اهداف چين و ژاپن در منطقه خليج فارس

اهداف
چين و ژاپن در منطقه خليج فارس دکتر محمدرضا حافظ نيا

اهداف
چين و ژاپن در منطقه خليج فارس

در
خاتمه اين بحث اشاره به اهداف قدرتهاي نوظهور چين و ژاپن در منطقه خليج فارس ضروري
بنظر مي‌رسد زيرا اين دو قدرت نيز در جستجوي جاي پائي در منطقه بوده و براي گسترش روابط
خود با کشورهاي حوزه خليج فارس تلاش مي‌نمايند، لذا بطور مختصر اهداف آنها مورد
بررسي قرار مي‌گيرد.

الف:
ژاپن

سرنوشت
اقتصاد ژاپن و کشورهاي حوزه خليج فارس بيش از هر کشور ديگر، به همديگر پيوند خورده
است. نياز شديد صنايع و اقتصاد ژاپن به نفت خليج فارس وتنگه هرمز از يک سو و نياز
کشورهاي منطقه به توليدات صنعتي ژاپن که با شرايط محيطي و اجتماعي و فرهنگي منطقه
مطابقت نسبي پيدا کرده است از طرف ديگر، باعث افزايش روابط اقتصادي بين دو منطقه
مزبور شده است.

ژاپن
در منطقه خليج فارس دو هدف عمده را تعيقب مي‌نمايد که عبارتند از هدف اقتصادي و
هدف سياسي.

هدف
اقتصادي ژاپن بستگي به رابطه دو طرفه بين آن کشور و حوزه خليج فارس دارد و رد واقع
نتيجه روابط اقتصادي دو جانهب به نفع ژاپن تمام مي‌شود. ژاپن به صادرات نفت خليج
فارس و خروج آن از تنگه هرمز وابستگي شديد دارد. بيش از 60% نفت وارداتي ژاپن
(يعني حدود دو سوم آن) از تنگه هرمز مي‌گذرد و اين امر بيانگر اهميت اين آبراه
استراتژيک و آزادي کشتيراني در سرنوشت اقتصادي و اجتماعي آن کشور مي‌باشد. در نظر
ژاپني‌ها، خطر بسته شدن تنگه هرمز همان قدر امنيت آنان را تهديد مي‌کند که احتمال
حمله نظامي شوروي، و چنانچه امريکا براي باز نگهداشتن تنگه هرمز مجبور به حرکت
ناوگان هفتم خود به سوي خليج فارس بشود ژاپن يقنا داراي مأموريت‌هاي ويژه‌اي چون
جايگزيني امريکا در اقيانوس کبير براي حفظ امنيت و تأمين تسهيلات لازم جهت نيروهاي
امريکايي خواهد شد و امريکا نيز سعي نموده است در جريان بحران‌هاي منطقه خليج فارس
ژاپن را نيز دخالت دهد که موضع‌گيري ژاپن در جنگ تحميلي عراق عليه ايران و بحران
کويت مويد اين مسئله است.

هدف
اقتصادي ديگر ژاپن استفاده از بازار مصرف منطقه خليج فارس است که در عرصه رقابت
سرمايه‌داري، کالها و توليدات صنعتي ژاپن کوي سبقت‌ را بر ساير توليد کنندگان غربي
ربوده است و محصولات ژاپني در منطقه مقبوليت خاصي يافته است وسايط نقليه، وسايل
لوکس، وسايل خانگي وده‌ها کالاي ديگر که توليد ژاپن است خريداران مشتاقي در منطقه
دارد. ميزان صادرات ژاپن به منطقه خليج فارس در سالهاي اخير معادل کل صادرات آن
کشور به همه جهان صنعتي غرب منهاي امريکا بوده است. علاوه بر اين ژاپن از طريق
سرمايه‌گذاري و فروش تکنولوژي و مشارکت در اجراي پروژه‌هاي عمراني و صنعتي و
خدماتي منطقه اقدام به جذب دلارهاي آن مي‌نمايد. در سال 1984 ميزان سرمايه‌گذاري
ژاپن در چهار واحد صنعتي، معالد يک ميليارد و 234 ميليون دلار بوده است.

رابطه
اقتصادي ژاپن با منطقه خليج فارس بقدري زياد است که تأثير بحرانهاي منطقه‌اي بر
اقتصاد ژاپن نيز چشمگير مي‌باشد. بعنوان مثال در ارتباط با بحران کويت (1990) يکي
از سياستمداران ژاپني بنام توشي کوموتوکه از مقامات بلند پايه حزب حاکم بود گفت:

«چنانچه
بحران خليج فارس ادامه يابد نرخ سالانه رشد اقتصادي ژاپن يک درصد کاهش خواهد
يافت».

دومين
هدف ژاپن هدف سياسي بلندمدت است که در اهداف جهاني و منطقه‌اي ژاپن ريشه دارد.
ژاپن پس از پيدا کردن نقش اقتصادي تعيين کننده درجهان بر اين باور است که مي بايست
نقش سياسي خود را در حوادث و مسائل جهاني بازي کند و مشارکتي فعال در حفظ صلح و
ثبات جهاني داشته باشد. ژاپن به دقت مراقبت اوضاع جهان است و با استفاده از قدرت
مالي و تکنولوژيک خود در جستجوي موقعيت سياس موقعيت سياسي مي‌باشد.

همچنين
اهداف اقتصادي ژاپن در منطقه خليج فارس و تضمين بقاي روند فزايند روابط اقتصادي،
مسلتزم توسعه روابط سياسي و حفظ ارتباط دوستي و داشتن نفوذ سياسي مؤثر در منطقه
خليج فارس است. زمينه‌هاي منطقه‌اي و قدرت مالي و تکنولوژيک يک ژاپن فرصت مناسبي
براي نفوذ در منطقه فراهم مي‌اورد زيرا مردم منطقه خاطرات نامطلوبي از ژاپني‌ها در
مقام مقايسه با آمريکائي‌ها و روس‌ها و انگليس‌ها ندارند و ژاپن نيز از طريق
فعاليت‌هاي فرهنگي به تقويت اين باور مي‌پردازد. هدف سياسي ژاپن عمدتا ناظر بر اين
است که ژاپن بقدري در منطقه نفوذ داشته باشد که بتواند برحفظ وثبات و امنيت آن اثر
بگذارد زيرا تحصيل منافع اقتصادي ژاپن در گرو حفظ امنيت و ثبات منطقه خليج فارس
است و ژاپن بويژه در قرن 21 که منابع نفتي غيراوپک به پايان مي‌رسد نياز شديدترين
به نفت خليج فارس داشته و ثبات سياسي وادامه جريان سالم نفت به سوي ژاپن اولويت
اصلي براي آن کشور را تشکيل مي‌دهد.

در
پيش بيني‌هاي بعمل آمده در دهه 1990 وابستگي کشورهاي حوزه اقيانوس آرام به نفت
خاورميانه افزوده خواهد شد و در اواسط دهه به ميزان 83% نياز آنها خواهد رسيد، اين
نياز در سال 1989 به حدود 9/70% رسيده بود.

ب:
چين

چين
از کشورهائي است که با منطقه خليج فارس روابط سنتي و ديرينه داشته است. در زمان
امپراطوران سلسله تانگ (618 تا 907 م) راه دريائي خليج فارس و تنگه هرمز تا بندر
کانتون در چين کشيده شده و به صورت يکي از طويل‌ترين ره‌هاي درياي جهان درآمده بود
و حکمروايان دو منطقه با تلاش در راه تضمين امنيت آن درحوزه نفوذ خويش، بازرگانان
را به مبادله کالا تشويق مي‌کردند و کار به جائي رسيد که دراين دروان راه دريائي
مزبور رقيب جاده ابريشم شد و در گسترش مناسبات اقتصادي و فرهنگي بين چين و کشورهاي
خاورميانه و اروپا نقش اساسي را ايفا کرد. ظهور اسلام مصادف با رونق راه دريايي
بين خليج فارس و چين بود واسلام از طريق راه ابي و بيشتر توسط ايرانيان به چين راه
يافت و در اين مسير به هند، اندونزي، تايلند و ويتنام نيز سرايت نمود.

چين
بعد از دهه هفتاد که سياست برون گرائي را برگزيد بر اساس استراتژي جديد «صلاحي و
پيشرفت» خواهان دوستي با همه کشورها و همزيستي مسالمت‌آميز  و گسترش مناسبات اقتصادي و بازرگاني شد. بدين
ترتيب چين در صدد توسعه روابط وحضور خود در منطقه خليج فارس برآمد. اهداف عمده چين
در منطقه، سياسي و اقتصادي است. چين وابستگي شديدي شبيه آنچه که ژاپن و يا ساير
کشورهاي غري دارند به خليج فارس ندارد ولي موضع آن نسبت به شوري، چين را به سمت
جستجوي اهداف سياسي در خليج فارس راهنمائي نموده است، زيرا چين به شوروي به ديده
رقيب و دشمن مي‌نگرد و علي رغم عادي کردن روابط خود با آن کشور، شوروي را خطرناکتر
از ا مريکا تلقي نموده و به اهداف آن کشور در اطراف چين بد بين است و در صدد بهره‌گيري
از رقابت دو قدرت امريکا و شوروي براي حصول به اهداف خود است.

از
نظر چين حضور آن کشور در منطقه خاورميانه و خليج فارس مانع از حضور و گسترش شوروي
به اقيانوس هند مي‌شود زيرا دستيابي شوروي به اقيانوس هند تحقق يکي از اهداف
استراتژيک شوروي را عملي خواهد کرد و ان محاصره دريائي و کنترل شوروي را عملي
خواهد کرد و آن محاصره دريائي و کنترل چين ازمناطق جنوبي آن کشور است. نزديکي چين
به امريکا و برقراري مناسبات سياسي و اقتصادي و نيز استقبال از سياست‌هاي ضد شوروي
در منطقه خليج فارس تجلي اين نگرش استراتژيکي چين به اهداف شوروي است. چين در دهه
هفتاد به شاه ايران بدليل سرکوبي جنبش ظفارکه از سوي شوروي حمايت مي شد نزديک شده
و روابط دو جانبه برقرار کرد و شاه نيز خواهان حضور سياسي پکن در خاورميانه بود.
چين حوادث دوره گورباچف در شوروي را نيز به ديده ترديد نگاه مي‌کند و روش منعطف وي
را با تقويت روز افزون نيروي دريائي شوروي در بخش آسيائي اقيانوس آرام در تضاد مي‌بيند.

چين
بعنوان قدرت نوظهور، و با توجه به نگرش استراتژيکي ياد شده خواستار حضور سياسي و
به عهده گرفتن نقش تعيين کننده‌اي در جهان بطور اعم، و در منطقه خليج فارس بطور
اخص مي‌باشد و سعي بر بهره‌جوئي از رقابت دو قدرت جهاني، يعني امريکا و شوروي دارد
و در شرايط مساوي نزديکي به امريکا را بر شوروي ترجيح مي‌دهد. قدرت‌هاي امريکا و
شوروي نيز به اهميت نقش چين درآينده جهان واقفند و از پيدا کردن نقش جديدي براي
چين در مسائل جهاني بيمناکند ولي امريکا رد رقابتهاي خود با شوروي، نزديکي به چين
را ترجيح مي‌دهد، هرچند وضعيت جديد شوروي در دوره گورباچف روابط متقابل سه قدرت را
متحول مي‌نمايد و چين بعنوان يک قدرت در سياست‌هاي جهاني خود را نشان مي‌دهد کما
اينکه در جريان بحران کويت علي رغم همسوئي دولت‌هاي جهان، چين تلويحا موضع مستقل
خود را حفظ نموده و عکس العمل خاص خود را به نمايش گذاشت و پس از قطعنامه تحريم
عراق اعلام نمود که ممکن است مواد غذايي و دارو به عراق ارسال نمايد. واز لايحه
پيشنهادي نخست وزير ژاپن در خصوص اعزام 2000 نيروي پيشنهادي به منطقه خليج فارس
انتقادنموده و هشدار داد.

تبديل
چين به قدرت در جهان آينده امري است که رهبران دو قدرت جهاني نيز به آن اعتراف
نموده‌اند، برژنف در دهه 70 از آينده چين و دقرت آن ابراز نگراني کرده و به امريکا
و متحدان غربي آن پيشنهاد باز داشتن اين قدرت بالقوه را نموده و نيکسون در سفر
اخير خود به پکن اعلام داشت که قرن 19 به اروپا و قرن 20 به امريکا و قرن آينده به
چين تعلق خواهد داشت و ناپلئون گفته بود:

«چين
به اژدهاي خفته‌اي مي‌ماند که روزي بيدار خواهد شد و دنيا را تکان خواهد داد ».

دنگ
شيائوپينگ رهبر چين در مصاحبه‌اي با مجله تايم اعلام کرد:

«چين
ظرف پنجاه سال آينده خواهد توانست در مسائل مربوط به ابرقدرت‌ها و خلع سلاح، حرفي
براي گفتن داشته باشد».

بدين
ترتيب احتمال تبديل چين به قدرت بزرگي در جهان آينده به طوري قوي وجود دارد و چنين
قدرتي تبعا حوزه‌هاي نفوذ خوذ را گسترش مي‌دهد و خليج فارس کانوني است که نفوذ در
آن به معني حضور در موقعيتي است که اهداف استراتژيک دو قدرت شوروي و امريکا در آن
مطابقت دارد و از حساسيت و ارزش خاصي برخوردار مي‌باشد طبيعي است که قدرتهاي مزبور
نيز حضور چين را در منطقه خوشايند ندانسته و آن را مزاحم تلقي مي‌نمايند. با اين
وجود چين با اتکاي به روابط تاريخي گذشته و نيز الگو قرار گرفتن در زمينه‌هاي
توسعه روستائي و صنعتي و شيلات و کشاورزي و نداشتن سابقه سوء سياسي و استعماري
نظير اروپا و امريکا براي مردم منطقه، همچنين وحدت جغرافيايي و آسائي بودن و قرار
گرفتن در خانواده جهان سوم، حضور خود را گسترش مي‌دهد و حتي اقدام به صدور تسليحات
خاص خودبه منطقه نموده است. که فروش موشک‌هاي کرم ابريشم به ايران و عراق و تحويل
موشک بالستيکي ميان برد 2000 مايلي به عربستان سعودي مصداق آن مي‌باشد.

چين
مقدمات حضور نظامي خود را در منطقه خليج فارس فراهم مي نمايد که وقايع زير تحقق
اين امر را تأييد مي‌کند:

در
دسامبر 1984 هوجنگ ون، معاون ستاد کل ارتش چين، در جريان سفر خود به عمان که ظاهرا
اولين ديدار يک هيئت علي رتبه نظامي چين از عمان بود از تنگه هرزم بازديد نمود و
در سال 86- 1985 اولين سفر کشتي‌هاي جنگي چين به اقيانوس هند و درياي عمان انجام
پذيرفت و احتمال گسترش حوزه عمل انها به تنگه هرمز و خليج فارس نيز وجود دارد.
همچنين رئيس ستاد ارتش چين، ژنرال يانگ ده‌جي ضمن بازديد خود از ترکيه در سال 1985
اعلام داشت که ترکيه نقش مؤثري بعنوان انسداد تنگه هرمز ابراز نگراني کرده و
آمادگي خود را براي اسکورت نفتکش هاي کويتي اعلام داشت، و حمله امريکا به
هواپيماهاي مسافربري ايران را محکوم نموده و خواستار خروج نيروهاي خارجي از خليج
فارس گرديد.

مجموعه
تلاش‌هاي چين بيانگر اين است که اين کشور به تناسب اهميت کشورهاي منطقه خليج فارس
براي گسترش روابط خود با آنها اقدام مي‌کند و کشورهاي ايران و عراق و عربستان
سعودي و عمان در سياست خارجي چين و نزديکي آن به حوزه خليج فارس اهميت ويژه‌اي
دارند.

چني
علاوه بر هدف سياسي واستراتژيک خود همانند ساير کشورها از بازار مصرف منطقه خليج
فارس چشم پوشي نکرده است و ضمن اعزام نيروي کار چيني به کشورهاي عراق (20 هزار
نفر) امارات متحده، کويت (10 هزار نفر) عمان و غيره …. سعي بر توسعه روابط
بازرگاني خود با خليج فارس دارد و در اين ميان صادرات سلاح از اهميت بيشتري
برخوردار است زيرا سلاح‌هاي چيني نظير موشک‌ها و هواپيماهاي اف- 6 قدرت رقابت با
ميگ 19 شوروي و ميراژ 3- اي فرانسه و اف 104 امريکا را دارد، و پيش‌بيني مي‌شود که
چين بصورت يکي از صادرکنندگان بزرگ اسلحه به منطقه خليج فارس و خاورميانه درآيد.
درع ين حال چين کشوري است که کمترين وابستگي را به خليج فارس از حيث تأمين نفت
مورد نياز خود دارد.