امام راحل سلام الله عليه و فقه سنتی

امام راحل سلام الله
عليه و فقه سنتی

قسمت پانزدهم

آيت الله محمدی
گيلانی

·       
نظر آيت الله غروی
اصفهانی ( ره ) درشرح كفايه درباره̾ عقل نظری و عقل عملی .

·       
اعتراف به صعوبت
شناخت نفس و قوای آن .

·       
اعتراف علم جديد به
اينكه قسمت عمده̾ مغز ناشناخته مانده .

·       
مطالعه هيجان انگيزی
درباره شعور انسانی .

·       
انتقاد به كلام
بهمنيار و آيتين : غروی و مظفّر در دو مورد است : اوّل پندار وحدت قوه عاقله ذاتا
و تعدد به حسب مدركات ، مورد دوّم انتقاد به اعلام مذكورين پندار نفی حكم از ايجاد
و نهی و حكم به ثبوت شيئی برای شيئی است كه صريح كلام آيتين است .

·       
پاسخ هر دو پندار و
ابطال آنها .

مرحوم آيت الله محقق
آقا شيخ محمد حسين غروی اصفهانی عليه الرحمه در مبحث حجيّت زن دراين باره بحث
طولانی دارند كه قسمت اول كلامشان همان است كه مرحوم مظفّر «ره » در اصول الفقه
ايراد كرده اند و عين عبارت آن بزرگوار ملخصا چنين است :

« انّ القوة العاقله
شأنها التعقّل و ليس للعاقلة بعث و زجر و اثبات شيء لشیء و انّ تفاوت العقل النظری
مع العقل العملی بتفاوت المدركات من حيث ان المدرك مما ينبغی ان يعلم او ممّا
ينبغی ان يؤتی به اولايؤتی به فمن المدركات العقيلة الداخلة‌في الاحكام العقلية‌
العملية الماخوذة من بادی الرأی المشترك بين العقلاء المسّماة تارة بالقضا يا
المشهورة و اخری بالآ راء المحمودة ، قضية حسن العدل و الاحسان و قبح الظلم و
العدوان و قد بيّنا في مبحث التجری من مباحث القطع انّ امثال هذه القضايا ليست من
القضايا البرهانية و نزيدك هنا ان المعتبر عند اهل الميزان في القضا يا البرهانيه
مطابهتها للواقع و نفس الامر و المعتبر في القضايا المشهورة والآراء‌المحمودة
مطابقتها لما عليه آراء العقلاء حيث لا واقع لها غير توافقالعقلاء عليها …
»                                               ( شرح كفاية ـ ج 2 )

ـ قوه عاقله شأنی جز
تعقل و ادراك ندارد ، و برای آن ، هيچ گونه حكم ايجابی و زجری يا حكم به اثبات
محمولی از برای موضوعی نيست ، و تفاوت عقل نظری با عقل عملی‌‌« تفاوت در ذات نيست
بلكه » به سبب تفاوت در مدركات است از آن حيث كه اگر مطلوب در مدرك دانستن فقط است
عقل مدرك را نظری می خوانند و اگر مطلوب در آن ، فعل يا ترك است عقل مدرك را عملی
می خوانند ، از مدركات عقل عملی كه از رأی ابتدائی مشترك بين همه̾ عقلا است و
قضايای مشهوره و آراء محموده ناميده می شوند ، قضيه̾ حسن عدل و احسان ، و قبح ظلم
و عدوان است . در مبحث تجرّی از مباحث قطع روشن كرديم كه اين سنخ قضايا از قضايای
برهانی نيست و در اين مقام می افزائيم كه در قضايای برهانيه معتبر است مطابقت آنها
با واقع و نفس الامر و در قضايای مشهوره و آراء محموده معتبر است مطابقت آنها با
آنچه كه آراء عقلاء بر آن معتقد گرديده است .

لازم می دانم قبل از
نقد اين نظر بايد اعتراف كنم كه شناخت نفس و قوای آن و اعمال مربوط به هر يك از
آنها عويصه ای است كم نظير ، از دوران كهن اين موجود ناشناخته مورد بحث واقع بوده
ولی مشكل شناخت ، آن چنان كه بايد از نظر برهان ، حل نگرديده . علم تجربی با آن
همه بذل مساعی ، از چگونگی ادراك انسانی و امكانات آن جز اطلاع ناقصی ندارد ، قسمت
عمده̾ خود مغز كه آلت ادراك است هنوز كشف ناشده مانده است ، در مجله̾ « يغما »
خواندم :

« لكن همان اندازه هم
كه دانشمندان كشف كرده اند آن چنان پيچ در پيچ است كه مايه حيرت می باشد  يك دانشمند بنام و مشهور می گويد اگر ممكن بود
همه̾ شبكه های الكتريكی جهان را يك جا جمع كنند ، مجموع آنها از ساختمان اين يك
ليترونيم ماده خاكستری مغز ساده تر به نظر می آمد.

پيچيده تر از ساختمان
مغز عمل آن است . چطور است كه كلمه̾ « خانه » مثلا ، كه آن را می شنويم يا آن را
می بينيم ، يك معنا می دهد ، در صورتيكه مركز حسّ بينائی و حسّ شنوائی در دو ناحيه̾
مختلف مغز قرار گرفته اند ؟ آيا در مغز مركز خاصّی است كه ديده ها و شنيده ها ،
حافظه و تخيل را با هم می آميزد تا در ما مفهوم كلی كه كلمه̾ « خانه » بيان می كند
ايجاد نمايد ؟

مطالعه̾ هيجان انگيزی
درباره̾ شعور انسانی زير نظر دكتر ويلدر پنفيلد انجام گرفته . دكتر پنفيلد به
وسيله « الكترود » نواحی مختلف مغز يك « معمول » را كه كاملا هوشيار بود لمس كرد .
موقع لمس يكی از نقاط مغز « معمول» او شهاب آسمانی می ديد ، موقع لمس نقطه̾ ديگر ،
صدای زنگ می شنيد وقتی دكتر پنفيلد ناحيه ديگری را لمس می كرد ، معمول به طور
معجزآسائی بازوان خود را بلند می كرد . از همه شگفت انگيز تر آنكه چون الكترود
ناحيه ای از مغز را لمس می كرد ، معمول چنين به خاطر می آورد مادرش سرگرم نواختن
پيانو است و می گفت : می بينم مادرم چه لباسی در بر دارد و آنچه در آنجا می گذرد
احساس می كنم  و می شنوم ، درست مثل اينكه
هم اكنون در آنجا هستم .

قضيّه فوق واقعا به
معجزه می ماند ، اين واقعه خيلی بيش از يك تخيل بصری است ، ادراكی است عميق و دقيق.
بر طبق گفته̾ « معمول » صحنه ای را كه چندين سال پيش در مقابل او اتفاق افتاده
اكنون همان طور درك می كند . تمام آنچه در آن موقع ادراك شده در اين حال از نو
ظهور كرده ، ديده ها و شنيده ها ، تفكرات و انفعالات ، عقيده و داوری ، همه تجديد
شده اند » .                                   ( شماره دهم ـ‌دی ماه سال
1343 )

و حقا امر نفس بی
نهايت شگفت انگيز است ، همه̾ اين تفتيش و تحقيق در امر « خود» و سرانجام چنانكه
بايد خود را نشناسيم و از درك آلات و ادوات آن ناتوانيم باشيم ، بی نهايت جای تعجب
است .

ونعم ما قيل :

و من عجب انّی احسّن
اليهم                 و ا سأل شوقا عنهم
وهم معی

فتبكيهم عينی و هم في
سوادها             و يشكو النوی قلبی و هم
بين اضلعی

انتقاد و اشكال به
رأی بهمنيار و آيتين در دو مورد است :

مورد اول : پندار
وحدت قوه̾ عاقله ذاتا و اينكه تعدد در مدركات است ، چنان چه مدركات ، مطلوب در
آنها فقط دانستن باشد قوه عاقله ، عقل نظری ناميده می شود و اگر مدركاتی است كه
مطلوب در عملند ، همان قوه عاقله عقل عملی خوانده می شود ، و در كلام شيخ الرئيس
در مبحث نفس شفاء و اشارات ، بطلان اين پندار گذشت كه فرمودند : « بی ترديد برای
انسان ، تصرفی در امور جزئيّه ، و تصرفی در امور كليّه است . در امور كليه همانا
اعتقاد تنها كافی است اگر چه در طريق عمل نيز واقع شود ، زيرا كسی كه دارای رأی
كلّی در كيفيت ساختن خانه باشد ، از چنين رأی كلّی به تنهائی ، ساختن خانه̾ مخصوصی
نشأت نمی گيرد چه آنكه افعال به امور جزئيه ای كه از آراء جزئيّه تشخّص يافته اند
تعلّق می گيرند ، و رأی كلی نسبتش به همه̾ مصايق متساوی است ، پس برای انسان قوه
ای است كه مختص به آراء كليه است و قوه ديگری است كه به رويه و انديشه در امور
جزئيه ای كه مورد سود و زيان ، و كدام سزاوار فعل ، و كدام سزاوار ترك ، و چه چيز
خوب و چه چيز بد ، و شرّ كدام و خير كدام است ، اختصاص دارد كه با نوعی قياس و
تأمّل چه متنج و عقيم صورت می پذيرد، و مصبّ اين رأی جزئی مربوط به عمل جزئی امور
ممكنه در آينده است ، زيرا امور واجب الوقوع يا ممتنع الوجود ، از مصبّ رويه و
انديشه̾ ايجاد بيرون اند و امور گذشته نيز مصبّ ايجاد واقع نمی شوند … قوه دوم
را عقل عملی گويند » .

مورد دوم : انتقاد بر
اعلام مذكورين ، پندار نفی حكم از ايجاب و نهی و حكم به اثبات محمولی از برای
موضوعی است كه صريح كلام آتين رضوان الله عليهما بوده است و بطلان اين پندار نيز
در كلام شيخ الرئيس مورد اشاره واقع شده است در اين عبارت كه فرموده اند: « مصبّ
اين رأی جزئی مربوط به عمل امور ممكنه در آينده است ، زيرا امور واجب الوقوع … »
.

توضيح آنكه صدور فعل
ممكن الوقوع از فاعل های عديم العلم و الشعور مانند آتش با شرط فقدان عايق به صرف
ملاقات با منفعل مانند پنبه ، ضروری الوقوع است و در مثال مذكور ، احراق ، حتمی
الوقوع است كه تفصيل آن در محل خويش كه مبحث علّت و معلول از فلسفه̾ اعلی است ،
تبيين گرديده است .

ولی صدور فعل ممكن
الوقوع از قوا و فواعل ذوات العلم و الشعور ، به صرف ملاقات قوا و فواعل و حضور
منفعل ، واجب و ضروری نيست و فعل ممكن الصدور از استواء امكانی بين وجود و عدم
بيرون نمی آيد و ممتنع الصدور است مگر آنكه ضروری الوجود شود به نحوی كه طرف مقابل
وجود يعنی عدم ، ممتنع گردد .

مثلا فرض كنيم انسان
فاعلی كه متنبه به آشاميدن آب شد و آن را تصور نمود و تروّی در صلاح  و فساد آن كرد و به صلاح آن تصديق كرد و ميل و
شوق در آن پديد آمد ، به گونه ای كه اجماع النفس يعنی اراده̾ فعل ، حادث گرديد ، و
آن فعل وجود يافت ، با دقت نظر در شأن فعل حادث از آن نظر كه موجودی است ممكن ،
ناگزير مسبوق به علّت تامّ است ، علّتی كه ضرورت دهنده به آن است زيرا بديهی است
كه « الشّیء مالم يجب لم يوجد » و معلوم است كه اراده نسبت به آن ، عليّت دارد و
خود اراده مستند است به شوق شديد منبعث از تصديق و اذعان كه علم است ، و به اين
علم جازم است كه شوق شديد ضروری الوجود گرديد تصديق جازم همان حكم نفس است به
ضرورت انجام دادن فعل مفروض ، و چنانچه جزم نباشد ، تصديق بدون جزم ، تأثيری در
صدور فعل ندارد ، و در حصول جزم ، ناگزير از اعمال فكر و رويّه است كه جزم حاصل
شود .

و بالجمله امكان
استعدادی قدرت برای‌ انجام فعل ، علاوه بر وجود آلت وافی ، و تصور فعل نيازمند به
اذعان جزمی است يعنی‌ تصديق به حتميّت صدور فعل است كه همان بعث و حكم نفس به
ضرورت انجام فعل است كه الزاما طرف مقابل آن كه ترك است ممتنع می شود ، و در اين
صورت ، آشاميدن آب مثلا با وجوب علّت ، ضروری الوجود می گردد ، كه شيخ به همين
معنا در مبحث نفس شفاء تصريح فرمودند ، كه نقل نموديم :

« هنگامی كه اين قوه
به چيزی حكم كند ، به دنبال حكمش ، قوه̾ اجماع و اراده جهت تحرك بدن روان می شود ،
و اين قوه « يعنی‌ عقل عملی » از قوه مختص به آراء كليه « يعنی عقل نظری » كبريات
رويه و استنتاج در امور جزئيه را به وام می گيرد » و خلاصه̾ عبارتشان در اين باره
در الهيّات شفاء‌ چنين است :

« هذه القوی « القوی
المقارنة للنطق و التخيل » انفسها تكون قوة علی‌ الشیء و علی ضدّة ، لكنّها
بلاحقيقه لا تكون قوة تامّه بالفعل الّا اذا اقترن بها الارادة منبعثة عن اعتقاد و
هميّ تابع لتخيّل شهوانی او غضبیّ ، او عن رأی عقلی تابع لفكرة عقلية او تصور صورة‌
عقلية‌ فتكون اذا اقترن بها تلك الارادة‌ و لم تكن ارادة مميلة بعد بل ارادة جازمة
، و هي الّتی هي الاجماع الموجب لتحريك الاعضاء صارت لا محالة‌مبدءا للفعل بالوجوب
اذ قد بيّنا انّ العلة مالم تصر علة بالوجوب عتّی يجب عنها الشئ لم يوجد المعمول ،
و قبل هذه الحالة فانّما تكون الارادة ضعيفة لم يقع اجماع فهذه القوی المقارنة
للنطق بانفرادها لا يجب من حضور منفعلها و وقوعه منها بالنسبة التی اذا فعلت فيه
فعلا ،فعلت بها ، ان يكون يفعل بها و هي بعد قوة‌، و بالجملة لايلزم من ملاقاتها
للقوة المنفعلة ان تفعل ذلك ، و ذلك لانه لوكان يجب عنها وحدها ان تفعل لكان يجب
منذلك ان يصدر الفعلان المتضادان و المتوسطات بينهما و هذا محال ، بل اذا صارت كما
قلنا فانها تفعل بالضرورة »

                                                                             (
فصل 2 از مقاله 4 ) 

 

ـ قوای فاعله̾ ذوات
العلم و الشعور ، فاعليّت بالقوه نسبت به فعل و ترك آن دارند و تماميّت فاعل .

بودنشان مشروط است به
اقتران اراده ای كه منبعث از اعتقاد وهمی كه از تخيّل شهوانی يا غضبی است يا اراده
ای كه منبعث از رأی عقلی ناشی از انديشه است ، در صورتی كه صرف اراده̾ گرايشی
نباشد ، بلكه اراده̾ جازم باشد ، و در صورت اقتران اراده با قوای فاعله ذوات العلم
و الشعور ، فاعل تام و ضروری از برای فعل است ، ودر جای خود تبيين كرده ايم كه تا
علّت ، علّت بالوجوب يعنی علّت ضرورت دهند هبه معلول نباشد معلول موجود نمی‌ گردد
و مادام كه به حدّ جزم نرسد ، اراده ای‌است ضعيف و اجماع النفس به سوی‌ فعل متحقق
نمی شود .

پس قوای ذوات الشعور
با صرف حضور منفعل های مربوطه شان و لقاء با آنها بدون اراده جازمه ، ايجادی از
آنها صورت نمی پذيرد وهنوز هم در مرتبه̾ بالقوه هستند ، وبا فرض بالقوه بودن اگر
فاعليت دارند بايد فاعل طرفين باشد يعنی‌ هم فعل و هم مقابل فعل از آنها صادر شود
زيرا فرض اين است كه بالقوه اند ونسبت به طرفين متضادين و اوساط بين آنها محال است
پس وقتی قوای ذوات العلم و الشعور مبادی افعال واقع می شوند كه فاعليت آنها با
اراده̾ جازمه به مرتبه̾ وجوب برسد .

اطاله̾ كلام و سخن
بيرون از طور مقاله بدين جهت است كه طرف بحث دانشمندانی چون بهمنيار و آيتين
عظيمتين آيت الله غروی‌ و آيت الله مظفر اعلی الله درجاتهم بوده اند و مقابله با
آن بزرگواران جز با بضاعت برهانی‌ مانند شيخ الرئيس « ره » احتمالا خلاف ادب و
احيانا كمتر مسموع اصحاب برهان و بحث واقع می شود . و الله يقول الحق و هو يهدی
السبيل .

بحث اختلاف مبانی‌
استنباط بين مجتهدين و اخباريين كه عمده̾ آنها عقل بود ، مستلزم اين همه تطويل
گرديد ، ولی مورد ، مورد اطناب لازم بوده ، زيرا با اينكه نفوذ اين طائفه از حوزه
های رخت بربسنتد ، هنوز هستند گروهی از اولياء اين طائفه كه در فقه سنتی ، و طريقه̾
استنباط فقهاء عظام اماميه عليهم السلام كه اتصال به وحی الهی دارد ، القاء شبهه
می كنند ، و الله تعالی احكم الحاكمين .

و امّا اثبات كبريات
عقليه كه در طريق استنباط احكام شرعی واقع می شوند و ثبوت ملازمه عقليه بين حكم
عقل و حكم شرع ، بر عهده̾ علم كلام و علم اصول است و از طوق و طور مباحث و مقاصد
ما خارج است .    

                                                                                            ادامه
دارد