ريشه‌هاي تحريف امامت

 

مباني رهبري
در اسلام ريشه‌هاي تحريف امامت

حجة الاسلام
والمسلمين محمدي ري شهري

تعارض با
احاديث قيام

همان‌طور که
در آغاز اين مقال اشاره شد، محکوم کردن قيام قبل از حکومت جهاني حضرت مهدي عليه‌السلام-
آن گونه که در روايات گذشته آمد- علاوه بر اين که خلاف حکم بديهي عقل و مخالف قرآن
و سيره امامان است، با مدلول صريح بخشي از احاديث اسلامي نيز تعارض دارد.

اين احاديث
را به سه دسته مي توان تقسيم کرد:

دسته اول:
احاديثي که درباره وجوب قيام عليه امامان جائر در صورت امکان و تسليم خواسته‌هاي
نامشروع آنها نشدن در هر صورت. وراد شده است، نمونه‌اي از اين احاديث:

1 روزي
پيامبر اسلام‌(ص) براي جمعي از اصحاب خود از حوادث تلخي که پس از او در تاريخ
اسلام روي خواهد داد پيشگويي مي‌کرد و توضيح مي‌داد که در آينده قرآن و سلطان با
هم فاصله مي‌گيرند و زمامداران حاکم بر امت اسلام از قرآن جدا مي‌شوند، وظيفه شما
در چنين شرايطي اين است که به هر سو قران حرکت کرد همراه آن حرکت کنيد. در آينده
اماماني بر شما حکومت مي‌کنند که اگر از آنها اطاعت کنيد شما را گمراه خواهند کرد
و اگر عليه آنها عصيان کنيد شما را مي‌کشند!

اصحاب
گفتند: يا رسول الله در چنين شرايط چه کنيم؟

پيامبر
اسلام (ص) فرمود:

«کونوا
کأصحاب عيسي، نصبوا علي الخشب و نشروا بالمناشير، موت في طاعة خير من حياة في
معصية».

مانند اصحاب
عيسي عمل کنيد، آنها را به دار زدند و با اره بدنهاشان را قطعه قطعه کردند! که مرگ
در اطاعت خدا بهتر از زندگي در نافرماني اوست.[1]

2- ابوعطا
روايت کرده که روزي اميرالمؤمنين علي بن أبي طالب در حالي که آثار حزن واندوه در
چهره او نمايان بود بر ما وارد شد و فرمود:

چه مي‌کنيد
شما در زماني که به زودي بر شما سايه خواهد افکند؟! در شرايطي که حدود الهي تعطيل،
ثروت مردم دست به دست سردمداران حکومت مي‌گردد نسبت به دوستان خدا دشمني مي‌کنند و
نسبت به دشمنان خدا دوستي مي‌ورزند؟

گفتيم: شما
به فرمائيد اگر ما آن زمان را درک کرديم وظيفه چيست؟

پاسخ امام-
نيز همان پاسخ پيامبر اسلام بود- فرمود؟

«مانند
اصحاب عيسي عمل کنيد، بدن آنها را با اره قطعه قطعه کردند و بر چوبه‌دار آنها را
به دار کشيدند! که مرگ در اطاعت خدا بهتر از زندگي در معصيت اوست».[2]

1-    ابن عباس از پيامبر اسلام‌(ص) روايت کرده:

«سيکون
امراء تعرفون و تنکرون، فمن نابذهم نجا، ومن اعتزلهم سلم، و من خالطهم هلک»[3]

زمامداراني
بر جامعه شما حکومت خواهند کرد که از شما مي‌خواهند برخلاف آنچه از اسلام مي‌دانيد
عمل کنيد، پس هرکس که با آنها مخالفت و دشمني کند نجات يابد، و هر کس از آنها
کناره‌گيري نمايد سالم مي‌ماند، و هر کس با آنها آميزش داشته باشد هلاک خواهد شد.

2-    سدير صيرفي مي‌گويد: وارد شدم بر امام صادق‌(ع) و به
ايشان گفتم: شما چرا عليه حکومت وقت قيام نمي‌کنيد، به خدا نشستن بر شما جايز
نيست!

امام فرمود:
چرا؟

گفتم: به
دليل کثرت دوستان و پيروان و ياران، به خدا اگر اميرالمؤمنين(ع) به اندازه شما
مريد دشات تيم و عدي در خلافت او طمع نمي‌کردند.

امام: سدير!
فکر مي‌کني من چقدر پيرو دارم؟

گفتم:
يکصدهزار.

امام: يکصد
هزار؟!

گفتم: آري
شما يکصد هزرا پيرو داريد!

مجددا امام
تأکيد کرد که ميگويي من يکصدهزار پيرو دارم؟!

گفتم: آري،
و نصف دنيا!

امام سکوت
کرد، پس از گذشت لحظاتي فرمود: ممکن است همراه ما به ينبع بيايي؟

گفتم: آري،
در راه امام چشمش به پسر بچه‌اي افتاد که مشغول چرانيدن تعدادي بزغاله بود، با
ديدن اين منظره امام رو به من کرد و فرمود: سدير! اگر من به  عدد اين بزها پيرو داشتن، نشستن بر من جايز
نبود! از مرکب پياده شديم و نماز خوانديم. پس از نماز بزها را شمردم، عدد آنها
هفده تا بود![4]

3-    از امام باقر(ع) روايت شده است که فرمود:

«اذا
اجتمع للإمام عدة اهل بدر ثلاث مأة و ثلاثةعشر وجب عليه القيام و التغيير». [5]

وقتي که
امام به عدد رزمندگان جنگ بدر نيرو داشته باشد سيصد و سيزده نفر قيام و دگر گون
کردن نظام بر او واجب است.

دسته دوم:
احاديثي که برخي از قيامهايي که در عصر امامان واقع شده را مورد تأييد قرار داده‌اند،
مانند رواياتي که قيام زيد بن علي بن الحسين‌(ع) را تقديس و يا قيام حسين بن علي
شهيد فخرا تأييد مي کنند.

امام صادق
(ع) در روايتي که به سند صحيح از آنحضرت نقل شده ضمن محکوم کردن قيامهاي نادرست
معاصر خود مي‌فرمايد.

«لاتقولوا:
خرج زيد، فإن زيدا کان عالما وکان صدوقا، ولم يدعکم الي نفسه وانما دعاکم إلي
الرضا من آل محمد. ولوظفر لوفي بما دعاکم اليه، انما خرج الي سلطان مجمتع لينقضه».

نگوئيد:
«اگر قيام درشرايط کنوني صحيح نيست» چرا زيد قيام کرد! زيرا زيد فردي دانشمند و
راستگو بود و شما را براي به قدرت رسيدن خود دعوت به قيام نمي‌کرد، همانا او شما
را به فردي که براي امامت لايق است از خاندان پيامبر دعوت مي‌نمود واگر پيروز مي‌شد
به وعده خود وفا مي‌نمود و فلسفه قيام او درهم شکستن قدرت حاکم بود.[6]

امام رضا‌(ع)
درباره شخصيت زيد چنين فرموده:

«انه کان من
علماء ال محمد‌(ص) غضب لله فجاهد أعدائه حتي قتل في سبيله …».

او از علماء
آل محمد (ص) بود براي خدا خشم کرد و با دشمنان خدا جنگيد و رد راه خدا کشته شد
پدرم موسي بن جعفر (ع) براي من روايت کرد که از پدرش جعفر بن محمد(ع) شنيده که مي‌فرمود:
خدا رحمت کند عمويم زيد را او مردم را براي رهبري کسي دعوت مي‌کرد که خاندانان
رسالت او را شايسته امامت مي‌دانستند و اگر پيروزي مي شد به وعده خود وفا مي‌کرد. [7]

در روايت ديگري
آمده است که نزد امام صادق‌(ع) سخن از قيام کنندگان خاندان رسالت به ميان آمد،
حضرت فرمود:

«لازال أنا
وشيعتي بخير ماخرج الخارجي من آل محمد ولوددت أن الخارجي من آل محمد خرج وعلي نفقة
عياله»[8]

مادامي که
قيام کنندگان خاندان رسالت قيام کنند، من و پيروانم در خير و صلاح هستيم. و من
دوست دارم افرادي از اين خاندان قيام کنند و مخارج خانواده آنها را تأمين نمايم.

از اين
روايات دو نکته مهم قابل استفاده است:

مادامي که
قيام کنندگان خاندان رسالت قيام کنند، من و پيروانم در خير و صالح هستيم. و من
دوست دارم افرادي از اين خاندان قيام کنند و مخارج خانواده آنها را تأمين نمايم.

از اين
روايات دو نکته مهم قابل استفاده است:

1-    مقصود از رواياتي که قيام قبل از قيام قائم آل
محمد(ص) عليه را تخطئه مي‌کنند، قيامهايي است که با انگيزه‌هاي نفساني صورت گرفته
است.

2-    براي مشروعيت قيام، لازم نيست که قيام کننده بداند
حتما موفق به تشکيل حکومت حق خواهد شد بلکه مجرد شکستن صولت و تضعيف قدرت
زمامداران جائر و يا مشغول ساختن آنها از رهبري واقعي قيام براي اثبات مشروعيت و
ضرورت آن کافي است.

دسته سوم:
از احاديث معارض، رواياتي است که از وقوع قيامي قبل از قيام ولي عصر ارواحناه فداه
پيشگويي کرده که به موفقيت مي‌انجامد و مقدمه قيام آن حضرت و جهاني شدن اسلام است.
در اين رابطه ما به دو روايت اشاره مي‌کنيم:

1-    از پيامبر اسلام (ص) روايت شده که فرمود:

«يخرج
قوم من المشرق فيوطؤن للمهدي سلطانه»[9]

مردمي که از
شرق قيام مي‌کنند و زمينه را براي حکومت جهاني مهدي فراهم مي‌سازند.

2-    از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود:

«کاني
بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه ثم يطلبون الحق فلا يعطونه فإذا
رأوا ذلک وضعوا سيوفهم علي عواتقهم فيعطون ما سألوا فلا يقبلونه حتي يقوموا
ولايدفعونها إلا إلي صاحبکم قتلاهم شهداء، أما اني لو أدرکت ذلک لاستبقيت نفسي
لصاحب هذا الأمر».[10]

گويا مي‌بينم
که مردمي در شرق قيام کرده‌اند حق را طلب مي‌کنند ولي «سردمداران حکومت» به آنها
نمي‌دهند، پس از مدتي دوباره حق را مي‌طلبند، اين بار نيز «رژيم حاکم» از دادن حق
به آنها امتناع مي‌ورزند، ولي در اين دفعه مردم شمشيرهاي خود را بر شانه‌ها مي‌نهند
سردمداران حکومت که خود را در برابر قيام گسترده ملت مشاهده مي‌کنند و تاب مقاومت
در خود نمي‌بينند که ديگر خواستار تغيير رژيم هستند تا بالأخره موفق به قيام نهائي
– و ساقط کردن رژيم حاکم و تشکيل حکومت- مي‌گردند واين حکومت را جز بصاحب شما-
بقية الاعظم- تحويل نخواهند داد، کشته‌هاي آنان شهيدند، آگاه باشيد که اگر من شخصا
آن زمان را درک کنم، خود را براي زيارت صاحب الامر ابقاء مي‌نمايم. ادامه دارد

 



[1]– نهج السعادة- حديث 1081.