها را اخذ و
استنساخ کردم، و بعد، آن احاديث و کتب را بر ابي الحسن امام رضا(ع) عرضه داشتم، آن
بزرگوار تعدادي کثير از آن احاديث را انکار کردند که از احاديث امام صادق(ع) باشد
و فرمودند:
«ابو الخطاب بر امام صادق(ع) دروغ بسته، خداي تعالي
ابوالخطاب و اصحاب او را لعنت کند که اين احاديث را تا امروز در کتابهاي اصحاب ابي
عبدالله(ع) با تزوير داخل کردهاند، هيچگاه حديثي که خلاف قرآن است و بما نسبت ميدهند،
نپذيريد، حديث ما موافق قرآن و سنت است، ما از خدا و از رسول الله(ص) حديث ميکنيم
و در حديث، از ديگران حديث نميکنيم، که اختلاف و تناقض در کلام ما باشد، کلام آخر
ما مثل کلام اول ما است و کلام اول ما مصداق کلام آخر ما است، پس روايتي که بر
خلاف آن باشد، مردود است. بيترديد براي کلام ما، حقيقت و نوري است، آن کلامي که
حقيقت و نور ندارد، قول شيطان است.»
در مدلول اين حديث شريف، درست تأمل کن، و ميزان احتياط يونس
را در نقد احاديث مرويه ارزيابي کن، و به يقين که غير يونس نيز، در نقد احاديث
محتاط بودهاند، و با چنين خطهاي که در پذيرفتن احاديث داشتند، هيچ عقل سليمي و
طبع مستقيمي قبول نميکند که اين امانتداران ودايع نبوت، حديثي را ضبط کرده باشند
که به صحت آن جزم و وثوق نداشتند، بلکه بطور قطع آن احاديثي را ضبط مينمودند که
بنظرشان صحيح بوده و صدق آن اخبار در نظر آنان، مانند آفتاب روشن بود…]
(حدائق ـ ج 1 از طبع جديد ـ ص 8 الي 10)
اين استفاده صاحب حدائق درباره نقادي اصحاب ائمه(ع) در ضبط
و ثبت احاديث بسيار متين و محکم است، اگرچه ايشان براي منظور ديگري اين مطلب را
بيان کرده است که ميتوانيد به کتاب شريف حدائق مراجعه فرمائيد.
باري احتياط شديد و نقد اصحاب ما در مقام ضبط و تدوين
احاديث جاي هيچگونه وسوسه و تأمل نيست، خصوصا درتدوين رسالههاي کوچک که بنام اصول
ناميده شدهاند.
درباره «اصل» مورد بحث، کلامي جامعتر از کلام علامه بزرگوار
آقاي حاج شيخ آقا بزرگ طهراني اعلي الله مقامه الشريف نديدم، عليهذا خلاصه بيان آن
بزرگوار را ذيلا ترجمه ميکنم:
«اصل: عنواني است که بر بعضي از کتب حديث صادق است، چنانکه
کتاب، عنواني است که بر جميع کتب حديث، صدق ميکند، باين بيان، اگر کتاب حديث، همه
احاديث آن را مؤلف از امام(ع) استماع کرده يا از کسي شنيده که او از امام(ع)
استماع نموده است، چنين کتابي را اصطلاحا اصل مي گويند و در غير اين صورت، اصل نمينامند»،
و همين است مراد استاد وحيد بهبهاني«ره» که فرمودهاند: «الاصل هو الکتاب الذي جمع
فيه مصنفه الاحاديث التي رواها عن المعصوم او عن الراوي عنه».
پس «اصل» از کتب حديث، آن کتابي است که آنچه درآن نوشته شده
مؤلف، آن را از امام(ع) استماع نموده يا از کسي شنيده که او از امام(ع) استماع
کرده است. واضح است که احتمال خطا و غلط و سهو و نسيان و غير اينها در اصل مسموع
شفاها از امام(ع) يا از آن کس که از امام(ع) شنيده است، کمتر است از اشتباهاتي که
در کتاب منقول از کتاب ديگر پديد ميآيد، پس اطمينان بصدور عين الفاظ مندرجه در
اصول بيشتر است. بنابراين اگر مؤلف«اصل» از رجال مورد اعتماد است، حديث وي حجت است
چنانکه بناء قدماء بر همين است.
شيخ بهائي«ره» در مشرق الشمسين فرمودهاند: «از اموري که
قدماء حکم به صحت حديث بواسطه آنها ميکردند، وجود حديث در بسياري از اصول
اربعمأة بود، و از آن جمله تکرار حديث در يک اصل يا دو اصل يا سندهاي مختلف در
اصول اربعمأة بود، يا در اصل کسي که از اصحاب اجماع بود وجود داشت».
و محقق داماد«ره» در کتاب رواشح بعد از ذکر اصول اربعمأه
فرمودهاند: «بايد دانست که اخذ روايت از اصول تصحيح شده مورد اعتماد، يکي از
ارکان صحت روايت است».
از اين رو، وجود حديث در اصل معتمد عليه به تنهائي از علل
حکم به صحت آن در نزد قدماء بوده و اما ساير کتب معتمده، بعد از دفع احتمالات
مخله، ميتوان حکم به صحت احاديث موجود در آنها نمود پس کتابي که بنام«اصل» است از
کتابهاي ديگر احاديث، ممتاز است باينکه اطمينان بصدور در آن قويتر و به حجيت و حکم
به صحت آن اقرب است.
اين امتياز براي اصول از ناحيه مزاياي مؤلفين آنها است که
دقت و مواظبت اکيد در تأليف آنها داشتند، و مراقبت و تحفظي که آنان در تدوين آنها
ميکردند، ديگران در امر تأليف و تدوين آنگونه نبودند، و بهمين جهت مورد مدح و
عنايت ائمه(ع) واقع شدند.
سيد رضي الدين علي بن طاوس«ره» در مهج الدعوات، روايت ميکند:
«عادت جماعتي از اصحاب امام ابي الحسن کاظم(ع) اين بوده که هرگاه در مجس آن حضرت
حاضر مي شدند در آستينهاي خويش الواح آبنوس لطيف و اقلام داشتند، چون حضرت سخني ميگفت
يا فتوائي ميداد، آنچه را که ميشنيدند ثبت ميکردند».
و شيخ بهائي«ره» در مشرق الشمسين ميفرمايد: «از مشايخ ما
قدس سرهم بما رسيده که عادت اصحاب اصول بر اين جاري بوده، هنگامي که حديثي از يکي
از ائمه(ع) ميشنيدند به ثبت آن مبادرت ميکردند و در اصولشان مينوشتند تا مبادا
بمرور ايام، حديث مسموع کلا يا بعضا معرض نسيان شود».
و ميرداماد«ره» نيز در رواشح ميگويد: «گفته ميشود که از
عادات اصحاب اصول اين بود که چون حديثي از يکي از ائمه(ع) ميشنيدند، بدون تأخير،
مبادرت به ضبط آن حديث در اصولشان مينمودند».
همين مزايا موجب شد که اصحاب ما اهتمامي تام به شأن اصول از
نظر قرائت ور وايت و حفظ و تصحيح داشتند و حتي براي آنها فهرست جداگانهاي تصنيف
کردند، و اين اهتمام به اصول استمرار داشت تا زماني که اعيان اصول را در جوامع
قديمه جمع نمودند و طبعا از نسخههاي متفرق اصول بينياز گردند.
جدا اسفانگيز است که تعداد اصحاب اصول تحقيقا بلکه تقريبا
براي ما معلوم نگرديد. شيخ طوسي«ره» در ابتداء کتاب فهرست ميفرمايد: «من استيفاء
آمار اصحاب اصول را ضمانت نميکنم زيرا تصانيف اصحاب و اصول آنان از نطاق ضبط خارج
است چه آنکه اصحاب ما در شهرها پرکندهاند».
جائي که شيخ الطائفه«ره» در اين باره اظهار عجز کند ماها
سزاوارتر به اظهار عجزيم با اينکه شيخ الطائفه قريب العهد به اصحاب اصول بوده، و
از وصول به اين اصول متمکن بوده زيرا اعيان اين اصول در کتابخانه شاوپور که براي
شيعه در محله کرخ بغداد تأسيس شده بود، وجود داشت و شيخ هم که پيشواي شيعيان بود
از همه متمکنتر به وصول به آن اصول بوده است و به نقل معجم البلدان،[1]
اين کتابخانه از حيث کتابهاي ارزنده در دنيا نظير نداشت چه تمام آنها با خطوط ائمه
معتبر و اصول تحرير شده بدست آنان بوده است، مضافا به اينکه، دسترسي به کتابخانه
استادش سيد مرتضي داشت که حاوي هشتاد هزار جلد کتاب بوده به استثناي آنچه که به
رؤساء اهداء کرده بودند.
بلي آنچه که شهرت قطعي دارد اصحاب اصول از چهارصد نفر کمتر
نبودهاند، امين الاسلام طبرسي در اعلام الوري ميفرمايد:
[مشهورترين از اهل علم که از امام صادق(ع) روايت کردهاند
چهار هزار نفرند که جوابهاي امام صادق و امام کاظم(ع) را رد مسائل مختلفه، اين
بزرگان و اصحاب بزرگوار امام کاظم(ع) در چهارصد کتاب تصنيف نمودند که بنام اصول
اربعمأه مينامند.
محقق حلي«ره» در کتاب معتبر ميفرمايد: «جوابهاي امام
صادق(ع) در مسائل گوناگون در چهارصد کتاب بدست چهارصد نفر از اصحابش تصنيف شد که
بنام اصول اربعمأه مينامند».
و عبارتهاي شهدي و شيخ حسين بن عبدالصمد و محقق داماد رضوان
الله عليهم در ذکري و درايه و رواشح بهمين مضمون است.
در کتب رجال، تاريخ تأليف اين اصول و وفات مؤلفين آنها
معلوم نيست، ولي قطعي است که هيچيک از اين اصول قبل از عصر اميرالمؤمنين(ع) و بعد
از عصر امام حسن عسکري(ع) تألف نشده است، و مقتضاي اصول بودن بمعنائي که تعريف
کرديم، نيز همين است، و عبارت شيخ مفيد عليه الرحمه که در آغاز کتاب معالم العلماء
نقل شده صريح در اين مدعا است:
«اماميه از عهد اميرالمؤمنين(ع) تا عصر امام حسن عسکري(ع)
چهارصد کتاب تأليف کردند که بنام اصول ناميده ميشوند».
و با نگاهي به تاريخ و تدبر کافي در حوادث دوران ائمه
طاهرين(ع) اجمالا معلوم ميشود که اکثر اين اصول در عصر امام صادق(ع) به دست اصحاب
آن حضرت که برخي از آنان امام محمدباقر(ع) را ادراک کرده بودند، تدوين شده و
تعدادي نيز به دست اصحاب مشترک آن حضرت با امام کاظم(ع) به تأليف درآمده است.
و بعبارتي: اکثر اين اصول در عصر انتشار علوم آل البيت که
عصر ضعف دولت اموي و عباسي بوده تأليف گرديده است، اين برهه از زمان، مطابق با
اوائل عهد امامت امام باقر(ع) و عصر امام صادق و قسمتي از زمان امامت امام کاظم(ع)
است که فضلاء شيعه و اصحاب ائمه در اين سالها داراي امنيت و اطمينان بودند، و به
ولايت آل البيت تجاهر ميکردند و در اين جهت شهرت داشتند، و آزادانه در محضر امام
معاصر حاضر ميشدند، و احاديث در ابعاد مختلف استماع مينمودند و در همان محضر ثبت
و ضبط ميکردند، و در اين مدت حدود پنجاه سال، اکثر اصول و کتابهاي مختلف در
اعتقادات و احکام را نوشتند، و با کوشش و مجاهدت آنان، علوم آل محمد صلوات الله
عليه و عليهم در اقطار عالم منتشر گرديد، شکر الله مساعيهم…] (الذريعه ـ ج 2)
آنگه علامه طهراني عليه الرحمه يکصد و هفده اصل از اصول
اربعمأه و مؤلفين آنها را نام ميبرد، خداي تعالي اين مرد عظيم القدر و حبر
الطائفة الاماميه را با ائمه اطهار عليهم السلام محشور فرمايد آمين آمين.
بايد توجه شود اينکه در اثناء کلامآقا حاج شيخ آقا بزرگ
عليه الرحمه آمده: «اگر مؤلف اصل از رجال مورد اعتماد است حديث وي حجت است».
مورد اعتماد بودن مؤلف اصل، منافاتي با فساد مذهب وي ندارد،
يعني ميشود که مؤلف اصل در عين اينکه فاسد المذهب است، اصل وي، معتمد عليه باشد،
زيرا ممکن است کسي در مقام ضبط و نقل خبر در نهايت وثاقت و امانت و دقت باشد، ولي
از نظر ادراک و تعقل اخبار خصوصا اخبار مربوط به اعتقادات قاصر باشد و از اين جهت
گرفتار شبهه گرديده و فاسد المذهب شده مانند اصولي که طائفه فطحيه يا واقفيه نوشتهاند،
و نيز ميشود اصولي را که به دست فاسد المذاهب نوشته شده، مورد امضاء امام(ع) واقع
شده باشد مانند کتب بني فضال و شلمغاني يا ثابت گرديده که تأليف اصل در حال
استقامت بوده است، چنانکه شيخ الطائفه«ره» در آغاز کتاب فهرست تذکر دادهاند.
ادامه دارد
[1]– «کانت خزانة الکتب التي وقفها الوزير ابونصر سابوربن
اردشير وزير بهاء الدولة بن عضد الدولة و لم يکن في الدنيا احسن کتبا منها کانت
کلها بخطوط الائمه المعتبره و اصولهم الحرره و احترقت فيما احرق من محال الکرخ عند
ورود طغرل بک اول ملوک السلجوقيه الي بغداد سنه 447» (معجم البلدان ـ ج1 ص 534).