ده منزل سلوك در آثار حضرت امام خمينى ره

ده منزل سلوك درآثارحضرت امام خمينى(سلام الله عليه)(1)
ياسر جهانى پور
مقدمه‏
آنچه مايه سعادت و هدايت آدمى است، شناخت خداوند و راههاى وصول به اوست وتوحيد و يكتاپرستى يگانه راه دستيابى بشريت به آن مقصد نهايى است.بى ترديدآن علمى كه انسان رابيشتر به اين راه نزديك مى‏كند، علم عرفان است كه شريفترين علوم الهى است. و اصل و مبدأ و مقصد و ظاهر و باطن آن همه توحيد و شناخت حق و حقيقت است. عارفان به اين نكته تأكيد داشته و دارند كه هر عمل خيرى درعين نورانيت وصفا داراى يك نقطه تاريك و سياهى است اگر مقصود و هدف الهى نباشد. آموختن علم حتى علم عرفان و سير و سلوك با اين همه سفارشهايى كه در اسلام به آن شده اگر همراه باعمل نباشد و تنها به يادگيرى اصطلاحات و مفاهيم اكتفا شود جز ظلمت چيز ديگرى به همراه نخواهد داشت. پس بر سالك راه حق و حقيقت لازم است كه دل رانورانى به ياد خدا كرده و نيت را صفا و جلا داده و اخلاص را به مرتبه قلب برساند و آنگاه قدم در راه سلوك نهد. در اين مقاله سعى شده كه بيشتر به عرفان عملى پرداخته شود واز بحث پيرامون شناخت خدا و آثار و اسما و صفاتش كه مورد بحث عرفان نظرى است دورى شود.
منزل اول: يقظه (بيدارى)
جمعى از عرفا اين منزل را اولين منزل از منازل سلوك قرار داده‏اند. اهميت آن به حدى است كه بدون آن هيچ سلوكى انجام نخواهد گرفت. ما پيش از اين در مقاله‏اى با عنوان ذكر در آثار امام خمينى كه در همين مجله به چاپ رسيد در مورد بيدارى و غفلت توضيحات كامل را داده‏ايم و اينك از شرح دوباره آنها خوددارى مى‏كنيم.
نكته اول: بايد دانست كه بيدارى شامل دو مرتبه است.اول بيدارى فكر. و آن عبارت است از اينكه فكر از بند قيود گناه و غفلتهاى كلى و معاصى كبيره خارج شود. به عبارت ديگر بينديشد راهى كه رفته و مى‏رود اشتباه بوده و نياز به تغيير مسير دارد. اين اولين مرتبه بيدارى است. دومين مرتبه بيدارى، بيدارى دل است به اين معنا كه دل را كه به مثابه رئيس و فرمانده بدن است از قيود و بندهاى گناهان آزاد كند. مطلب مهم در اينجا آن است كه انسان براى هر عملى كه انجام مى دهد اثرى درقلب او پيدا مى‏شود اگر عمل نيكى باشد نورانيت و اگر عمل نادرست و گناهى باشد ظلمت و تيرگى حاصل مى‏شود. با توجه به اين كه فرد مدت زيادى در گناه بوده و از او اعمال خلاف شرع بسيار سرزده است، ناگزير اگر بيدارى فكرى برايش حاصل شد بايد كه دل را هم از اين خواب غفلت بيدار كند. زيرا دل به دليل تيرگى ناشى از گناه ميل به معاصى داشته و هنوز از آنهالذت مى‏برد؛ بنابراين بيشتر همت وتوجه علماى اخلاق معطوف به اين نكته بوده و سعى آنهابر بيدار كردن طالبان سعادت براين مطلب استوار بوده است.ما در نكته بعد به دو مورد از موارد احياى دل اشاره مى‏كنيم.
نكته دوم: طريقه منقول از مرحوم مبرور زبدة العارفين آقا محمد بيدآبادى( ره) در تصفيه قلب و سلوك .
«سالك مدتى قبل از شروع دراربعين درايام بيكارى مداومت نمايد بر ذكر الله خاطرى وناظرى و نوافل را با خشوع بجاآورد تا ميل كاملى به هم رسد بعد آن شروع در اربعين نمايد و از حيوانى احتراز نمايد ونوافل را طرّاًبا خشوع بجا آورد و در بين نافله شب و شفع سيصد و شش مرتبه يا حىّ و يا قيّوم را متصلاً تكرار كند تا نفس قطع نشده چون نفس قطع شود نفس كشيده بگويد: برحمتك استغيث اللهم احى قلبى و چون نفس راتازه كرد باز شروع كند به تكرار نهج سابق تاتمام شود بعد از آن به اتمام باقى نوافل بپردازد واربعين رابدين نهج تمام كند بعد از اتمام شروع به آيه نور نمايد در بامداد و در هر نورى از انوار پنجگانه متوسل شود به يكى ازاصحاب كساء و آل عبا صلوات الله عليهم، اين عمل باعث حيات قلب كه عبارت است از علم به مطالب كليه مى‏شود. مكرر به تجربه رسيده است.»(1)
طريقه ديگرمنقول ازحضرت امام خمينى است كه ايشان ازعرفاى پيش از خود از جمله مرحوم عارف ميرزا جواد ملكى تبريزى و ملا حسينقلى همدانى اخذ نموده‏اند؛ مى‏فرمايند : آرى باذكر حقيقى ، حجابهاى بين عبد و حق خرق شود و موانع حضور مرتفع گردد…و درهاى ملكوت اعلى به روى سالك باز باشد… ولى عمده آن است كه قلب در آن ذكر زنده باشد و مرده نباشد و با مردگان انس نگيرد… بالجمله براى زنده نمودن دل ، ذكر خدا و خصوص اسم مبارك ياحىّ و يا قيّوم با حضور قلب مناسب است…و از بعض اهل ذكر و معرفت منقول است كه در هر شب و روزى يك مرتبه در سجده رفتن و بسيارگفتن لااله الاانت سبحانك انى كنت من الظالمين براى ترقيات روحى بسيارمناسب است.(2)
نكته سوم: باآن كه جمعى از عرفا تفكر را منزل و مقام اول از سير و سلوك دانسته‏اند لكن بايد دانست ميان اين دو مرتبه ازبيدارى و كيفيت حصول آنها تفاوت است.آنچه براى بيدارى فكر مؤثر است، موعظه و نصيحت و تشويق و ترغيب به بهشت و ترساندن از جهنم است. مهمترين وظيفه عالم اخلاقى در نوشتن يك كتاب اخلاقى مراعات همين نكته است وگرنه صرف آموزش اخلاق ونقل چند حكايت و روايت كه اثرى بر آن مترتب نباشد، هيچ بيدارى و تنبيهى نه تنها حاصل نخواهد شد بلكه بر ظلمت وتيرگيها افزوده مى‏شود. دراين رابطه امام خمينى درجاى جاى كتب خود ضمن نصيحت و ترغيب به رعايت تقوا و عمل صالح ، مسلمين راباموعظه به بيدارى فراخوانده‏اند. از آن جمله مى‏فرمايند:غفلت از حق كدورت قلب رازياد كند و نفس و شيطان را برانسان چيره كند و مفاسد را روزافزون كند و تذكر و يادآورى از حق، دل را صفا دهد و قلب را صيقلى نمايد و جلوه گاه محبوب كند و روح را تصفيه نمايد وخالص كند واز قيد اسارت نفس انسان رابراند و حب دنيا را كه منشأ خطيئات و سرچشمه سيئات است از دل بيرون كند و همّ را همّ واحد كند و دل رابراى ورود صاحب منزل پاك وپاكيزه نمايد.(3)
و نيز مى‏فرمايند : بايد دانست اگر انسان از خود غفلت كند و در صدد اصلاح نفس وتزكيه آن برنيايد و نفس را سرخود بار بياورد هر روز ، بلكه هر ساعت بر حجابهاى آن افزوده شود وازپس هرحجابى آن افزوده شود واز پس هر حجابى ، حجابى بلكه حجبى براى او پيدا شود تا آنجا كه نور فطرت بكلى خاموش شود و از محبت الهيه در آن اثرى و خبرى باقى نماند بلكه از حقتعالى و آنچه به او مربوط است متنفرگردد و ريشه عداوت حق و مقربان درگاه مقدس او در قلبش محكم گردد تا آنجا كه به كلى درهاى سعادت به روى اوبسته شود و راه آشتى با حقتعالى و شفعاء منسدّ گردد و مخلّد در ارض طبيعت گردد كه باطن آن درعالم ديگر جلوه كند و آن خلود در عذاب است.(4)
واماآنچه براى بيدارى دل مؤثر و پر فايده است،ذكر و فكر است .فكر در چندامراز جمله مرگ ، احوال بزرگان ، آيات قرآن ، نشانه هاى خداوندى ، وذكر شامل مواردى كه ياد شد.
منزل دوم: توبه‏
پس ازآن كه براى سالك تنبه و بيدارى پيدا شد، و دلش از انوار الهى بهره اى گرفت، براى سلوك الى الله عزم مى‏نمايد و به عبارت ديگراشتياقى در وجود او پيدا شده و شوقى در نهاد او جوشش مى‏كند تابانيرويى فوق العاده و عزمى قوى پاى در سلوك نهد و اين مهمترين نتيجه واثر بيدارى دل است؛ قبل از آن لازم است كه به چند نكته توجه كند.
اول اين كه با همان نيرويى كه در ابتداى سيردارد با همان تا به آخرادامه دهد و سلوك رانيمه كاره رها نكند و اين عبارت است از ثبات در سلوك .
دوم آن كه براى سلوك خود تا حدامكان استاد و راهنمايى پيدا كند كه بزرگان فرموده‏اند: طى اين مرحله بى همرهى خضرنكن زيرا كه در اين مسير شيطان دربسيارى از كمينگاهها نشسته ومترصدگمراه نمودن سالك است پس استادى لازم است كه سالك رااز خطرات احتمالى و كمينگاههاى شيطان با خبر كند. ديگر آن كه سالك در بسيارى از موارد شايد نتواند از ميان چند راه ،راه خود راپيدا كند. در اين مواقع نياز به استاد و مرشدى است تا سالك را به مسير صحيح خود هدايت كند. فى‏الجمله يافتن استادى براى سلوك متضمن فوايد بسيار از جمله مواردى كه ذكر شد مى‏باشد.
سوم آن كه سالك متوجه باشد براى رسيدن به اغراض دنيوى و كرامات و ديدن عجايب و غرايب ، سلوك نكند كه نتيجه اين كار هلاكت محض در درگاه خداوند است. بزرگترين هدف درسلوك خود را فناى فى الله و وصول و رضاى خداوند قرار دهد و براى اين كار سلوك انبياء و اولياء را الگو قرار داده و از حضرات ائمه ، خصوصا حضرت امام حسين(ع)امداد بطلبد كه بسيار مفيد فايده خواهد بود.
وآخراين كه دستورات علما و عرفاى پيشين را مورد توجه قرار داده و در بعضى موارد از آنها استفاده كند. مسلماً آنچه كه ايشان بدان اشاره كرده‏اند به لحاظ آن كه از باطنى نورانى برخاسته مفيد فايده براى همه سالكان خواهد بود. اين مقاله كه هم اينك پيش روى شماست بااشاره به بعضى از نكات عاليه عرفانى درصدد برآوردن همين نكته براى طالبان سعادت و خير است.
نكته اول: توبه به معنى بازگشت ازگناه ودراصطلاح اهل علم پشيمانى برگناه است. پس از آن كه براى سالك بيدارى حاصل شد،اولين كارى كه بايد طبق دستور علماى اخلاق بكند ، توبه است. يعنى آن كه در دل نيت كند از گناهانى كه در گذشته كرده ، به سوى خدا بازگشت كند. اين بازگشت و رجوع متضمن سه اصل است :
اول اينكه: از گناهان خود واقعاً پشيمان شده و عزم نمايد كه ديگربه سمت آن گناهان بازنگردد.
دوم اين كه: حقوقى كه از مردم ضايع نموده ، همه را جبران نمايد.و به عبارت ديگرحق‏الناس را ادا كند. زيرا حق الناس به لحاظ آن كه مستلزم ظلم است از مواردى است كه خداوند از آن نگذشته و مشمول شفاعت واقع نمى شود.
سوم اين كه: حقوقى كه از خداوند ضايع نموده ادا نمايد. يافرايض و واجباتى كه از روى سهل انگارى يابى توجهى در وقت خود انجام نداده همه راقضا كند.
از مواردى كه متفرع بر پشيمانى است ، گريه و اندوه است به اندازه‏اى كه گوشتى كه از راه حرام بر تن فرد روئيده بااين اندوه از بين رفته و مطابق روايت گوشت نو برويد. از موارد متفرع بر عزم آنكه به طرق مختلف كه ذكر مى‏شود فكر بازگشت به گناه را هم از ذهن خود بيرون كند ؛ زيرا نفس به دلايل مختلف طالب گناه بوده و معصيت براى اولذّت بخش است ، به همين دليل فكرگناه ممكن است انسان را ناخود آگاه به سمت گناه بكشاند و نيز از موارد ديگر كه متفرع بر عزم به عدم بازگشت به سوى گناه است آن كه اگر به هر دليل ميلى براى او به انجام گناه پيش آمد ، يا عمل خلاف شرعى مرتكب شد خود را تنبيهى سخت كند تا ديگر اشتياق به معصيت پيدا نكند.ازاين مورد نمونه‏هاى عملى بسيار در ميان علماء نقل شده است.از مواردى كه متفرع برحق الله است آن كه همانطور كه شيرينى گناه را بر نفس خود چشانيده وازآن لذت برده است تلخى عبادت و مخالفت بانفس را هم به خود بچشاند و اين امر در ضمن انجام قضاى واجبات و اداى فرايض و نوافل و عبادات مستحب صورت خواهد گرفت.
نكته دوم: خداوند براى توبه حقيقى سه اثر و يا سه پاداش در قرآن ذكر فرموده است كه عبارتند از :
رستگارى و سعادت: و توبوا الى الله جميعاايهاالمومنون لعلكم تفلحون.(5)
تبديل سيئات به حسنات:الّا من تاب وآمن وعمل عملا صالحافاولئك يبدل‏الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيما.(6)
محبوب خداوند شدن: انّ الله يحبّ التوابين و يحبّ المتطهرين.(7)
نكته سوم : شروطى كه حقتعالى براى توبه ذكر فرموده عبارت ازسه شرط است كه در ذيل به آنها اشاره مى‏شود:
شرط اول عبارت است ازاين كه ، توبه قبل از مرگ و رؤيت احوالات آخرت باشد
وليست التوبه للذين يعملون السيئات حتى اذا حضراحدهم الموت قال انى تبت الآن؛(8) درتفسيراين آيه ازطريق احاديث منقول ازائمه اطهارروايت شده است كه مقصود از رسيدن مرگ ديدن احوالات آخرت است.
عن الامام الصادق وقد سئل عن قول الله عزّوجلّ وليست التوبه للذين …ذلك اذا عاين امرالاخره.(9)
وعن رسول الله(ص):من تاب قبل ان يعاين قبل الله توبته.(10)
شرط دوم آن‏كه گناه به جهالت و غفلت نه ازروى عناد و لجاجت ازانسان صادر شده باشد.
انماالتوبه على الله للذين يعملون السوء بجهاله.(11)
انه من عمل منكم بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم.(12)
و شرط سوم آن كه توبه فرد توبه نصوح باشد.
ياايهاالذين آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحاً.(13)
درمعناى توبه نصوح روايات مختلف با مضامين تقريباً يكسان وارد شده است.
امام على فرمود:توبه نصوح پشيمانى به قلب ،استغفار با زبان وعدم بازگشت به گناه است.
ونيز امام هادى فرمود : توبه نصوح آن است كه باطن انسان مانند ظاهراو بلكه برتراز آن گردد.
وامام كاظم فرمود : نصوح يعنى فردى توبه كند و ديگر به گناه بازنگردد.(14)
نكته چهارم : مرحوم عارف كامل ميرزا جواد ملكى تبريزى(ره) در باب توبه مى‏فرمايند: خوب است در مقام اقدام به توبه، عملى را كه سيد بزرگوار در اقبال ، در اعمال ماه ذى‏القعده روايت كرده بجا بياورد و تفصيل آن اين است كه حضرت ختمى مرتبت (ص) روز يكشنبه دوم ذى القعده بيرون تشريف آورده فرمودند : ياايهاالناس كدام يك از شمااراده توبه دارد؟ عرض كرديم همه ما مى‏خواهيم توبه نماييم. فرمودند : غسل بكنيد و وضو بگيريد و چهار ركعت نماز در هر ركعت يك مرتبه حمد و سه مرتبه توحيد ويك مرتبه معوذتين بخوانيد و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار و ختم به لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم نماييد و بعد از آن بگوييد: يا عزيز و يا غفار اغفرلى ذنوبى و ذنوب جميع المؤمنين و المؤمنات فانه لايغفرالذنوب الا انت و فرمود : هيچ بنده‏اى نيست ازامت من كه اين عمل را بكند جزاين كه منادى از آسمان ندا دهد اى بنده خدا عملت را از سربگير كه توبه تو مقبول است و گناه تو آمرزيده، الى آخرحديث.(15)
نكته پنجم: امام خمينى در بيان توبه مى‏فرمايند كه مهمترين اثر قبولى توبه باز شدن درهاى رحمت و غيب بر دل سالك است.
«اى عزيز اكنون تا حجابهاى غليظ طبيعت نور فطرت رابكلى زائل نكرده و كدورتهاى معاصى صفاى باطنى قلب رابكلى نبرده ودستت ازدار دنيا كه مزرعه آخرت است و انسان در آن مى‏تواند جبران هر نقصى و غفران هر ذنبى كند كوتاه نشده دامن همتى بر كمر زن و درى از سعادت به روى خود باز كن و بدان كه اگر قدمى در راه سعادت زدى و اقدامى نمودى و با حق از سر آشتى در آمدى و عذر ماسبق خواستى درهايى از سعادت به رويت باز شود و از عالم غيب از تو دستگيريها شود و حجابهاى طبيعت يك يك پاره شود و نور فطرت به ظلمتهاى مكتسبه غلبه كند و صفاى قلب و جلاى باطن ظهور كند و درهاى رحمت برويت باز شود و جاذبه الهيه تو را به عالم روحانيت جذب كند و كم كم محبت حق در قلبت جلوه كند و محبتهاى ديگر رابسوزاند و اگر خدايتعالى در تو صدق و اخلاص ديد تو را به سلوك حقيقى راهنمايى كند و كم كم چشمت را از عالم كور كند و به خود روشن فرمايد و دلت را از غير خودش وارسته و به خودش پيوسته كند».(16)
نكته ششم : بر اساس آنچه از آثار بزرگان و علماى اخلاق از جمله حضرت امام خمينى (ره) بر مى‏آيد آن است كه بعد از اداى شرايط توبه مهمترين و بهترين و پر فضيلت ترين عمل براى قبولى توبه سجده هاى طولانى همراه با اشك واندوه است.
«وازبعض اهل ذكر و معرفت منقول است كه در هر شب و روزى يك مرتبه در سجده رفتن و بسيار گفتن لااله الاانت سبحانك انى كنت من الظالمين براى ترقيات روحى خوب است. و از بعضى سالكان راه آخرت نقل فرموده كه چون از حضرت استاد خود فايده اين عمل را شنيد در هر شب و روزى يك مرتبه به سجده مى‏رفت و هزار مرتبه اين ذكر شريف را مى‏گفت و از بعضى ديگر نقل نموده كه سه هزار مرتبه مى‏گفت. و از حضرت زين العابدين (ع) منقول است كه سنگ خشن زبرى را ملاحظه فرمود سر مبارك را بر آن نهاد و گريه كرد و هزار مرتبه گفت: لا اله الّا حقا حقا لا اله الّا تعبّداً ورقّاً لا اله الّا ايماناً و تصديقاً… وارد شده است كه طول سجده از دين ائمه واز سنن اوّابين است».(17)
منزل سوم: مشارطه و مراقبه و محاسبه‏
اين سه شرط را بزرگان مشايخ عرفان ، از اركان سلوك دانسته و رعايت آنها را از ابتداى سلوك تا به آخر الزامى دانسته‏اند. حقيقت آن است كه اين سه ركن از مكمّلهاى توبه و قبولى وارزشمندى آن هستند. كيفيت رعايت اين سه شرط به تفصيل در كتب اخلاقى ذكر شده است و مااينك به اجمال به بحث پيرامون اين اركان مى نشينيم.
نكته اول: پس ازآن كه سالك از معاصى توبه خالص و نصوح نموداولين كارى كه براو واجب است آن است كه راهى پيش گيردتاديگربه سمت گناهان سابق برنگردد. آن عملى كه بهتراز هر كار ديگر وى را در رسيدن به اين مطلوب يارى مى‏دهد رعايت اين سه ركن است .ركن اول كه مشارطه است عبارت است ازاين كه در ابتداى روز با خود شرط كند كه تا به آخر روز از انجام هرگناهى دورى كند. براى پرورش اين فكر و شرط لازم است كه ركن دوم يعنى مراقبه رامدنظرداشته باشد. مراقبه يعنى آنكه درتمام روز با كمال دقت مواظبت بر اين امر داشته باشد كه گرد گناه نگردد و به اصطلاح از نفس خود مراقبت كند. چون روز به شب و موقع خواب رسيد پيش ازخواب چند دقيقه اى اعمال خود رابه حساب كشيده وخوب و بد آنهارابسنجد. نتيجه اين كار آن است كه اگر عمل بدى ديد يا خود را تنبيه كرده و يااستغفار نمايد واگر عمل نيك وخوبى ديد از خدا زيادت طلبيده و سپاسگذارى نمايد.
نكته دوم: به لحاظ آن كه يكى از قوا و نيروهاى نفس نيروى شهوت است ،اگر در كنترل عقل قرارنگيردانسان راازراه سعادت دور كرده واو رابه ورطه گمراهى مى كشاند. محبت كه از اثرات اين نيروست بمثابه شهوت اگر در راه صحيح خود نباشد ، موجب گمراهى انسان است. يكى از مواردى كه براى سالك لازم است كه ازآن مراقبت شديد به عمل بياورد مسأله دوستى دنيا وغيرخداست. دل اگرازعشق غيرخداپر شد عواقبى چند به دنبال خود دارد:
اول اين كه دل به غير صاحبخانه سپرده شده است.حقتعالى در سوره احزاب آيه 4 مى‏فرمايد : ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه اين آيه بدين معناست كه در يك ضمير، دو دوست نمى گنجد بنابراين اگر دل از عشق غير حق لبريز شد ديگر جايى براى محبت خداباقى نمى ماند واين خود بزرگترين خسران براى انسان است. ما در عمل نيز شاهد چنين حقيقتى هستيم. انسانهاى دنياطلب وآنانى كه تمام وجهه و همت خود رابراى رسيدن به مقاصد دنيوى صرف مى‏كنند اغلب دراموراخروى خود دچار نقصان وكمبود بوده واز ياد خدا غافلند.
دومين اثر سوء دنيا طلبى كه از عواقب مورد اول است اين كه موقع مردن انسان دچار دو حالت وحشتناك و هراس آور مى‏شود يااين كه با بغض وكينه حقتعالى از دنيا مى‏رود و يا اين كه بافريب شيطان از گفتن شهادتين عاجز مى‏گردد و اينها همه از اثرات دوستى و محبت غيرخداست.
امام مى‏فرمايند: آن كس كه مبتلا به حب نفس است و دنبال آن حب دنياست…درحال احتضار و كوچ بعضى از امور بر انسان ممكن است كشف شود و دريابد كه مامور خداوند او را از محبوب و معشوق خود جدا مى‏كند با غضب خدا و نفرت و دشمنى او كوچ كند و اين عاقبت حب نفس و دنياست.(18)
و سومين اثرش اين كه بر طبق حديث شريف حب الدنيارأس كل خطيئه انسان براى بدست آوردن بيشتر دنيا و طمع درآن مرتكب انواع گناهان شده تاجايى ميرسد كه ازانجام هرگناهى هيچ باكى ندارد و اين بزرگترين عامل در سياهى قلب وتيرگى نفس است.
نكته سوم: امام خمينى(ره) مى‏فرمايند : مراقبت و محاسبه نفس درتشخيص راه خودخواهى وخداخواهى ازجمله منازل سالكان است.(19)
از اين كلام اين نكته فهميده مى‏شود كه مراقبت هر يك از سالكان باتوجه به مدارج سلوكشان متفاوت است.سالك دراوايل سلوك چون به فكرآن است كه از گناه دورى كند ، بالطبع مراقبه اش متضمن همين مطلب بوده وفراترنمى رود؛چون ازاين حدگذشت،مراقبه دقيق‏تر شده و به مرحله تشخيص خودخواهى ازخداخواهى مى‏رسد. و به عبارت ديگر تميز ريا و اخلاص و اين كه كار براى نفس خود مى‏كند يابراى خدا و اين مرحله البته از مهمترين و دقيق‏ترين و خطرناكترين مراحل سلوك است. دراين مرحله بسيارى از سالكان به لحاظ آن كه عزم الهى نداشته و در پى هواى نفس ازابتدابوده‏اند دچار هلاكت معنوى و دور افتادگى از خدا مى‏شوند.پس كسى كه مى‏بيند به دنبال رسيدن به كرامات و امور خارق‏العاده است بهتراست كه ازاول دراين راه قدم نگذارد و اگر گذاشت و به عواقب بدى رسيد كسى غير خود را سرزنش نكند.
منزل چهارم: ذكر
در باره ذكر پيش ازاين در مقاله‏اى كه در همين مجله به چاپ رسيد بحث نموده‏ايم و اينك از بازگويى دوباره همان مطالب خوددارى مى‏كنيم.
عن ابى حمزه الثمالى عن ابى‏جعفر(ع) قال: مكتوب فى التوراة التى لم تغيّران موسى سأل ربه فقال : يا رب اقريب انت منى فاناجيك ام بعيد فاناديك؟ فاوحى الله عزّوجلّ اليه يا موسى انا جليس من ذكرنى فقال موسى: فمن فى سترك يوم لاسترالّا سترك؟ فقال: الذين يذكروننى فاذكرهم ويتحابون فىّ فاحبّهم فاولئك الذين اذااردت ان اصيب اهل الارض بسوء ذكرتهم فدفعت عنهم بهم.(20)
ابوحمزه ثمالى ازامام باقرنقل مى‏كند كه فرمود:درتوراتى كه تغييرننموده،نوشته شده هماناموسى ازپروردگارش سؤال كرد: بار خدايا آيا تو به من نزديكى تا مناجات كنم با تو يا دورى تا صدايت كنم؟ پس خداوند به او وحى كرد اى موسى من همنشين كسى هستم كه مراياد كند. پس موسى سؤال كرد: كيست درپناه تو روزى كه پناهى غيراز پناه تونيست؟فرمود: آنها كه مراياد مى‏كنند پس من آنهاراياد مى‏كنم ونيز آنان كه در راه من با هم دوستى مى‏كنند پس آنهارادوست دارم اينهاآنانى‏اند كه وقتى بخواهم به اهل زمين بدى برسانم ياد آنهامى‏كنم پس آن عذاب راازآنان بواسطه آنهارفع مى‏كنم.
نكته اول: بايد دانست كه ذكر به نسبت با مراتب يقين متفاوت خواهد بود. يقين نقطه مقابل شك است همانگونه كه علم نقطه مقابل جهل است وبه معنى ثبوت ووضوح چيزى آمده است وطبق آنچه ازاخباروروايات استفاده مى‏شود به مرحله عالى ايمان يقين گفته مى‏شود. امام باقر(ع) فرمود: ايمان يك درجه ازاسلام بالاتر است و تقوا يك درجه از ايمان بالاتر ويقين يك درجه برتر از تقوا است. سپس افزود: ولم يقسم بين الناس شى‏ء اقل من اليقين، در ميان مردم چيزى كمتراز يقين تقسيم نشده است.(21)
براساس آيات وروايات يقين شامل سه مرتبه است:
1- علم اليقين (كلّا لوتعلمون علم اليقين(22) و آن اين است كه انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آورد مانند كسى كه بامشاهده دود ايمان به وجود آتش پيدا مى‏كند. كسى كه صاحب اين مقام است از روى ايمان به وجود حقتعالى و ثواب و عقاب ذكر مى‏گويد.
2 – عين اليقين (ثم لترونّها عين اليقين)(23) وآن درجايى است كه انسان به مرحله مكاشفه و معاينه مى‏رسد وباچشم خود مثلا آتش را ملاحظه مى‏كند.يا خدا و صفات و آثار او را در همه عالم مشاهده مى‏نمايد واز روى محبت و عشق به ذات حق ذكراو مى‏گويد.
3 – حق اليقين (انّ هذا لهو الحق اليقين)(24) وآن همانند كسى است كه وارد آتش شود و سوزش آن رالمس كند و به صفات آتش متصف گردد و اين بالاترين مرحله و مرتبه يقين است.و در اين مرحله ذاكر كسى است كه از زبان حق ذكر مى‏گويد. خوديت و منيت ذاكر در اين مقام به لحاظ فنادر ذات حقتعالى مندك ومتلاشى شده است،پس بالاترين مرتبه، ذكر براى اين گروه از خاصان درگاه الهى است. در اين حال به خود ذاكر، ذكر گفته مى‏شود.بنا بر اين تنديس ومجسمه ذكر كسى است كه مردم با ديدنش به ياد خدابيفتند.
نكته دوم: همانطور كه بارها گفته شده ذكر بر دو مرتبه لسانى وقلبى است. براى اين كه ذاكر، ذكر به زبان قلب بگويد ناچار بايد ابتدا به زبان ظاهر شروع كند.به جهت اثرگذارى بهتر ذكر در قلب رعايت چند نكته لازم است:
يكى آن كه: در جاى تاريك ذكر بگويد تا چشم از ديدن ظواهر غافل شود.اين كارباعث مى‏شود حواس ذاكر مختل نشده و يكسره ملتفت به ذكرگفتن باشد.واگردرجاى تاريك نيست بهتراست چشمهاى خودرابرهم نهاده وباحال آرامش وطمأنينه وبافراغت بال ذكربگويد.
دوم آن كه: با وضو و رو به قبله باشد.اين كار نشان از آن دارد كه ذاكر به ذكر و مذكور توجه واقعى دارد.
سوم آن كه: بهتر است نفس را حبس كند تاتوجهش به ذكر و مذكور بيشتر گردد.
چهارم اين كه: افضل آن است كه بعد از انجام طاعت مستحب ياواجبى ذكر بگويد زيرا اثر پذيريش بيشتر از مواقع ديگر است.
پنجم اين كه: اگر مقدور است جاى خلوتى را براى ذكر گفتن انتخاب كند تا گفتگوى ديگران خاطر او را بهم نريزد. در صورتى كه موارد فوق اجرا شود اثر گذارى ذكر بر دل چند برابر شده و قلب زودتر از زبان به ذكر حق باز كند و اگر شرايط فوق مقدور نبود در هر حالى مى‏توان ذكر گفت. زيرا كه ذكر حق به لحاظ نورانيتى كه دارد اثر خود را هر چند اندك و ناچيز بر قلب خواهد گذاشت.
امام خمينى ضمن تأكيد بر اهميت ذكر قلبى مى‏فرمايند: تا لااله الاالله با قلم عقل بر لوح صافى قلب نگاشته نشود انسان، مؤمن به وحدت خدا نيست و وقتى اين كلمه طيبه الهيه در قلب وارد شد سلطنت قلب با خود حقتعالى شود و ديگر انسان كس ديگر را مؤثر در مملكت حق نمى داند و از كسى ديگر متوقع جاه و جلال نيست.(25)
و باز در جاى ديگر مى‏فرمايند : غفلت از حق كدورت قلب را زياد مى‏كند و نفس و شيطان را بر انسان چيره كند و مفاسد را روز افزون كند و تذكر و ياد آورى از حق دل را صفا دهد و قلب را صيقلى نمايد و جلوه گاه محبوب نمايد و روح را تصفيه و خالص كند و از قيد اسارت نفس انسان رابرهاند و حبّ دنيا را كه منشأ خطيئات و سرچشمه سيئات است از دل بيرون كند و همّ را هم واحد كند و دل را براى ورود صاحب منزل پاك و پاكيزه نمايد. پس اى عزيز دل را عادت بده به ياد محبوب بلكه به خواست خدا صورت قلب ، صورت ذكر حق شود و كلمه طيبه لا اله الا الله صورت اخيره و كمال اقصاى نفس گردد كه از اين زادى بهتر براى سلوك الى الله يافت نشود.(26)
منزل پنجم: اخلاص‏
اخلاص تصفيه عمل ازشوائب همراه بانيت صحيح است .زيراعمل با پاكى نيت ، تصفيه شده و لياقت ورود در محضر ربوبى را مى‏يابد.
عن الرضا(ع ):ان اميرالمؤمنين كان يقول طوبى لمن اخلص لله عبادته و دعائه ولم يشغل قلبه بما ترى عيناه و لا ينسى ذكر الله بما تسمع اذناه ولم يحرك صدره بما اعطى غيره»(27) امام رضا از قول اميرالمومنين فرمود: بهشت براى كسى است كه خالص كند براى خدا عبادت و دعايش را و قلبش به آنچه چشمانش ببيند مشغول نشود و به آنچه گوشهايش مى شنوند ياد خدا را فراموش نكند و سينه اش به آنچه به ديگران عطا شده تحريك نشود( يعنى دچار وسوسه و كفران نشود).
نكته اول: مراتب كلى اخلاص عبارت است از اخلاص در دين و اخلاص در عمل.
فرد با اخلاص در دين از دايره شرك و نفاق بيرون رفته و به اسلام حقيقى داخل مى‏شود همچنان كه حقتعالى مى‏فرمايد : الاّالذين تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دينهم لله فاولئك مع المؤمنين و سوف يؤت الله المؤمنين اجراً عظيماً.(28)
اخلاص در عمل كه پس از خالص نمودن دين از كفر و شرك است داراى مراتب بسيار بر حسب نيات مى‏باشد. اولين مرتبه آن تصفيه عمل است از توجه به غير ، مرتبه ديگرش تصفيه عمل است از توجه به خود الى آخر من مراتبه. مرتبه آخر آن مخصوص كسانى است كه از خود بيخود شده و به حال تكوين و جمع بين كثرت و وحدت و به مقام بقا بعد الفنا رسيده‏اند. براى اين گروه اخير حقتعالى چند ويژگى در سوره صافات ذكر فرموده كه ذكر آنها خالى از لطف نيست.
اول فرمود : و ما تجزون الّا ما كنتم تعملون الّا عباد الله المخلصين.(29)
به اين معنا كه هركس هر آنچه كرده جزا مى‏بيند جز بندگان مخلص كه جزاى آنها چيزى فراتر است كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده زيرا اينان كه فانى در حق شده‏اند عملشان نه ازخودبلكه از خداست از اينرو پاداش آنها را كسى جز خدا نمى داند. فلا تعلم نفس مااخفى لهم من قرّة اعين جزاء بما كانوا يعملون(30)مخلصين علاوه بر آن كه براعمالشان جزا داده مى‏شوند بر نيتشان كه افضل از اعمالشان نيز هست و تمام مراتبشان بر درستى نيتشان استوار مى‏باشد نيز جزا داده مى‏شوند.
دوم فرمود : فكذبوه فانهم محضرون الّا عبادالله المخلصين.(31)
يعنى آنكه در پيشگاه حقتعالى حاضر مى‏شوند جز بندگان با اخلاص زيرا آنان قيامت كبراى نفسانيه را گذرانيده و حساب خود راپس داده‏اند بنابراين آنها را روز جزابى حساب به جايگاهشان فى مقعد صدق عند مليك مقتدر برند.(32)
سوم فرمود: سبحان الله عما يصفون الاعبادالله المخلصين.(33)
يعنى آن كه خدا از آنچه توصيف مى‏كنند پاك و منزه است جز بندگان مخلص كه هيچ كس جز ايشان نمى‏تواند خدا را آنگونه كه هست تنزيه و تقديس كند زيرا كه غير اين جماعت كسى خدا را آنطور كه بايد نشناخت. و به عبارت ديگر همه خداوند را به زبان حال وقال خود تسبيح مى‏كنند جز بندگان مخلص كه برترين تسبيح مخصوص ايشان است و حمد و تسبيح ايشان باحمد و تسبيح ديگران متفاوت است زيرا خداوند از زبان آنها حمد خود براى خود مى كند.
چهارم فرمود : فانظر كيف كان عاقبة المنذرين الّا عبادالله المخلصين.(34)
بنگرحال ترساننده شدگان را جز بندگان بااخلاص ، زيرا آنان از حال تبشير و تنذير بيرون رفته و در صراط تجليات اسمائى و صفاتى قرار گرفته‏اند پس حالشان حال دهشت و هيمان است نه خوف و رجا.به عبارت ديگر مخلصين علاوه برآنكه جزو گروه منذرين‏اند از آن درجاتى بالاتر رفته و به خدا رسيده‏اند پس حساب اين گروه از آنان جداست.
نكته دوم: اولين و اساسى ترين ركن عبادات اخلاص است و آن مايه نجات و سعادت در پيشگاه حقتعالى و باعث يأس شيطان و نافعترين چيز در روزى كه هيچ كس به حال انسان نفعى نمى رساند، مى‏باشد كمااين كه حق از زبان ابراهيم فرمود: و لا تخزنى يوم يبعثون يوم لاينفع مال و لابنون الّا من اتى الله بقلب سليم(35) پس براى تحصيل آن انسان سالك بايدبه هر روش وطريقى توسل جسته وبانفس سركش به مجاهده سخت برخيزد.اولين مرتبه ازاخلاص ترك رياست كه در نظر اهل الله شرك جلى است. در ذيل به چند روش براى كسب اخلاص و ترك ريا اشاره مى‏شود:
بهترين كار براى ترك ريا آن است كه هر جا خوف آن مى‏رود كه در معرض ريا قرار بگيرد، از آن محلها دورى كند تا ملكه اخلاص در او قوى شود پس از آن در جمع حضور يابد. اين يك قاعده كلى براى ترك رياست.
پس سريعترين راه براى ريشه كنى ريا در ابتدا دورى از جماعت است. و اين اگر چه براى نفس دشوار است بدليل آن كه مهمترين عامل ريا در جمع حاصل مى‏شود لاجرم از آن چاره‏اى نيست.علامت ريا آن است كه انسان در نفس خود مشاهده مى‏كند كه وقتى تنهاست مايل به طاعات نيست اگربا زحمت و يا از روى عادت هم عبادتى بكند آن را با حال نمى‏كند بلكه سر و دست عمل را شكسته ، پاك و پاكيزه تحويل نمى‏دهد ولى وقتى در مساجد و مجامع حاضر شدو در محضر عمومى مشغول آن گرديد آن را از روى نشاط و دلچسبى و سرور و حضور قلب انجام مى‏دهد، مايل است ركوع و سجودش طولانى شده مستحباتش نيكو انجام گرفته اجزاء و شرايطش درست ملاحظه شود.
روش كلى براى دفع و قلع و قمع تمام رذائل بر طبق آنچه بزرگان اخلاق فرموده‏اند، قيام عليه نفس به طريق عكس آنچه ميل اوست مى‏باشد. براى دفع ريا لازم است خلاف آنچه نفس خواهان آن است يعنى حضور نيافتن در جمع براى نشان ندادن خود ، عمل كرد.زيرا نفس رياكار دائم علاقه دارد كه خود را در معرض ديد و تحسين ديگران قراردهد.امام مى فرمايند: بهترين علاجها كه علماء اخلاق واهل سلوك از براى اين مفاسد اخلاقى فرموده‏اند،اين است كه هر يك از اين ملكات زشت را كه در خود مى‏بينى در نظر بگيرى و بر خلاف آن چندى مردانه قيام نمايى و همت گمارى برخلاف نفس تا مدتى و برضد خواهش آن رذيله رفتاركنى . و از خداى تعالى در هر حال توفيق بطلبى كه باتواعانت كند در اين مجاهده مسلما بعد از مدت قليلى آن خلق زشت رفع شده وجنود رحمانى به جاى آن برقرار مى شود.(36)
همچنان كه پيش از اين در منازل سلوك اشاره شد منزل دوم مشارطه و مراقبه و محاسبه است. سالك چون عزم خود راجزم نمود تا ريا و توجه به غير وحتى خود رااز وجودش ريشه كن كند، لازم است به اين سه ركن توجه ويژه داشته باشد.به وقت محاسبه اگر در خود ريايى ديد بهتر است تا خود را تنبيه كند شايد با سختگيرى بر نفس اين صفت پليد دست از او بردارد.بهتر است سالكى كه ريادراوست به اين مطلب فكر كند كه اين كسانى كه براى خوش آمد آنها عبادت مى‏كند همان بندگان ضعيفى هستند كه اگرخداوند يك لحظه آنان رابه خودشان واگذارد هيچ‏كارى از دستشان برنمى‏آيد و همه هلاك مى‏شوند. پس اى عزيز، براى يك خيال باطل، يك محبوبيت جزئى بندگان ضعيف، يك توجه قلبى مردم بيچاره، خود رامورد سخط و غضب الهى قرار مده.(37)
حضرت امام با عنايت خاص نسبت به اين مسئله و بزرگ نشان دادن آن، غافلان را آگاه نموده وازآن برحذر داشته و در آثار خود به اين مطلب مكرر اشاره فرموده‏اند.ازآن جمله مى‏فرمايند:
معلوم است اعمال قلبيه در صورت خالص نبودن مورد توجه حقتعالى واقع نشود و او نپذيرد و به شريك ديگر واگذار فرمايد كه آن شخصى است كه براى نشان دادن به او عمل مى شود. پس اعمال قلبيه مختص به آن شخص مى‏شود.واز حد شرك بيرون رفته وبه كفرمحض وارد مى‏شود بلكه مى‏توان گفت اين شخص نيزازجمله منافقين است.بيچاره گمان كرده مؤمن است ولى مشرك است دراول امر در نتيجه منافق است.(38)
و در بيان درمان ريا مى فرمايند:
مدتى مواظبت كن از قلب خود و اعمال و حركات و سكنات خودراتحت مراقبه آورده وخفاياى قلب راتفتيش كن و حساب شديد از او بكش مثل اين كه اهل دنيا از يك نفر شريك حساب مى‏كشند، هر عملى را كه شبهه ريادراوست ترك كن گرچه عمل خيلى شريفى دراوباشد حتى اگرديدى واجبات راعلن كردن خالص نمى توانى بكنى درخفابكن.(39)
نكته سوم: مهم‏ترين اثراخلاص كه دراحاديث مكرر به آن اشاره شده است ، جارى شدن چشمه هاى حكمت بر قلب و زبان است. عن‏النبى (ص) قال : مااخلص عبداًلله عزّوجلّ اربعين صباحاً الاجرت ينابيع‏الحكمة من قلبه على لسانه(40) حكمت مذكور در روايت غير از معانى علمى و فلسفى آن و شامل درك حقايق كليه، كشف اسرار و وصول به كنه اشياى عالم است. خداوند متعال درقرآن حكمت رابه عظمت ستوده و از آن با عنوان خيركثير ياد فرموده است. يؤت الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيراً كثيراً (41).
پى‏نوشت‏ها:
1. ملااحمد نراقى، الخزائن، تصحيح و تعليق على اكبر غفارى و حسن زاده آملى،ص‏389.
2. امام خمينى، شرح جنود عقل و جهل، دفتر نشر آثارامام،1380،ص‏124.
3. امام خمينى،چهل حديث،دفتر نشرامام،1376، ص‏291.
4. شرح حديث جنودعقل وجهل،ص‏83.
5. سوره نور، آيه‏31.
6. سوره فرقان،آيه 70.
7. سوره بقره،آيه 222 .
8. سوره نساء،آيه 18.
9. محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، دارالحديث، 1416،ج‏1، ص 342 .
10. همان.
11. سوره نساء،آيه 17.
12. سوره انعام،آيه 54.
13. سوره تحريم،آيه 8.
14. ميزان الحكمه،ج‏1، ص‏342.
15. ميرزا جواد ملكى تبريزى، رساله لقاء الله، چاپ دهم، فيض كاشانى،ص 81.
16. شرح حديث جنود عقل و جهل ،ص 85 و 86.
17. همان، ص 125.
18. صحيفه امام،ج‏16 ،ص 222.
19. همان.
20. شيخ كلينى،اصول كافى،ترجمه سيدجواد مصطفوى،انتشارات اسلاميه، ج 2،ص 496.
21. آية الله مكارم شيرازى، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 22 ، ج 27 ،ص 284.
22. سوره تكاثر،آيه 5.
23. سوره تكاثر، آيه‏7.
24. سوره واقعه، آيه 95.
25. شرح چهل حديث،ص 38.
26. همان، ص 291 و292.
27. سيد عبدالله شبّر،اخلاق، ركن اول، باب اول، فصل دوم، ص‏17.
28. سوره نساء،آيه 145.
29. سوره صافات،آيه 39 و 40.
30. سوره سجده،آيه 17.
31. سوره صافات،آيه 127 و 128.
32. سوره قمر،آيه آخر.
33. سوره صافات،آيه 159 و160.
34. سوره صافات،آيه 73و74 .
35. سوره شعراء،آيه 87 و 88 و 89.
36. شرح چهل حديث،ص 15.
37. همان،ص 39.
38. همان،ص 37.
39. امام خمينى،پرواز در ملكوت ،ص 54.
40. رساله سيرو سلوك منسوب به بحر العلوم،نشر هجرت، 1401، ص 90.
41. سوره بقره،آيه 269.