امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

امام
راحل سلام الله عليه و فقه سنتي

–        
عمده
سبب بي اعتباري و انزوا اخباريين

–        
کلام
محمد امين استرآبادي و سيد جزائري و صاحب حدائق(ره) عليهم، جواب شبهات آنها.

–        
توجيه
عدم اعتماد به عقل بوسيله روايات در ا ينکه وساطت معصوم در تبليغ احکام در وجوب
اطاعت دخيل است.

–        
رد
اين توجيه، بعدم دلالت روايات بر اين مدعا بلکه مدلول آنها منع از استبداد در مقام
استنباط به عقول ناقصه است.

–        
طائفه
ظاهريين درحوزه اهل سنت بمنزله اخباريين درحوزه شيعه اماميه هستند.

–        
داودبن
علي اصفهاني مؤسس مذهب ظاهري است.

–        
مذهب
ظاهري رد الفعل و بازتاب در مقابل اهل قياس و رأي بوده

–        
معرکه
آتشين در مقابل مذهب ظاهري از جانب مذاهب حنفي و مالکي و شافعي.

–        
حمايت
حنابله از آن.

–        
اوج‌گيري
مذهب ظاهري در اندلس و مغرب زمين بوسيله ابن حزم.

–        
مذهب
ظاهري همانند مذهب اخباري، جامد و انبساط ناپذير بوده، از حل مسائل حادثه عاجز و
ناتوان بود، لاجرم منزوي گرديد.

گفتيم
عمده چيزي که روش اخبار بين ما را بي‌اعتبار و آنان را منزوي ساخته، حذف عقل که
پايه اساسي سمع و نقل است، از مباني استدلال و احتياج در غير ضروريات، چنانکه در
مقاله پيشين گذشت آنان مدعي هستند که قطع حاصل از مقدمات قطعيه عقليه غير ضروريه،
اعتبار ندارد، چون در معرض خطا واشتباه است و شيخ اعظم رضوان الله عليه با
«خيرالکلام قل و دل» باين شبهه پاسخ دادند که ملاحظه فرموديد.

سپس
شيخ بزرگوار مي‌فرمايد: بعد از ذکر اين شبهه و جواب، به کلامي که از فوائد مدنيه
محمدامين استرآبادي حکايت شده برخوردم، او در شما استدلال‌هائي که بر انحصار دليل
در غير ضروريات دينيه در مسموعات از معصومني عليهم‌السلام کرده است مي‌گويد: «دليل
نهم مبني بر مقدمه دقيق و شريفي است که به توفيق الهي بر آن واقف گرديده‌ام و آن
مقدمه اين است که علوم نظريه بر دو قسم است قسمي به ماده قريب به احساس منتهي مي‌شود،
و از اين قسم است، علم هندسه و حساب و بيشتر ابواب منطق، و در اين قسم، خلاف بين
علماء و خطا در نتيجه افکار واقع نمي‌شود، زيرا خطا در فکر يا از جهت صورت قياس
است يا از جهت ماده. خطا از جهت صورت از علما ناشي نمي‌شود، چه شناخت صورت قياس
براي ذهنهاي مستقيم از واضحات است. و خطا از جهت ماده در اين علوم نامبرده، تصور
ندارد. زيرا مواد آنها قريب به احساس است.

و
قسمي ديگر به ماده بعيد از احساس، منتهي مي‌گردد، و از اين قسم است، حکمت الهي و
طبيعي و علم کلام و علم اصول فقه و مسائل نظريه فقه، و بعضي از قواعد منطق، و از
اين رو است که بين علماء اين علوم اختلافات و مشاجرات واقع شده است، چه آنکه قواعد
منطق، عاصم فکر از خطا از جهت صورت است نه از جهت ماده، زيرا نهايت چيزي که از
بحثهاي مربوط به مواد قياسات استفاده مي‌شود، تقسيم مواد بر وجه کلي به اقسامي است
که براي هيچيک از اين اقسام ضايعه‌اي نيست که مرز آن را معلوم سازد، و نزد ارباب
بصيرت روشن است که وضع ضايعه چناني ممتنع است … با شناخت اين قدمه دقيق، بگوئيم:
اگر به کلام ائمه‌(ع)تمسک کنيم از خطا مصون خواهيم بود، و اگر به غير آنها تمسک
جوئيم از خطا مصون نيستيم.»

شيخ
رضوان الله مي‌فرمايد: «مستفاد از کلام مذکور اين است که ادراکات عقليه در
غيرمحسوسات و آنچه که قريب به حس است حجيت ندارد، جماعتي از متأخرين اين طائفه،
کلام مذکور را پسنديده‌اند از آنجمله سيد محدث جزائري قدس سره است، طبق حکايتي که
شده در اوائل شرح تهذيب بعد از ذکر کلام محمد امين فرموده:

«مقتضاي
تحقيق مقام همان مذهب امين استرآبادي است، اگر بگوئيد: در اين صورت، عقل را از حکم
در اصول و فروع معزول کرده‌ايد، آيا براي عقل حکمي درمسئله‌اي از مسائل باقي مي‌ماند؟!

در
پاسخ مي‌گوئيم: اما بديهات از آن عقل است، و اما نظريات، در صورتي موافقت نقل با
آن، حکم آن بر نقل مقدم است، ولي در صورت تعارض عقل و نقل، در نزد ما شکي نيست که
نقل رجحان دارد و در اين صورت به حکم عقل هيچ التفات وتوجهي نمي‌گردد، و اين قاعده‌اي
است که مسائل بسياري بر آن مبتني است، سپس تعدادي از مسائل مبتني بر آن را ذکر
نموده‌اند».

شيخ
عليه الرحمه مي‌فرمايد: «شرح تهذيب پيشم نبوده که فروع مزبور را ملاحظه کنم، اي
کاش مي‌دانستم در صورتي که عقل، حکم قطعي به چيزي داد، چگونه ممکن است از دليل
نقلي بر خلاف آن، قطع يا ظن حاصل شود؟! و همچنين در صورت حصول قطع از دليل نقلي
چگونه ممکن است از دليل عقلي، قطع برخلاف آن حاصل شود؟

و
از کساني که اجمالا با اين دو نفر موافقت کرده محدث بحراني در مقدمات کتاب حدائق
است «صاحب حدائق که تقريبا اخباري معتدلي بوده» کلامي[1]
از «کتاب اوار نعمانيه» سيد مذکور در اين مقام نقل فرموده و آن را پسنديده‌اند،
ولي خود، به حجيت عقل فطري صحيح، تصريح کرده‌اند و حکم به مطابقش با شرع و مطابقت
شرع با آن کرده‌اند، بعد از آن گفته: عقل هيچگونه دخالتي در چيزي از احکام فقهي از
عبادات وغير آن ندارد، و طريق منحصر در احکام فقهي و مسموعاتي است که از معصوم(ع)
رسيده، زيرا عقل مذکور از اطلاع بر احکام نارسا است، آنگاه وارد تعارض بين دليل
عقلي و نقلي مي‌شود نهاية نظر محدث جزائري را که رجحان با دلي نقلي است مي‌پذيرد و
مي‌گويد اين نظر در صورتي است که مراد به عقل همان معناي مطلق آن باشد ولي اگر
مراد به عقل معناي اخص آن يعني فطري خالي از اوهام باشد که حجت خدايتعالي است، در
تقديم دليل نقلي بر چنين دليل عقلي اشکال است».

شيخ
عليه الرحمه همان اشکالي را که بر سيد جزائري (در صورت حصول قطع از دليل عقلي ممکن
نيست از دليل نقلي برخلاف آن قطع حاصل شود و همچنين در صورت حصول قطع از دليل
نقلي، ممکن نيست از دليل عقلي قطع برخلاف حاصل شود) کرده بر صاحب حدائق وارد مي‌کند
مضافا بر اشکالاتي ديگر، آنگاه مي‌فرمايد:

«اگر
بگوئيد: شايد اخباريين در مسئله عدم اعتماد به عقل، به آنچه که از اخبار مستفاد مي‌شود
نظر دارند، مثل قول امام‌(ع): «حرام است بر شما قول و رأي دادن به چيزي مادام که
از ما شنيده‌ايد». (اصول کافي- ج 2 ص 402) و مثل فرموده آن حضرت(ع):«اگر کسي
شبهايش را قائم به عبادت و روزهايش را روزه‌دار و عمرش را در مناسک حج سپري، و همه
اموالش را صدقه دهد ولي به ولايت آل البيت عليهم السلام معرفت نداشته که اعمالش به
دلالت و رهبري آنان انجام گيرد و انان را ولي و سرپرست خود بداند، هيچ اجر و ثوابي
برحقتعالي ندارد» (محاسن- ص 286)و غير اين روايات، روايات ديگري که از آنها
استفاده مي‌شود، آنچه که بر ما واجب است، امتثال احکام الهي مي‌باشد که پيشوايان
معصوم آنها را به ما ابلاغ کرده‌اند، و هر حکمي که امام معصوم‌(ع) واسطه در ابلاغ
آن نبوده، امتثال آن واجب نيست، پس حکمي که به غيرواسطه معصوم براي ما روشن
گرديده، در نظر شارع ملغي است و اگر چه مطابق با واقع باشد و شاهد بر اين دعوي
تصريح امام‌(ع) است به نفي ثواب بر تصدق به جميع مال، و اما ترديد صاحب حدائق در
تقديم دليل نقلي بر دليل عقلي فطري سليم، به خاطر آنچه که به تواتر بما رسيده است
و آن عبارت است از حجيت عقل واينکه عقل حجت باطني خدايتعالي است و از اموري است که
خدايتعالي با آن پرستش مي شود و بهشت به وسيله آن اکتساب مي‌گردد، و نظير اينها
اخباري ديگر که از مجموع آنها استفاده مي‌شود که عقل فطري ايضا حجتي از حجج الهي
است، پس در اين صورت، حکم منکشف به عقل حکمي است که رسول باطني يعني عقل که شرع
داخل است آن را ابلاغ کرده چنانکه شرع، عقل خارج است.

در
پاسخ مي‌گوئيم: اولا، واسطه بدون امام معصوم در تبليغ احکام الهي، هيچگونه دخالتي
در وجوب امتثال ندارد، زيرا بعد از آنکه عقل، ادراک کرد که خدايتعالي به ترک فلان
علم راضي نيست و وجوب اطاعت براي او معلوم شود، نيازي به وساطت تبليغ در مقام
امتثال ندارد.

مدخليت
وساطت تبليغ در وجوب امتثال از روايات، استفاده نمي‌گردد، بلکه هدف اينگونه اخبار
جلوگيري از استبداد در احکام شرعيه به عقول ناقص است که در آن زمان متعارف بوده که
به قياسات واستحسانات عمل مي‌کردند و مراجعه به ائمه معصومين عليهم‌السلام
نمينمودند، بلکه با ائم اطهار صلوات الله عليهم به مقابله برمي‌خواستند، وگرنه حکم
عقلي قطعي مخالف با دليل نقلي بگونه‌اي که قابل جمع نباشند، ناردالوجود بلکه موردي
براي ان شناخته نشده، و از اين رو وجهه اهتمام اين همه اخبار را نمي‌توان، مربوط
به امري نادرالوجود يا غير موجود دانست.

واما
نفي اجر و ثواب بر تصدق به جميع مال، محمول است بر تصدقهاي غيرمقبول يعني تصدقهائي
که به انگيزه‌هاي غيرمشروع انجام گرفته است.

و
ثانيا مي‌پذيريم که وساطت تبليغ در وجوب امتثال مدخليت دارد و در اين فرض مي‌گوئيم:
هنگامي که ما اجمالا مي‌دانيم، حکم فلان واقعه که مبتلا به عموم است، يقينا از جانب
حجت الهي صادر گرديده، خصوصا با ملاحظه قول رسول‌«ص» در حجة الوداع: «هيچ چيزي
نيست که شما را به بهشت نزديک و از اتش دورتان کند مگر آنکه شما را به انجام آن
امر کردم، و هيچ چيزي نيست که شما را به آتش نزديک و از بهشت دورتان کند مگر آنکه
شما را از آن نهي کردم» (وسائل الشيعه- ج 6 ص 27)

در
اين صورت، حکمي را که مستقلا بواسطه عقل، يا با ضميمه مقدمه عقليه درک مي‌کنيم،
جازم هستيم که آنچه را ما از طريق  عقل کشف
کرده‌ايم، از معصوم(ع) صادر گرديده،و نتيجتا اطاعت و امتثال بواسطه حجت الهي مي‌باشد.

بلي
مقتضاي انصاف اين است که اعتماد به عقل در پي‌جوئي از مناطات احکام،‌موجب وقوع در
ورطه خطا و اشتباه است که مدلول روايات بسياري بمضمون: «ان دين الله لايصاب
بالعقول» و «انه لا شيء ابعد عن دين الله من عقول الناس» مي‌باشد … (تنبيه ثاني
از تنبيهات مبحث قطع فرائد الشيخ الاعظم قده).

اين
بود گزيده انظار اخباريين ما که از برگزيدگان اين طائفه نقل کرديم، و پاسخ حضرت
شيخ اعظم تالي معصوم علما وعملا به شبهات آنان را ملاحظه فرموديد، اين احکام
نوراني اسلام که ضامن قيام مردمان به قسط و عدالت تا روز قيامت است، در طول تاريخ
گرفتار اهل تفريط بوده که بازتاب آن، پديد آمدن اهل افراط است.

طائفه
ظاهريه در حوزه اهل سنت بهمنزله اخباريين درحوزه شيعه اماميه هستند، مؤسس اين ذهب،
ابوسليمان داودبن علي اصفهاني است، در ترجم وي در طبقات الفقهاء ابواسحاق شيرازي
آمده:

«داودبن
علي در سال 202 وفات يافته است، او علم را از اسحق بن راهويه و ابوثور فرا گرفته،
داود مردي زادهد و قانع بوده، مي‌گويند در محضر تدريس او چهار صد نفر صاحب طيلسان
سبز حاضر مي شدند، واو از متعصبان نسبت به مذهب شافعي بود و درباره فضائل شافعي دو
کتاب تأليف کرده است، و رياست علم در بغداد بدو منتهي شد و اصل وي از اصفهان و
مولدش در کوفه بوده است.» (ص 76)

داود
بدين سبب مشهور به ظاهري گرديد، و پيروانش را ظاهريين مي گويند، چون به ظواهر کتاب
و نصوص، تمسک مي‌نمود، و قياس و رأي و استحسان و تعليل احکام را به مصالح و مفاسد،
باطل مي‌دانست.

در
حقيقت، مذهب ظاهري، ردالفعل و بازتابي بوده در مقابل اصحاب قياس که در قرن دوم
هجرت آنچنان اوج داشت که حتي در استنباط به شمار مي‌آمد، و اصول سه‌گانه ديگر
عبارت بودند: از کتاب و نست و اجماع، وب عضي قياس را براجماع مقدم مي‌داشتند، و
گروهي افراط کرده، حديث مخالف با قياس را رد مي‌نمودند، و با قياس، آيات قرآني را
تأويل و تحريف مي‌کردند، که طبعا چنين افراطي مستلزم رد الفعل و بازتاب بوده است.

در
چنين جوي، داود بن علي امام ظاهريين مذهب خويش را در بغداد منتشر ساخت، و به مصاف
با اهل قياس و رأي، برخاست، و بين اصحاب مذهب وي، و مذاهب حنفيه و مالکيه و
شافعيه، معرکه آتشين افروخته شد، و جماعيت از علما خصوصا از حنابله،از مسلک ظاهري
حمايت کردند، مانند شوکاني و ابن تيميه.

همه
اينها در مشرق زمين بود، و اما در مغرب مذهب ظاهري طرفدار چنداني نداشت، تا‌آنکه
ابومحمد علي بن احمد معروف به «ابن حزم» اندلسي «384- 457» پديد آمد، اندلس و مغرب
زمين را به فقه ظاهريين مملو کرد، و در اين راه صعب العبور رنجهائي را تحمل کردند.

باري
اين مذهب نيز همانند مذهب اخباريين ما، جامد و غيرقابل انبساط بوده است و از حل
مسائلي که در عصر وحي مطرح نبوده ناتواني و عجز داشت، و ناگزير منزوي گرديد، بگونه‌ايکه
ابن خلدون مي‌‌گويد:

«امروز
به سبب نابودي پيشوايان طائفه ظاهريه، و مخالفت اکثربا پيروان آنها، عقائدشان تنها
در کتابهاي جلد شده باقي مانده و گاهي برخي که به تکلف خود را به آنها منتسب مي
سازند، در اين کتب، به تحقيق مي پردازند و در پايان، سود چنداني عايدشان نمي‌گردد
…» (مقدمه ابن خلدون- طبع لبنان ص 806 )

 



[1] – در مقدمه عاشره که اعتماد به عقل را از رؤسا مذهب
مانند سيد مرتضي و محقق بزرگ عليهما الرحمه نقل مي کند مي‌گويد: نديدم کسي به اين
مذهب طعن زده باشد مگر سيد نعمت الله جزائري در کتاب انوار نعمانيه که اداء حق
نموده و گفته: اکثر اصحاب ما پيروي از مخالفين ما که اهل رأي و قياسند کرده‌اند و
همچنين از طبيعيين و فلاسفه و آنهائي که بر استدلالهاي عقلي اعتماد دارند، متابعت
نموده اند، چه آنان، آنچه را که پيمبران آورده‌اند و طبق عقولشان نبوده طرح و ناديده
گرفته‌اند، و حتي نقل شده که عيسي (علي نبينا و آله و عليه‌السلام) هنگامي که
افلاطون را بر شريعت خويش دعوت فرمودند او جواب گفت که جناب عيسي فرستاده
خدايتعالي بر ضعفاء‌عقول است و اما من و امثال من در معارف، نيازي به ارسال انبياء
نداريم (افلاطون در سنه 427 قبل از ميلاد مسيح در آتن متولد شده اين نقل افترائي
است بر آن حکيم رباني) در حدائق بعد از نقل کلام سيد جزائري که مخلوط به ا
فتراءهائي است، مي گويد: در اين مقال يعني پرخاش به اصحاب براهين، امام رازي بر
سيد مذکور سبقت دارد، سپس کلام امام المشککين را ذکر مي کند که معلوم مي‌شود آقاي
رازي معناي «آن» را درک نکرده اند. (ج 1 ص 129- 125)