ريشه‌هاي تحريف امامت

مباني
رهبري در اسلام

ريشه‌هاي
تحريف امامت

حجة
الاسلام والمسلمين محمدي ري‌شهري

در
قسمت هفدهم از اين سلسله مقالات، پس از تبيين تحريف مستقيم و غيرمستقيم اصل امامت
در تاريخ شيعه به وسيله جمعي از مدعيان تشيع، به ريشه‌هاي تحريف رسيديم و در ريشه‌يابي
تحريف به احاديثي رسيديم که ظاهرا با فلسفه اعتقاد به امامت منافات دارند و اينک
ادامه بحث:

اين
روايات بحسب ظاهر تأکيد مي‌کنند که هرگونه تلاش براي مبارزه با حکومتهاي جور و
تشکيل حکومت اسلامي در عصر غيبت ولي عصر(عج) باطل و بي‌ثمر و تلاش کننده مذموم و
محکوم است، مردم هيچ وظيفه‌اي براي تشکيل حکومت الهي ندارند. تنها وظيفه آنها پيش
گرفتن سياست صبر و انتظار و فرو رفتن در لاک تقيه و هرکس قبل از قيام قائم عليه‌السلام
از اين لاک بيرون آيد از دائرة تشيع و اعتقاد به اصل امامت بيرون آمده و حداکثر
وظيفه‌اي که مردم در عصر غيبت دارند- آن گونه که در احاديثي ديگر آمده- دعا براي
ظهور امام زمان‌(ع) است و ديگر هيچ!

به
عبارت ديگر در عصر غيبت ولي عصر ارواحنا فداه مسلمين موظفند با هر جنايتکاري که
زمام امت اسلام را به دست گرفت بسازند و با او مخالفت نکنند يعني دست همان نتيجه‌اي
که احاديث مجعول مربوط به تفکيک امامت داشت! تنها تفاوت اين است که آن احاديث
صريحا و براي هميشه مردم را به سازش با رهبران جائر دعوت مي‌کرد و اين احاديث با
توجيه بي ثمربودن مبارزه، براي مدتي نامعلوم مدرم را به عدم مخالفت با ستمگران مي‌خوانند
ولي هر دو دسته در دلالت بر مکلف نبودن مردم به تشکيل حکومت اسلامي تفاوتي ندارند.

مجعول
بودن احاديثي که دلالت بر تفکيک امامت از اسلام دارند بقدر واضح است که نيازي به
توضيح ندارد و تنها آشنا شدن با مضمون آنها- براي کسي که با قرآن و مباني اسلام
اجمالا آشنا است- براي اثبات ساختگي بودنشان کافي است ولي مجعول بودن احاديثي که
براي تحريف امامت مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرند تا اين حد روشن نيست بلکه مي‌توان
گفت بخشي از آنها قطع مجعول نيست.

بررسي
تفصيل صحت و سقم اين احاديث و نيز بيان مقصود واقعي از آنها با در نظر گرفتن ساير
متون اسلامي از حوصله اين مقاله خارج است لکن به طور اجمال با در نظر گرفتن نکات
ذيل مي‌توان به تحريف گران پاسخ داد:

1-    اکثر احاديثي که قابل بهره‌برداري براي
تحريف است از نظر سند مخدوش است و صدور آن از امامان معصوم‌(ع) قطعي نيست.[1]

2-    بسياري از اين احاديث بلکه همه آنها
وقتي در کنار ساير احاديثي که در زمينه قيام عليه حکومتهاي جور قبل از قيام
قائم(ع) مورد بررسي قرار گيرند، معلوم مي‌شود مقصود تخطئه مطلق قيام قبل از ظهور
آن حضرت نيست بلکه مقصود قيام‌هايي که با انگيزه‌هاي نفساني صورت مي‌گيرد مثل
بسياري از قيام‌هايي که در عصر امامان صورت گرفت.

مثلا
وقتي آن حديث که تصريح مي‌کرد «هر پرچمي که قبل از قيام قائم برافراشته شود
پرچمدارش طاغوت است» در کنار احاديثي قرار داده شود که قيام زيد را مورد تأييد
قرار مي‌دهند معلوم مي‌شود که مقصود همان است که در حديث مشابه آن از امام باقر(ع)
روايت شده است، متن حديث اين است:

«وانه
ليس من أحد يدعو الي أن يخرج الدجان إلا سيجد من بيايعه، و من رفع راية ضلالة
فصاحبها طاغوت»[2]

قبل
از خروج دجال هيچ کس مردم را به قيام نمي‌خواند مگر اين که عده‌اي را پيدا مي‌کند
که با او بيعت کنند و کسي که پرچم ضلالتي را برافرازد، پرچمدا آن طاغوت است.

همان
طور که ملاحظه مي‌شود در اين روايت، پرچم طاغوتي مقيد شده به پرچم ظلالت و اين
قرينه مي‌تواند باشد بر آن، در حديث قبلي نيز مقصود چيزي جز هشدار به مردم درباره
قيام‌هايي که با انگيزه جاه طلبي صورت مي‌گيرد نيست.

3-    فرض مي‌کنيم همه رواياتي که درباره
محکوم کردن قيام براي تشکيل حکومت اسلامي قبل از قيام حضرت قائم‌(ع) وارد شده است
از نظر سند صحيح‌ و از نظر دلالت بر اين معنا بي‌اشکال است در اين صورت به دليل
مخالفت مدلول آنها با حکم بديهي وقطعي عقل، قرآن کريم، سيره انبياء و امامان(ع) و
نيز احاديثي که برخي از قيام‌هاي پيش از قيام جهاني حضت مهدي روحي له الفداء را
تأييد کرده‌اند، نمي‌تواند در مسأله‌اي مانند رهبري و تشکيل حکومت الهي که مهمترين
مسايل اسلامي است ملاک عمل باشند:

مبارزه
با ظلم از واجبات عقلي است

يکي
از بديهيات عقل، قبح ظلم و حسن عدل است و بر اين اساس مبارزه با ظلم و ظالم و
زمينه‌سازي براي اجراء عدالت در جامعه از واجبات بديهي و قطعي عقل مي‌باشد،
بنابراين هيچ دليلي نمي‌تواند به طور دائم يا موقت صبر بر ظلم و يا سازش با ظلم را
تجويز نمايد.

پيامبر
اسلام درباره مردود بودن احاديثي که مطلبي بر خلاف نظر صريح و روشن عقل به جامعه
القاء مي‌کنند چنين مي‌فرمايد:

«اذا
سمعتم الحديث عني تعرفه قلوبکم و تلين له أشعارکم و أبشارکم و ترون أنه منکم قريب
فأنا اولاکم به و إذا سمعتم الحديث عني تتکره قلوبکم و تنفر منه أشعارکم و أبشارکم
و ترون أنه بعيد منکم فأنا أبعدکم منه»[3].

وقتي
حديثي از من شنيديد که با دل شما آشنا است و با همه وجود نسبت به آن احساس پذيرش و
آرامش مي‌کنيد و مضمون آن را به عقل و منطق نزديک مي‌بينيد بدانيد که من
سزاوارترين شما که آن سخن را گفته باشم. و اگر به عکس سخني از من به گوش شما رسيد
که با روح شما ناآشنا است و با همه وجود نسبت به آن احساس نفرت مي‌کنيد و آن را
دور از منطق و عقل مي‌بينيد، بدانيد که صدور چنين سخني از من بعيدتر از صدور آن از
شما است.

رد
روايتي ديگر آن حضرت در اين رابطه چنين فرموده است:

«ماورد
عليکم من حديث ال محمد صلوات الله عليهم فلانت له قلوبکم و عرفتموه فاقبلوه وما
اشمأزت قلوبکم و انکرتموه فردوه الي الله والي الرسول والي العالم من آل محمد(ص)».[4]

از
احاديث خاندان رسالت آنچه دل شما گواهي به صحت آن مي‌دهد و احساس آشنايي آن داريد
را بپذيريد، و آنچه دل شما از آن مي‌رمد و عقل شما آن را انکار مي‌کند را به خدا و
رسول و دانشمند از خاندان رسالت ارجاع دهيد.

آنچه
در اين دو حديث- که اولي از طريق اهل سنت و دومي از طريق شيعه از پيامبر اسلام‌(ص)
روايت شده است- آمده، چيزي جز ارشاد به حکم بديهي و قطعي عقل نيست. به عبارت ديگر:
اگر اين احاديث هم نباشد عقل در برخورد با روايات نامعقلو همين قضاوت را دارد که
نمي‌توانند ملاک عمل باشند.

نکته‌اي
که قابل توجه است اين است که حديث اول تأکيد مي‌کند مطالبي که عقل بطلان آن را به
روشني درک مي‌کند، اصولا نمي‌تواند سخن پيامبر باشد، ولي حديث دوم ضمن تأييد عدم
جواز عمل طبق اين گونه احاديث، توضيح مي‌دهد که ممکن است در برخي از موارد، شنونده
مقصود واقعي حديث را درک کند و لذا آن را نامعقول پندارد، بنابراين نمي‌توان گفت
که هر حديث را هر کس نامعقول پنداشت مردود است بلکه براي فهم مقصود واقعي حديث
بايد به اهلش مراجعه کرد.

تعارض
با قرآن

قرآن
کريم همه اهداف و سياستها و برنامه‌هاي خود را در يک آيه خلاصه کرده و آن آيه اين
است:

«يا
ايها الناس قد جاء کم الحق من ربکم»[5]

هان
اي مردم ازجانب پروردگارتان، حق براي شما آمد.

بديهي
است که مردم در صورتي مي‌توانند به اين نداي قرآن به طور اصولي پاسخ مثبت دهند که
با باطل و ظلم مبارزه و براي تشکيل حکومت حق و عدل قيام کنند.

بنابراين،
احاديثي که مردم را به صبر و سکوت و سازش با ظالمين ولو به طور موقت دعوت کنند، به
دليل تعارش با قرآن نمي‌توانند ملاک عمل باشند.

پيامب
اسلام و امامان معصوم‌(ع) مکرر توصيه کرده‌اند که براي شناخت صحت واعتبار حديث
بايد آن را بر قرآن عرضه کرد و اگر سخني از انها نقل شد که مخالف قران است فاقد
اعتبار است.

پيامبر
اسلام‌(ص) مي‌فرمود:

«ماجاء
کم عني يوافق القرآن فأنا قلته و ماجاء کم عني لايوافق القرآن فلم أقله»[6]

آنچه
از من براي شما روايت شد که موافق قرآن است من گفته‌ام، و آنچه که موافق قران نيست
گفته من نيز نيست.

امام
صادق‌(ع) مي‌فرمود:

«مالم
يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف»[7]

هر
حديثي که مخالف قرآن باشد دروغ است.

تعارض
با سيره امامان

يکي
از معيارهاي قابل اعتماد و دقيق در زمينه شناخت احاديث مجعول و مفاهيم تحريف شده
اسلامي، سيره عملي پيامبر اسلام و امامان معصوم است. بدين معنا که اگر سخني از
پيامبر و يا امام نقل شد ويا به گونه اي تفسير گرديد که با عمل او تعارض دارد،
قطعا آن سخن مجعول و آن تفسير، تحريف است.

مطلعه
زندگي امامان معصوم نشان مي‌دهدکه آنها کمترين نرمشي از خود در برابر حکومتهاي
باطل نشان نداند بلکه با همه وجود در برابر ائمه جورايستادند و از هر فرصت براي
درهم شکستن توان آنها و تشکيل حکومت اسلامي تلاش کردند ولي به دليل مساعد نبودن شرايط
جامعه، تلاشهاي آنان براي حاکميت عدالت به ثمر نرسيد.

شگفت
اينجا است که بخشي از احاديثي که مردم را دعوت به صبر و سکوت مي‌کنند از امام علي‌(ع)
روايت شده[8]!
در صورتي که هر کس کمترين آشنايي با تاريخ زندگي اين امام بزرگ داشته باشد، مي‌داند
که او آنچه مي‌توانست براي درهم کوبيدن قدرتهاي باطل و تشکيل حکوم حق انجام داد.
با اين که مي‌دانست در شرايط آن روز تلاشهاي او به نتيجه نهايي نخواهد رسيد.

سدابن
طاووس روايت کرده که روزي امام در جمع اصحاب بود که ناگاه فرياد هياهوي مردم در
فضا طنين افکند.

امام
پرسيد: چه خبر است؟

گفتند:
آقا بشارت! معاويه هلاک شد!

خبر
مهمي بود، دشمن شماره يک اسلام و امام و حکومت اسلامي از بين رفته، حتي شايعه آن
کافي بود که بطور طبيعي هر شنونده را ذوق زده کند ولي با کمال تعجب کمترين اظهار
خرسندي در چهره امام مشاهده نشد و بر عکس ديدند با کمال آرامش اين کلمات تلخ بر
زبان او جاري شد و فرمود:

«کلا!
والذي نفسي بيده لايموت حتي يجتمع هذا الامر في يده».

چنين
نيست! اين خبر شايعه‌اي بيش نيست، او نخواهد مرد تا اين حکومت را قبضه کند!!

اين
پيشگوئي پس از آن شايعه شعف‌انگيز، آبي سرد بر آتش اميد مردمي ريخت که سالها در
کنار امام به عشق پيروزي مي‌جنگيدند، ديگر مجالي براي گفتگو نبود فقط مسأله مهم
براي هر کس که اين سخن را مي‌شنيد اين بود که چگونه کسي که مي‌داند تلاشهاي او در
يک جنگ خونين و خطرناک بي ثمر است و بالاخره دشمن غلبه خواهد کرد، همه توان خود را
براي پيکار به کار گرفته و مردم را به نبرد با معاويه وا مي‌دارد!

بالآخره
يکي از آن جمع اين ايراد را مطرح کرد و گفت: شما که مي‌دانيد معاويه عاقبت پيروز
مي‌وشد و حکومت را مي‌گيرد بنابراين چرا با او مي‌جنگيد؟

امام
در پاسخ، سخني نفرمود و درسي جاويد براي همه پيروان واقعي اسلام ناب بيان کرد. متن
گفته امام اين است.

«بلي،
عذرا فيما بيني و بين الله عزوجل»

آري،
تا بين خود و خداوند عزوجل معذور باشم!

يعني
اين که من مي‌دانم بالاخره معاوية حکومت را خواهد گرفت موجب نمي‌شود تکليف مبارزه
با ظالم ساقط شود، نه. تا وقتي که مردم از من اطاعت مي‌کنند و توان مبارزه دارم،
تکليف اين است که با ظالم بجنگم تا در پيشگاه حضرت حق معذور باشم که به وظيفه خود
عمل کرده‌ام.

و
بر اين مبنا بود که امام عليه‌السلام تا آخرين لحظات زندگي مبارزه را ادامه داد.

و
بر اين مبنا بود که امام(ع) تا آخرين لحظات زندگي مبارزه را ادامه داد.

ابن
ابي الحديد مي‌نويسد:

«امام
تازه از جنگ با خوارج «مارقين» فارغ شده بود که در «نهروان» ايستاد و شروع به
سخنراني کرد، در اين خطبه پس از حمد و ثناي حضرت حق فرمود:

«اما
بعد، خداوند در برخورد با خوارج خوب شما را ياري کرد، اکنون لازم است بدون تأخير و
در اسرع وقت آماده حرکت به سوي دشمنان خود از اهل شام باشيد!»

سپاهيان
امام با شنيدن اين سخن از جاي برخاستند و خطاب به آنحضرت گفتند:

«يا
اميرالمؤمنين تيرهاي ما تمام شده، شمشيرها کند گرديده، نيزه‌ها فرسوده گرديده[9]
ما را به شهر خود بازگردان تا کاملا آماده شويم، اميدورايم در بازگشت به اندازه‌اي
که از ما هلا ک شده اميرالمؤمنين به تعداد سپاهيان بيفزايد تا براي برخورد با دشمن
نيرومندتر شويم».

امام
در پاسخ آنها آيه کريمه 21 از سوره مائده که حکايت از اصرار حضرت موسي‌(ع) به قوم
خود در رابطه با جنگ با دشمن حق و تصرف ارض مقدسه داشت و آنها زيربار نمي‌رفتند.
را قرائت فرمود:

«يا
قوم ادخلوا الأرض المقدسة التي کتب الله لکم ولاترتدوا علي أدبارکم فتنقلبوا
خاسرين».

اي
قوم من وارد سرزمين مقدسي شويد که تصرف آن را خداوند براي شما مقرر فرموده و به
عقب باز نگرديد (عقب‌نشيني نکنيد) که زيان خواهيد کرد.

باز
هم بهانه جويي ادامه دادند و گفتند:

«هوا
خيلي سرد است، اجازه بدهيد هوا کمي گرم‌تر شود».

امام
فرمود:

«آنها
هم مانند شما احساس سرما مي‌کنند!»

بالاخره
باز هم بهانه‌جويي کردند و از پذيرفتن فرمان امام سرباز زدند، امام در اين جا
ناراحت شد و فرمود:

«اف
بر شما مردم! اين سنتي است که در تاريخ جريان يافته». سپس اين آيه که حاکي از پاسخ
منفي قوم موسي به دعوت او در حرکت به سوي ارض مقدسه است، را تلاوت فرمود:

«قالوا
يا موسي إن فيها قوما جبارين و أنا لن ندخلها حتي يخرجوا منها فإن يخرجوا منها
فإنا داخلون». (مائده 22)

گفتند:
اي موسي در آن سرزمين قومي ستمگر هستند و تا آنها از آن جا خارج نشوند هرگز وارد
در آن نخواهيم شد، بنابراين ورود ما متوقف بر خروج آنها است!

بالاخره
عده‌اي واسطه شدند که امام را قانع کنند از اين تصميم باز گردد و گفتند: «مجروحين
جنگ بسيارند اجازه بدهيد به کوفه باز گرديم چند روزي در کوفه توقف به فرمايئد بعد
به سوي شام حرکت کنيد خداوند آنچه خير است براي شما پيش بياورد»!

امام
با مشاهده اين وضع بر خلاف ميل باطني خود به کوفه بازگشت.[10]

پس
از بازگشت به کوفه با اين که روزهاي واپسين عمر خويش را پشت سر مي‌گذاشت و مکرر از
شهادت قريب الوقوع خود خبر مي‌داد، اصرار عجيبي در تحريک مسلمانان براي جنگ با
معاويه داشت و مي‌فرمود پس از من با هر امامي عليه معاويه بجنگيد و بالأخره قريب
يکهفته قبل از شهادتش با سخنراني آتشين و مهيجي سپاه خود را آماده جهاد کرد، از
جمله کساني را که در اين بسيج عمومي به فرماندهي منصوب نمود فرزندش امام حسين‌(ع)
و قيس بن سعد و ابوايوب انصاري بودند که هر يک براي فرماندهي ده هزار نفر تعيين
شده بودند، بدين ترتيب امام تصميم داشت به صفين بازگردد که قبل از پايان هفته توسط
ابن ملجم ترور شد.[11]

باري،
نه تنها امام علي‌(ع) نهايت تلاش خود را براي مبارزه با ظالمين و غاصبين حکومت حق
و عدل به کار گرفت و انتظار حکومت جهاني اسلامي کمترين ترديدي در اين راه براي او
ايجاد نکرد، که امامان پس از او نيز همين سيره را عملا تعقيب کردند و بهترين سند
براي اثبات اين مدعا اين است که هم آنها به دست زمامداران فاسد معاصر خود شهيد
شدند.[12]

بديهي
است اگر آنها کاري به کار حکومت نداشتند و متعرض مستکبرين حاکم نمي‌شدند دليلي
نداشت که سرنوشت همه آنها شهادت باشد، بلکه با عنايت به اينکه تظاهر به اسلام،
اصلي‌ترين پايه‌هاي حکومت جباران حاکم بر مسلمين بود و کشتن فرزندان پيامبر اسلام
بالاترين ضربه را بر حاکميت آنان وارد مي‌ساخت، قطعا مرتکب اين خطا مي‌شدند. ادامه
دارد

 



[1] – فروع کافي- ج 8 ص 296