بازتاب های بين المللی سقوط شوروی

گسست
امپراطوری شوروی

بازتاب های
بين المللی سقوط شوروی

دكتر محمد
رضا حافظ نيا

قسمت چهارم

به دنبال
آغاز تحوّلات ساختاری در شوروی ، تحوّلات در نظام بين المللی نيز آغاز گرديد زيرا
يكی از نيروهای عمده̾ تأثيرگذار بر نظام بين المللی حاكم بر جهان دولت شوروی بود.
اين كشور به عنوان سردمدار و قطب قدرت شرق مظهر الگوی خاصی از نظام سياسی و
اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و دفاعی شده بود كه بخشی از جهان را نيز از خصلت ها و
ويژگی های خود متأثر كرده بود كه می توان علاوه بر جمهوری های پانزده گانه شوروی
به مجموعه كشورهای اروپای شرقی ، چين ، مغولستان ،‌كوبا در آمريكای مركزی ، ويتنام
در جنوب شرق آسيا ، آنگولا و موزامبيك و اتيوپی در آفريقا و يمن جنوبی در شبه
جزيره̾ عربستان اشاره نمود . علاوه بر اين ، سياست خارجی بعضی از كشورهای ديگر
نظير هندوستان ، عراق ، ليبی ، سوريه و غيره را نيز متأثر نموده بود و به عبارتی
بخشی از خانواده̾ جهانی را در حوزه̾ نفوذ سياسی ، اقتصادی ، نظامی و فرهنگی خود
قرار داده و اردوگاه جهان شرق را برای چند دهه شكل داده بود .

هر چند
اختلاف نظرهایی نيز بعدا بين شوروی و چين بروز نمود ولی پذيرش ماركسيسم به عنوان
ايدئولوژی حاكم بر نظام سياسی و اقتصادی چين به معنای تأثيرپذيری و الگوبرداری از
كشور شوروی بود .

در مقابل ،
دولت ها و كشور های نگران از توسعه و گسترش نفوذ و قدرت كمونيسم و شوروی ، كه
عمدتا در قالب كشورهای غربی تجلّی می يافتند خود را متشكل نموده و رهبری شان را به
عهده قوی ترين كشور غرب يعنی آمريكا گذاشتند . اين تشكل با هدف بقا و كنترل قدرت
رقيب يعنی اردوگاه كمونيسم و شوروی و به منظور حفظ ليبراليسم و سرمايه داری غربی
به وجود آمد .يعنی بعد از جنگ جهانی دوم و پس از قدرت يافتن شوروی به عنوان يك
قدرت جهانی و توسعه حوزه̾ نفوذ آن در جناح غربی ( اروپای شرقی ) و جناح جنوبی (
آذربايجان ايران ، عراق ، افغانستان ، چين و كره و جنوب و جنوب شرق آسيا ) كشورهای‌
عمده̾ غربی در اروپا و آمريكا و آسيا به همديگر نزديك شدند و رفتار سياست خارجی
خود را در امور مختلف هماهنگ و همسو نمودند . به عبارتی اردوگاه غرب متشكل از
آمريكا ، كانادا ، فرانسه ، انگليس ، آلمان غربی ، هلند ايتاليا ، ژاپن ، استراليا
به وجود آمد و جمعی از كشور های كوچكتر در پنج قاره̾ جهان نيز در قلمرو و نفوذ آن
قرار گرفتند . در واقع شركت تعاونی غرب با سازمانی سه سطحی برای مقابله با اردوگاه
كمونيسم و شوروی شكل گرفت كه سطح اوّل و يا مدير عاملی آن را آمريكا به عنوان قوی
ترين كشور اين مجموعه و سطح دوم آن را كشور های ياد شده به عنوان هيئت مديره
اردوگاه غرب تشكيل می داد و سطح سوم را مجموعه ای از كشور های بزرگ و كوچك جهان
سومی در قاره های آمريكای لاتين ، آفريقا ، آسيا ، اروپا ، اقيانوسيه و خاورميانه
به وجود می آورد كه اين كشور ها نه به عنوان اعضای تعاونی كه در انتخاب هيئت مديره
و مدير عامل نقشی داشته باشند بلكه به عنوان واحد سياسی زير سلطه و به صورت برده
وار در اختيار رهبران اردوگاه غرب بودند .

از حيث فضائی
اردوگاه كمونيسم و شوروی بخش عمده̾ توده̾ اوراسيا را از قطب شمال به سمت جنوب آن
تشكيل داده و مرز جنوبی آن تقريبا بريال شمالی مجموعه̾ كوهستانی آلپ ( از غرب
اروپا تا جنوب شرق آسيا ) انطباق داشت اين اردوگاه به جز در بعضی از واحد های سياسی
پراكنده كه در آفريقا و آمريكای مركزی وجود داشتند از خصيصه̾ برّی بودن و پيوستگی
ارضی برخوردار بود ولی اردوگاه غرب با بكار گيری مجموعه̾ كشورهای اصلی و تحت نفوذ
خود ( مانند تركيه ، ايران ، پاكستان و غيره ) بخش حاشيه توده̾ خشكی اوراسيا را
تشكيل داده و همچون كمربندی دور تا دور اردوگاه شرق را در بر گرفته و آن را محاصره
نموده بودند و هر كجا در حاشيه توده̾ خشكی‌ جای پائی نيافتند ( مانند سواحل چين )
كمربند حاشيه را به داخل آب ها كشيدند و آن را بر جزاير تطبيق دادند ( كمربند
جزيره ای اندونزی ، تايوان ، فيليپين ، ژاپن ) . در واقع يال جنوبی مجموعه كوهستان
آلپ و شبه جزاير و جزاير شرق و غرب توده̾ خشكی اوراسيا ( آسيا و اروپا ) را به
همديگر پيوند داده و قلمرو اردوگاه شرق را محاصره نمودند . سياست كانتين منت كه از
سوی ايالات متحده̾ آمريكا بعد از جنگ جهانی دوم به اجرا گذاشته شد در واقع تجلّی
فضائی قلمرو نفوذ اردوگاه غرب را به دور اردوگاه شرق و به منظور محاصره و كنترل آن
به نمايش می گذاشت . در اجرای اين سياست فضائی بود كه اتحاديه های سياسی ـ نظامی
غرب شكل گرفتند و پيمان ناتو ، غرب جنوب اروپا را متشكل كرد. سنتو ضلع جنوبی اردوگاه
، شرق را كه مركب از تركيه ،‌ايران و پاكستان بود تشكيل می داد . البته تركيه به
علت موقعيت جغرافيایی خود بين آسيا و اروپا به عنوان همزه̾ وصل دو اتحاديه̾ مزبور
عمل نموده و در هر دو مشاركت داده شده بود . در ادامه̾ اين كمربند فضائی ، جنوب
شرق و شرق آسيا مركب از جزاير و شبه جزاير ، به اتحاديه های ديگری به نام آنزوس و
آسه آن كشيده شد. ضمنا ناگفته نماند كه اين كمربند به وسيله̾ هندوستان دچار گسستگی
بود و علّت آن نيز وجود عامل طبيعی و صعب العبور ارتفاعات هيماليا و فلات تبّت و
پامير است كه به عنوان عامل جدائی جنوب آسيا با آسيای مركزی عمل می نمايد .

اين كمربند
امنيتی كه به وسيله̾ اردوگاه غرب به دور اردوگاه شرق كشيده شده بود و خمير مايه
تئوريك خود را از نظريه های دانشمندان ژئوپلتيك و جغرافيای سياسی گرفته بود هميشه
به عنوان منطقه رقابت بين دو اردوگاه شناخته می شد و شوروی سعی بر شكستن و گسستن
آن داشت و گاهی نيز توفيقاتی بدست می آورد كه برای نمونه از ويتنام ، كره و
افغانستان می توان ياد كرد .

تصوير ياد
شده نشان می‌ دهد كه جهان بعد از جنگ جهانی دوم جهانی به دو اردوگاه تقسيم بندی
شده و نظام بين المللی دو قطبی را پذيرا شده بود كه رهبری قطب ها بر عهده دو قدرت
جهانی آمريكا و شوروی قرار داشت و اين دو قدرت ، قلمرو نفوذ و اردوگاه خويش را به
رنگ خود درآورده و در ابعاد مختلف سياسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، نظامی‌ و امنتی آن
ها را از ارزش ها و الگوها و سياست های مورد نظر خود متأثر نموده بودند .

در چنين
جهاتی بديهی است كه امكان شكل گيری اردوگاه سوم وجود نداشت زيرا قدرت سوم هم وزنی
در بين نبود و قدرت های درجه̾ دوم نيز امكان ظهور و بروز را نداشتند و از تلاش های
مربوط به شكل گيری اتحاديه های نظير غير متعهد ها ، كنفرانس اسلامی ، گروه 77 ، سازمان
وحدت آفريقا و غيره نتوانست توفيق يافته و نقش تعيين كننده ای در نظام بين المللی
پيدا كند و اتحاديه ها پس از تشكيل همچنان تحت نفوذ قدرت ها قرار گرفته و اعضاء آن
ها مواضعی متناسب با خواست آنان اتّخاذ می نمودند و به عبارتی اين تشكل ها نيز از
صحنه̾ رقابت دو قدرت جهانی‌ آمريكا و شوروی شده بود .

از همان آغاز
مشخص بود كه شروع تحوّلات ساختار‌ی در شوروی به عنوان يكی‌ از دو ركن نظام بين
المللی كه به فروپاشی آن انجاميد ، به ايجاد تحوّلات در نظام جهانی منجر گرديده و
آن را متحوّل خواهد نمود و ديديم كه قبل از سقوط شوروی و حتّی پس از شروع تحوّلات
ساختاری ، مسئله نظام جديد بين المللی مورد توجه دولت ها قرار گرفت و كشورهای قدرت
مند درجه̾ دوم جهانی نيز در جستجوی ترسيم چارچوب نظری برای نظام بين المللی بودند
و تا كنون كه سقوط شوروی قطعی شده است هنوز سرنوشت نظام بين المللی به درستی روشن
نيست زيرا ژئوپلتيك جهانی سيال بوده و ثبات لازم را پيدا ننموده است . چرا كه اگر
ساخت ژئوپلتيك جهان قرار و ثبات پيدا نمايد و وضعيت قدرت از حيث تمركز يا عدم
تمركز و نيز قدرتمندان فردی و جمعی و همچنين واگرائی ها و هم گرائی ها روشن شود می
توان نظام بين المللی را بر پايه̾ آن ترسيم و تفسير نمود هر چند در يك نظر سطحی و
فريبنده چنين حاصل می‌ شود كه با سقوط شوروی و به عنوان يكی از دو قطب قدرت جهانی
، طبعا قدرت رقيب تنها قدرت جهانی بوده و نظام بين‌ المللی را به رهبری خود شكل
خواهد داد به ويژه اين كه شوروی تنها به تجزيه قدرت در درون خود تن نداده است بلكه
پس از شروع اصلاحات سياسی و اقتصادی ، با قدرت رقيب خود يعنی‌ آمريكا نيز همگرائی
سياسی‌ و رفتاری پيدا نموده است .

تحوّلات
شوروی و فرو پاشی آن نتايج و بازتاب های زير را بر نظام بين المللی به جا
گذاشته  و يا خواهد گذاشت :

1-   
سقوط نظام بين المللی
شكل گرفته بر پايه دو قدرت رقيب جهانی

از آن جایی
كه شوروی‌ خود به عنوان مركزيت و محور شكل دهنده به بخشی از نظام دو قطبی جهان عمل
می‌ نمود و بازيگر اصلی پديده̾ رقابت در نظام جهانی بود بنابراين با فروپاشی آن به
طور طبيعی‌ نظام بين المللی شكل گرفته و ناشی از آن نيز سقوط می‌ نمود به همين
خاطر با سقوط شوروی و طبعا نظام جهانی ، دوره̾ جنگ سرد و پديده̾ رقابت بين دو قدرت
مزبور نيز افت كرد و حتّی رقابت گذشته به نوعی همكاری و همزيستی تبديل شد كه جلوه
های آن در شست های مشترك و تصميمات شورای امنيّت و جنگ خليج فارس مشهود بود .

2-   
بروز پديده̾ واگرایی
در اتحاد اردوگاه غرب

همان طور كه
قبلا بيان شد فلسفه̾ اتحاد غرب پس از جنگ جهانی دوّم ، احساس تهديد از ناحيه
اردوگاه شرق بود كه دولت ها و كشورهای غربی را از چهار قاره آسيا ، آفريقا ، اروپا
و اقيانوسيه گرد هم جمع نموده و آن ها را متحد كرد تا در مقابل توسعه و گسترش
كمونيسم و شوروی ايستادگی نموده و سدّ نفوذ در مقابل آن ايجاد نمايند و برای فراهم
كردن ابزار دفاع در مقابل تجاوز احتمالی نظامی شوروی اتحاديه̾ نظامی شكل داده و
ناتويا اتحاديه̾ آتلانتيك شمالی را به وجود آوردند و استراتژی بازدارندگی را با
ابزار سلاح اتمی و استقرار آن در اروپا و قلمرو فضائی ناتو در پيش گرفتند .

فرو پاشی
شوروی و اردوگاه شرق به معنی از بين رفتن فلسفه̾ اتحاد غرب است آن هم اتحاد كشور
هایی كه از حيث ايدئولوژی پذيرفته شده̾ خود ذاتا در حال رقابت هستند يعنی ‌آزادی
عمل اقتصادی كه پايه̾ ايدئولوژيك دارد و رقابت آميز برای محدود سازی حوزه های نفوذ
اقتصادی و تجاری زمينه های كنش و واكنش احتمالی و تيره شدن روابط فی ما بين را
تشديد می نمايد .

از طرفی ديگر
عامل جغرافيا و به روز خصيصه های مكانی و محلّی و شكل گيری همگرائی های منطقه ای
نيز به واگرائی جهانی اردوگاه غرب كمك می نمايد . به عنوان مثال اروپای واحد آن هم
با عضويت كشورهای اروپای شرقی سابق و حتی جمهوری روسيه كه بازماندگان شوروی سابق
هستند در جستجوی هويت جغرافيایی خود و گسستن از قدرت ماورای اقيانوس اطلس ( آمريكا
) است.

هر چند
جزيره̾ انگليس سعی بر حفظ پيوند شرق و غرب اقيانوس اطلس شمالی و بقای حضور آمريكا
در اروپا آن هم با داشتن قدرت رقابت با آمريكا قوی تر عمل نموده و ادامه̾ سياست
سنّتی انگليس ، آن را در اروپا منزوی خواهد نمود ، اروپا در پرتو اتحاد قدرت های
زير و درشت خود اعمّ از غربی و يا بازماندگان قدرت شوروی ، به قدرت بسيار بالایی
دست يافته كه حتّی قادر خواهد بود بر آمريكا نيز پيشی بگيرد . تصور اين وضعيت است
كه حقيقی بودن تحوّلات شوروی را مورد ترديد قرار می ‌دهد زيرا همگرایی اروپایی بر
مبنای مفهوم جغرافيایی آن كه گورباچف مشوق آن بود مستلزم تغيير سيما و محتوای
شوروی و هم رنگ شدن مجموعه̾ اروپای شرقی و غربی بود كه با ابتكار عمل وی در خصوص
اتحاد آلمان مقدمات عملی آن را نيز فراهم نمود و تجزيه شوروی در شكل واحدهای سياسی
اروپایی ( اوكراين ، جمهوری های بالتيك ، روسيه و بيلوروسی ) به نوعی تكثير سهم ،
نقش بازی كردن در اتحاد اروپاست و از طرفی چون در اتحاديه معمولا عضو قدرت مند در
مناسبات و كاركرد های اتحاديه نقش اصلی را بازی می‌ نمايد و جمهوری روسيه به
تنهایی به عنوان وسيع ترين كشور جهان همراه با توانایی های جمعيتی ، اقتصادی ،
تكنولوژيك ، نظامی و اتمی و نيز ميراث خوار شوروی سابق بودن ، می تواند در امور
اروپای واحد نقش اصلی را بازی نمايد بنابراين از اين طريق موقعيت آن را برای آينده
در وضعيّت بهتر و برتری قرار داده و از اين طريق قادر خواهد بود حوزه̾ نفوذ رقيب
را محدود نموده و خود نيز از درون گرائی به برون گرائی تغيير وضعيت بدهد .

3-   
ايجاد تحوّل و كنش
برای همسايگان

واگرائی
جمهوری های‌ شوروی باعث تأثير گذاری بر امور كشورهای همسايه چون ، مغولستان ،
ايران ، افغانستان ، چين ، تركيه ، رومانی و اروپا شده است و اين كشور ها را وادار
نموده تا سياست های ويژه ای نسبت به جمهوری های چسبيده به مرز خود اتخاذ نمايند .

يكی از پديده
هایی كه در قالب اين تحوّل متصوّر است واگرائی جمهوری های پيرامونی ، نسبت به
جمهوری های مركزی شوروی به ويژه روسيه و همگرایی آن ها با كشور های مجاور در جنوب
غرب شوروی سابق و به عبارتی جنوب آسيا ، خاورميانه ، جهان اسلام و اروپای غربی و
حوزه بالتيك می باشد . البته در بعضی از مناطقی كه كمك های منطقه̾ ژئوپلتيكی حاشيه
شوروی به كشور مجاور كشيده می شود بروز پديده̾ عكس آن نيز متصور است ( مانند
مولداوی يا حوزه بالتيك ) همچنين بعضی از جمهوری های حاشيه ممكن است به عنوان عامل
پيوند بين همسايگان شوروی سابق ؛ جمهوری های مركزی به ويژه جمهوری روسيه عمل
نمايند .

4-   
سيال شدن ژئوپلتيك جهانی
و بروز سرگردانی و تحير در نظام بين  الملل

به دليل حذف
يك قدرت جهانی و تجزيه̾ آن و به هم خوردن نظام دو قطبی ، سرنوشت قطب های قدرت در
جهان نامشخص است .

قدرت جهانی
باقی مانده در جستجوی شكل دادن به نظام است و از فرصت ايجاد شده در جنگ خليج فارس
نيز بهره برداری می نمايد ولی هويت جوئی اروپا و قائل بودن نقش جهانی برای خود كه
در پرتو اتحاد منطقه ای به ويژه با حضور بقايای شوروی سابق ( اوكراين ، روسيه و
غيره) و كشور های اروپای شرقی ، منزلت ژئوپلتيكی آن را افزايش داده و منجر به ظهور
قدرت های درجه̾ اول جهانی از طريق تركيب قدرت های درجه̾ دوم سابق می شود باعث می
گردد كه نظام بين المللی را متأثر نمايد .

از طرفی ديگر
وجود چين به عنوان يك قدرت درجه̾ دوم جهانی كه با فروپاشی شوروی به عنوان قدرت
درجه̾ اول كه در مجاورت آن بود به وضعيت بهتری نائل آمده و موقعيت ژئوپلتيكی آن را
بهتر نموده است نيز قادر است بر مسائل بين المللی تأثير بگذارد به ويژه اين كه چين
پيوند های خود را با حوزه̾ ژئوپلتيكی خليج فارس كه انبار انرژی فسيلی جهان و موتور
محرّكه صنعت و تحرك آن بوده و به عنوان هارتلند يا قلب كره̾ زمين عمل می كند
برقرار نموده و توسعه می دهد و بهتر می تواند نظام آينده̾ جهانی را تحت تأثير قرار
دهد .

ژاپن نيز به
عنوان قطب قدرت اقتصادی و تكنولوژيكی در شرق آسيا مطرح است و برای خود موقعيتی
قائل بوده و قادر به تأثير گذاری بر نظام بين المللی است .

از همه مهم
تر اين كه خيزش های اسلامی كه متأثر از پديده̾ انقلاب اسلامی در ايران می باشد در
حال توسعه بوده و پيروزی آن ها ولو در چند كشور اسلامی می‌ تواند به تشكّل جبهه̾
ملل اسلامی در جهان كمك نمايد به عنوان نيروی سياسی جديد در صحنه بين المللی نقش
تعيين كننده ای ايفا خواهد نمود به ويژه اين كه موقعيّت جغرافيایی ايران آن را بر
نيمی از هارتلند زمين يا خليج فارس به 
عنوان نقطه كنترل جهانی مسلط نموده است . همگرائی دولت ها يا ملت های
اسلامی در چند كشور به ترتيب از منطقه̾ خليج فارس ، شمال آفريقا و جنوب شرق آسيا
به ويژه در حالت سياليّت كنونی می تواند فرآيند تشكل اسلامی‌ را سرعت داده و
جمهوری های مسلمان نشين شوروی سابق را نيز جذب كند . نا مشخص بودن قدرت های جهانی
و همگرائی ها و واگرائی ها در سطح قدرتهای بالفعل و بالقوه̾ درجه اوّل و درجه̾ دوم
جهانی مهم ترين عامل مبهم بودن سرنوش نظام بين المللی است و روابط قدرت ها و نامزد
های قدرت با يكديگر و نيز روابط كشورهای كوچك و بزرگ ديگر با آن ها مشخص نيست و
اين گونه كشور ها در تنظيم روابط خود فرصت مناسبی برای كشور ها و دولت های اسلامی
است كه گرد هم آمده و اتحاديه اسلامی را تشكيل داده و نظام بين المللی را با
استفاده از توانایی های خود تحت تأثير قرار دهند .

                                                                                
ادامه دارد