فاطمه (س) خورشيدي که زود غروب کرد

فاطمه (س)
خورشيدي که زود غروب کرد

آخرين روز
از آبان امسال مصادف است با آخرين روز از زندگي تنها يادگار حضرت رسول‌(ص) گل
خوشبوي او صديقه طاهره، فاطمه زهرا (س) که پس از رحلت پدر، کوهي از مصيبت‌ها بر او
وارد شد که اگر بر روزها وارد مي‌شد، آنها را مبدل به شام تيره مي‌ساخت، و سرانجام
با قلبي مالامال از غم و اندوه و بدني رنجور و مجروح در روز سيزدهم جمادي الاولي،
سال يازدهم هجري به سوي پدر شتافت تا رنجها و مصيبتهائي که پس از پدر بر او وارد
شد، بازگو کند و از ظلمت‌هاي ظالمان امتش به او و به خدايش شکايت برد.

زهراي اطهر
با آن همه عظمت و جلال که پيامبر اکرم، اشرف مخلوقات و برترين انسان روي زمين،
درباره‌اش بگويد: «فداها ابواها» پدرش فدايش گردد، در اولين ساعات رحلت پدر، مواجه
با گروهي گشت که تمام سفارشها و وصيتهاي پيامبر را درباره‌اش ناديده گرفتند و بجاي
عرض تسليت به او که تنها بازمانده پيامبرشان و نجات دهنده‌شان بود، آنقدر او را
اذيت و شکنجه نمودند تا آنجا که درب خانه‌اش را ک فرشتگان مقرب خداوند با درو و
سلام از کنارش مي‌گذشتند و پيامبر بزرگ اسلام، همواره با احترام از آنجا رد مي‌شد
و «السلام عليکم يا اهل البيت» مي‌فرمود، به آتش کشيدند و اين دردانه پيامبر را
ميان در و ديوار،‌چنان فشار دادند که محسنش سقط شد و استخوان‌هاي مبارکش درهم
شکست؛ راستي اگر پيامبر دستور داده بود که او را آزار دهيد، بيش از اين ازاري،‌تصور
مي‌شد؟! در حالي که مکرر و در مناسبتهاي گوناگون و به الفاظ مختلف از پيامبر شنيده
بودند که مي فرمود: «فاطمة بضعتي مني، من آذاها فقد آذاني، و من آذاني فقد آذي
الله» (صحيح مسلم- ج 4- ص 103) فاطمه پاره تن من است، هر که او را اذيت کند، مرا
اذيت کرده است و هر که مرا اذيت کند،‌خداي را آزرده و اذيت کرده است.

سفارشهاي
پيامبر درباره حضرت زهرا، بيش از اين است که در يک مقال گنجانده شود، و ما براي
تيمن و تبرک، به برخي از آنها اشاره مي‌کنيم که پيروان حضرتش، بهتر او را بشناسند،
هرچند شناخت واقعي او براي احدي جز پدر، همسر و فرزندان عزيزش ميسر نيست.

«فاطمة بضعة
مني، فمن أغضبها أغضبني»

«فاطمة بضعة
مني يؤذيني ما آذاها و يغضبني ما أغضبها».

اين روايت
که حضرت، فاطمه را پاره تن خود دانسته و تأکيد مي‌کنند که هر که او را به خشم آورد
مرا خشمناک ساخته و هر که او را اذيت کند مرا اذيت کرده، در تمام صحاح و کتب معتبر
اهل سنت، به اين دو لفظ که ذکر شد يا لفظهاي ديگري که متجاوز از هشت نوع است و همه
دلالت بر همين يک نکته دارد فاطمه قسمتي از تن مبارک پيامبر است و هر که او را
خشنود سازد پيامبر را خشنود ساخته و هر که او را بيازارد، پيامبر را آزرده خاطر و
اذيت نموده است.

براي نمونه
به برخي از اسناد اين حديث شريف، از کتابهاي برادران اهل سنت، اشاره مي‌کنيم:

احمد بن
حنبل- در مسندش، ج 4، ص 323، 328.

ابومحمد بن
عيينيه- که بخاري و مسلم هر دو از او نقل کرده‌اند.

احمد بن
يونس- که مسلم و ابو داود در سنتش از او 
نقل کرده‌اند.

حافظ ابو
الوليد- که يکي ديگر از مصادر صحيح بخارري است..

عيسي بن
حماد- ابن ماجه از اونقل کرده است.

نسائي-
خصائص نسائي- ص 35

ابوعبدالله
ابن ماجه- سنن ابن ماجه- ج1 ص 216

قتيبة بن
سعيد ثقفي- مسلم و ابوداود، از او نيز، اين روايت را نقل کرده‌اند.

ابن الجوزي،
صفة الصفوة ج2- ص 5

ابن حجر
هيثمي- صواعق المحرقة ص 112، 114.

مرحوم اميني
قدس سره در کتاب «الغدير» بيش از پنجاه مصدر معتبر از کتابهاي اهل سنت، براي همين
روايت نقل کرده است که اگر کسي خواهان تفصيل بود، به جلد 7 الغدير از صفحه 231 تا
236 مراجعه کند.

الفصول
المهمه ص 150، روايتي را نقل مي‌کند که: حضرت رسول اللله (ص) دستش را در دست فاطمه
زهرا گذاشته بود و چنين فرمود:

«من عرف هذه
فقد عرفها، و من لم يعرفها فهي بضعة مني، هي قلبي و روحي التي بين جنبي، فمن آذاها
فقد آذاني».

هر که اين
را مي‌شناسد، که مي‌شناسد و هر که نمي‌سناشد بداند که او پاره تن من و او قلب من و
روح و روان من که در ميان دو پهلوي من است، پس هر که او را اذيت کند، مرا اذيت
کرده است.

خطيب بغدادي
در تاريخش، ج 5 ص 86 نقل کرده است که فرمود:

«فاطمة
حوراء انسيه، کلما اشتقت الي الجنة قبلتها».

فاطمه دختر
بهشتي است که به صورت انسان است، هرگاه ميل بهشت کردم، او را مي‌بوسم.

عايشه مي‌گويد:
کسي را شبيه‌تر از نظر شمايل و اخلاق و سخن گفتن و نشست و برخاست به پيامبر از
فاطمه نيافتم. و هر گاه پيامبر بر او وارد مي‌شد، با احترام تمام او را مي‌بوسيد و
دستش را مي‌گرفت و به جاي خود مي‌نشاند.

(ذخاي
العقبي- ص 40 عقدالفريد ج 2 ص 3)

جابر گويد:
از امام صادق(ع) پرسيدم: سبب تسميه فاطمه به اين نام چيست؟ حضرت فرمود:

«لأن الله
عزوجل خلقها من نور عظمته، فلما أشرقت، أضاءت السموات و الأرض بنورها» (بحار- ج 43
ص 12)

زيرا خداي
عزوجل فاطمه را از نور عظمتش آفريد؛ پس هرگاه فاطمه بدرخشد، نور پرفروغش آسمانها و
زمين را روشن و منرو مي‌سازد.

اين بانوئي
که جلوه‌اي انوار الهي و سرور زنان دو جهان و پاره تن رسول اکرم(ص) و تنها کفو
علي(ع) و مادر دو گل خشبوي پيامبر است، فاطمه‌اي که امام باقر‌(ع) درباره‌اش مي‌‌فرمايد:

«عادت
پيامبر(ص) چنين بود که هرگاه عازم سفري مي‌شد، با آخرين کسي که وداع مي‌کرد، فاطمه
سلام الله عليها بود و چون از سفر باز مي‌گشت،‌قبل از هرکس به زيارت و ديدار او مي‌شتافت»
؛ آيا روا است که پس از گذشت چند ساعتي از رحلت پيامبر اکرم‌(ص) آنچنان او را اذيت
کنند که از خداوند طلب مرگ کند و نسبت به آزار دهندگانش، پس از هر نمازي لعن و
نفرين نمايد؟!

مگر حضرت
زهرا جز براي دفاع از حق علي که مظلومانه ريسمان به گردنش آويختند و براي گرفتن
بيعت او را به زور وارد مسجد کردند، قيام کرده بود و فاطمه او را امام زمان خود مي‌شناخت
و چون علي کسي را نداشت‌براي دفاع از حقش برخاسته بود و چيزي جز سخنان پيامبر را
تکرار نمي‌کرد؛ پس سزاوار است کسي که از حق دفاع کند، خانه‌اش را آتش بزنند و او
را وحشيانه شکنجه کنند؟!

و مگر حضرت
زهرا در خطبه تاريخيش در مورد فدک چه سخن غيرحقي فرموده بود، جز استدلال به ايات
کتاب و سنت، که مستحق آنچنان بي‌رحمي و سنگدلي باشد؟!

حضرت زهرا
در آن خطبه مي‌فرمايد:

«ثم انتم
الان تزعمون ألا ارث لنا، أفحکم الجاهليه تبغون و من احسن من الله حکما لقوم
يوقنون أفلا تعلمون؟ …»

شما الان
ادعا مي‌کنيد که ما راث نمي‌بريم؟ آيا حکم و سنت جاهليت را مي‌پذيرند؟ کدام داوري
بهتر از خداوند است براي کساني که ايمان دارند؟ آيا نمي‌دانيد؟ آري، شما مي‌دانيد
و مانند خورشيد براي شما روشن است که من دختر پيامبر شمايم.

اي
مسلمانان! آيا روا است که من در ارث بردن از پدرم، مغلوب گردم؟ اي …! آيا در
کتاب خدا آمده است که تو از پدرت ارث ببري ولي من ارث نبرم، به تحقيق عجيب امري
مرتکب شده‌اي. آيا متعمدانه کتاب خدا را به فراموشي سپرديد و آن را پشت سر خود
قرار  داديد که مي‌فرمايد «و ورث سليمان
داود» سليمان از داود ارث برد و در داستان يحي بن زکريا مي‌فرمايد: «اذ قال رب هب
لي من لدنک وليا يرثني و يرث من ال يعقوب» پروردگارا! مرا فرزندي عطا کن که از من
ارث ببرد و از خاندان يعقوب نيز ارث ببرد. و فرمود: «وأولوا الأرحام بعضهم أولي
ببعض في کتاب الله» و خويشاوندان و ارحام، برخي نسبت به برخي ديگر در کتاب خدا
اولويت دارند. و فرمود: «يوصيکم الله في أولادکم للذکر مثل حظ الأنثيين» خداوند
شما را سفارش مي‌کند در فرزندانتان، براي پسران دو برابر سهميه دختران است. و
فرمود: «ان ترک خيرا الوصية للوالدين والأقربين بالمعروف حقا علي المتقين» اگر
مالي داشته باشد که جاي بگذارد، وصيت کند براي والدين وخويشانش بطوري خوب و
عادلانه، که اين وصيت براي تقوا پيشگان سزاوار است.

و شما چنين
ادعا کرديد که من از پدرم هيچ حظ و بهره‌اي و هيچ ارثي نمي‌برم و هيچ رحمي بين من
و او نيست آيا خداوند شما را به آيه‌اي اختصاص داده که پدرم را از آن خارج ساخته
است؟ و يا اينکه مي‌گوئيد اهل دو ملت و يک دين نيستيم؟ يا اينکه شما به خصوص و
عموم قرآن بيش از پدرم و پسرعمويم (علي) آگاهي داريد؟ پس بگير اين فدک را بي‌هيچ
مانع و رادعي که همانا روز قيامت با تو ملاقات خواهد کرد و در ان روز بهترين
داوران، خدا و بهترين رهبران، محمد‌(ص) و وقت ملاقات تا قيامت است و در آن روز است
که شما زيان خواهيد ديد و پشيمانيتان هيچ سودي براي شما نخواهدداشت و هر خبري را
زماني است و بزودي خواهيد ديد که عذاب دردناک بر کي وارد خواهد شد و چه کسي
جاودانه در دوزخ خواهد ماند؟!

اي گروه
جوانان! اي پيشتازان دين و اي ياران اسلام! اين چه بي‌اعتنائي است که در حق من روا
مي‌داريد و نسبت به ظلمي که به من شده است غفلت مي ورزيد؟ آيا پدرم رسول خدا(ص)
نبود که مي‌فرمود: «المرء يحفظ في ولده» هر انساني را در فرزندش بايد حفظ کرد يعني
او را احترام نموده و گرامي داشت؛ چه زود پس از پيامبر، در دينش بدع گذارديد و چه
شتابان از هواي نفس خويش پيروي نموديد در حالي که توانائي دفع ستمي که بر من شده
است داريد و مي‌توانيد آنچه را که من درخواست مي‌نمايم به من باز گردانيد.

آيا مي‌گوئيد
که: محمد از دنيا رفت و همه چيز تمام شد. نه، اين مصيبتي بزرگ و رويدادي سهمگين و
ثلمه‌اي بود که هرگز پر نمي‌شود و شکافي در اسلام پديد آمد، که هيچ چيز آن را نمي‌پوشاند.
هان! زمين در غيبتش تاريک گشته و ستارگان بي‌نور شده‌اند و آرزوها به نوميدي
گرائيده و کوه‌ها متزلزل گشته و حرمتها هتک شده؛‌و اينک پس از وفاتش، حريم حرمش
نيز هتک شده است که اين به خدا قسم مصيبت بزرگتر و فاجعه سهمگين‌تر است که مانند
آن حادثه‌اي نيامده است.

همانا شما
کتاب خدا را هر صبح و شام در خانه‌هاي خود مي‌خوانيد و با صداي بلند تکرار مي‌کنيد
و تلاوت مي‌نمائيد و با صداي خوش مي‌خوانيد که چه بر پيامبران و رسلش گذشت که حکم
فصل  و قضاي حتم الهي بود و همچنان درباره
پيامبر خامش اعلام کرد:

«وما محم
الارسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم علي أعقابکم و من ينقلب علي
عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزي الله الشاکرين» محمد نسبت جز رسول و فرستاده خدا
که پيش از او نيز فرستادگان و رسولاني آمده‌اند،‌ پس اگر بميرد يا کشته شود، شما
به قهقرا باز مي‌گرديد و مرتد مي‌شويد، و همانا هرکس راه ارتداد را پيش گيرد، هرگز
به خدا زياني نمي‌رساند و خداوند شاکران و سپاسگذاران را پاداش مي‌دهد.

هان! اي
فرزندان «قيله»! آيا روا است که مرا از ارث پدرم محروم کنند و شما ببينيد و بشنويد
و در حضور شما و در جمع شما اين مسائل بگذرد و دم نزنيد، در حالي که شما داراي عده
و عُده و نيروهاي آماده به خدمت هستيد و سلاح و سپر داريد و با اينکه دعوت مظلوم
را مي‌شنويد، پاسخ نمي‌دهيد و فرياد استغاثه را مي‌شنويد و فريادرس نيستيد، با
اينکه معروف به مبارزه و پيکار و خير و صلاح هستيد و شما برگزيدگاني مي باشيد که
مورد انتخاب قرار گرفتيد؛ شما بوديد که پهلوانان را کشتيد و در جنگها،‌رنجها تحمل
کرديد و با سران قبائل و دليرمردان روزگار مبارزه و کارزار نموديد و بيني گردنکشان
را به خاک ماليديد و همواره با ما بوديد، هر چه دستورتان مي‌داديم اجرا مي‌کرديد
تا اينکه به برکت وجود ما اهل بيت، آسياي اسلام به حرکت درآمد و برکت در زمين
فراوان شد و فرياد شرک فرو نشست و جوشش دروغ و تهمت فرو خوابيد و آتش کفر خاموش شد
و دعوت هرج و مرج طلبي پايان پذيرفت و نظام دين برقرار شد، اکنون چه شده است که پس
از اقدام، عقب‌نشيني کرديد و پس از ايمان، به شرک روي آورديد.

«ألا
تقاتلون قوما نکثوا أيمانهم وهموا بإخراج الرسول وهم بدوکم أول مرة، أتخشونهم
فالله احق ان تخشوه ان کنتم مؤمنين» آيا کارزار نمي‌کنيد با گروهي که پيمان خود را
شکستند و رسول خدا را خواستند از مکه اخراج کنند و آنان در آغاز با شما
جنگيدند؛آيا از آنها مي‌ترسيد، در حالي که خدا سزاوارتر و شايسته‌تر است از اينکه
از او بترسيد اگر ايمان داريد؟!

«وسيعلم
الذين ضلموا اي منقلب ينقلبون» و خداوند مي‌داند که ظالمان چه بازگشت و چه دگرگوني
در پيش خواهند داشت. و همانا من دختر آن پيغمبر نذيري هستم که شما را از عذاب شديد
الهي مي‌ترساند، پس هر چه مي‌خواهيد انجام دهيد و منتظر آن روز باشيد که ما نيز
منتظريم.

خدايا به تو پناه مي‌بريم از آنهائي که
حق پيامبرت را ادا نکردند و قلب و جسم دخترش و پاره تنش را آزردند و از اين مصيبت
عظمي که منجر به شهادت آن حضرت شد، به ولي اعظمت، امام زمان ارواحنا فداه و به
شيعيان وپيروان و محبانش تسليت عرض مي‌کنيم و از خدا مي‌خواهيم ما را در زمره
دوستان و پيروانش قرار دهد از شفاعتش در روزي که «لاينفع مال و لابنون الا من اتي
الله بقلب سليم» ما را محروم و نوميد نسازد. آمين رب العالمين.