امامت اصل است يا فرع؟

مباني رهبري در اسلام

امامت اصل است يا فرع؟

قسمت چهاردهم

حجة الاسلام والمسلمين محمدي ري
شهري

جمع بندي آنچه درباره جايگاه امامت
در اسلام گفتيم، در کنار ضابطه اي که براي تشخيص اصول اسلام و جداسازي آن از فروع
ذکر شد، به سادگي مي تواند به سؤال فوق پاسخ دهد.

توضيح داديم که از نظر قرآن کريم:

الف: امامت پيمان خدا است و رهبري
امت توسط انسان کامل موقعيتي است بالاتر از نبوت.

ب: امام راه خدا است و تکامل هادي
و معنوي انسان، و وصول آدمي به فلسفه آفرينش خويش، راهي جز رهبريِ رهبران الهي
ندارد.

و از نظر احاديث اسلامي:

الف: امامت اساس اسلام بالنده و
عاملِ حرکت وحرکت آفريني اين آئين آسماني در جوامع اسلامي است.

ب: امامت کليد مبانيِ اسلام است و
در تحقق هويت واقعي ساير اصول اسلامي نقش اساسي و کليدي دارد.

ج: تنها بر مبناي امامتِ رهبران
الهي است که خداشناسي مفهوم و جايگاه واقعي خود را در جامعه پيدا مي کند و توحيد
نقش خود را در تکامل مادّي و معنوي انسان که فلسفه آفرينش اوست ايفا مي نمايد و از
اين جهت مي توان گفت که امامت فلسفه آفرينش انسان است.

د: بدون معرفت امام، جامعه اسلامي
به جاهليّت رجعت مي کند و با امامت ائمه باطل سرنوشت انقلاب اسلامي، ارتجاع است.

هـ: نقش عقايد و اخلاق و اعمال
شايسته، در تکامل انسان بنحو اقتضاء است، اين مقتضي در صورتي علّت تامّه مي گردد
که اعتماد و التزام عملي به اصل ولايت و رهبري الهي ضميمه آن گردد، بدون اين شرط،
هيچ عمل صالحي پذيرفته نيست و کمترين اثري در تکامل انسان و جامعه انساني ندارد.

اکنون با توجه به اين جمع بندي و
ملاحظه آنچه در تبيين ملاک تشخيص اصول دين ذکر شد[1]
نآنآترديدي باقي نمي ماند که
امامت نه تنها يکي از اصول دين بلکه اصلي ترين اصول دين مقدس اسلام است و بر اين
اساس در مذهب شيعه امامت يکي از اصول دين شناخته شده است و اما از نظر اهل سنّت:

امامت از ديدگاه اهل سنّت

اکثر علماء اهل سنت امامت را يکي
از اصول دين نمي دانند بلکه معتقدند امامت و رهبري يکي از فروع دين و مربوط به
افعال مکلّفين است. فضل بن روزبهان در اين باره مي گويد:

مبحث امامت نزد اشاعره جزء اصول
اديان و عقايد نيست بلکه آنها امامت را يکي از فروع متعلّق به افعال مکلّفين مي
دانند.[2]

البته اقليّتي از اهل سنّت مانند
شيعه امامت را از اصول دين مي دانند، مرحوم شيخ محمد حسن مظفر در اين رابطه مي
نويسد:

«و قد وافقنا علي انها اصل من اصول
الدّين جماعة من مخالفينا کالفاضي بيضاوي في مبحث الأخبار و جمع من شارحي کلامه
کما حکاه عنهم السيد السعيد».

در اينکه امامت اصلي از اصول دين
است جماعتي از مخالفينِ ما با ما همعقيده اند مانند قاضي بيضاوي در مبحث اخبار و
گروهي از شارحين کلام او به نقل سيد سعيد رحمة الله عليه.[3]

ابن ابي الحديد معتزلي در تقريب
ديدگاه هاي شيعه و سنّي راجع به اصل بودن عقيده به امامت، ذيل اين جمله از نهج
البلاغه:

«عليکم بطاعة من لاتعذرون في
جهالته».

بر شما باد به فرمانبري از کسي که
در عدم شناخت او معذور نيستيد.

چنين مي نويسد:

مقصود امام، شخص خويش است و اين
مطلب که امام فرموده حق است بر اساس دو مذهب شيعه و سني، اما نزد ما: زيرا او امام
است به انتخاب امردم و اطاعتش واجب است بنابراين هيچ يک از افراد مکلف در جهل به
وجوب اطاعتش معذور نيستند. و اما بنابر مذهب شيعه چون شناخت امامت او بمنزله شناخت
محمد (ص) و بمنزله شناخت خداوند سبحان است، آنها مي گويند نماز و روزه و عبادت هيچ
کس پذيرفته نيست مگر با شناخت خدا و پيامبر و امام.

در حقيقت فرقي ميان ما و آنها در
اين معنا نيست، زيرا کسي که جاهل به امامت علي باشد و صحت و لزوم آن را انکار کند
نزد اصحاب ما در آتش دوزخ جاودان است و نماز و روزه اش براي او سودي ندارد زيرا
اين معرفت از اصول کليه است که اساس و ارکان دين را تشکيل مي دهند، ولي ما منکر
امامت او را کافر نمي ناميم بلکه او را فاسق، خارجي و مارق و مانند آن مي دانيم،
ولي شيعه منکر امامت او را کافر مي داند، اين فرق ميان ما و آنها است که تفاوت در
لفظ است نه در معنا.[4]

اجمالاً به استثناء جماعتي از اهل
سنت، آنها امامت را جزء اصول دين نمي دانند، ولي بر مبناي دلايلي که شرح آن گذشت،
شيعه امامت را جزء اصول دين و عقيده به رهبري امام حق را از ارکان ايمان مي داند.

يکي از نويسندگان معاصر اهل سنّت
در کتابي که به نام «الخلافة و الامامة» نگاشته، عقيده به اصل بودن امام را به
شريح که ملاحظه مي کنيد مورد ايراد و انتقاد قرار داده است:

شيعه اماميه معتقدند که امامت از
اصول دين است، از اصولي که اعتقاد به آن واجب است و عمل بايد بر اساس آن باشد.
زيرا ايمان تحقق نمي يابد مگر آن که مسلمان معتقد به امامت باشد و عملاً ملتزم به
آن… مانند نماز، روزه، زکاة و حج.

آقاي محمد رضا مظفر در کتابش به
نام عقائ الاماميه مي گويد:

ما معتقديم که امامت اصلي است از
اصول دين و ايمان جز به آن تحقق پيدا نمي کند… و در اين رابطه تقليد از پدران و
خانواده و استاد جايز نيست هرچند قدر و منزلت والايي داشته باشند، بلکه واجب است
که انسان شخصا در باره آن تحقيق و بررسي نمايد مانند توحيد و نبوّت.

نگارنده کتاب الخلافة و الإمامة پس
از نقل مطلب فوق به شرح ذيل عقيده به اصل بودن امامت را مورد انتقاد قرار مي دهد:

ملاحظه مي کنيد که طبق نظر شيعه
موقعيّت امامت بالاتر از نماز و ساير ارکان دين است، زيرا بر اساس مذهب اهل سنت در
نماز و امثال آن تقليد جايز است تا عامه مردم که توان بررسي حقايق ديني را ندارند
و نمي توانند آن حقايق را از راه انديشه تحصيل کنند و احکام متعلق به آن را از
کتاب و سنّت استنباط نمايند، در تنگنا قرار نگيرند و به زحمت نيفتند.

صاحب کتاب ملل و نحل مي گويد: «اما
عامي بر او واجب است تقليد از مجتهد و همانا مذهبش در مسأله مورد سؤال، مذهب
مجتهدي است که از او تقليد مي کند.»

ولي نزد شيعه در مسأله امامت تقليد
درست نيست بلکه بر اساس اين اعقتاد بر هر مسلمان واجب است که درباره امامت تحقيق
کند و در جستجوي دليل باشد و برهان بر آن اقامه نمايد تا از طريق دل و انديشه به
ايمان برسد[5]!…

همانطور که ملاحظه مي کنيد در اين
نوشتار، نويسنده دو ايراد به مذهب شيعه دارد: يکي اينکه چرا شيعه امامت را يکي از
اصول دين مي داند؟ و ديگر اينکه چرا تقليد را در مسأله امامت جايز نمي داند؟ دليلش
واضح است، چون تقليد عبارت است از پذيرفتن نظريه ديگري و يا ديگران بدون مطالبه
دليل و برهان، و عقل هيچ گاه اجازه نمي دهد در مسأله اي مانند امامت و رهبري که
تحقق عيني آرمان هاي الهي و ارزشهاي اسلامي مستقيماً با آن در ارتباط است، انسان
کورکورانه دنبال ديگران حرکت کند.

تاريخ اسلام ثابت کرد که مسأله
رهبري تقليدي نيست و مسلمانان هشيار جهان اکنون خوب ميفهمند که رمز اصلي انحطاط و
عقب ماندگي جوامع اسلامي، تقليد در مسأله رهبري و تن دادن به امامت امامان ناصالح
است و اگر مسلمين جهان بخواهند مجد و عظمت واقعي خود را که قرآن کريم براي آنها
پيش بيني کرده و پيامبر اسلام به آنها وعده داده باز يابند، بايد همه آنها در
مسأله امامت و معرفت امام و رهبر صاحب نظر باشند.

آري اگر مجتهد در مسايل مربوط به
نماز و روزه و امثال اين فروع اشتباه کند و مقلد در اين اشتباه از او پيروي نمايد
چندان اهميت ندارد، ولي اگر او در مسأله امامت و ويژگيهاي امام و رهبر جامعه
اسلامي اشتباه کند و يا با تهديد و تطميع مرد را به تبعيت از ائمه جور وادارد، امت
اسلام به سرنوشتي مبتلا خواهد شد که امروز هست.

ادامه دارد

 



[1]– نگاه کنيد
به مقاله هشتم، در آنجا آمد که تنها ظابطه و معيار براي تشخيص اصول اسلام و
جداسازي آن از فروع، نقش آنچه به عنوان پايه هاي اسلام طرح مي شود در تحقق عيني
آرمان هاي توحيدي و ارزشهاي اسلامي است. و بر اين مبنا، اگر عقيده و يا عملي در
عينيّت يافتن اسلام در جامعه آنقدر نقش داشته باشد که بدون آن اسلام مفهوم واقعي
خود را از دست بدهد، آن عقيده و يا عمل از اصول بنيادين اين آئين آسماني محسوب مي
گردد.