آزمايش الهي در رفاه و تنگدستي

تفسير سوره
رعد

آزمايش الهي
در رفاه و تنگدستي

«الله يبسط
الرزق لمن يشاء و بقدر و فرحوا بالحيوة الدنيا و ماالحيوة الدنيا في الآخرة
الامتاع».

(سوره رعد-
آيه 26)

هرکس را خدا
بخواهد روزي فراوان مي‌دهد و يا روزي بر او تنگ مي‌کند و (کفار) به زندگاني دنيا
خشنود شدند در حالي که زندگي دنيا در برابر آخرت (و زندگي جاودان آخرت) جز متاعي
اندک نيست.

قبض و بسط
بدست خدا است

پس از آنکه
سيره عملي اولوالالباب را بيان فرمود،‌ پايان کار آنان را که جنات عدن است ذکر کرد
و کيفر کساني که هواپرست اند نيز بيان نمود.

آنگاه به
بيان عامل انحراف مي‌پردازد و آن را حب دنيا ذکر مي‌کند که «دنيا» بزرگترين عامل
انحراف عده‌اي است و آنان را از دريافتن حق باز مي‌دارد. و بهرحال در اين آيه
کريمه، سفارش مي‌فرمايد که نه داشتن دنيا شما را به طرف فساد بکشاند و نه نداشتن و
دوري از اموال و دارائي‌هاي دنيا. نه ثروت باعث طغيان شما شود و نه فقر و تنگدستي،
شما را منحرف سازد. زيرا قبض و بسط، کلا بدست خدا است، پس قبض و بسط رزق نيز بدست
خدا است. و قبض و بسط، هر دو آزمون الهي است، نه تکريم و تحقير است.

وظيفه انسان
در برابر قبض و بسط خدا، نه آن است که نشاط پيدا کند و نه غمگين شود. چرا خداوند
همه را يک نواخت متمکن نکرد؟ با اينکه او غني محض است. اگر مال را به همه مي‌داد و
هم را متمکن مي ساخت، چه مي‌شد؟ چرا به بعض‌ها مي‌دهد و به بعضي‌ها نمي‌دهد؟

خداوند در
پاسخ به اين سؤال مي‌فرمايد: «ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا في الأرض»[1] اگر
خداوند تمام بندگانش را سرمايه‌دار کند، فساد، جهان را فرا مي‌گيرد. و چون اين
خصوصيت و ويژگي در انسان وجود دارد که غالبا در اثر داشتن سرمايه فراوان و پول
بسيار، طغيان مي‌کند و فساد در زمين پيدا مي‌شود، لذا خداوند، با اندازه و هندسه
خاصي اموال را نازل مي‌کند. و اين اندازه‌گيري بر اساس خبير و بصير بودن حق به
اوضاع بندگانش است «… ولکن ينزل بقدر ما يشاء، انه بعباده خبير بصير».

اين، هم
دليل عدم بسط است که چرا براي همه،‌روزي فراوان مقرر نفرمود و هم پاسخ اين پرسش
است که چرا به يک عده مي‌دهد و به يک عده نمي‌دهد. او مي‌داند که به چه کسي بدهد و
به چه کسي ندهد؛ او در کارش حکيم و خبير و بصير است؛ او به اوضاع و احوال بندگانش
بيش از همه و بيش از خود بندگان آگاه و مطلع است. چه بسا پولي که به زيد داد،‌اگر
به عمرو مي‌داد، او فساد در زمين مي‌کرد و يا به عکس.

و أما در
مورد مردم: وظيفه مردم را خداوند در اين آيه معين فرموده است و گوشزد نموده که چه
خداوند روزي زياد بدهد و چه کم بدهد، در هر دو مورد انسان در معرض آزمايش الهي
قرار گرفته است. اينطور نيست که اگر به کسي روزي اندک داد، نشانه تحقير و اهانت به
او باشد. اگر مردم خودشان را اصلاح کنند، اشکالي ندارد که همه، روزي فراوان داشته
باشند ليکن طبع نظام اينچنين است که اگر همه مرفه باشند، به فساد مي‌افتند و اين
مردم که در اين جهان هستند، اکثرشان گرفتار دنيايند، ولي در بهشت تمام نعم الهي،
به وفور پيدا مي‌شود و همه هم از آن برخودارند زيرا در آنجا فسادي نيست، و آزمايش
و امتحاني وجود ندارد.

بنابراين،
براي حفظ نظام موجود در جهان، عده‌اي بايد پول داشته باشند و عده‌اي نداشته باشند؛
و بهرحال هر دو گروه، چه آنها که دارند و چه آنها که ندارند،‌در کلاس امتحان نشسته‌اند
و دارند امتحان مي‌دهند، و هرگز اين دو مورد، دليل تکريم يا تحقير اشخاص نيست.

وظيفه انسان
در برابر اموال

وظيفه‌اي که
بندگان نسبت به خدا دارند در برابر اين نحوه توزيع روزي را در سوره فجر بيان
فرموده است: «فأما الانسان اذاماابتليه ربه فأکرمه و نعمه، فيقول ربي‌ أکرمن، و
أما اذا ماابتليه فقدر عليه رزقه، فيقول ربي أهانن، کلا»[2] طبع
انسان اين است که خداي سبحان او را به مال مبتلا کند و نعمت فراوان به او بخشد،
بگويد که پرودگارم مرا گرامي داشته است و اگر او را به فقر مبتلا کند و روزي را بر
او تنگ بگيرد، بگويد که پروردگارم،‌مرا اهانت کرده! چنين نيست؛ هر دو در حال
آزمايش‌اند.

بنابراين
چيزي در جهان نشانه تکريم يا تحقير نيست، هرچه هست آزمايش و امتحان است؛ چه آن که
ثروت دارد و چه آن که فقير است، چه او که سالم و چه او که بيمار است. تمام اينها
براي برقراري نظم در جامعه و آزمايش فرد فرد انسانها است.

و وظيفه اين
دو گروه در برابري خداي سبحان آن است که: آن کس 
که گرفتار شد و مالي را از دست داد يا مالي را بدست نياورد، نبايد حزن و
اندوه به خود راه دهد،‌و آن هم که اموال فراواني بدستش رسيد، نبايد نشاط و فرح و
سرور داشته باشد، چون هر دو امتحان است. اگر براي انسان روشن شد که همه اين امور،
امتحان است، انسان در موارد امتحاني، نه غمگين است، نه با نشاط چون مي‌داند مال او
نيست. چند روزي در اين حالت است تا درون او شکوفا شود، آنگاه معلوم شود که چه مي‌کند؟
آيا در اثر نداشتن مال از توحيد، دست بر مي‌دارد،‌يا در اثر داشتن مال فراوان؟!
وظيفه بندگان هم مشخص شده است «لکيلا تأسوا علي مافاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم» تا
اينکه براي از دست رفتن نعمت، تأسف نخوريد و براي بدست آوردن آن، خوشحال نگرديد.

کيفيت روابط
اجتماعي در قبال اموال

در سوره
زخرف ادعاي مرفهين را چنين بيان مي‌کند که مالدار فکر مي‌کند اصالت، از ان مال است
پس هر کسي اين اصل و اين شرف را دارا است،‌اصيل و شريف خواهد بود! لذا مي‌گفتند:
نبوت که يک مقام شريفي است بايد نصيب کسي بشود که اين اصل نزد او است يعني ثروت
زياد دارد، پس بايد بر فلان سرمايه دار مکه نازل شود: «و قالوا لولا نزل هذا
القران علي رجل من القريتين عظيم»[3] و
خداوند در رد زعم باطل آنان مي‌فرمايد: «أهم يقسمون رحمت ربک؟» آيا آنها رحمت
پروردگارت را قسمت مي‌کنند؟! بلکه تمام اقسام معيشت و رزق، چه رزق ظاهري و چه رزق
باطني، و معنوي، بدست ما است «نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحيوة الدنيا» ما معيشت
و روزي دنيا را ميان آنان تقسيم کرديم «و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم
بعضا سخريا» ما اين‌ها را در طبقات مختلف آفريديم تا هم يکديگر را تسخير متقابل
کنند. البته اين تسخير متقابل ممدوح است، به اين معني که هر کسي در دنيا براي
ديگري بنحوي کار کند. و اصلا گردش نظام عالم به اين است، همه خدمت به يکديگر کنند.
اگر امروز آن طبيب متمکن،‌ بار بر ضعيف را مسخر خود کرده است که بارش را بردارد،
فردا که آن باربر مريض شد،‌آن طبيب هم بايد آن بيمار را معالجه و درمان نمايد. اين
تسخير متقابل است ک هر کسي به نحوي حق بر ديگري دارد و لازم است همه حقوق اجتماعي
را بپردازند. در اين صورت است که هيچ چيز باعث فخر نخواهد شد. هم آنکس که دارد، مي‌فهمد
که در حال امتحان است و هم آن کس که ندارد، احساس حقارت در جامعه اسلامي نمي‌کند.
و ديگر جائي براي گلايه کردن نمي‌ماند.

تلاش،‌يک
نواخت و برداشت، گوناگون

قرآن کريم
همه مردم را به کاروا مي‌دارد و مي‌فرمايد: «فامشوا في مناکبها وکلوا من رزقه»[4] تلاش
کنيد و روي دوش زمين سوار گرديد و از رزق و روزي خداوند بهره‌مند شويد.

پس از اين
قرآن مي‌فرمايد: «شما نگاه کنيد ببينيد خيلي‌ها تلاش مي‌کنند، زحمت مي‌کشند،
تلاششان يک نواخت است ولي برداشت‌ها گوناگون. بعضي‌ها زياد متنعم مي‌شوند و برخي
کمتر از نعمت‌ها برخوردارند. آن کس که آنها را تنظيم مي‌کند و روزي هر فردي را به
اندازه خودش مي‌دهد، خداوند است. و اين نحوه قبض و بسط را که به بعضي زياد و به
بعضي کم مي‌دهد، از آيات الهي است. مي‌بينيد که دو نفر با هم درس مي‌خوانند،‌با هم
کار مي‌کنند يا با هم مغازه دارند،‌يکي را آنقدر به پيش مي‌برد و نعمتها بر او
افزايش مي‌دهد که در مدتي کوتاه داراي مکنت و ثروت بسياري مي‌گردد و يکي را بقدري
با حوادث غيرمترقبه روبرو مي‌کند و گرفتاريهايش زياد مي‌شود که در بين راه مي‌ماند.
اينها هرگز دليل هرج و مرج عالم يا شانس و اقبال نيست که عقل و وحي هم اين را نمي‌پذيرد،‌بلکه
نظمي در کار است و منظم، تشکيلات جهان را با قبض و بسط خود، مي‌چرخاند، هرچند
برانسان لازم است که تلاش کند و کار کند ولي بهرحال، قبض و بسط دست خدا است.

انسان در
برابر مالش موظف است که مالک آن باشد نه مملوکش و او مال را مسخر کند نه اينکه
مال، او را تسخير نمايد. و اما اينکه چقدر مي‌تواند با تلاش خويش، تحصيل کند، آن
ديگر بدست او نيست؛ پس آن کس که مال زياد يا حتي علم زياد دارد که نبايد به مالش و
علمش بر ديگران فخر بفروشد و نبايد خيال کند که خداي سبحان او را گرامي داشته و با
عملش، تکبر جويد، آن هم که پيشرفت نکرده و در حد متوسط از سواد است،‌نبايد خود را
تحقير شده بداند. ولي بهرحال تلاش براي بدست آوردن علم و مال لازم است.

پس اگر بر
ما لازم است که علما را احترام کنيم،‌بر علما هم لازم است که علم خود را وسيله
مباهات بر ديگران ندانند و از مردم توقع احترام نداشته باشند. در روايت آمده است:
«من أحب أن يتمثل الرجال عنده قياما فليتبوّأ مقعده من النار»[5] اگر
کسي علاقمند است، وقتي وارد شد، مردم به احترامش قيام کنند، جايگاهش در دوزخ است.
اين همان حب جاه است که بيش از هرچيز، مذمت شده است و جاي چنين آدمي که توقع
احترام از ديگران- بخاطر علم يا مالش- دارد،‌ جهنم است از آن طرف به مردم سفارش
شده است که وقتي علما را ديديد، احترام کنيد. پس هر دو در حال امتحان‌اند، چه آن
دانشمند عالم و چه آن انسان غيرعالم- آن عالم نبايد حب جاه داشته باشد و علمش را
مايه فخر و مباهات قرار دهد و آن انسان معمولي نيز بايد در برابر عالم، احترام کند
و او را گرامي بدارد.

بياني را
مرحوم کليني از امام باقر عليه‌السلام در تبيين فقه و فقاهت ذکر کرده است که
فرمود: اگر کسي فقيه بود، درد دنيا را مي‌فهمد. و اگر درد دنيا را فهميد، دواي
دنيا را هم مي‌فهمد. اين است فقه ممدوحي که خداي سبحان او را به اين نعمت متنعم
کرده است. پس اگر کسي اين چنين نبود، مستأکل بالعلم است. يعني درس خواندن و عالم
شدن،‌مانند مغازه‌اي است براي او؛ مغازه علم فروشي! بنابراين نبايد کسي بگويد که
من زحمت کشيده‌ام،‌بحث کرده‌ام،‌درس گفته‌ام بلکه بايد بگويد: علما زحمت کشيده‌اند
تا مرا تربيت کرده‌آند و بدينجا رسانده‌اند؛ من هم بايد به نحوي اين خدمات را
جبران کنم.

حضرت امير
سلام الله عليه مي‌فرمايد: «الغني و الفقر بعد العرض علي الله»[6] يعني
پس از اين که همه عرضه شدند بر خداي سبحان،‌معلوم مي‌شود چه کسي دارد و چه کسي
ندارد. پس اگر انسان درس بخواند و زحمت بکشد، براي اينکه پيش مردم محترم شود و با
القاب از او تجليل کنند و عنوان‌هاي بزرگ براي او قائل شوند، اجر خود را در همين
دنيا ديده است و اجري در آخرت نخواهد داشت. پس همه بايد خدمت کنند؛‌او که درس
خوانده است بايد، علم خود را منتشر سازد و جهال را از جهل بيرون آورد و او هم که
درس نخوانده است تلاش کند که بر علمش بيافزايد و در مقابل خدمات عالم، به او خدمت
کند نه اينکه يک عالم- مثلا- يک جانبه جاهلي را تسخير نمايد بلکه تسخير بايد
متقابل و هريک به نحوي نسبت به ديگران خدمت کنند.

«الله يبسط
الرزق لمن يشاء و يقدر»

يقدر، يعني
تنگ مي‌گيرد. و اين سختگيري يا بسط در روزي را خداوند به عنوان يک آيت الهي نقل مي‌کند
چون خدا قدير است و عليم و مي‌داند که در حد يک مقدار ممکن، چه کسي را به مال
بيازمايد و چه کسي را به فقر امتحان کند در سوره قصص، آيه 81 به بعد جريان قارون
را ذکر مي کند، مي‌فرمايد: «فخسفنا به و بداره الأرض، فما کان له من فئة ينصرونه
من دون الله و ما کان من المنتصرين»- ما او و خانه‌اش را در زمين فرو برديم، پس نه
کسي داشت که او را ياري دهد و نه خود قدرت انتقام داشت. «واصبح الذين تمتوا مکانه
بالأمس يقولون و يکأن الله يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر، لولا أن من الله
علينا لخسف بنا، و يکأن لايفلح الکافرون»[7] اين
طبقه محروم که آرزو داشتند، مانند او باشند، گفتند، معلوم است که خداوند روزي را
به هر يک از بندگانش بخواهد مي‌دهد و از هر يک بخواهد مي‌دهد و از هر يک بخواهد
برمي‌گيرد؛ اگر خدا بر ما منت نمي گذاشت، ما را هم در زمين فرو مي‌برد، گويا
کافرون هرگز رستگار نمي‌شوند.

مشابه اين
بيان را در سوره عنکبوت، در آيه 62 دارد که مي‌فرمايد: «الله يبسط الرزق لمن يشاء
من عباده و يقدر له» خداوند روزي را به يک نفر فراوان مي‌دهد و بر ديگري تنگ مي‌گيرد
زيرا «أن الله بکل شيء عليم» خداوند بر همه چيز دانا و عليم است.

يک استدلال
لطيفي حضلرت امير«ع» در نهج البلاغه دارد، که سفارش مي‌کند، انسان در برابر سرمايه‌دار
و ثروتمند،‌خود را نبازد، مي‌فرمايد: اين ثروت و اموال براي اداره زندگي است ولي
کمال نيست؛ داشتن پول کمال نيست زيرا اگر کمال بود، خداي سبحان اين ثروت را به
رسولش و حبيبش مي‌داد و از اينکه نداده است، معلوم مي‌شود که کمال نيست. پس اين
اموال امانت است. و اگر امانت شد، ديد ديگران درباره سرمايه‌دار هم يک ديد امين
خواهد بود. انسان يک آدم فقير را که مي‌بيند با يک آدم غني، اگر بتواند اين دو نفر
را با يک ديد ببيند، وظيفه خودش را انجام داده است، به اين معني که ثروتمند در
چشمش عظيم جلوه نکند و فقير در چشمش حقير جلوه نکند. والحمدالله رب العالمين.
ادامه دارد.

 



[1] – سوره شوري- آيه 27