ولادت و
شهات امام هادي عليه السلام
19 دي ماه
امسال مصادف است با سوم رجب که روز وفات امام هادي (ع) است چنانکه 21 دي ماه مصادف
است با پنجم رجب که به قولي، ولادت آن امام همام در اين روز بوده است. امام علي
بن محمد الهادي(ع) يازدهمين پيشواي
شيعيان در نيمه ماه ذي حجه يا پنجم رجب از سال 212 يا 214 هجري قمري در مدينه
منوره متولد شد و در روز سوم ماه رجب از سال 254 هجري قمري در سامرا در حکومت
معتمد، مسموم شده و به شهادت رسيد.
القاب
مبارکش: نجيب، مرتضي، هادي،نقي، عالم، فقيه، امين، مؤتمن، طيب، عسکري و ناصح است.
کنيهاش ابوالحسن و به آن حضرت ابوالحسن الثالث نيز ميگويند شش سال و پنج ماه از
عمر مبارکش گذشته بود که پدرش حضرت امام جواد(ع) به شهادت رسيد و در آن سن کودکي،
امامت مسلمين به آن حضرت منتقل شد.
نکتهاي
قابل تذکر
نکتهاي که
در مورد ولادت آن حضرت هست اين استکه معمولا مردم جسم تولدش را در ايران، در نيمه
ماه ذوالحجه ميگيرند و شايد پنجم رجب، کمتر در ايران به عنوان ولادت مرسوم باشد
ولي بسياري از مورخين، ولادت را در پنجم رجب، ارجح ميدانند از جمله، صاحب کشف
الغمه از محمد بن طلحه نقل ميکند که گفت: «ولادت امام هادي (ع) در ماه رجب در سال
دويست و چهارده هجري بوده است. مادرش سمانه مغربيه است که او را «ام ولد» مينامند.
نامش علي والقابش،ناصح، متوکل، مفتاح، نقي، مرتضي و مشهورترينش «متوکل» است که آن
را پنهان ميکرد و به اصحابش سفارش ميکرد، از آن لقب بگذرند زيرا در آن وقت،لقب
خليفه عباسي «متوکل» بود».
صاحب مناقب
آل ابي طالب از ابن عياش نقل ميکند که وي فقط، همين تاريخ را صحيح دانسته و تاريخ
نيمه ذي حجه را، حتي به عنوان احتمال ذکر نکرده است.
ابن الخشاب
نيز ميگويد: «ابوالحسن العسکري، علي بن محمد در ماه رجب از سال 214 هجري به دنيا
آمد و شش سال و پنج ماه همراه با پدر زيست …»
در مصباح
کفعمي (ره) آمده است: «ابن عياش ميگويد: توسط شيخ کبير ابوالقاسم (حسين بن روح،
نايب خاص حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه)به من اين دعارسيده است:
«اللهم اني
أسالک بالمولودين في رجب محمد بن علي الثاني وابنه علي بن محمد المنتجب و أتقرب
بهما اليک خير القرب».
خداوندا، تو
را بحق دو مولود در ماه رجب محمد بن علي (امام جواد) و فرزندش علي بن محمد، آن
امام برگزيده ميخوانم و بواسطه آن دو، به تو نزديک ميشوم و تقرب ميجويم».
(وقتي اين
دعا در مفاتيح الجنان و در بحارالانوار نيز ذکر شده است، که خود دليل واضحي بر
ولادت آن حضرت در ماه رجب است).
بهرحال،
کفعمي در مصباح ادامه ميدهد: «ابن عياش ياد آور شده است که ولادت ابوالحسن الثاني
(امام دهم (ع)) در روز دوم رجب يا پنجم رجب بوده است. و ميگويد: ابراهيم بن هاشم
قمي گفته است: ابوالحسن عسکري(امام هادي) عليهالسلام در روز سهشنبه، سيزدهم ماه
رجب از سال 214 هجري، به دنيا آمده است.»
در کافي نيز
ثقة الاسلام کلني قدس سره ضمن اينکه، ولادت آن حضرت را در ماه ذي حجه نقل ميکند،
يادآور ميشود که، طبق روايتي، آن حضرت در ماه رجب به دنيا آمده است.
از اين روي،جا
دارد، روز پنجم ماه رجب را در ايران اسلامي، به عنوان يکي از خجستهترين و
مبارکترين روزهاي سال، ولادت با سعادت امام دهم حضرت الهادي سلام الله عليه و علي
آبائه و ابنائه الطاهرين،جشن بگيرند، و يک روز مبارک ديگر بر روزهاي مبارک و خجستهماه
رجب افزوده شود، و چه بهتر که دو روز از سال، به ياد اين امام مظلوم در ميان
شيعيان جهان بويژه در کشور امام زمان جش مولود گرفته شود.
علت آمدن به
سامرا
در دوران
حکومت متوکل،خليفه غاصب عباسي که ستمگريها و ظلمهايش روي بني اميه را سفيد کرده
بود نمايندهاش در مدينه شخصي به نام عبدالله بن محمد بود که از دشمنان ديرينه اهل
بيت به شمار ميآمد وي که مسئول امور جنگي و امام جمعه حکومتي در مدينه منوره بود،
پس از اينکه ملاحظه کرد، پيروان و شيعيان اهل بيت، گرداگرد وجود مبارک امام هادي
ميچرخند و از محضر مبارکش بهره ميبرند،از اين اظهار ارادت و محبت مردم به امام،
سخت برآشفته،نامهاي به متوکل نوشت و خطر وجود حضرت را بدور از دستگاه حکومتي
گوشزد کرد و اعلام داشت که امکان انقلاب و کودتا در مدينه،توسط پيروان حضرت ميرود.
امام هادي
که از متن نامه آن شخص خبردار شد، نامهاي به متوکل نوشت و مطالب آن سعايت کننده
را تکذيب کرد. ولي بهرحال متوکل، براي اينکه احتياط را از دست ندهد و از خطر
احتمالي رهائي يابد،با زبان چرب و نرمي نامهاي را براي حضرت فرستاد، و از او
خواست که به سامرا بيايد.
در اين نامه
که ابراهيم بن عباس، کاتب متوکل، ان را در ماه جمادي الثاني سال 243 نوشته، چنين
آمده است:
«اميرالمؤمنين(!)
عارف به قدر و منزلت شما است و خويشاوندي شما را کاملا مراعات کرده و حق خوشي و
قرابت را ميخواهد ادا کند،و ميل دارد که اوضاع شما و اهل بيتتان بهتر گردد و در
ميان مردم عزيزتر و ارجمندتر شويد و در امن وامان بگذرانيد! و او از اين کار، تنها
رضايت پروردگارش را در نظر دارد و اميدوار است آنچه در مورد شما بر او واجب و فرض
گشته، انجام دهد!!
و بدينسان
اميرالمؤمنين (!) عبدالله بن محممد را از ولايت مدينه پيامبر«ص» عزل کرده و کنار
ميگذارد، زيرا شما در نامهتان مرقوم فرموده بوديد که او نسبت به شما جسارت کرده
و حقتان را ادا ننموده است و خود خليفه به مقام و مرتبت شما واقف و بيگناهي شما
را از آنچه او در نامهاش نوشته، به يقين معتقد است. و لذا خليفه، محمد بن فضل را
جايگزين او کرده و دستور به وي داده است که شما را گرامي بدارد و کاملا احترام
وتقدير نمايد و نظرهاي شما را محترم بشمارد که در اين صورت هم به خدا تقرب جسته و
هم اميرالمؤمنين(!) را خرسند نموده است!! و همانا اميرالمؤمنين(!) به شما علاقه
زيادي دارد و مشتاق ديدار شما و نگريستن به سيماي شما است. پس اگر شما هم تمايل به
زيارت متقابل او داريد، با اطمينان خاطر و آرامش کامل،اهل بيت و خدم و حشم خود را
آماده سفر سازيد تا طبق دلخواهتان (!!) به سوي او مسافرت کنيد و اگر اجازه دهيد
يحيي بن هرثمه، نماينده اميرالمؤمنين (!) و همراهانش از سربازان را در خدمتتان
اعزام ميکنيم تا همراه و همگام با شما حرکت کنند و گوش به فرمانتان باشند.
پس استخاره
بفرمائيد و بزودي به سوي اميرالمؤمنين (!) بشتابيد زيرا هي يک از برادران خليفه و
فرزندان و اهل بيت و نزديکانش، قرب و منزلتي که شما نزد او داريد، ندارند و او به
هيچ يک از آنها، بيش از شما، لطف و محبت ندارد!! والسلام عليکم …»
اين نامه که
به حضرت رسيد، چارهاي جز اجابت نداشت، لذا آماده اين سفر اجباري شد و همراه با
يحيي بن هرثمه حرکت کرد تا به سامرا رسيد. روزي که حضرت به سامرا رسيد، متوکل براي
اينکه به حضرت کاملا اهانت کرده باشد،خود را از وي مخفي کرده و دستور داد آن
بزرگوار را در محله گدايان جاي دهند. و پس از آن، حضرت را در منزلي که کاملا تحت
نظر بود و سپاهيانش آن را احاطه ميکردند (و لذا آن محله را «عسگر» مينامند) جاي
داد.
سبط ابن
الجوزي که از بزرگان علماي اهل سنت است در تذکرة اوليا مينويسد:
علماي رجال
گفتهاند: علت اينکه متوکل، امام هادي را به سامرا منتقل کرداين بود که متوکل نسبت
به علي و ذريهاش دشمني ديرينهاي داشت، و چون آگاه شد که علي الهادي در مدينه
مورد احترام و تقدير فراوان مردم است و مردم به او تمايل زيادي نشان ميدهند،
بسيار وحشت کرد، لذا يحي بن هرثمه را طلبيد و به او گفت: به مدينه برو و از وضعيت
او کاملا تحقيق و جستجو کن و او را به اينجا بياور.
يحيي ميگويد:
به مدينه رفتم. اه مدينه که متوجه شدند، براي چه به آنجا رفتهام، همه يکصدا فرياد
ميزدند که حضرت را رها کنم،زيرا ميترسيدند به او آسيبي برسد. اينقدر ضجه و ناله
مردم بلند شده بود که مدينه را به لرزه درآورد، زيا حضرت علي(امام هادي) به مردم
بسيار علاقه داشت و به آنها احسان ميکرد و مجلس و محفلش در مسجد بود و هيچ ميل و
علاقهاي به دنيا نداشت.
يحيي ادامه
ميدهد: من تلاش فراوان کردم که مردم را آرام نمايم تا آنجا که براي آنها سوگند
ياد کردم که من هرگز مأموريت نيافتهام که به او آسيب برسانم و هيچ ناراحت و
نگرانش نباشيد. سپس به منزلش رفتم و آن را کاملا بازرسي نمودم، جز کتابهاي علمي و
قرآن و کتابهاي دعا چيزي نيافتم، لذا او در نظرم بزرگ جلوه کرد وبا او خوشرفتاري
نمودم.
هنگامي که
به بغداد رسيدم، والي بغداد که آن روز اسحاق بن ابراهيم طاهري بود، به من گفت:
«يحيي! مواظب باش. اين مرد، فرزند پاک رسول خدا است، و تو متوکل را خوب ميشناسي
که چه آدم خشن و خونخواري است، پس اگر کوچکترين بدگوئي يا سعايتي در مورد حضرت
کردي، قطعا او را به قتل ميرساند و آنگاه پيامبر، در روز قيامت، خصمت خواهد بود.
به او پاسخ دادم: به خدا قسم، جز خير و خوبي از اين مرد بزرگ نديدهام.
وقتي به
سامرا رسيدم،بر متوکل وارد شدم و از نيکوئي اخلاق و معاشرت و بزرگواري و ورع و
زهد حضرت به او،مطالبي را گفتم و همچنين از نتيجه بازرسي منزلش او را آگاه ساختم
و ضمنا به او خبر دادم که مردم مدينه شديدا به او علاقه دارند، و سفارش زيادي در
باره او کردهاند، لذا متوکل هم بناچار آن حضرت را تجليل و احترام کرد و در
همسايگي خود منزل داد!»
صالح بن
سعيد گويد: «روزي که حضرت وارد سامرا شد و در محله گدايان جايش دادند، بر او وارد
شدم و عرض کردم: قربان گردم! در تمام امور ميخواهند نورت را خاموش کنند و تو را
کوچک شمارند تا آنجا که در اين جايگاه پست، تو را جاي دادند.
حضرت فرمود:
تو اينجا هستي، فرزند سعيد؟! سپس با دست مبارکش اشارهاي کرد، پس ملاحظه کردم که
چه باغها نهرهاي روان و ميوهها و درختهاي
سبز در جلوي رويم است! بسيار شگفت زده شدم، پس حضرت فرمود: فرزند سعيد! ناراحت
نباش. سرانجام، جاي ما چنان جايگاهي است.»
بهرحال،
امام هادي سلام الله عليه دوران آخر عمرش را به ظاهر، محترم و مکرم گذارند، هرچند
در حقيقت، بسيار در تنگنا قرار داشت و چندين بار، در منزل زنداني شد، بلکه تمام آن
مدت زنداين بود که داستانهاي زيادي در اين زمينه وجود دارد، از جمله اينکه با چه
رنج و مشقتي و بگونههاي پنهاني شيعيان و پيروانش با او تماس ميگرفتند، و حضرت
بيشتر از طريق نوشتن نامه، شيعيان را در جريان مسائل قرار ميداد و امر و نهي ميفرمود.
تا اينکه پس از گذشتن ده سال و چند ماه از اقامت اجباري در سامرا، به شهادت رسيد و
عمر مبارکش حداکثر چهل و يکسال بيشتر نبود.
خداوندا! ما
را از پيروان صديقش قرار ده و دشمنانش را تا ابد لعن و نفرين کن.
ضمنا، چون
اين روز، مصادف است با 19 دي، قيام مردم مسلمان قم به رهبري روحانيت آگاه، براي
دفاع از احکام مقدسه اسلام و طرد شاه خون آشام از کشور اسلاميشان، که آغاز قيامها
و حرکتهاي پياپي در سراسر کشور اسلامي گرديد و منجر به پيروزي حق بر باطل و اسلام
بر کفر شد، اميدواريم شهداي اين يوم الله به برکت امام هادي سلام الله عليه، در
بهشت برين،مهمان آن همام باشند و آرزومنديم که اين خونهاي پاک و مقدسي که در يوم
الله 19 دي و ايام الله ديگر انقلاب بر زمين ايران اسلامي ريخته شد، همواره مثمر
ثمر بود و انقلاب عزيزمان را از گزند حوادث روزگار، محفوظ ومصون بدارد.
زيان
خودپسندي
امام هادي
عليهالسلام:
«من رضي عن
نفسه کثر الساخطون عليه» (بحارالانوار- ج 17 ص 219)
آنکس که
خودپسند و از خود راضي است غضب کنندگان به وي، زياد خواهند بود.