امام راحل سلام الله عليه و فقه سنتي

امام راحل سلام الله عليه و فقه
سنتي

قسمت هشتم

آيت الله محمدي گيلاني

*بالاخره اصول و کتابهاي حديث عرضه
شده به ائمه اطهار عليهم السلام در جوامع اوليه ثبت شدند.

*جامع کافي در وسط سماء جوامع
حديثيّه چون خورشيد جهان افروز و ديگران اقمارند.

*عمر اين آفرينش برجسته کليني «ره»
بدرازاي عمر شريعت است.

*آگهي کليني را بعظمت آفريده خويش
مي توان از خطبه کتاب کافي دريافت.

*تعبير کليني ضمانت نامه اي است بر
صحت احاديث و اخبار مندرج در کافي.

*پايه هاي اساسي اين تعبير: وجود
اصول محرّره و کتب عرضه شده بر ائمه اطهار عليهم السلام هنگام تأليف کافي شريف و
وجود تلامذه آن بزرگوار که برخي از آنها صاحب کرامت بوده اند مانند صفواني.

*بيان مباهله آنجناب با قاضي موصل
در محضر امير ابن حَمْدان و هلاکت قاضي، و انگيزه مهاجرت کليني بغداد و اينکه
مأموريت تأليف کافي با شراف نوّاب خاصّه انجام پذيرد.

از مقالات گذشته روشن شد که ضبط
احاديث و روايات موجود در کتب موروث نزد ائمه اطهار عليهم السلام بوسيله اصحابش در
نهايت دقت ممکن انجام پذيرفت، و رساله هاي کوچکي که هريک از آنها «اصل» ناميده مي
شد در اين باب تدوين گرديد، که بالاخره بجوامع حديثيّه که هم اکنون در دست ما است
منتهي شد، و جوامع اوليه احاديث شيعه همين کتب اربعه است که جامع شريف «کافي» امام
المحدثين محمدبن يعقوب کليني رضوان الله عليه در وسط سماء احاديث موروث از رسول
الله (ص) همچون خورشيد جهان افروز است، و جوامع ديگر اقماري هستند که در تبويب و
انتخاب و ترتيب و تهذيب اخبار از ضياء آن خورشيد تابان استضائه کرده اند.

کافي شريف، آفرينش برجسته اي است
که بهمّت آسمان ساي دهقان کريم الاصل و النسب رازي کليني عليه الرحمه انجام
پذيرفت، کليني عظيم بخلاقيتي دست يافت، و پديده اي آفريد که عمر آن بدرازاي عمر:
«حلال محمّد حلال و حرامه حرام الي يوم القيامه» مي باشد.

جامع شريف کافي شجره طيّبه اي است
«اصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي اکلها کلّ حينٍ باذن ربّها» که اين باغبان
هنرمند معارف و احکام، با ابزار همّت بلند و هوش سرشار و اعتماد بخداوند متعال و
همکاران و هم آوازان و خريداران معارف شناس يعني سفراء امام زمان ارواحنا له
الفداء در عصر غيبت صغري، پديد آورده است که از بادهاي حوادث و طوفانهاي تقلّبات
دهر هرگز گزندي نمي يابد و گردون نو پرداز کهن فرساي، نتوانسته و نخواهد توانست،
در آستان آن، پژمردگي فراهم سازد.

کليني عظيم بعظمت آفرينندگي خود،
نيک آگهي داشت، بر اساس اين آگهي است که در کمال يقين در خطبه کافي شريف، آن را
جامع فنون علم دين، و آثار صحيحه صادقين عليهم السلام اعلان داشته و دوام و ابديّت
آن را «الي انقضاء الدنيا» توصيف مي نمايد:

«و قلت انّک تحبّ ان تکون عندک
کتاب کاف يجمع [فيه] من جميع فنون علم الدين ما يکتفي به المتعلّم و يرجع اليه
المسترشد و يأخذ منه من يريد علم الدين و العمل به بالآثار الصحيحه عن الصادقين
عليهم السلام و السنن القائمة التي عليها العمل و بها يؤدّي فرض الله عزّوجلّ و
سنّة نبيّه صلي الله عليه و آله… و قد يسر الله و له الحمد تأليف ما سألت و
ارجوا ان يکون بحيث توخيّت فمهما کان فيه من تقصير فلم تقصر نيّتنا في اهداء
النصيحة اذ کانت واجبةً لاخواننا و اهل ملّتنا مع مارجونا ان نکون مشارکين لکلّ من
اقتبس منه و عمل بما فيه في دهرنا هذا و في غاره الي انقضاء الدنيا اذا الرّب جلّ
و عزّ واحدٌ و الرسول محمّد خاتم النبيين صلوات الله و سلامه عليه و آله واحدٌ، و
الشريعة واحدة و حلال محّمد حلال و حرامه حرام الي يوم القيامه…»

-گفتيد: دوست داريد که نزدتان
کتابي باشد، کافي جامع همه فنون علم دين، بگونه اي که متعلم و طالب رشد، بدان
اکتفاء کند، و طالب علم و عمل از آن اخذ نمايد، طالب علم و عمل به آثار صحيحه از
ائمه صادقين عليهم السلام و روشها و سنن استواري که مبناي عمل است، که فرض الله
عزّوجلّ و سنّت رسول الله (ص) بدينوسيله تأديه مي گردد… و خدايتعالي «که همه
محامد از آنِ اوست» تأليف کتاب جامعي را خواسته بوديد بر من آسان فرمودند، و
اميدوارم مطابق خواسته تان باشد، چنانچه در آن کوتاهي اي مشهود گردد نيّت ما در
اهداء نصيحت، نارسا نبوده زيرا نصيحت و خيرخواهي نسبت به برادران و همکيشانمان
فريضه اي است بر عهده ما مضافاً بر اين، اميدوارم، با هرکس که از اين کتاب جامع
بهره مند شود و بمضامين آن عمل کند چه در حال و چه در آينده «الي انقضاء الدنيا»
شريک باشيم، چه پروردگار عزّوجلّ واحد، و رسول الله (ص) واحد، و شريعت واحد، و
حلال محمد حلال و حرام او حرام است تا روز قيامت…

اين تعبير چنانکه مي بينيد
ضمانتنامه اي است از کليني «ره» بر صحّت اخبار مندرج در کافي شريف و اينکه تکاليف
الهي با عمل به آنها تأديه مي شود، چنان تعبيري که بي ترديد بر ضمانت و عهده داري
گوينده نسبت بصحّت صدور آثار مندرج در کتابش از ائمه معصومين عليهم السلام و مُجزي
بودن عمل به آنها از عصر کليني تا انقراض دنيا، دلالت دارد، بر پايه هايي استوار
است از آنجمله آنکه در هنگام تأليف کتاب کافي، اصول مرقوم و محرّر بدست اصحاب ائمه
عليهم السلام و کتابهايي که بعرض آنها رسيده بود، در نزد کليني «ره» وجود داشت،
زيرا تمام اين مدارک و مستندات نزد ابي محمّد هرون بن موسي تَلّعُکْبُري «ره» که
از شاگردان کليني است موجود بوده است و بطرق کليني آنها را روايت مي نمود، چنانکه
اکثر اين اصول معتمده و کتب معروضه و اخبار ثقات نزد فقيه ثقه حميد بن زياد
نينوائي که از مشايخ کليني است موجود بوده و شيخ الطائفه «ره» در فهرست که آنجناب
را توثيق کرده مي فرمايد:

«روي الاصول اکثرها له کتبٌ کثيرة
علي عدد کتب الاصول…».

(الفهرست طبع بيروت ص89)

و از جمله ادلّه بر استواري تعبير
کليني از جامع کافي، همانا وجود اعاظمي از تلامذه آنحضرت است که کافي را از محضرش
تلقّي کرده و استنساخ نمودند و منتشر ساختند، و همه نسخه هاي بعدي به آنها منتهي
مي گردد، اين اعاظم هريک خود حجّت الهي در حوزه خويش بوده اند و در ميان آنان بعضي
ها صاحب کرامت بارزند مانند جناب صفواني، محمد بن احمد بن قضاعة بن صفوان بن مهران
الجمال از اصحاب امام صادق و کاظم عليهما السلام، نجاشي درباره او مي گويد:

«شيخ الطائفه ثقة، فاضل. و کانت له
منزلة من السلطان، کان اصلها انّه ناظر قاضي الموصل في الامامة بين يدي ابن حمدان
فانتهي القول بينهما الي ان قال للقاضي: تباهلني؟ فوعده الي غد ثم حضر [وا] فباهله
و جعل کفّه في کفّه، ثم قاما من المجلس و کان القاضي يحضر دار الامير ابن حمدان في
کل يوم، فتاخر ذلک اليوم و من غده فقال الامير: اعرفوا خبر القاضي، فعاد الرسول
فقال: انه منذقام من موضع المباهله حمّ و انتفخ الکفّ الذي مدّ للمباهله و قد
اسودّت ثم مات من الغد فانتشر لابي عبدالله الصفواني بهذا ذکر عند الملوک و حظي
منهم و کانت له منزله…»

(رجال النجاشي- طبع قم ص393)

-جناب صفواني شيخ طايفه اماميه،
ثقه، فقيه، فاضل بوده اند در نزد سلطان وقت داراي منزلتي بودند، و سبب موقعيت وي
نزد سلطان اين بود که با قاضي موصل در مساله امامت در محضر امير ابن حمدان مناظره
کردند، کار منظاره بدانجا انجايمد که جناب صفواني به وي پيشنهاد مباهله دادند قاضي
قبول کردند که فردا بمباهله حاضر شوند، فردا در محضر امير جهت مباهله حاضر شدند و
مباهله انجام پذيرفت، و کف دست قاضي در کف دست صفواني قرار داشت و هر دو از مجلس
برخاستند و بيرون رفتند، و قاضي مزبور که هر روز به منزل امير مي آمد، آن روز و
فردايش را حاضر نشدند، امير دستور داد که از قاضي خبري بگيرند قاصد رفت و برگشت،
گفت از هنگامي که قاضي از موضع مباهله برخاست مبتلا به تب شده اند و کفّي را که
براي مباهله دراز کرده باد کرده و سياه شده، سپس فرداي روز استخبار مردند، و اين
کرامت صفواني انتشار يافت…

و نظير آن ابوغالب احمد بن محمّد
زراري که در زمان نيابت جناب شيخ ابي القاسم حسين بن روح التماس دعا از حضرت قائم
عليه السلام در حلّ مشکل خود نمودند بدون آنکه مشکل را نام ببرند، توقيع شريف از
ناحيه مقدسه بيرون آمد: «الزوج و الزوجه فاصلح الله ذات بينهما» که تفصيل آن را
شيخ «ره» در کتاب الغيبه آورده (ص183).

و از قوام مهم تضمين کليني، صحت
آثار و احاديث مندرج در کافي اين امر است که ذکر مي شود بلکه اين امر از اهم پايه
هاي تعهد او است، به اين توضيح:

کوچ کردن جهت تحصيل علوم و استماع
احاديث و آثار از محدثين کبار و حفّاظ نامدار، امري بود رايج و دارج، شيفتگان آثار
و اخبار نبوّت، رنج سفر و اقامت در بلاد غربت و هرجان از اهل و اولاد را بر خود
هموار مي کردند، که رؤساء احاديث و فقاهت و عقيدت را ملاقات کنند بر مزايايي از
آنجمله علوّ اسناد دست يابند و حتي براي استماع يک حديث از منبعي که نزدشان معتبر
بوده، رحلاتي انجام مي دادند، ابوداود در سنن خود خبري عجيب از مکحول فقيه اهل شام
نقل مي کند که گفته: «کنت عبدا بمصر لامرأة من بني هذيل فاعتقتني، فما خرجت من مصر
و بها علم الا حويت عليه فيما أري ثم اتيت الحجاز فما خرجت منها و بها علم الا
حويت عليه فيما اري ثم اتيت العراق… ثم اتيت الشام فغربلتها کل ذلک اسأل عن
النفل فلم اجد احداً يخبرني فيه بشيء حتي اتيت شيخا يقال له زياد بن جاربة التميمي
فقلت له: هل سمعت في النفل شيئاً؟ قال: نعم، سمعت حبيب بن مسلمة الفهري يقول: شهدت
النبي صلي الله عليه و سلم نقل الربع في البدأة و الثلث في الرجعة».

(ج3 ص80)

-من در مصر برده زني از قبيله بني
هذيل بودم، آزادم نمود، از مصر خارج نشدم مگر آنکه آنچه علم در آنجا بوده و مطلوبم
بوده برگرفتم و همين طور که به حجاز و عراق سفر کردم علوم مطلومبم را تحصيل نمودم
سپس به شام آمدم يان ديار را غربال نموده دانه هاي درشت علوم را برگرفتم در همه
اين رحلات از مساله «نقل: اجر و مزدي که رسول الله (ص) در مقابل عمل براي برخي از
مجاهدين از غنيمت قرار مي داد» پرسش مي نمودم ولي کسي در اين باره به من جوابي نمي
داد تا اينکه شيخي که نامش زيادبن جاريه بود به من پاسخ داد که او از حبيب بن
مسلمه فهري شنيده مي گفت: من شاهد بودم که رسول الله (ص) يک چهارم غنيمت را به
گروه اولي که به دارالحرب اعزام مي شدند مي داده و يک سوم آن را به گروه دوم که
بعد از رجوع گروه اول اعزام به دار الحرب مي شدند اعطاء مي فرمودند. براي توضيح
بيشتر به جواهر ج21 ص220 مراجعه شود.

باري رحله و حلات براي درک حضور
مشايخ حديث و تحصيل مزاياي مغبوط يک سنّت رايجي بوده ولي رحله و کوچ کردن جناب
کليني «قدّه» از ري و سکونتش در بغداد فقط به اين انگيزه نبود اين مرد هوشمند که
بيش از هزار سال از بيت طيب الصلي از روستاي کلين از منطقه «ري» با نبود امکانات
کامل، با هوش سرشار موهوبي و همت بلند و مودت به آل البيت عليهم السلام و پارسايي
کم نظير مورد توجه اماميه گرديد و مرجع شيعيان و چهره درخشان طايفه محقه در ري
بودند، در شأن همت بلند آن نبوده که با امکان محاضره و دسترسي مداوم به نواب امام
زمان عليه السلام در غيبت صغري مسامحه کند و از اين هجرت الي الله تعالي که احياء
و ابقاء شريعت در آن بوده تکاسل ورزد.

به يقين مهاجرت آن هوشمند برگزيده
خدايتعالي به بغداد، به انگيزه دسترسي و محاضره با سفراء خاصه حضرت بقية الله
تعالي بوده، تا جامع کافي که در دست تأليف بوده در حريم اشراف آنان سلام الله
عليهم که پرتو اشراف امام زمان عجل الله فرجه بوده، صبغه اعتبار نزد شيعه به خود
گيرد ابوغالب زراري تلميذ کليني «ره» چنانکه شنيدي براي حل مشکل خانوادگي به بغداد
مي رود و بوسيله حضرت شيخ ابوالقاسم حسين بن روح رضوان الله عليه از امام زمان
عليه السلام تقاضاي دعا براي حل مشکلش مي کند و امام عليه السلام براي حل مشکل او
دعا مي فرمايند و در توقيع مرقوم مي فرمايند! چطور حضرت کليني استاد مثال زراري ها
و صفواني ها و عماني ها براي تأمين چنين مقصدي خطير که با سرنوشت اماميه مرتبط است
به بغداد، نرود، و اين آفرينش برجسته خويش را در حريم اشراف آن حضرت تکميل نسازد و
به آن حضرت عرضه ندارد!

اين دهقان پاک نژاد رازي خواهر
زاده جناب «علان الکليني» که با نبود امکانات و فقد اسباب کامل با اتکال به آستان
حضرت مسبب الاسباب، آن همه امکانات آفريد و اسباب و وسائل مهيا ساخت امکان ارتباط
به نواب عصر غيبت صغري و تشرف به خدمتشان و عرضه جزوه هاي جامع کافي به آنها
همانند شمس في رائعة النهار است معذلک آن بزرگوار در انجام اين فريضه تعلل ورزد و
کوتاهي کند!

حاشا از چنين خيالي در باره اين
برگزيده خداوند منان، انسان هرچه هم ديرباور باشد با مطالعه احوال اين نابغه رازي
اطمينان حاصل مي کند که عمده انگيزه آن بزرگوار در اين مهاجرت، لقاء آن امناء الله
تعالي و اتمام و انجام اين مأموريت الهي در مرآي و منظر آنان و احياناً عرضه کتاب
کافي به آستان قدس حضرت خاتم الاوصياء عليه و عليهم السلام بود چنانکه عرضه اصول و
کتب احاديث بر ائمه پيش از آن حضرت، سنتي بوده معروف و معمول بها.

ادامه دارد