گوشه هایی از سيره امام رضا عليه السلام

« به مناسبت ولادت با سعادت امام علی بن موسی الرضا سلام الله عليه
»

گوشه هایی از
سيره امام رضا عليه السلام

رضا به رضای
خدا

ابن ابی
شيبه̾ حلبی و نوفلی می گويند :

خدمت امام
رضا عليه السلام رسيديم و عرض كرديم :

ما در نعمت و
رفاه بسر می برديم ولی اكنون حالمان دگرگونشده و گرفتار فقر و تهی دستی شده ايم .
دعا بفرمائید تا خداوند ما را به حال اوّلمان برگرداند .

حضرت فرمود :
چه می خواهيد بشويد ؟ آيا می خواهيد مانند سلاطين باشيد و همين شما را خرسند می
سازد كه مانند طاهر و هرثمه زندگی كنيد ، و اين حالت رضای درونی را از دست بدهيد و
از اين عقيده ای كه داريد دست برداريد ؟!

عرض كردند :
نه ، به خدا قسم ، اگر تمام دنيا و آن چه در آن است به ما بدهند ، ما راضی نخواهيم
شد كه از اين عقيده و آئين دست برداريم !

حضرت فرمود :
خداوند می فرمايد : « اعملوا آل داود شكرا و قليل من عبادی الشكور » ـ ای اهل بيت
و خاندان داود ، شاكر و راضی باشيد . همانا بندگان شاكر من اندك اند .

سپس امام
هشتم عليه السلام به آن ها فرمود : به خداوند حسن ظن داشته باشيد زيرا اگر كسی به
خداوند حسن ظن داشته باشد ، مرحمت الهی را در ظن و گمان خويش می يابد و اگر كسی به
روزی اندك راضی و قانع باشد ، خداوند نيز عمل كم واندك را از او می پذيرد ، و اگر
به روزی كمی ولی از راه حلال دلخوش باشد، مؤونه و مصرف او سبك می گردد و شاد و
خرسند خواهد بود و خداوند راه و چاره را در برابر تمام بليّات و مصائب دنيا به او
نشان می دهد و او به سلامت از دنيا به سوی جايگاه ابديش رهسپار می گردد .                                    ( منتهی
الآمال ـ ج 2 ـ ص 187 )

احسان بی
منّت

اليسع
بن حمزه می گويد : در محضر امام هشتم عليه السلام نشسته بودم كه گروه زيادی
گرداگرد وجود مقدسش جمع شده و مسائل و مشكلات خود را از حضرت می پرسيدند . در اين
ميان ، مردی بلند قامت وارد شد و عرض كرد : سلام بر تو ای فرزند رسول خدا ، من يكی
از دوستداران شما و پدران و نياكانتان هستم و از حج باز می گردم . موجودی خود را
از دست داده ام و چيزی برای بازگشت به مقصد ندارم . چاره ای برايم بيانديشيد به
شهر و ديار خويش باز گردم . به من كمك كنيد تا به وطنم برگردم و همانا من در وطنم
دارای اموال هستم و هر چه امروز به من كرم نموده عطا كنيد ، هنگام رسيدن به وطنم
همان مقدار را به فقرا و تهيدستان خواهم بخشيد ، زيرا من خودم مستحق صدقه نيستم .

حضرت
فرمود : بنشين كه خدای تو را رحمت كند .

سپس
امام رضا عليه السلام رو به مردم كرد و مشغول گفتگو شد تا وقتی كه مردم متفرق شدند
و فقط آن مرد خراسانی و سليمان جعفری و خيثمه و من در آن جه مانديم .

حضرت
فرمود : به من رخصت بدهيد تا به اندرون منزل بروم .

لحظه
ای گذشت و حضرت بيرون آمد و در را بست و از پشت در ، دست را بيرون آورد وفرمود :
مرد خراسانی كجا است ؟

عرض
كرد : من در اين جا هستم .

فرمود
: اين دويست دينار را بگير و مخارج سفر خود را با آن تأمين كن و لازم نيست در وطن
خودت به مقدار آن از جانب من به فقرا كمك كنی و از منزل من خارج شو تا نه من تو را
ببينم و نه تو مرا ببينی ( كه مبادا هر دو از يكديگر خجالت بكشيم . )

سليمان
به حضرت عرض كرد : فدايت شوم ! عطای فراوانی به اين مرد بخشيدی و او را مورد مهر و
عطوفت خويش قرار دادی ، چرا از پشت در و در پنهانی اين كار را كردی ؟

حضرت
فرمود : خوف آن داشتم كه ذلّ و خواری سؤال را از طريق برآوردن نيازش در چهره اش
ببينم . آيا نشنيده ای كه حضرت رسول صلی الله عليه و آله و سلم می فرمايد :

«
المستتر بالحسنه تعدل سبعين حجّه و المذيع بالسئة مخذول ، و المستتر بها مغفور له
» ـ كسی كه در پنهانی احسان كند ، ثواب هفتاد حج داشته باشد و همانا كسی كه گناه
را افشا و آشكار سازد ، خوار و ذليل گردد در حالی كه اگر گناه را مخفی و پوشيده
نگه دارد ، اميد آمرزش برای او هست .

سپس
فرمود : آيا اين بيت شعر به گوش تو نرسيده است كه شاعر می گويد :

متی
آته يوما أطالب حاجة

رجعت
الی أهلی و وجهي بمائه

آن
شخص را می ستايم كه اگر روزی برای حاجتی بره او روی آورم ، به سوی خانواده ام در
حالی باز می گردم كه آبروی من محفوظ مانده و دچار ذلّت سؤال نشوم .

                                                                   
   ( منتهی الآمال ـ‌ج 2 ـ ص 175 )

برخورد
با زاهدان دروغين

گروهی
از صوفيان زاهد گرا در خراسان خدمت امام رسيدند و به آن حضرت ـ از روی انتقاد ـ
عرض كردند : امير المؤمنين !! شما را از ديگر مردم سزاوار تر به امامت يافت و تو
را در ميان اهل بيتت سزاوارتر از همه پنداشت و لذا بر اين شد كه امر پيشوایی را به
شما برگرداند و امت اسلامی نيازمند امامی است كه لباس خشن در بر كند و غذای خشك
بخورد و سوار بر الاغ شود ( كنايه از نهايت زاهد بودن ) و به عيادت بيماران رود !

حضرت
در حالی كه تكيه زده بود ، برخاست و با اعتراض به آنان فرمود :

«
كان يوسف نبيا يلبس اقبيةالديباج المرزدة بالذهب و يجلس علی متكات آل فرعون و يحكم
! انما ياد من الامام قسطه و عدله ؛ اذا قال صدق و اذا حكم عدل و اذا وعد انجز .
ان الله لم بحرّم لبوسا و لا مطعما . ثم تلا قوله تعالی : « قلمن حرم زينة‌الله
التی اخرج لعباده والطيبات من الرزق » .

ـ
حضرت يوسف پيامبری بود كه قباد های ديبا و ابريشم كه حاشيههای زرّين داشت در بر می
كرد و بر مسند های آل فرعون تكيه می زد و در ميان مردم حكم می كرد . از امام فقط
عدالت و دادگستری خواسته شده است كه اگر سخن گفت ، راست باشد و اگر داوری كرد به
عدالت باشد و اگر وعده ای داد وفا كند . همانان خداوند هيچ لباس و غذای پاكی را
حرام نكرده است سپس اين آيه را قرائت فرمود كه می فرمايد : « بگو ـ ای پيامبر ـ چه
كسی زينت های خدای را كه برای بندگانش فراهم ساخته ، و روزی های پاك و نيكو را
حرام كرده است ؟! »                        
             ( كشف الغمه ـ ج 3 ـ ص
100 )

البته
همين امام ، هنگامی كه در منزل خود ، به تنهایی ـ نه در جمع ـ می خواهد استراحت
كند ، در تابستان روی بوريا و در زمستان روی يك پوستين ساده و خشك می نشيند و لباس
های خشن در بر می كند ولی وقتی مواجه با مردم می شود ، بهترين لباس ها را می پوشد
.                                     (
عيون اخبار الرضا ـ ج 2 ـ ص 178 )

سفارشی
عجيب به فرزند

حقّا
كه زندگی امامان ما سراسر درس و موعظه است . امام رضا عليه السلام در خراسان است ،
می شنود كه هر گاه فرزند دلبندش امام جواد سلام الله عليه ـ كه در مدينه سكونت
دارد ـ از منزل خارج می شود ، نوكران حضرت ، از در كوچك منزل ، امام جواد را خارج
می سازند ، با اين كه منزل درب بزرگی دارد كه گويا بر خيابان عمومی گشوده می شود و
رفت و آمد مردم بيشتر در برابر آن درب است . امام هشتم عليه السلام برای اين كه
روحيّه̾ جود و  كرم را در فرزندش راسخ تر
سازد و او را به سخاوت و بخشش بيشتر وادار نمايد ، نامه ای به او می نويسد كه
بسيار شيرين و خواندنی است . بيائيد با هم به نامه̾ امام كه با ظرافت و لطافت بی
شماری تهيّه شده و فرزند عزيزش را به انفاق بيشتر دعوت می كند ، بخوانيم و عبرت
بگيريم :

بزنطی
گويد : امام ابوالحسن الرضا عليه السلام نامه ای به فرزندش ابوجعفر ( امام جواد )
عليه السلام نوشت كه در آن نامه آمده است :

«
يا ابا جعفر ، بلغني ان الموالی اذا ركبت اخرجوك من الباب الصّغير ، فإنما ذلك من
بخل بهم لئلّا ينال مناك أحد خيرا ، فأسألك بحقّی عليك : لا يكن مدخلك و مخرجك
الّا من الباب الكبير . و اذا ركبت فليكن معك ذههب و فضّه ، ثم لا يسألك أحد الّا
أعطيته و من سألك من عمومتك ان تبرّه فلا تعطه أقلّ من خمسين دينارا و الكثير اليك
و من سألك من عمّا تك فلا تعطها أقل من خمس و عشرين دينارا والكثير اليك . اني
أريد أن يرفعك الله فانفق و لا تخش من ذي العرش افتقارا » .                         ( عيون اخبار الرضا ـ ج
2 ـ ص 8 )

ای
ابو جعفر ! به من خبر رسيده است كه هرگاه سوار بر مركبت می شوی كه از منزل خارج
گردی ، نوكران تو را از درب كوچك خارج می كنند ، اين كارشان به خاطر بخلی است كه
دارند تا كسی از تو خيری نبيند . پس من به آن حقی كه بر تو دارم از تو می خواهم كه
: رفت و آمدت فقط از درب بزرگ باشد . و هرگاه خواستی سوار شوی حتما با خودت پول
(سكّه طلا و نقره ) بردار و هر كه از تو خواهشی كرد حتما به او كمك كن و پول بده ،
و هر گاه يكی از عموهايت ( خويشان مرد ) از تو چيزی خواستند ، حتما به آن ها احسان
و نيكی كن و كمتر از پنجاه دينار نده و بيشتر از اين ميل خودت است . و هرگاه يكی
از عمّه هايت ( خويشان زن ) از تو چيزی درخواست كرد ، كمتر از بيست و پنج دينار به
او عطا نكن و بيشتر از اين با خودت است.

فرزندم
! من می خواهم كه خدا تو را سربلند و عزيز كند ، پس انفاق كن و پول بده و از صاحب
عرش ( خداوند ) ترس فقر به خود راه مده . ( يعنی از بسيار بذل و بخشش كردن هراسان
مباش ) كه خداوند از درگاه كرم و جودش هرگز تو را نادار و فقير نگرداند .

مبارزه
با اسراف

امام
رضا عليه السلام كه آن چنان فرزندش را تشويق به بذل و بخشش و انفاق در راه خدا می
كند ، در همان حال كه داستان های زيادی در اين زمينه ـ و در زمينه های ديگر معاشرت
بر خود حضرت ـ وجود دارد و ما به يك داستان كوتاه بسنده می كنيم :

ياسر
خادم گويد : روزی بردگان يا نوكران حضرت ميوه می خوردند ولی پيش از آن كه ميوه ها
را كاملا بخورند و هنوز مقداری از ميوه باقی بود ، آن را می انداختند . حضرت با
خشم و عصبانيت فرياد برآورد :‌« سبحان الله ! اگر شما بی نياز شده ايد ، حتما
مردمی هستند كه هنوز بی نياز نشده اند ، به نيازمندان از اين ميوه ها كمك كنيد »
.  ( كافی ـ ج 6ـ ص 297)

ولادت
با سعادت اين امام همام را به عموم شيعيان و علاقمندان ، خصوصا به ملت عزيز ايران
كه افتخار خدمت به درگاهش و نشستن بر سرخوان كرمش را دارد ، تبريك و تهنيت عرض می
كنيم و اميداواريم سيره̾ آن بزرگوار اسوه ای برای همگان  باشد در رفتار و كردار تاشايد مورد لطف بيشتر
حضرتش قرار گرفته و در آخرت نيز مهمان وجود مقدسش باشيم .