تحریف امامت

مبانی رهبری
در اسلام

تحریف امامت

حجة الاسلام
و المسلمین محمدی ری شهری

در مقالات
گذشته معلوم شد که امامت و رهبری اصلی ترین مسأله ای است که اسلام برای تحقق عینی
خود در جامه بر آن تکیه نموده است و بزرگترین فاجعه ای که در تاریخ اسلام اتفاق
افتاد این بود که این اصل اصیل از اسلام جدا شد و با تفکیک امامت، اسلام در جامعه
هرگز عینیت نیافت.

این مقال
درباره تحریف امامت است، خطر تحریف امامت برای تشکیل حکومت اسلامی کمتر از تفکیک
امامت نیست و این خطری است که جامعه تشیع را تهدید می کند.

در جامعه
تشیع، امامت از اسلام جدا نشد، ولی از تحریف هم مصون نماند و همین امر، مانعی بود
جدی در راه تحقق حکومت اسلامی.

چگونه می
توان عقیده به امامت را تحریف کرد و از خاصیت انداخت؟

این عقیده
از دو طریق قابل تحریف است، یکی تحریف مستقیم و دیگر تحریف غیرمستقیم:

تحریف
مستقیم

تحریف
مستقیم عقیده به امامت این است که این عقیده بر خلاف مفهوم و محتوای واقعی آن به
گونه ای تفسیر گردد که نتواند فلسفه خود را تأمین نماید.

توضیح دادیم
که اصلی ترین و روشن ترین فلسفه های عقیده به امامت، تشکیل حکومت الهی و کنار هم
قرار گرفتن رهبری سیاسی و رهبری دینی است، حال اگر این عقیده به گونه ای تفسیر
گردد که به این فلسفه منتهی نگردد، قطعا تحریف شده است.

مثلا اگر د
تفسیر اعتقاد به امامت پیروی از امامت مورد عنایت نباشد و این عقیده به شناخت امام
و یا اظهار ارادت به او تفسیر شود، عقیده به امامت قطعا تحریف شده است.

زیرا تردیدی
نیست معرفت و ارادت به امام، مقدمه متابعت و پیروی از او و در نهایت تشکیل حکومت
اسلامی به رهبری اوست و با حذف ذی المقدمه توقف در مقدمه عقیده به امامت مستقیما
مورد تحریف قرار گرفته است.

بررسی تاریخ
زندگی امامان شیعه صلوات لله علیهم نشان می دهد که این تحریف در میان مدعیان تشیع
راجع بوده و آنان خود با این تحریف سخت مبارزه می نموده اند. روایاتی که در تبیین
ویژگی های شیعه و نیز، نفی شیعه بودن، از مدعیان دروغین تشیع، وارد شده است به
روشنی دلالت براین مدعا دارند، و در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می شود:

امام صادق
از پدرش امام باقر(ع) روایت فرموده که خطاب به جمعی از اصحاب خود ضمن اظهار محبت
به آنها تأکید می فرماید که پیروی عملی از امام شرط ولایت است و مدعیان عقیده به
امامت در صورتی در این ادعا صادق هستند که واجد این شرط باشند، متن گفتار امام این
است:

«اعلموا
إن ولایتنا لاتنال إلا بالورع والاجتهاد، من ائتم منکم بقوم فلیعمل بعملهم.»[1]

بدانید که
ولایت ما جز با پرهیزکاری و تلاش برای تحقق ارزشهای دینی به دست نمی آید، هر کس
امامت و رهبری پیشوایی را می پذیرد باید مانند او عمل کند.

امام
صادق(ع) درباره مدعیان دروغین عقیده به اصل امامت و مشخصات پیروان راستین خود چنین
می فرماید:

«لیس من
شیعتنا من قال بلسانه و خالقنا فی اعمالنا و آثارنا و لکن شیعتنا من وافقنا بلسانه
وقلبه واتبع آثارنا و عمل بأعمالنا، اولئک شیعتنا.»[2]

کسی که با
زبان مدعی پیروی از ما است و در عمل و نحوه زندگی با ما مخالفت می کند، شیعه ما
نیست. شیعه ما کسی است که با زبان و دل با ما همراه است و دنبال ما حرکت می کند و
در عمل از ما پیروی می نماید. آنان پیروان راستین ما هستند.

امام زین
العابدین(,) کسانی را که به دروغ مدعی عقیده به امامت هستند را منفورترین انسانها
نزد خداوند متعال می داند، متن سخن امام این است:

«إن أبغض
الناس، إلی الله عزوجل من یقتدی بسنة امام و لایقتدی بأعماله».[3]

مبغوض ترین
مردم نزد خداوند عزوجل کسی است که ادعای پیروی از امامی را دارد ولی در عمل به او
اقتدا نمی کند.

امام
صادق(ع) درباره جمعی از تحریف کنندگان 
عقیده به امامت که معاصر با آن حضرت بودند و ادعا داشتند امام صادق(ع) امام
و رهبر آنها است چنین می فرماید:

«قوم یزعمون
أنی امامهم والله ما أنالهم بإمام لعنهم الله کلما سترت سترا هتکوه، أقول: کذا و
کذا فیقولون: انما یعنی کذا و کذا انا من أطاعتی».

عده ای می
پندارند من امام آنها هستم، به خدا سوگند م امام آنها نیستم! خدا آنها را لعنت
کند! پرده بر هر رازی افکندم آن را دریدند، می گویم: چنین و چنان (باید کرد، آنها
سخنانم را تحریف می کنند) و می گویند مقصودش این است که ما می گوئیم، همانا من
امام کسی هستم که از من اطاعت کند!

پس از این
که امام رضا(ع) به حکم اظطرار، ولایتعهدی مأمون را پذیرفت روزی مسئول ملاقاتهای
امام، خدمتش رسید و عرض کرد: عده ای آمده اند پشت درب منزل و تقاضای ملاقات دارند
و می گویند: ما شیعه علی(ع) هستیم؟

امام فرمود:
«کار دارم آنها را بازگردان!»

روز دوم و
سوم نیز این ماجرا تکرار شد و تا دو ماه امام به آنها اجازه ملاقات نداد! وقتی
آنها از دریافت اجازه برای ملاقات مأیوس شدند به امام پیغام دادند که این برخورد
شما موجب شده که دشمنان ما را سرزنش کنند، ما مجبوریم از شرم و ننگ از شهر خود
فرار کنیم.

این پیغام ک
به امام رسید به آنها اجازه دادند وارد منزل شوند، وقتی چشمشان به امام  افتاد، سلا کردند ولی با کمال تعجب دیدند امام
پاسخ سلام آنها را نداد و اجازه نشستن نفرمود!

پس از مدتی
سرپا ایستادن گفتند: یابن رسول الله علت این جفای بزرگ و استخفاف و اهانت به ما پس
از آنهمه معطلی چیست؟ چه آبروئی پس از این برای ما باقی می ماند؟!

امام فرمود:
این آیه را قرائت کنید «آنچه مصیبت به شما می رسد نتیجه کارهای خود شما است و
خداوند بسیاری از کارهای ناپسند را مورد عفو قرار می دهد[4]» …
چون شما ادعا می کندی شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) هستید!

«و یحکم
إنما شیعنه الحسن و الحسین و أبوذر و سلمان و المقداد و عمار و محمد بن ابی بکر
الذین لم یخالفوا شیئا من أوامره، و لم یرکبوا شیئا من فنون زواجره».

وای بر شما:
همانا شیعه او حسن و حسین و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بن ابی بکر هستند،
آنها که با هیچ یک از اوامر او مخالفت نکردندو مرتکب هیچ یک از نواهی او نگشتند.

و اما شما
که مدعی شیعه علی بودن هستید، در بیشتر کارها با او مخالفت می کنید، در انجام
بسیاری از واجبات کوتاهی می نمائید، نسبت به اداء حقوق سنگینی که برادران دینی بر
شما دارند سستی می ورزید، در جایی که نباید تقیه کنید تقیه می کنید، در جایی که
باید تقیه کنید تقیه نمی کنید!

آری اگر
بگوئید ما علاقمند به علی (ع) هستیم، با دوستان او دوست و با دشمنانش دشمن هستیم،
من گفته شما را انکار نمی کنم! …

بالاخره پس
از توبه و استغفار از ادعای نادرست خود مورد مهر و عنایت امام قرار گرفتند.[5]

امام
باقر(ع) مدعیان عقیده به امامت را به سه دسته تقسیم می فرماید:

«الشیعة
ثلاثة اصناف: صنف یتزینون بنا، و صنف یستأکلون بنا، و صنف منا و إلینا یأمنون
بأمننا و یخافون بخوفنا …»[6]

شیعه بر سه
قسم است: قسم اول کسانی که برای کسب آبرو خود را به ما منتسب می نمایند، قسم دوم
کسانی که با نام ما نان می خورند، و قسم سوم آنها که از ما هستند و جهت گیری آنها
به سوی اهداف ما و آنها در آرامش و خطر با ما همراهند.

تأمل در این
احادیث و امثا آن چند نکته بسیار مهم عقیدتی و تاریخی را روشن می سازد، این نکات
عبارتند از:

عقیده به
ولایت و امامت، تنها شناخت ذهنی امام و یا ارادت قلبی نسبت به او نیست تا هر کس
بیشتر و بهتر درباره امامت و ولایت گفت، یا نوشت و یا هر کس بیشتر به امام اظهار
محبت کرد و به طرفداری از ولایت شعار داد، ولایتش بیشتر و عقیده اش به امامت
مستحکمتر باشد.

بلکه این
عقیده مسئولیتی است بس بزرگ و سنگین که همه مسئولیتهای اسلامی و انسانی در آن
خلاصه می شود! و آن عبارت است از:

در کادر
رهبری عینی امام بودن و رعایت تقوا در نزدگی و تلاش در جهت تحقق ارزشهای الهی در
جامعه.

عقیده به امامت
حتی در عصر امامان (ع) دچار تحریف بود، به گونه ای که آنها از این فاجعه، سخت
احساس خطر می کدرند.

امامان
معصوم با تبیین دقیق ویژگیهای مدعیان راستین عقیده به اصل امامت و محکوم کردن و
طرد مدعیان دروغین تشیع، نهایت تلاش خود را برای مبارزه با تحریف این عقیده به کار
گرفته اند.

تحریف
غیرمستقیم

نوع دوم
تحریف امامت این است که این عقیده غیرمستقیم مورد تعرض واقع شود، به ظاهر، آن گونه
تفسیر گردد که معنای واقعی آن است، ولی عقاید تحریف شده دیگری ضمیمه آن شود که در
عمل کاربردی نداشته باشد.

چنین تحریف
گری می گوید: عقیده به امامت تنها شناخت امام و یا اظهار ارادت به او نیست بلکه
معرفت و ارادت، مقدمه متابعت و پیروی و تشکیل حکومت الهی به رهبری امام عادل است
ولی آن امام فعلا غائب است، هر وقت ظاهر شد به رهبری او حکومت الهی را تکشیل
خواهیم داد!

از او می
پرسی: در شرایط کنونی چه باید کرد؟ آیا مسلمین جهان وظیفه ای برای تشکیل حکومت
اسلام و پیاده کردن قوانین قرآن ندارند؟ و آیا جوامع اسلامی بید تحت زعامت و امامت
امامان جائر باشند؟!

می گوید:
کاری از ما ساخته نیست، ما در عصر غیبت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه وظیفه ای جز
تقیه، انتظار و دعا نداریم. تقیه مبارزه را تا ظهور امام ممنوع کرده، باید دعا
کنیم او ظهور کند و برای هر اقدام باید منتظر آمدن امام زمان صلوات الله علیه
باشیم!

این نوع از
تحریف به دلیل این که غیر مستقیم اعتقاد به امامت را بی اثر می سازد پیچیده تر و
خطرناکتر از نوع اول تحریف است و در عصر غیبت امام معصوم، کاربرد بیشتری دارد.

خلاصه کلام
درباب تفکیک امامت از اسلام و تحریف آن، این که: مستکبرانی که با زور و تزویر می
خواهند بر امت اسلام حکومت کنند. برای توجیه مشروعیت خود و جداسازی دین از سیاست،
یا باید منکر اصل امامت شوند، یا باید مفهوم امامت را تحریف کنند و یا باید
از  ابزار تحریف غیرمستقیم استفاده نمایند.

بررسی تاریخ
اسلام نشان می دهد که سلاطین جور به تناسب، از هر سه طریقبرای توجیه مردم و
پیشگیری از تحقق حکومت اسلامی استفاده کرده اند. در جوامعی که مسلمین پیرو مکتب
اهل سنت بودند از راه اول و در جوامعی که مسلمین پیرو مکتب تشیع بودند از راه دوم
و یا سوم در جهت اهداف سیاسی خود بهره برداری نموده اند.

نکته قابل
توجه این که، تحریف غیر مستقیم امامت، به دلیل پیچیدگی و کارایی بالا و مضاعف آن،
در قرن معاصر فوق العاده مورد توجه سیاستبازان حاکم بر میهن اسلامی ما بوده و
روحانی نمایان ناآگاه و یا وابسته نقش عمده ای را در این زمینه ایفا کرده اند.
بنیانگذار جمهوری اسلامی در این رابطه چنین می فرمایند:

«استکبار
وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزه ها مأیوس شد. دو راه را برای ضربه زدن
انتخاب نمود، یکی راه ارعاب و زور، دیگری راه خدعه و نفوذ، در قرن معاصر وقتی حربه
ارعات و تهدید چندان کارگر نشد، راه های نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت
القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه روحانیت تا
اندازه ای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه
سیاسیون، تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می آورد …

ضربات
روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب کاری تر از اغیار بوده و هست.

در شروع
مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می شنیدی که شاه
شیعه است! ترویج تفکر شاه سایه خدا است و یا با گوشت و پوست نمی توان در مقابل توپ
و تانک ایستاد و این که ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را
چه کسی می دهد و از همه شکننده تر، شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان
علیه السلام باطل است و هزاران «إن قلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که
نمی شد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت، تنها را حل مبارزه و
ایثار و خون بود …»

امروز نیز
که به برکت انقلاب اسلامی و تلاشها و مجاهدتهای رهبر کبیر آن و ایثار و خون
مجاهدین این افکار انحرافی و خطرناک کم رنگ گردیده ولی به کلی ریشه کن نشده است و
در قالبهای جدیدی عرضه می شود:

«البته هنوز
حوزه ها به هر دو تفکر آمیخته اند و باید مراقت بود که تفکر جدایی دین از سیاست از
لایه های تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند …

دیروز مقدس
نماهای بی شعور می گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می
گویند مسئولین نظام کمونیست شده اند، تا دیروز مشروب فروشی و فساد و فحشاء و فسق و
حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان – ارواحنا فداه- را مفید و راهگشا می دانستند،
امروز از این که در گوشه ای خلاف شرعی ک هرگز خواست مسئولین نیست رخ می دهد، فریاد
و اسلاما سر می دهند، دیروز حجتیه ای ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه
مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه
بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده اند.

ولایتی های
دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته اند، در عمل پشت
پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولایت بر ایشان جز تکسب و
تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را
می خورند.»[7]

اکنون باید
دید ریشه فرهنگی این افکار انحرافی که موجب تحریف اساسی ترین اصول اجتماعی اسلام
گردید و حکومت پادشاهان جبار را بر مردم مسلمان تحکیم و تداوم بخشید، چیست؟

ریشه های
تحریف

شگفت این
است که در ریشه یابی فرهنگی تحریف امامت نیز دقیقا به همانجا می رسیم که در ریشه
یابی تفکیک امامت رسیدیم! ریشه تفکیک، به حدیث رسید ریشه تحریف نیز به حدیث می
رسد!

احادیثی که
برای تحریف امام مورد بهره برداری قرار گرفته و یا قابل بهره برداری است را به
چهار دسته می توان تقسیم کرد.

احادیثی که
به ظاهر دلالت دارند بر این که قیام قبل از قیام جهانی حضرت مهدی باطل است مانند
حدیث ذیل:

ابوبصیر از
امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود:

«کل رایة
ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله عزوجل[8]»

هر پرچمی که
قبل از قیام قائم برافراشته شود، پرچمدارش طاغوتی است که بجز خدا مورد پرستش واقع
شده.

احادیثی که
در آن نشانه هایی برای ظهور حضرت قائم عجل الله تعالی ذکر گردیده و تأکید شده که
پیش از مشاهده این علائم، مسلمین نمی توانند علیه حکومت جباران قیام کنند:

«ألزم بیتک
و کن حلسا من احلاسه، واسکن ما سکن اللیل والنهار، فإذا بلغک أن السفیانی قد خرج
فارحل الینا ولو علی رجلک[9]»

ملازم خانه
خود باش و پلاسی باش از پلاسهای خانه. و تا شب و روز آرام است، آرامش خود را حفظ
کن، تا موقعی که بشنوی سفیانی قیام کرده، آن هنگام به سوی ما کوچ کن هر چند با پای
پیاده!

احادیثی که
دلالت دارند قیام برای تشکیل حکومت اسلامی قبل از قیام حضرت مهدی به ثمر نمی رسد و
قیام کنندگان بدست جباران نابود خواهند شد:

از امام علی
بن الحسین(ع) روایت شده که فرمود:

«والله
لایخرج منا قبل خروج القائم (ع) إلا کان مثله مثل فرخ طار من و کره قبل أن یستوی
جناحاه فأخذه الصبیان فعبثوا به[10]»

به خدا
سوگند هر یک از ما که پیش از قیام قائم(ع) قیام کند همانا مانند جوجه ای است که
پیش از کامل شدن بالهای خود پرواز نماید و بچه ها او را بگیرند و با او بازی کنند!

احادیثیکه
رعایت تقیه را تا هنگام خروج حضرت قائم ارواحنا فداه لازم و ضروری می دانند:

حسین بن
خالد از امام رضا(ع) روایت کرده که فرمود:

«لا دین لمن
لاورع له و لا ایمان لمن لاتقیة له و إن أکرمکم عندالله اعملکم بالتقیة»

کسی که ورع
ندارد دین ندارد، و کسی که اهل تقیه نیست ایمان ندارد، و گرامی ترین شما نزد خدا
کسی است که بیشتر تقیه می کند.

یکی از امام
پرسید: ای پسر رسول خدا تا کی باید تقیه کرد؟

امام فرمود:

«إلی قیام
القائم، فمن ترک التقیة قبل خروج قائمنا فلیس منا»[11]

تا موقعی که
قائم قیام کند. بنابراین کسی که تقیه را پیش از خروج قائم ما ترک کند از ما نیست.
ادامه دارد.

 



[1] – بحارالانوار ج 65 ص 164