نقش سياسي و نظامي تنگه هرمز
اهداف و استراتژي امريكا در منطقه خليج فارس
قسمت چهارم
اهداف و استراتژي امريكا در منطقه خليج فارس
امريكا همانند ساير قدرتهاي جهاني در جستجوي بهرهگيري از
ارزشهاي خليج فارس بويژه نفت آن، پا به منطقه گذاشت. اولين قراداد تجاري و دريانوردي
امريكا در منطقه با كشو عمان در سال 1832م امضاء شد و كشف نفت در بحرين منجر به
نفوذ امريكائيان به منطقه خليج كه خود تحت نفوذ انگليسها بود گرديد و بدنبال كسب
امتياز نفت روابط بين امريكا و بحرين از سال 1932 شروع شد و بعد از آن بدنبال كشف
نفت در تپههاي نمكي عربستان پاي شركتهاي بزرگ آمريكائي به منطقه باز شد و شركت
نفتي آرامكو براي اكتشاف، توليد و صدور نفت عربستان تشكيل گرديد.
شركت نفتي عربي ـ امريكائي آرامكو، از چهار شركت نفتي
استاندارد اويل اف نيوجرسي، استاندارد اويل اف كاليفرنيا و تكزاكو و سوكوني موبيل
تشكيل شده است. شركتهاي امريكائي در سال 1934 امتياز نفت كويت را بدست آوردند و
در سال 1954 و بعد از كودتاي ايران درتاريخ 28 مرداد 1332ه.ش و با تشكيل كنسرسيوم،
امتياز نفت ايران را نيز كسب نمودند. امريكا همچنين در سال 1947 م مقداري اسلحه به
ايران فروخت و تعدادي مستشار جهت تقويت پليس ايران اعزام كرد.
بعد از جنگ جهاني دوم طرح كمكهاي امريكا به كشورها، كه
براساس اصل 4 ترومن انجام ميپذيرفت نقش عمدهاي در گسترش نفوذ امريكا در منطقه
بعهده داشت و بدين ترتيب زمينههاي سلطه بلند مدت امريكا بر ايران فراهم شد. در
سواحل جنوبي خليج فارس انگليس حضور علني داشت. ولي در عربستان زمينههاي نفوذ
امريكا فراهم شده بود و اولين موافقتنامه مشترك دفاعي ميان دو كشور به امضاء رسيد
كه براساس آن امريكا متعهد گرديد در قبال استفاده از پايگاه هوائي ظهران اسلحه و
تجهيزات نظامي به عربستان ارسال نموده و
نيروهاي نظامي آن كشور را آموزش دهد.
دكترين آيزنهاور مبني بر اينكه، امريكا متعهد ميشود بدون
قيد و شرط به كشورهاي خاورميانه در قبال تهديدات اقمار شوروي كمك نمايد منجر به
نزديكي بيشتر امريكا و عربستان شده و در سال 1957م كمكهاي نظامي امريكا به ارزش
180 ميليون دلار به عربستان فرستاده شد.
توجه خاص امريكا به ايران و عربستان و پرورش تدريجي آنها
مقدمات پذيرش مسئوليت واگذاري ژاندارمي منطقه را پس از خروج علني انگليس از خليج
فارس فراهم آورد كه نهايتا در سال 1971 شاه ايران با توافق مشترك امريكا و انگليس
بعنوان ژاندارم منطقه و مأمور حفظ امنيت در خليج فارس در چهارچوب استراتژي غرب و
امريكا تعيين شد و امكان تسلط مجدد ايران بر جزاير تنب و ابوموسي و تسليح و تقويت
ارتش ايران فراهم گرديد.
امريكا در منطقه خليج فارس بدنبال اهداف اساسي و مهمي است
كه از ارزشهاي نهفته در خليج فارس ناشي ميشود و براي امريكا داراي ارزش حياتي
است اهداف دسترسي به نفت، بازار منطقهاي خليج فارس، كنترل موقعيت استراتژيك خليج
فارس و تنگه هرمز، تقابل با نفوذ شوروي در منطقه و مقابله با انقلاب اسلامي و
غيره… در گذشته و حال مورد نظر آمريكا بوده و ميباشد. بمنظور تشخيص اهداف حياتي
امريكا در منطقه خليج فارس بهتر است سند از اظهارات سياستگذاران و صاحبنظران
مسائل امريكا انتخاب شود.
ويليام راجرز وزير امور خارجه اسبق امريكا در گزارش 26 مارس
1971 ميويد:
«شبه جزيره عربستان، عراق و ايران در حدود دو سوم از ذخاير
شناخته شده نفت جهاني را دارا ميباشند، استفاده از اين نفت در شرايط مناسب سياسي
و اقتصادي براي كشورهاي متحد ما در اتحاديه آتلانتيك و ساير كشورهاي اروپاي غربي و
ژاپن واجد كمال اهميت است، ميزان سرمايهگذاري خصوصي امريكا در نفت شبه جزيره
عربستان و سواحل خليج فارس از يك ميليارد و نيم دلار تجاوز ميكند».
هارولد براون وزير دفاع وقت امريكا در سال 1980 اهداف
امريكا را در خليج فارس بشرح ذيل بيان كرد:
1- تضمين دسترسي به عرضه نفت كافي.
2- ايستادگي در مقابل گسترش و نفوذ شوروي.
3- ايجاد ثبات در منطقه.
4- توسعه فرايند صلح در خاورميانه.
او اضافه ميكند كه 16% نفت وارداتي جهان از اين منطقه است
كه حدود 13% نفت مصرفي امريكا و 45% نفت مصرفي آلمان و 75% مصرف فرانسه و ژاپن را
تشكيل ميدهد و قطع آن لطمه سنگيني بر اقتصاد آنها وارد خواهد كرد.
ژنرال ماكسول تايلور رئيس پيشين ستاد مشترك ارتش امريكا
گفت:
«سلاح نفت اوپك براي امنيت امريكا به همان اندازه مهم است
كه تهديدي كه از ناحيه نيروهاي پيمان ورشو متوجه نيروهاي ما در اروپاي غربي باشد».
اداره خدمات پژوهشي كنگره امريكا طي گزارشي اعلام داشت كه
چون نفت و گاز اين كشور كاهش يافته است، در آينده وابستگي آن به نفت خاورميانه
بيشتر خواهد شد و خطر تسلط شوروي بر چاههاي نفت منطقه، تحريم نفت، جنگهاي منطقهاي
و خرابكاري در امور استخراج نفت سبب شده است كه بيشتر كشورهاي صنعتي به فكر ذخيرهسازي
نفت خود باشند.
نويسنده كتاب تكاپوي جهاني نوشت:
«امريكائيها، سرانجام به اهميت عربستان پي ميبرند و
كارشناسان پنتاگون به اين نتيجه ميرسند كه هر كه اين قلعه را در دست داشته باشد
برتري بزرگي خواهد داشت» و تا به آنجا ميرسند كه ميگويند، «ظرف ده سال هر كه بر
عربستان و خاورميانه مسلط باشد، بر هر قاره اروپا مسلط خواهد بود».
برژينسكي مشاور امنيتي اسبق رئيس جمهوري امريكا مينويسد:
«تزهلال بحراني و لزوم تجديد نظر كلي در سياست امريكا در
منطقه خليج فارس را من از اواخر سال 1978 و به موازات اوج گرفتن بحران ايران عنوان
كردم و در سال 1979 طي يادداشتي براي رئيس جمهوري ضمن تأكيد بر لزوم اتخاذ يك
سياست جديد امنيتي در منطقه خليج فارس نوشتم كه امريكا در شرايط فعلي بايد از
تعقيب فكر غير نظامي كردن اقيانوس هند صرفنظر نمايد، در واقع با سلب مسئوليت
انگلستان در اين منطقه از اوائل دهه 1970 و فرو ريختن محور استراتژيك شمال خليج
فارس در اواخر همين دهه يك تجديد نظر اساسي در سياست امريكا در اين منطقه ضروري
بنظر ميرسد و مقدمات طرح جديد استراتژيك امريكا در منطقه از همين زمان فراهم شده
است».
برژينسكي بعد از بحران اشغال كويت از سوي عراق در سال 1990
گفت:
«در بحران كنوني خليج فارس آنچه براي امريكا اهميت دارد اين
است كه عربستان مورد تهاجم قرار نگيرد و وضعيت نفت از يك قيمت مقبول تجاوز نكند و
نگهداشتن قيمت نفت در سقف 30 دلار از اهداف اصلي امريكا در مقطع كنوني است و
جوانان امريكا نبايد فداي كويت شوند».
كارتر رئيس جمهور اسبق ايالات متحده امريكا در سال 1980 م
دكترين خود را در ارتباط با خليج فارس بشرح زير اعلام كرد:
«لازمست همه موضع ما را در ارتباط با خليج فارس بدرستي
دريابند، هر اقدامي كه توسط نيروهاي خارجي براي در اختيار گرفتن كنترل خليج فارس
انجام گيرد اقدامي عليه منافع حياتي ايالات متحده امريكا تلقي ميشود و با همه
وسائل از جمله نيروهاي نظامي دفع خواهد شد».
در سال 1981 ريگان رئيس جمهوري، اهداف امريكا در خليج فارس
را در مقابل كميته مشترك اقتصادي كنگره چنين تشريح كرد:
1- دسترسي به نفت خليج فارس و حفاظت از خطوط كشتيراني.
2- متوقف كردن توسعهطلبي شوروي.
3- تقويت روابط تجاري ـ اقتصادي ـ سياسي امريكا در منطقه.
4- دستيابي به نقاط كليدي و كشورهاي منطقه كه در پروژههاي
نظامي امريكا قرار دارند.
ديك چني وزير جنگ امريكا در ارتباط با بحران كويت اعلام
داشت:
«براي ما آل صباح مطرح نيست، ما نفت را ميخواهيم».
همچنين بيكر وزير امور خارجه امريكا هدف عمده حضور نظامي آن
كشور را در منطقه پس از بحران كويت، حفاظت از نفت خليج فارس اعلام كرد.
بوش نيز اعلام كرد كه اگر از كشورهاي حوضه خليج فارس حمايت
نكنيم كنترل نفت منطقه بدست صدام خواهد افتاد و اين امر بر زندگي و صنعت ما كه به
نفت وابسته است تأثير خواهد گذاشت.
شلزينگر وزير انرژي سابق آمريكا اظهار داشت:
«در صورت هرگونه درگيري در خليج فارس قيمتهاي نفتي حتي تا
بشكهاي 50 دلار افزايش خواهد يافت، بعلاوه در صورت بروز جنگ تخريب چاههاي نفت در
منطقه از اهداف دو طرف محسوب ميشود و اين مسئله ضربه مهلكي به اقتصاد كشورهاي
غربي وارد خواهد كرد و لذا همه كشورهايي كه به نفت اين منطقه وابستهاند بايد براي
حل بحران كنوني سهمي را تقبل كنند و نسبت به حل مسئله مشتركا اقدام نمايند».
سناتور جيمز مك كلوريكي از اعضاي كميته انرژي و منابع طبيعي
سناي امريكا در سمپوزيوم انرژي نوامبر 1987 در واشنگتن گفت:
«كاهش توليد نفت در امريكا باعث افزايش وابستگي آن كشور به
نفت خليج فارس در دهه 1990 خواهد شد».
جرج بوش رئيس جمهوري امريكا در گزارش اخير خود به كنگره تحت
عنوان«استراتژي امنيت ملي امريكا» به نكات مهمي اشاره كرد كهب يان فرازهائي از آن
در اينجا به روشن شدن اهداف امريكا در منطقه خليج فارس كمك مينمايد.
«به رغم تحولات و ابهامات موجود، بيشك اتحاد شوروي كماكان
بعنوان يك قدرت نظامي باقي خواهد ماند، زيرا ابر قدرتي است كه از قابليت هستهاي و
غير هستهاي منهدم كنندهاي برخوردار است كه تنها از طريق حفظ موازنه قدرت در
اروپا و ديگر نقاط جهان ميتوان آن را كنترل كرد و حفظ موازنه قدرت با اتحاد
جماهير شوروي بعنوان يك اولويت غير قابل اجتناب براي امريكا ديده ميشود».
«اگرچه در برنامهريزي استراتژي موازنه قدرت توان رزمي امريكا
از نظر كيفي كاهش مييابد ولي از نظر كمي براي برخورد دقيقتر و چابكتر با
ناآراميهاي منطقهاي آمادهتر ميشود».
«اتكاي جهان آزاد به عرصه انرژي از اين منطقه(خاورميانه و
آسياي جنوبي) حياتي است و روباط قوي ما با بسياري از كشورهاي منطقه همچنان براي
منافع امريكا مهم ميباشد».
«خاورميانه نمونه روشني است از منطقهاي كه حتي اگر تشنجات
شرق و غرب در آن فروكش كند نگرانيهاي استراتژيكي امريكا همچنان بقوت خود باقي
خواهد ماند، منافع ما از جمله امنيت اسرائيل، امنيت كشورهاي ميانهروي عربي و
همچنين خروج آزادانه نفت از منطقه، از سوي منابع گوناگون مورد تهديد است از اين رو
ما به حضور نظامي خود در منطقه شرقي مديترانه، خليج فارس و اقيانوس هند همچنان
ادامه خواهيم داد».
«تروريسم مذهبي كماكان بعنوان عناصر تهديد كننده منافع
امريكا بويژه در جهان سوم بحساب آمدهاند، از اين رو هدف اطلاعاتي و نظامي امريكا
بر خنثي كردن اين نوع تهديدات متمركز خواهد شد… خطر بنيادگرائي ممكن است ادامه
داشت و جان اتباع آمريكا و كشورهاي دوست در خاورميانه كه دنياي آزاد به منابع
انرژي آنها نيازمند است همواره مورد تهديد قرار گيرد.»
«ما سعي خواهيم كرد روابط خاص خود را با متحد ديرينه خود
يعني پاكستان گسترش داده و با هند روابط خود را بهبود بخشيم… در حاليكه ما از
عقبنشيني نيروهاي شوروي از افغانستان استقبال ميكنيم، ادامه عرضه حجيم تسليحات
روسي به رژيم غير قانوني، نيازمند ادامه حيات امريكا از مجاهدين است».
«تأمين مستمر عرضه انرژي براي پيشرفت و امنيت ما حياتي است،
تمركز 65% از خاير شناخته شده نفت جهان در خليج فارس بدين معني است كه بايد تضمين
كنيم كه در آينده هم به مواد نفتي با قيمت قابل رقابت در بازار جهاني دسترسي داشته
باشيم. علاوه بر اين بايد بتوانيم در صورت بروز هرگونه اختلال عمدهاي در عرضه نفت
در اين منطقه پاسخي مناسب و سريع داشته باشيم، همچنين بايد ذخاير نفتي استراتژيكي
خود را در سطح مناسبي براي حفاظت از اقتصاد خود در مقابل بروز اختلال جدي در عرضه
نفت حفظ كنيم، بايد همچنين به ترغيب صرفهجويي در مصرف انرژي و متعدد نمودن منافع
نفتي و گاز ادامه دهيم، در حاليكه كل عرضه نفتي خود را براي تأمين نيازهاي اقتصادي
رو به رشد توسعه ميدهيم بايد تلاشهاي خود را براي ارتقاء منابع جايگزين
انرژي(هستهاي، گاز طبيعي، ذغال سنگ و همچنين مواد تجديد شونده) تشديد كنيم».
مؤسسات مطالعاتي مختلفي در آمريكا همزمان با انتخاب رياست
جمهوري بوش با بررسيهائي كه نمودهاند اقدام به تبيين اهداف استراتژيك امريكا در
منطقه خليج فارس كردهاند، در اين مؤسسات افرادي چون كيسينجر، برژينسكي،
اسكوگرافت(مشاور امنيتي فعلي بوش)، راكفلر، كارتر، فورد، والتر مانديل(معاون
كارتر) ايگل برگر(قائم مقام وزارت خارجه امريكا) دنيس راس(مشاور بوش در امور
خاورميانه) و دهها كارشناس و صاحبنظر مسائل استراتژيكي حضور دارند و نظرات آنها
معمولا شالوده سياست خارجي آمريكا را تشكيل ميدهد، اين مؤسسات عبارتند از:
1- انستيتو مطالعات واشنگتن.
2- بنياد هريتيج.
3- انستيتو مطالعاتي هوور.
4- انجمن سياست خارجي.
5- شوراي روابط خارجي.
6- مركز مطالعات استراتژيك و بينالمللي واشنگتن.
مؤسسات مزبور در ارتباط با اهداف آمريكا در خليج فارس به
بيان موارد زير پرداختهاند:
1- تأمين دسترسي جهان صنعتي به نفت و ذخاير منطقه.
2- ممانعت از كنترل و سلطه سياسي و نظام شوروي و يا هر قدرت
متخاصم با امريكا.
3- حفظ ثبات و استقلال كشورهاي منطقه خليج فارس و محدوديت
تهدي بنيادگرائي(انقلاب اسلامي) و حفظ امنيت دوستان آمريكا.
4- حفظ روابط خوب با كشورهاي ميانهروي عربي.
5- تأمين امنيت اسرائيل.
6- جلوگيري از گسترش نفوذ جمهوري اسلامي ايران در منطقه.
مدير مركز امريكائي در اسلام آباد پاكستان طي نامهاي رسمي
به تاريخ ژوئن 1987 براي رئيس مؤسسه مطالعات استراتژيك پاكستان اهداف بلند مدت
استراتژيك امريكا را در منطقه خليج فارس بشرح ذيل اعلام مينمايد:
1- عدم ممانعت از عبور و خروج نفت از تنگه هرمز كه علاقه
حياتي امريكاست، و قطع آن بحران بزرگي براي سلامت اقتصادي جهان غرب محسوب ميشود و
همچنين آزادي كشتيراني در خليج فارس در چهارچوب آزادي و امنيت خطوط دريائي جهان.
2- امنيت، ثبات و همكاري با كشورهاي ميانهروي منطقه جزو
اهداف اقتصادي و سياسي مهم ماست كه در حال حاضر از سوي ايران(امام) خميني تهديد
ميشوند.
3- محدوديت نفوذ و حضور شوروي در خليج فارس كه يك ناحيه
استراتژيكي براي شوروي است زيرا غرب به عرضه نفت آن وابسته است.
اظهار نظرهاي بيان شده معرف اهميت منطقه خليج فارس و تنگه
هرمز براي امريكاست كه سعي دارد تسلط و كنترل خود را بر آن حفظ نمايد. امريكا بعد
از جنگ جهاني دوم كه به سوي سياست سلطهطلبي متوجه شد در داخل حدود 40 پيمان
امنيتي حضور داشته و از تمامي اين پيمانها سه هدف:
1- تسلط بر نقاط استراتژيك.
2- كسب بازارهاي مصرفي.
3- كنترل منابع انرژي و مواد اوليه را تعقيب نموده است.
از مجموع اظهار نظرها نتيجه گرفته ميشود كه اهداف عمده
امريكا در خليج فارس عبارتند از:
ادامه دارد