علی عليه السلام عروة الوثقای دين

به مناسبت 21
رمضان المبارك سال روز شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام

علی عليه
السلام عروة الوثقای دين

6 فروردين
ماه امسال مصادف است با 21 ماه رمضان كه در اين شب از سال چهلم هجری قمری ، عروه̾
وثقای دين ، اميرالمؤمنين و سيّد المتقين ، علی بن ابی طالب سلام الله عليه در سنّ
شصت و سه سالگی ، در اثر        ضربتی كه در
شب نوزدهم ماه رمضان به وسيله̾ اشقی الاشقيا ابن ملجم مرادی لعنة الله عليه در
خانه̾ خدا ( مسجد كوفه ) ، بر فرق مباركش زده شد ، به شهادت رسيد و در نجف اشرف (
غری ) ، به خاك سپرده شد.

در امالی
صدوق آمده است كه صبح آن روز ، امام مجتبی سلام الله عليه ، هنگامی كه می خواست
خبر شهادت خليفه و وصیّ رسول الله را به مردم بدهد، بر فراز منبر بالا رفت ، و طی
خطبه ای پس از حمد و ثنای پروردگار فرمود :

« ای مردم !
در اين شب قرآن نازل شد ، و در اين شب عيسی بن مريم به آسمان ها رفت و در اين شب
يوشع بن نون كشته شد و در اين شب پدرم امير المؤمنين عليه السلام به شهادت رسيد .
به خدا قسم هيچ يك از اوصيای قبل و بعد از او ، پيش از آن حضرت به بهشت نمی رود ،
و همانا پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله هنگامی كه او را به جنگی می فرستاد ،
جبرئيل از طرف راستش و ميكائيل از طرف چپش ، همراه او با كفّار می جنگيدند … » .

به هر حال در
اين شب قدر ، قرآن ناطق خداوند ، ولیّ الله اعظم ، نفس و جان محمّد «ص»  ، پرچم هدايت ، امام اوليا ، پيشوای اهل ايمان
و مولا و سرور متقيّان حضرت اميرالمؤمنين علی عليه السلام ، به شهادت رسيد و با
رستگاری به خدای كعبه پيوست كه در آن لحظه حساس از تاريخ اسلام ، اميد تمام
مستضعفين و محرومين، به نوميدی پيوست و دشمنان علی ( ع) كه منتظر آن لحظه بودند ،
نفس راحتی كشيدند ، چرا كه صاحب ذوالفقار ، چشم از جهان فرو بسته بود ؛ همو كه از
دم شمشيرش خون سركشان و مشركان و ستم پيشگان و جنايتكاران ، همواره بر زمين می
چكيد وهرگز خشك نمی شد ، اكنون ذوالفقارش در غلاف شده بود تا كه روزی فرزند عزيزش
ف خاتم الأوصياء حضرت حجة بن الحسن ارواحنا فداه ، ظهور كند و با همان ذوالفقار ،
همچون حيدر كرّار بر ظالمان و مشركان و متجاوزان و تبهكاران بتازد و يك بار ديگر
جهان شاهد عدل علی باشد و محرومان در پناهش آرام و آسوده از شرّ و ظلم مجرمان بسر
برند و انتقام خون پاك علی و حسين و فرزندان و ياورانشان در طول تاريخ گرفته شود ،
و ما به انتظار رؤيت خورشيديم.

علی كيست ؟

علی را كسی
نشناخت جز الله و محمّد صلی الله عليه و آله ، همچنان كه الله را كسی جز محمد و
علی نشناخت و محمّد را كسی جز الله و علی نشناخت ؛ پس سخن از اوصاف علی گفتن برای
احدی جز خدا و پيامبر و اوليای خاص خداوند روا نيست ؛ همان به كه فضائلش و
خصوصياتش را از زبان اشرف مخلوقات و سرور كائنات حضرت رسول اكرم صلی الله عليه و
آله بشنويم .

ابن عباس از
زبان پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله وسلّم نقل می كند كه فرمود :

« ولاية علی
بن ابی طالب ولاية الله ، و حبّه عبادة الله ، و اتّباعه فريضة الله ، و اولياؤه
أولياؤ الله ، و أعداؤه أعداء‌ الله ، و حربه حرب الله ، و سلمه سلم الله عزو جل »
[1]
.

ولايت علی بن
ابی طالب ولايت خدا ، دوستيش عبادت و پرستش خدا ، پيروی كردن و اطاعت از علی ،
فريضه̾ واجب خدا است . اولياء پيروان علی ، پيروان و ياران خدا و دشمنان علی
دشمنان خدا است . جنگ علی ، جنگ خدا و صلحش ، صلح خداوند است .

يعنی علی كسی
است كه حقّ تصرف در تمام امور و شئون مسلمين دارد و بدون اينكه به احدی رجوع يا
مشورت كند . علی عروة الوثقای دين و ريسمان محكم الهی است كه هر كه به او چنگ زند
، خدا از او راضی باشد وهر كه از او دوری جويد ، خداوند دشمنش بدارد . ايمان كسی
كامل نيست جز به ولايت علی و اسلام كسی درست نيست جز به تبعيت از علی . اطاعت علی
اطاعت خدا است و نافرمانی علی ، نافرمانی خدا است و اين حكم تا روز رستاخيز جاری
است و هرگز تبديل نمی شود و تغيير نمی پذيرد . پيروی از علی ، حيات جاويدان است كه
هرگز مرگ و فنا در آن راه ندارد و فاصله گرفتن از علی ، هلاكت و مرگ جاويدان است
كه هرگز زندگی و حيات در آن نفوذ نمی كند .

ابن عباس در
روايت ديگری گويد :

« قال صلی
الله عليه و آله و سلم : من أحب أن يتمسك بالعروة الوثقی التی لانفصام لها ،
فليتمسك بولاية آخي و صيّي علي بن أبی طالب ، فانه لا يهلك من أحبه و تولاه و لا
ينجو من أبغضه و عاداه » [2]
.

هر كه دوست
دارد به دستگيره ای چنگ زند كه گسستنی و جدائی برای آن نيست ، پس به ولايت برادرم
و وصيم علی بن ابی طالب چنگ زند ، چرا كه هلاكت نمی شود كسی كه او را دوست بدارد و
ولايتش را برگزيند و هرگز نجات و رهائی نمی يابد كسی كه دشمنش بدارد .

آری ! دروغ
می گويد كسی‌ كه خدا را قبول دارد و ولايت علی را نمی پذيرد و افترا می بندد كسی
كه ادعای محبّت و ولايت پيامبر را داشته باشد و ولايت وصی و جانشين و برادرش را رد
كند . مگر اطاعت علی اطاعت محمد نيست و مگر نافرمانی او نافرمانی پيامبر نيست ؟
مگر علی باب مدينه̾ حكمت و دانش پيامبر نيست ؟ مگر محبّت علی هدايت و بغضش نفاق و
جنايت نيست ؟ مگر علی نفس و جان و روان رسول الله نيست ؟ مگر كتاب های اهل سنّت و
شيعيان پر از فضايل و منقب علی نيست ؟ هان بشنويد ای ياران كه چگونه رسول خدا ،
اين نور چشم و برادر گراميش را معرّفی می كند :

ام سلمه از
حضرتش نقل می كند كه فرمود :

« من احب
عليا فقد احبّنی ، و من ابغض عليّا فقد أبغضنی ، و من آزادی عليا فقد آذانی ، و من
آذانی فقد آذی الله عزوجل » [3]
.

هر كه علی را
دوست بدارد ، مرا دوست داشته و هر كه علی را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته و هر كه
علی را آزار دهد ، مرا آزار داده و هر كه مرا آزار دهد ، خدای را اذيت كرده است .

ابن عباس در
روايتی ديگر از حضرت چنين نقل می كند :

« أوصی من
آمن بي و صدقنی بولاية علي بن أبی طالب . فمن تولّاه فقد تولّا و من تولّانی فقد
تولی الله » [4] .

وصيّت می كنم
هركس را كه به من ايمان آورد و مرا تصديق نمود ، به ولايت علی بن ابی طالب ، چرا
كه هر كس ولايتش را پذيرفت ولايت مرا پذيرفته و هر كه ولايت مرا پذيرفت ، ولايت
الله را قبول كرده است .

حذيفه از
حضرت نقل می كند كه فرمود :

« طاعة علي
طاعتی ، و معصية علي معصيتی » [5]
.

اطاعت علی،
اطاعت من و نافرمانی علی ، نافرمانی من است .

پس آنان كه
به راستی خود را پيرو پيامبر می‌ دانند و رسالتش را قبول دارند ، بايد مواظب باشند
كه پس از او به چه كسی روی‌ آورند و از چه شخصيتی تبعيّت كنند و ولايت كدام انسان
والا را بپذيرند و عقيده̾ خود را به دست چه كسی بسپارند . صرف همين كه ما بگوئيم :
چون مردم به سوی سقيفه روی‌ آوردند ، پس ما هم تابع اكثريتيم ، جواب قانع كننده ای
برای روز جزا نخواهد بود ؛ آن همه تأكيد و اصرار و سفارش پيامبر به مردم برای همين
بود كه حضرت آينده را می ديد و نگران آن بود ، وگرنه حديث غدير خم كه در صدها كتاب
و منبع حديثی از سنی و شيعه آمده است ، كافی و شافی بود كه ولايت علی ، امتداد
ولايت رسول الله است و حضرت رسول ، كسی را جز او برای ولايت بر مردم و حكومت بر
امّت و جانشينی خودش نمی پذيرد ولی با اين حال در موارد گوناگون ، حضرت رسول وصيّت
می كرد كه ای مردم ، دست از علی برنداريد . ولايت علی تنها راه نجات است . منزلت
علی نسبت به من ، مانند منزلت هارون نسبت به موسی است جز اينكه پيامبری پس از من
نيست . و مگر هارون وصی و جانشين و برادر موسی نبود و مگر اين روايت بسيار جالب را
تمام محدّثين شيعه و سنی به تواتر نقل نكرده اند ؟ پس چه جای شك و ترديد است ؟ هر
انسان عاقل و خردمندی ، با يكی‌ از اين روايت ها ، می‌ تواند به حق و حقيقت
بپيوندد . پس چرا مردم علی را رها كردند و به ديگران پيوستند ؟ بگذاريد خود آن
حضرت پاسختان بگويد :

حضرت امير
عليه السلام در نامه مفصّلی كه به معاويه نوشتند و اعتراض های او را پاسخ دادند ،
ضمن آن چنين می‌ فرمايند :

« … پس
اسلام ما آن است كه شنيدی و در جاهليّت هم بزرگواری ما انكار پذير نيست و همانا
قرآن كريم جمع كرد ، آنچه را از ما پراكنده نمودند و اين سخن خدای سبحان است كه می
فرمايد : « و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض في كتاب الله » ـ در كتاب خدا ثبت است
كه برخی از خويشان ، بر برخی ديگر سزاوار تر و شايسته ترند . و می فرمايد :‌« ان
اولی‌ الناس بإبراهيم للدين اتبعوه و هذا النبيّ و الذين آمنوا ، و الله وليّ
المؤمنين » ـ سزاوارترين مردم به ابراهيم كسانی‌ هستند كه او را اطاعت نمودند و
اين پيغمبر و كسانی‌كه ايمان آوردند و خدا يار مؤمنان است . بنابراين ، ما يك بار
به سبب خويشی و قرابت ( با پيامبر ) سزاوارتريم و بار ديگر هم سبب طاعت و پيروی
نمودن .

و چون
مهاجرين بر انصار در روز سقيفه ، خويشاوندی با رسول خدا را حجت و بهانه قرار دادند
، لذا پيروز شدند ، پس اگر پيروزی يافتن ( و به خلافت رسيدن ) به قرابت و خويشی با
رسول الله است ، پس خلافت حق ما است نه شما ها و اگر پيروزی به غير از قرابت  و خويشاوندی است انصار بر دعوی خويش باقی می‌
ماند …

و گفتی كه
مرا مانند شتری كه چوب در بينيش كرده اند ، می‌ كشيدند تا بيعت ( با ابوبكر )
نمايم ، به خدا سوگند ، خواسته ای مذمّت كنی ولی تو در حقيقت مدح كرده ای و خواسته
ای‌مرا رسوا سازی ولی‌ خودت رسوا شدی ، چرا كه مسلمان تا در دينش شك و در يقينش
ترديد نباشد ، عيبی نيست كه مظلوم و ستمديده واقع گردد … » [6]
.

در جای ديگری
، پس از اينكه اخبار سقيفه را برای حضرت آوردند ، سؤال و جواب هائی رد و بدل می
شود سپس حضرت می پرسد : قريش در برابر احتجاج انصار ( كه می خواستند يك امير از
آنان و يك امير از مهاجرين باشد ) چه پاسخ دادند ؟ به حضرت گفته شد : مهاجران
گفتند : ما از شجره و درخت رسول الله هستيم و سزاوارتر به انصاريم ! حضرت فرمود :
« احتجوا بالشجرة‌و أضاعو الثمرة » ـ به درخت احتجاج كردند و ميوه را ضايع نمودند.
[7]

يعنی : اگر
آنان به قرابت و خويشی با رسول الله احتجاج می كنند و خود را سزاوارتر می‌ دانند ،
پس من ميوه̾ اصلی آن درختم و پسر عموی آن حضرتم و به اقرار همه̾ آنها نزديك ترين
شخص به پيامبرم ، بنابراين ، خلافت و حكومت حق من است و ديگران را حقّی نيست. چرا
درخت را بهانه آورند وميوه اش را كه من باشم ضايع كنند ؟!

در پاسخ يكی
از اصحاب كه پرسند : چگونه شما را از مقامتان دور ساختند در حالی كه سزاوارتر از
ديگران بوديد ؟

حضرت فرمود :
« … فاعلم اما الاستبداد علينا بهذا المقام ـ و نحن الأعلون نسبا و الأشدّون به
رسول صلی الله عليه و‌ آله نوطا ـ فانها كانت أثرة شحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها
نفوس آخرين ، و الحكم لله و المعود اليه يوم القيامه» [8]
ـ … پس بدان كه تسلّط آنها بر ما در مورد خلافت با اينكه ما از جهت خويشی و
قرابت با پيامبر اكرم برتر و از جهت نزديكی و قرب ودرجه به رسول خدا صلی الله عليه
و آله ، استوارتريم ، برای‌ آن است كه خلافت برای طالبانش برگزيده و مرغوب بود ، و
لذا گروهی‌ به آن بخل ورزيدند ( و نگذاشتند كسی كه سزاوارتر و لايق تر است به آن
دست يابد ) و گروه ديگری ( يعنی‌خود آن حضرت ) بخشش نموده ( به خاطر مصالح اسلام و
مسلمين ) از آن چشم پوشيدند . و خدا داور ميان ما و آنها است و بازگشت همه مان به
سوی او روز رستاخيز  .

به هر حال
اين رشته سر دراز دارد ، و اكنون جای بحث بيشتر نيست ؛ فقط تذكری بود و درد دلی !

اكنون به طور
خلاصه و فهرست وار عرض می‌كنيم كه :

نصّ پيامبر
بر اينكه علی ، خليفه پس ازاو است  و پس از
علی نوبت به يازده فرزندش می رسد ، در 65 حديث از طريق اهل سنّت و 19 حديث از طريق
شيعيان نقل شده است :

حديث غدير خم
در 89 مورد از اهل سنت و 42 مورد از شيعيان .

تفسير آيه̾
ولايت « انما وليكم الله » كه مقصود از ولی امر ، علی است در 24 مورد از طريق اهل
سنّت و 19 مورد از كتاب های سند شيعيان نقل شده است .

و اين حديث
كه می فرمايد : « هيچ كس بر صراط رد نمی شود مگر گذرنامه ای از علی داشته باشد »
در 8 مورد از اهل سنّت و 7 مورد از شيعيان .

حديث « علی
مني و انا منه » ـ علی از من و من از علی هستم ؛ در 35 مورد از اهل سنت و 6 مورد
از شيعيان .

حديث « انا
مدينة العلم و علي بابها » در 16 مورد از اهل سنّت و 6 مورد از شيعيان

حديث « علی
مع الحق و الحق مع علي » در 14 مودر از اهل سنّت و 10 مورد از شيعيان.

حديث « لا
يحبك الا مؤمن و لا يبغضك الا منافق » در 6 مورد از اهل سنّت و 6 مورد از شيعيان .

حديث « النظر
الی وجه علي عبادة » ـ نگاه كردن به صورت علی عبادت است ، در 23 مورد از اهل سنّت
و 10 مورد از شيعيان .

حديث « علي
قسيم الجنة و النار يوم القيامة » ـ علی تقسيم كننده بهشت و جهنّم در روز قيامت
است ، در 28 مورد از اهل سنّت و 18 مورد از شيعيان .

و در مورد
رجوع خلفا به حضرت علی در حكم كردن و داوری قرار دادن آن حضرت ، 33 مورد از طريق
اهل سنّت و 12 مورد از طريق شيعيان نقل شده است .

پس خود قضاوت
كنيد ، آيا اهل سنّت سزاوارتر از شيعيان به پيروی از علی نيستند ، با اينكه كتاب
های معتبرشان بيش از كتاب های شيعيان سفارش های پيامبر را در مورد حضرت امير عليه
السلام نقل كرده اند ؟

البته اگر
كسی خواهان تفصيل اين مسائل هست بايد به كتاب « احقاق الحق » مرحوم تستری و «
الغدير » مرحوم امينی مراجعه كند تا حق را چون آفتابی درخشان ببيند و راه رستگاری
را تنها و تنها در پيروی‌ نمودن از علی و فرزندانش بيابد .

به اميد
پيروی و اطاعت هر چه بيشتر از اهل بيت عصمت و طهارت ، فرا رسيدن نوزدهم و بيست و
يكم ماه رمضان را به عموم مسلمين به ويژه ملّت متعهد ايران ، تسليت عرض می كنيم .

 

 

 



1-                 
سوره زخرف آيه 77 – 79 .