پرسش ها و پاسخ ها

پرسش ها و
پاسخ ها

مسأله بداء

حجة الاسلام
و المسلمين سيد مرتضی مهری

قم ـ خواهر
زهرا ، 1‌ـ ز

س 1- ما در
علم كلام خوانده ايم كه علم خداوند متعال عين ذات او است و باری تعالی ازلی و ابدی
است . و ما معتقديم آن چه تا به حال خلق كرده و آن چه خلق خواهد فرمود در علم خدا
بوده است بنابراين مسأله بداء كه در بعضی مسائل ديده می شود چه معنی دارد ؟ و
همچنين با توجّه به رواياتی كه از رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم آمده است
كه حضرت ائمه معصومين عليهم السلام را با ذكر نام معرّفی فرموده است بداء در مورد
امامت بعد از امام صادق عليه السلام چه معنی دارد ؟

ج ـ بداء در
لغت عرب از مادّه̾ بدوّ به معنای ظهور است و يكی از موارد استعمال آن تجديد نظر و
تغيير تصميم است زيرا تغيير جهت و تجديد نظری كه برای انسان رخ می دهد در اثر كسب
يك اطلاع جديد و ظهور يك امر پنهان حاصل می شود به اين دليل آن را بداء می گويند .
ولی بداء به اين معنی درباره خداوند صدق نمی كند زيرا چيزی از خدا پنهان نيست تا
منكشف شود و موجب تجديد نظر گردد . همان گونه كه نسخ به معنایی كه در قوانين بشری
صدق می كند در شريعت الهی‌ موردی ندارد . بشر گاهی قانونی را به عنوان يك قانون
دائمی و بر اساس اطلاعی كه از وضع جامعه انسانی به طور عموم دارد وضع می كند ولی
در اثر پيشرفت علم و كسب اطلاع جديد متوجه می شود كه آن قانون مفيد نيست بلكه مضر
است و لذا قانون را تغيير می دهد . اين را می گويند نسخ قانون .

ولی در مورد
قانون آسمانی چنين چيزی ممكن نيست بلكه آن چه ممكن است تغيير قانون بر اساس تغيير
وضع جامعه است نه تجديد نظر و كسب اطلاع جديد. مثلا در ابتدای امر كه جامعه اسلامی
از نظر نيروی نظامی در حال ضعف بود دستور الهی در برخورد با كفّار و مشركين عفو و
گذشت و ترك مخاصمه بود ولی پس از تغيير و تحوّلی كه پيدا شد و مسلمين نيرومند شدند
آيات جهاد نازل شد . حكم دوّم حكم اوّل را نسخ كرد ولی در واقع اين نسخ به معنای
تغيير يك قانون دائمی نيست بلكه دليل بر پايان مدّت و زمان حكم اوّل است و چون شكل
ظاهری حكم اوّل مانند يك قانون دائمی است قانون دوّم را اصطلاحا نسخ می گوييم .

بداء در
تكوينيات نيز از همين قبيل است . مثلا ظاهر امری اقتضاء می‌كند كه حادثه ای در
زمان و شرايط خاصی اتفاق افتد و كسی كه بر قوانين طبيعی كه مقتضی وقوع آن حادثه
است آگاهی يافته از وقوع آن می تواند اطلاع دهد ولی قانون ديگری مانع وقوع آن می
شود وچون اطلاع بر همه̾ قوانين حاكم در جهان هستی برای هيچ كس غير از ذات اقدس
الهی ميسر نيست هيچ كس نمی تواند از آينده به طور قطع خبر دهد مگر اين كه از جانب
خدا به او آگاهی داده شود . اين گونه تغيير ظاهری كه رخ می دهد به دليل شباهت آن
به تجديد نظر اصطلاحا بداء خوانده می شود ولی واقعا بداء‌نيست .

به عبارت
ديگر همه چيز در جهان هستی به جز ذات اقدس الهی در حال تغيير و تحوّل و زيادی و
كمّی است و ظاهرا مراد از محو و اثبات در آيه 38 سوره̾ رعد « يمحوا الله ما يشاء و
يثبت و عنده ام الكتاب » همين تغيير و تحّول است . و همه̾ اين تغييرات و تحولات بر
اساس قوانين لا يتغير است و شايد مراد از عنده ام الكتاب همان باشد . زيرا تنها
خداوند به همه قوانين لا يتغيری كه در حوادث جهان مؤثر است محيط و آگاه است و همه̾
آن قوانين ساخته̾ او و تحت تدبير و اراده̾ او است .

« و لن تجد
لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنة الله تحويلا » و معنای تقدير نيز همين است . اين
كه می گوئيم خداوند همه̾ حوادث را مقدر ساخته و آن چه مقدار است واقع می شود يعنی
همه چيز بر اساس اصول و قوانين لايتغير 
واقع می شود و قوانين تقدير خداوند است . ما اگر چيزی را اتفاق و تصادف می
دانيم به دليل عدم اطلاع از قوانين حاكم بر جهان است و اگر كسی همه̾ آن ها را
بداند همه̾ حوادث را دقيقا می تواند پيش بينی كند و هيچ چيزی از نظر او اتفاق و
تصادف نخواهد بود .

اگر كسی بر
همه عواملی كه در به وجود آمدن باران دخالت دارد مطلع باشد و همه موانع آن را نيز
بداند می تواند با دقّت تمام پيش بينی كند كه چه وقت و در كجا چه مقدار باران
خواهد باريد و حتّی حوادثی كه انسان در آن نقش دارد نيز قابل پيش بينی دقيق است
زيرا انسان گرچه به اختيار خود عمل می كند ولی همين اختيار و انتخاب را از او سلب
نمی كنند و لذا انسان نه كاملا مختار است كه از قيد و بند قوانين حاكم بر جهان رها
باشد و نه كاملا مضطر است همچون يك دستگاه يا يك حيوان بی شعور .

و از همين جا
معنای اين مطلب كه در احاديث آمده است روشن می شود كه احتياط و حذر از وقوع حادثه
مانع حدوث آن نمی شود ولی صدقه مانع می شود . منظور اين نيست كه انسان هنگام
رانندگی يا هر كار ديگر احتياط لازم را انجام ندهد بلكه منظور اين است كه اگر
حادثه ای بر اساس قوانين حاكم بر جهان بايد واقع شود هيچ چيزی مانع آن نيست مگر
قانون ديگر ، و مانع بودن صدقه خود يك قانون است هر چند نحوه̾  تأثير آن بر ما مجهول است و از همين روی آن را
يك قانون و سنّت غير طبيعی و غير مادّی می دانيم . بنابراين احتياط مانع ممكن است
مانع می شود ولی هرگز چنين نيست كه احتياط در هيچ موردی مفيد نباشد بلكه بسياری از
حوادث به دليل بی احتياطی واقع می شود و اين خود يك قانون است .

بعضی از ساده
انديشان چنين تصوّر می كنند كه احتياط در وقوع حوادث هيچ گونه نقشی ندارد . اگر
تقرير شده است كه در روز و ساعت معيّن انسان بميرد يا دچار حادثه يا بيماری شود
خواهد شد چه احتياط بكند و چه نكند ، چه به پزشك مراجعه كند و چه نكند ، چه در
رانندگی با سرعت زياد بدون رعايت مقررات برود و چه با رعايت آن ها ، چه به هنگام
بمباران به پناهگاه برود و چه نرود و …. و بعضی بر اساس همين تفكر بر اتومبيل
های ضد گلوله مسئولين اعتراض داشتند ودارند ولی اين پندار صحيح نيست . تقدير
خداوند چيزی نيست به جز همان قوانين و مقررات حاكم بر جهان هستی . بر اساس همان
قوانين ، بمباران در ساعت معين انجام خواهد شد. حق انتخاب انسان هم پيرو
مقررات  و قوانين است و حتّی فرود آمدن بمب
در لحظه̾ مخصوص و در جای مخصوص هم پيرو قوانين است ولی ما آن قوانين را دقيقا نمی
دانيم . شكی نيست كه در اين صورت اگر انسان در آن لحظه و در همان موضع در پناهگاه
باشد آسيبی نخواهد ديد گرچه ممكن است طبق همان قوانين مجهول كه به نظر ما اتفاق و
تصادف است بمب در هواكش پناهگاه بيافتد و همه پناهندگان را بكشد ولی در اين صورت
آن ها از نظر منطق و عقل و در پيشگاه خداوند معذورند . البته پناه گرفتن و نگرفتن
انسان نيز پيرو عوامل درونی و برونی است و نقش رهنمايان در اين زمينه ايجاد انگيزه
و عامل درونی در انسان ها است . و همين نقش انبيا و اوليا و دعوت كنندگان به راه
خدا است .

بنابراين
تقدير يعنی نظم در جهان هستی . خداوند معلول ها را جدا تقدير نفرموده است بلكه
معلول ها را از راه علت ها تقدير فرموده است . اين كه می گوئيم هيچ چيز جلوی تقدير
را نمی گيرد درست است يعنی هيچ چيز نمی تواند خارج از برنامه و قانون حاكم بر جهان
هستی اثری داشته باشد ولی اين موجب نمی شود كه بيمار مثلا به پزشك مراجعه نكند ،يا
به دعا و صدقه متوسل نشود . تأثير هر كدام از آن ها جزء‌ برنامه است. اگر انسان به
وسيله ای مانند خواب های اطمينان بخش متوجّه خطری شود كه او را تهديد می كند يا از
يك راه طبيعی تر پزشك او را متوجّه خطری سازد معالجه و دارو و صدقه و دعا و صله̾
رحم ( يعنی احسان به خويشاوندان مستحق ) می تواند مانع آن خطر باشد در عين حال آن
خواب و آن پيش بينی هم دروغ نيست زيرا آن پيش بينی به معنای بيان مقتضی استكه
انسان در برابر آن مانعی به وجود آورده است .البته اخبار انبيا عليهم السلام هرگز
دچار چنين نقصی نمی شود يعنی اگر خداوند آن ها را مطلع ساخت از آن چه در علم الهی
است مطلع می سازد كه همه̾ قوانين را شامل است و لذا هرگز خلاف واقع نخواهد بود .
گر چه خلاف اين امر در بعضی روايات آمده است ولی از آيات و روايات ديگر استفاده می
شود كه چنين چيزی نيست و خداوند هرگز وعده̾ خود را كه به وسيله̾ انبياء عليهم
السلام ابلاغ می شود خلف نخواهد كرد و عقلا هم نبايد چنين چيزی مكن باشد زيرا
مستلزم سلب اعتماد از آن ها می شود . ولی در غير انبيا و ائمه عليهم السلام اگر
پيش بينی صحيح باشد بر اساس بعضی قوانين حاكم بر جهان است كه ممكن است به وسيله
قانون ديگر نقض شود. كسی كه همه قوانين را بداند هرگز خبر او خلاف واقع نخواهد بود
. اين قوانين و مقررات بسيار زياد و پيچيده است و بعضی از آن ها از محدوده̾ جهان
طبيعت خارج است مانند تأثير دعا و صدقه و صله رحم و امثال آن ها . و از همين جا
نكته ای ديگر روشن می‌ شود . گاهی انسان دعا می‌ كند و صدقه می دهد ولی اثری از‌
آن مشاهده نمی شود و بلا دفع نمی گردد .

شايد دليل آن
نقض تأثير آن به عملی ديگر باشد ممكن است انسان به مستحقی صدقه بدهد ولی از سوی‌
ديگر با اهانت به مؤمنی اثر آن را نقض كند . البتّه اين را از باب فرض و مثال می
گوئيم معلوم نيست چه اموری تأثير امر ديگر را نقض می كند . و لذا در روايت
است  كه هيچ گناهی را كوچك نشمار ، ممكن
است همان خشم خدا را در پی داشته باشد .

اين توضيح
مختصری درباره̾ تقدير خداوند . حال سخن در اين است آيا خداوند قوانين و مقررات
جهان را تنظيم فرموده و خود را كنار كشيده است و جهان مانند يك دستگاه سيستماتيك
كار می كند . يا همچنان تحت قدرت و اراده و سلطه̾ خداوند است و هيچ حركت و سكونی
حتّی بسيار اندك و ناچيز بدون اراده و قدرت خداوند حاصل نمی شود .

بعضی جاهلان
چنين تصوّر می كنند كه خداوند خالق جهان و نظم آن است ولی ديگر در تدبير و
گردانندگی جهان دخالتی ندارد. در قرآن از يهود چنين نقل شده : « و قالت اليهود يد
الله مغلولة غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء » (
مائده ـ 64 ) ـ يهوديان گفتند دست خدا بسته است ، دست آن ها بسته باد و از رحمت خداوند
به دور باشند به خاطر چنين سخنی ، بكله او دستان قدرتش باز است و آن چه بخواهد می
بخشد .

در تفسير اين
آيه در روايت آمده است كه منظور يهود اين بود كه خداوند از كار جهان فارغ شده است
. امروز نيز بعضی از منكران خدا می گويند اگر به خدا نياز باشد در اصل خلقت است و
اكنون ديگر جهان بر اساس نظم و قانونی كه بر آن حاكم است خود به خود می گردد .

منظور از
اعتقاد به بداء نفی اين تفكر است . تفكّر الهی صحيح اين است كه هيچ چيز در عالم به
جز اراده̾ خداوند مؤثر نيست ولی اراده̾ او بر خلاف تفكّر اشاعره گزاف نيست بلكه بر
اساس اصول و مقررات است . قرآن بر اين نكته تأكيد دارد : « يضل من يشاء‌ و يهدی من
يشاء و ما يضل به الا الفاسقين » ـ خدا هر كه را بخواهد گمراه می كند و هر كه را
بخواهد هدايت می فرمايد ولی گمراه نمی‌ كند مگر آنان كه فاسقند يعنی بر خداوند
طغيان كرده و از روی عناد و لجاج آيات خدا را انكار می كنند .

بنابراين نه
اين سخن صحيح است كه در جهان نظم و قانون لايتغيری حاكم است ولی گرداننده ای ندارد
و خداوند در مقابل اين نظم و قانون دست بسته و بی اختيار است و نه اين سخن صحيح
است كه اراده̾ خدا بدون هيچ قانون و نظمی جهان را اراده می كند . و تفكر صحيح اين
است كه تمامی ذرات جهان تحت قدرت و اراده̾ خداوند است و در عين حال نظم و قانون بر
همه̾ ذرات جهان حاكم است . نه قانون مندی جهان حاكميت را نفی كند و نه خداوند از
سنّت و قانونی كه خود قرار داده تخطی می كند . و لذا استثنای مشيّت الهی در همه
موارد حتی آن جایی كه هيچ گونه استثنایی وجود ندارد صحيح و لازم است . خداوند در
مورد خلود و جاودانگی بهشتيان و دوزخيان نيز « الّا ماشاء ربك » می‌ فرمايد و حتی
در مورد نزول وحی بر پيامبر و عدم اشتباه آن حضرت كه به هيچ وجه نبايد استثنایی
داشته باشد می فرمايد : « سنقر ئك فلا تنسی الّا ماشاء‌ الله » . منظور از همه اين
استثناها بيان همين نكته است كه هيچ قانون و نظمی بدون اراده و مشيّت الهی در جهان
حاكم نيست .

و خلاصه بداء
به معنای صحيح آن است كه محو و اثبات يعنی تغييراتی كه در جهان بر اساس قوانين و
مقتضيات و موانعی پيدا می شود به دست خداوند است . و اين عقيده را هيچ مسلمانی
منكر نيست بلكه از اصول اساسی همه̾ شرايع آسمانی است . در روايات فراوانی كه شايد
نزديك به تواتر باشد آمده است كه هيچ پيامبری مبعوث نشده است مگر اين كه يكی از
اصول عقايد او بداء بوده است و در روايتی است كه هيچ عبادتی به اندازه̾ قول به
بداء با توضيحی كه گفته شد مستلزم اين عقيده است كه هيچ مؤثری در جهان به جز
خداوند نيست و همه̾ حوادث و تغييرات به خواست و اراده̾ او است . طبعا كسی كه چنين
اعتقادی دارد نهايت كرنش در برابر خداوند قيوم خواهد داشت . آن چه را می خواهد از
او می خواهد . به پزشك مراجعه می كند و از خدا شفا می خواهد برمی خيزد « و بحول
الله و قوته اقوم و اقعد » می گويد . در همه امور و نيازهای زندگی به عوامل طبيعی‌
آن متوسل می شود ولی موفقيت خود را فقط از خدا می خواهد و هر توفيقی نصيبش شود آن
را فقط مستند به ذات اقدس احديت می‌ داند و هر مصيبتی كه بر او وارد شود چون از
جانب او است می پذيرد بلكه به آن افتخار می‌ كند و نه تنها تسليم بلكه راضی و
خشنود است .

و اما روايتی
كه در مورد جناب اسماعيل فرزند امام صادق سلام الله عليه نقل شده كه برای خدا در
مورد او بداء حاصل شده است آن چه را ما يافتيم سند معتبری ندارد و بر فرض صحّت
توجيه شده است كه مراد اين جهت است كه چون در ظاهر به دليل جلالت مقام و منزلت او
تصور می شد كه او پس از پدر امام است و چون در حيات پدر وفات يافت گویی واقعيتی
تغيير يافته و او كه مقتضيات امامت را داشت به دليل مرگ زود رس از اين منصب محروم
شد . ولی اين توجيه گرچه معروف است قابل قبول نيست زيرا اصولا امامت بر اساس
مقتضيات ظاهری نيست بلكه ائمه عليهم السلام از جانب خداوند منصوب شده اند و حضرت
رسول صلی الله عليه و آله و سلم همه را به نام مكرر ذكر فرموده اند و كليه̾ شئون
آن ها از ولادت تا مرگ با ساير انسان ها فرق های اساسی دارد كه از جمله عصمت و علم
است . و اگر منظور اين باشد كه بعضی از شيعيان توهم می كرده اند كه او امام باشد و
بعد معلوم شده است كه چنين نيست اين را به هيچ عنوان بداء نمی گويند آن هم با
تعبير ( بداء الله ) . بعضی توجيه كرده اند كه مكرر جناب اسماعيل در معرض قتل و
ترور قرار گرفته اند ولی خداوند او را نگه داشت . اين توجيه نيز قانع كننده نيست
زيرا تعبير روايت اين است كه در هيچ چيز مانند اين امر بداء حاصل نشده است . حال
اين كه مسأله حفظ خداوند از كيد و مكر دشمنان از اموری است كه بسيار اتفاق می افتد
و يك امر عجيب و اختصاصی نمی باشد ، ما هنوز توجيه قانع كننده ای برای اين حديث كه
سند معتبری ندارد نيافته ايم .