از 27 رجب تا 22 بهمن

«مبعث،
بزرگترين عيد مذهبي و پيروزي انقلاب اسلامي، بزرگترين عيد ملي بر امت اسلام
مبارکباد»

از 27 رجب
تا 22 بهمن

«لقد من
الله علي المؤمنين اذبعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته ويزکيهم و يعلمهم
الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفي ضلال مبين»- خداوند بر مؤمنين منت نهاد که
در ميان آنان پيامبري را از خود آنان برانگيخت که بر آنها آيات خدا را مي‌خواند و
آنان را تربيت و تزکيه مي‌کند و کتاب و حکمت را به آنان مي‌آموزد هرچند که
درگذشته، در گمراهي آشکاري غوطه‌ور بودند.

آغاز بثعت و
آمدن وحي

در روز بيست
و هفتم ماه رجب از سال چهلم عام الفيل بود که اولين آيه بر پيامبرگرامي اسلام حضرت
محمد بن عبدالله صلي‌الله عليه وآله در غار حرا نازل شد و به آن حضرت وحي شد که:
«اقرا باسم ربک الذي خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم الذي علم
بالقلم»- بخوان- اي محمد- بنام پروردگارت که همه چيز را آفريد و انسان را از خون
بسته آفريد. بخوان به نام پروردگار گراميت که به وسيله قلم، انسان را آموخت.

اين نخستين
باري بود که غار حرا، جايگاه عبادت هميشگي پيامبر«ص» وضعيت و چهره جديدي به خود
گرفته بود و اين بار نورالهي، چنين درخشندگي به آن کوه داده بود که آنرا قداست و
عظمت ويژه‌اي بخشيده بود. اين‌بار محمد، اين صادق امين، همو که همواره به عبادت
پروردگارش در «غارحرا» مي‌پرداخت، رسالت بزرگتر و مقدس‌تري از پروردگار گراميش
دريافت مي‌کرد؛ اين مرد عظيمي که شايسته‌ترين و کاملترين انسان بود و خداوند به
خاطر وجود شريفش تمام افلاک و سماوات و ارضين را آفريده بود، اکنون مي‌خواست مردم
هم به عظمت و جلالش‌ پي ببرند؛ او را برانگيخت و به رسالت و نبوت مبعوث کرد تا
آخرين پيامبر الهي باشد و جهان را از ضلالت، گمراهي، بردگي، کوري، بت‌پرستي و
جهالت بيرون‌ آورد و به نور هدايت و عبادت الله سوق دهد.

و بدينسان
محمد مبعوث شد و به رسالت الهي برگزيده شد. عظمت وحي چنان بر بدنش سنگيني مي‌کرد
که به شدت مي‌لرزيد و عرق از پيشاني مبارکش سرازير مي‌شد بهرحال خود را به منزل
رساند. خديجه، اين همسر مهربان و يار باوفايش، که اضطراب و دگرگوني را در سيماي
حضرت مشاهده کرد؛ از او پرسيد …

حضرت ماجراي
آمدن جبرئيل و ابلاغ پيام پروردگار را براي همسرش شرح داد. خديجه،‌ همچون هميشه، ‌همسر
بزرگوار و مهربانش را تشويق نمود و براي پيروزيش برکفر و ظلم و شرک دعا کرد. رسول
خدا که همچنان از عظمت وحي، مي‌لرزيد، به همسرش دستور داد که «دثريني»- مرا بپوشان
اينجا بود که خداوند، آن مهربان‌ترين مهربانان، دومين پيغام را به حبيبش ابلاغ
کرد: اي محمد! اي کسي که خود را در رختخواب‌ پيچيده‌اي، برخيز! برخيز و بندگان را
از عواقب‌ گناهان و بديها بترسان! برخيز و پروردگارت را به عظمت و بزرگي ياد کن و
از هر ناپاکي و پليدي دوري جوي و احسان خود را بر مردم منت نگذار و آن را بسيار
مشمار. «يا ايها المدثر، قم فأنذر، و ربک فکبر، و ثيابک فطهر والزجز فاهجر ولاتمنن
تستکثر».

اين بار وحي
خيلي جدي‌تر بود و در چند جمله برنامه آينده پيامبر را مشخص فرموده بود که خلاصه
دين اسلام، با سکون و آرامش و بي‌تفاوتي و سازشف همراه نيست؛ دين اسلام، دين قيام
و حرکت و جنبش است؛ اسلام هرگونه برتري جوئي و خود بزرگ بيني را مردود مي‌شمارد و
فقط خدا را بزرگ مي‌داند، تعظيم و تکبير منحصرا بايد نسبت به خدا باشد نه بندگان!
چه رسد به بت‌ها و سنگ‌ها.

خداوند از
تو اي پيامبر مي‌خواهد که مردم را از آنچه بدي و شر است، دور بداري و از عواقب ظلم
و ستم به خود يا به خلق، بترساني، اسلام دعوت به پاکي و طهارت نفس و دوري جستن از
هرچه ناپاکي و پليدي و رجس است، مي‌کند. اسلام بندگان خدا را دعوت به مکارم اخلاق
مي‌نمايد. و خلاصه اسلام دين حق است و با باطل هرگز سازش نخواهد کرد. پس بايد از
تمام اشکال باطل دوري جست و تنها حق را در برگرفت.

و پيامبر،
اين نخستين جلوه نور خدا که در قالب آخرين مبعوث و رسول تجلي يافته بود،‌و اين
واسطه فيض حق بر غيب و شهود، اينک برانگيخته شده بود که بي‌واسطه، به افاضه نور و
علم و روشنائي و هدايت بپردازد و در ميان مردمي برانگيخته شد که باطل، آشوب، فتنه،
نادرستي، جاهليت و ظلمت همه جا را فرا گرفته و خشن‌ترين و بدترين و درنده‌ترين خوي
در ميان آنان حکمفرما بود و لذا بي‌گمان پيروزي حضرت در چنين محيطي، يکي از
بزرگترين معجزات او به شمار مي‌آيد که به حق مي‌توان گفت: آن حضرت برترين و
عظيمترين آيت اللهي است.

انگيزه بعثت

حضرت
اميرالمؤمنين عليه‌السلام در خطبه 26 نهج‌البلاغه مي‌فرمايد:

«ان الله
بعث محمدا- صلي الله عليه‌ وآله- نذيرا للعالمين و أمينا علي التنزيل، وانتم معشر
العرب علي شر دين و في شردار، منيخون بين حجارة خشن و حيات صم، تشربون الکدر و
تأکلون الجشب، و تسفکون دماء‌کم، و تقطعون أرحامک، الأصنام فيکم منصوبة، والآثام
بکم معصوبة»- خداوند پيامبرش حضرت محمد صلي‌الله عليه وآله را براي هشدار دادن به
جهانيان و پاسداري از قرآن فرستاد، در حالي که شما، گروه اعراب، در زشت‌ترين آئين
و بدترين جايگاه بسر مي‌برديد. در ميان سنگهاي درش خانه مي‌ساختيد و با مارهاي
پرزهر مي‌زيستيد؛ آب لجن گنديده مي‌نوشديد و غذاي خشن مي‌ خورديد. خون يکديگر را
مي‌ريختيد و از خويشان خود دوري مي‌جستيد. بتها در ميان شما نصب شده بود و گناه از
سرو رويتان مي‌باريد.

آري! مردمي
که از فرهنگ و اخلاق انساني بکلي دور بودند و خشن‌‌ترين زندگي را داشتند که سازش و
رفت و آمدشان با حيوانات و درندگان بود و با دست خود، دختران معصومشان را با کمال
سنگدلي و بي‌رحمي، زنده به گور مي‌کردند و از نظافت و تميزي بوئي نبرده بودند، در
ميان چنان جهالت و گمراهي و نادرستي که برگها و اوراق روشنائي پرپر شده و فروغ نور
از عالم رخت بربسته و درخت علم و فرهنگ خزان گرفته و پرچمهاي بدبختي و تفاوت نصب
شده بود، خداوند حجت و ولي خود را برانگيخت تا مردم را از گمراهي‌ها و ضلالت‌ها و
کژي‌ها و جهالت‌ها برهاند و به سوي حق، راستي، درستي امانت، صله رحم، اخلاق
پسنديده، فرهنگي مترقي و پيشرفته و خلق و خوي انساني و الهي رهنمون گردد و در مدتي
کوتاه آنچنان تحول و انقلابي ايجاد کند که زندگيشان استوار گشته و از شقاوت و
بدبختي‌ رهائي يافته و به استقلال و آزادي و عزت و عظمت برسند.

تکرار تاريخ

و پس از
چهارده قرن، تاريخ تکرار شد  بعثتي ديگر
توسط يکي از سلاله‌هاي پاک آن رسول مکرم در ميان جاهليت متمدن! به وقوع پيوست که
فروغي و جلوه‌اي از آن آفتاب درخشان در آن بود و ايران غمزده را شاد و خندان کرد.

و چه زيبا
است مصادف شدن ايام دهه فجر امسال با بعثت رسول اکرم‌«ص»، چرا که در دهه فجر نور
بعثت مي‌درخشند و نواي دلنشين محمد‌«ص» به گوش مي‌رسد که برفراز کعبه برآمده و
بتها را يکي پس از ديگري مي‌شکند و فرياد بر مي‌آورد که اي مردم! «قولوا لااله الا
الله تفلحوا»- بگوئيد خدائي جز الله نيست، تا رستگار شويد. و خميني پژواکي از همان
فرياد بود که مردم را در عصر انحطاط اخلاق بشري، به سوي تمدن قرآني، فراخواند و از
پرستش قدرتهاي پوشالي و بتهاي رنگارنگ، به پرستش و عبادت پروردگار و خالق جهانيان
دعوت کرد.

و خميني در
روز 12 فروردين 1357 به ايران آمد که با انقلاب خود بتهاي جهل و استکبار و استثمار
را در هم کوبد و نداي اسلام ناب محمدي را در جهان طنين‌انداز کند و عزت و کرامت و
عظمت مسمانان را پس از قرن‌ها ذلت و درماندگي و اسارت به آنان باز گرداند و پرده‌هاي
جاهليت شرق و غرب را بدرد و از حريم قلمرو دين نيايش، با شمشير بران زبان حقگويش و
نوک تيز قلم رهجويش، دفاع کند و پرچم مبارزه را عليه تمامي قدرتهاي استعماري،‌زرمداران،
استثمارگران، روحاني نمايان، مقدس مآبان، ستمگران و حق کشان برافرازد و به فرهنگ
منحط دنياي امروز پشت کند و بجاي آن،‌فرهنگ ناب محمد و آل بيتش را در جهان معاصر،
پي‌ريزي نمايد.

خميني
برانگيخته شد که پرده تزوير و ريا از چهره جهانخواران،‌سرمايه‌داران، قدرتمداران،
و روحاني نمايان کژانديش را بردارد و در راه مبارزه مستمر و پيگير با هرچه چهره ضد
خدائي دارد، تا آنجا به قيام و حرکت بپردازد که اگر تنهاي تنها در جهان بماند،
لحظه‌اي سازش نپذيرد و امان نامه کفر و شرک و ظلم را امضا نکند و يکه و تنها با
تمام قدرتهاي پوشالي و فاسد، بي‌محابا، بستيزد و آني دست از مبارزه و نبرد عليه
فساد و فحشا و سرمايه‌داري غرب و پوچي و تجاوز سوسياليسم شرق نکشد و با قامتي رسا
و استوار امانت الهي را که کوه‌ها و آسمان‌ها و زمين از برداشتن آن، امتناع کردند،
با کمال افتخار بر دوش کشد و دين خود را به دين حق ادا کند و قيام را جايگزين سکون
و سکوت و حرکت را جايگزين سازش و خدا را جايگزين طاغوت و حکومت اسلامي را جايگزين
حکومت شاهنشاهي نمايد.

خميني قيام
کرد تا يکبار ديگر معجزه بعثت را در آخرالزمان آشکار سازد و به دنيا بفهماند که
اگر کسي براي خدا قيام کرد و جز او هدف و انگيزه‌اي نداشت و جز وصال معشوق،‌ وصلي
در سرنمي‌پروراند، خدايش آنقدر عظمت و عزت و قدرت 
و شکوت و محبت بخشد و در وجودش پرتوي از نور محمد‌«ص» ايجاد کند که محرومان
و مستضعفان و بيچارگان، دلباخته او گردند و ظالمان و فرعونانيان و جباران از او
وحش و هراس به دل راه دهند.

مگر خداوند
نفرموده است: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا». (سوره
مريم- آيه 96)

آنانکه
ايمان آوردند و عمل صالح داشتند، خداي مهربان محبت آنها را در دل مردم مي‌افکند. و
مگر همين خميني عزيز نبود که ملتهاي مسلمان براي يک لحظه ديدار با او هزاران ندز و
نياز مي‌کردند و سر و دست مي شکستند.

و مگر
خداوند نفرموده است: «وما جعله الله الا بشري لکم و لتطمئن قلوبکم به». (سوره آله
عمران- آيه 126)

و خداوند او
را قرار نداد جز بشارت و اميد براي شما و قلوبتان را به وسيله او اطمينان بخشيد. و
مگر خميني نبود که در تمام لحظات حساس تاريخ انقلاب و در بحراني‌ترين و شديدترين
گاه‌ها و سخت‌ترين رخدادها، با يک جمله آنچنان دلها را آرامش و قلوب مؤمنين را
اطمينان مي بخشيد که گويا رسول خدا‌«ص» را تسلي داده است؛ و روزي که از دنيا رفت،‌همه
محبين و علاقمندان و دوستدارانش از مؤمنين متعهد ايران گرفته تا يکايک مستضعفين و
محرومين جهان، احساس غربت کردند و در فراقش خون گريستند.

و اين خميني
عزيز تنها يک يادگار دارد که همواره سفارش کرده است آن را از ياد نبريم و با دل و
جان نگهدارش باشيم و آن «انقلاب اسلامي» است؟ انقلابي که «صبغة الله» دارد و از
«ايام الله» جاويدان است؛ انقلابي که هزاران شهيد و معلول و مجروح انقلاب، خون پاک
و مقدس خود را براي‌ آبياري و بپاداشتنش، نثار کردند و ميليون‌ها ساعت برا تحققش
بدرگاه حضرت ذوالجلال نيايش نمودند تا سرانجام به دست يکي از ذراري زهرا و سلاله
پاک رسول خدا«ص» به پيروزي رسيد و اميد ديرينه ملتهاي دربند محقق شد و اين انقلاب
مقدس چيزي جز امتداد بعثت پيامبر«ص» نيست و هدفي جز دعوت محمد«ص» را لبيک گفتن
ندارد و اين ما هستيم که موظفيم با انقلاب مقدس ايران، همانگونه که خميني رفتار
کرد رفتار کنيم و نگذاريم «ارتداد» در آن راه پيدا کند يا خداي نخواسته در اثر بي‌دقتي
در رفتارها و گفتارها از اصول حقه خود که خميني پايه‌گذار آنهاست،‌منحرف گردد که
البته اميدواريم با پيروزي از رهنمودهاي حکيمانه امام امت ارواحنا فداه و مقام
معظم رهبري دام ظله،‌انقلاب اسلامي در خط مستقيم خود محفوظ بماند و با همان ايده و
همان رويه به پيش رود، تا روزي که پرچم را به پرچمداري حقيقي‌اش و صاحب اصليش عجل
الله فرجه بسپارد، آمين رب العالمين.