امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني ثابت و استوار از آغاز
تا پايان

 

اسلام شناسي

«از اول تا حال اسلام غريب بوده
است و کسي اسلام را نشناخته است. آن عارف، اسلام شناسي را به آن معاني عرفاني و آن
معاني غيبيه مي داند و آن آدمي هم که حالا پيدا شده است و اين اشخاصي هم که حالا
در مجلات و اينها چيز مي نويسند، اينها هم اسلام شناسي را عبارت از اين مي دانند
که حکومتش چه جوري باشد و تربيتش و ظاهرش و عدالتش چه جور باشد و- عرض مي کنم که-
همين که به يک زندگي مادّي طبيعي رسيد غايت اسلام حاصل است!!».

(6/7/56)

«اين دو طايفه که يک طايفه طرف
معنويّت را گرفته اند و طرف اجتماع را رها کردند و اين طايفه طرف اجتماع و علم
اجتماع و علم سياست و… اين معاني را دارند و آن طرف را رها کردند، اين دو، نه
اين اسلام شناس است، نه آن اسلام شناس است. اسلام شناس کسي است که اين دو مطلب را،
اين دو جبهه را، هم جبهه معنوي را بشناسد هم جبهه ظاهري را يعني هم اسلام را
بشناسد به آن جهات معنوي که دارد و هم اسلام را بشناسد به آن جهات مادّي که دارد،
کسي که اسلام را بخواهد بشناسد بايد به اينجور بشناسد يعني آيات و رواياتي و
احکامي که وارد شده است راجع به جهات معنوي آنها را بشناسد تا آن اندازه اي که مي
داند و آيات و روايات و- عرض مي کنم- احکامي که وارد شده است براي تنظيم امور
جامعه و براي امور سياسي و براي امور حکومتي آنها را هم بشناسد، کسي که اين دو
جنبه را شناخت به اندازه اي که انسان مي تواند بفهمد، اين اسلام را شناخته است».

(6/8/57)

«يکي مي آيد چهار تا از جنگ هاي
اسلام را بررسي مي کند، بعد مي شود اسلام شناس!! خوب تو جنگ شناسي، از اسلام بگو،
من اين ورقش را مي شناسم… ادعاي اسلام شناسي جز براي آن که همه جهات اسلام را
بداند چه جوري است و همه مراتب معنويّت اسلام و ماديّت اسلام را بداند، او مي
تواند بگويد من اسلام شناسم».

(17/4/58)

«کتابهاي ما را نمي دانند چه هست،
مي گويند اسلام شناس! اسلام شناس! ما اسلام شناسيم! اسلام را نمي دانند چيست تا
اسلام شناس باشند؟! دو تا جنگ اسلام را مي دانند، دو سه تا جنگ هائي که واقع شده
است. مگر اسلام جنگ است؟ مگر معارف اسلام جنگ است؟ از معارف اسلام بي اطلاعند،
اسلام هم وقتي مي خواهند بشناسند با حرف هاي اروپائي ها مي شناسند. حرف هاي غربي
ها را مي آورند، فلان غربي اسلام شناس، اسلامي که غربي ها براي ما معرّفي مي کنند.
اين براي اين است که ما خودمان را باخته ايم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است،
تا از اين باختگي بيرون نيايد، تا محتواي خودش را پيدا نکند نمي تواند مستقل
باشد».

(10/6/58)

«يک دسته هم که خودشان را به اسم
اسلام شناسي جا زدند، اينها هم همان مسائل را به اسم اسلام درست بکنند، اين
پوسيدگي است که از باطن براي نهضت پيدا مي شود که شما هرچه ظاهرش را خيلي پر
سروصدا درست کنيد، تزيين کنيد، يک وقت مطلع مي شويد که از باطنش پوسيد و رفت از
بين… بايد همه قشرهائي که مشغول براي خدمتند و خودشان هم مي گويند براي اسلام
است، بايد گوششان به اين باشد که اسلام چه مي گويد ما هم به تبع او باشيم. اما من
چه مي فهمم و از اسلام خودم هم مي خواهم بفهمم، اين ميزان نيست. هر مسأله اي، هر
مطلبي کارشناس دارد. اگر يک مريض بگويد که من چه کار دارم به نسخه، من خودم مي
خواهم خودم را معالجه کنم، اين مي ميرد. مريض که بخواهد سرخود، خودش را علاج کند اين
منتهي به مردنش مي شود. اگر بنا باشد که کارشناس هاي اسلام را ما کاري به آنها
نداشته باشيم، آنهايي که مي دانند به قواعد اسلام چه جور بايد عمل کرد، آنها را ما
کاري نداشته باشيم، خودمان هرچه به نظرمان رسيد يا فرض کنيد که آنهايي که از خارج
الهام مي گيرند، از کمونيست ها و از مارکسيست ها الهام مي گيرند، آنها هم نفوذ
کنند در بين ما و هرطوري که آنها مي خواهند عمل کنند، ما يک وقت بفهميم که اسلام
را مي خواهند با مارکسيستي منطبق کنند، اين است که خطر براي اسلام دارد. اين خطر
را بايد همه تان توجه کنيد به آن و با جدّيّت اين خطر را رفعش بکنيد، شکست از دشمن
اهمّيتي ندارد».

(26/8/58)

«خوب شما که اسلام را نمي دانيد با
صاد مي نويسند يا با سين مي نويسند، شما به اسلام چکار داريد؟ يک کتاب مي نويسد
بعد مي گويد من اسلام شناسم، اسلام را من مي شناسم. آن يکي يک مقاله مي نويسد، مي
گويد من اسلام شناسم و اشخاصي که مثلا هشتاد سال زندگي کردند، هفتاد سال زندگي
کردند همه اش هم در اسلام بودند، نه اينها نمي دانند!».

(16/6/60)

«اينطور نيست که بعضي گمان کردند
که ما دو تا آيه را بلديم پس ما قرآن شناسيم، اسلام شناسيم. کساني که قرآن را از
رو نمي توانند درست بخوانند خودشان را اسلام شناس حساب مي کنند».

(18/9/60)