هدایت پاداشی و اضلال کیفری

تفسیر سورۀ رعد

هدایت پاداشی و اضلال کیفری

(آیة الله جوادی آملی)

«و یقول الذین کفروا لولا انزل علیه آیة من ربّه قل ان الله یضلّ من یشاء و
یهدی الیه من أتاب * الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا یذکر الله تطمئن
القلوب * الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب»

(سوره رعد آیات 27 ـ 29)

کافران می گویند، چرا آیات و معجزه ای از پروردگارش بر او(پیامبر) نازل نمی
شود، بگو، همانا خداوند هر که را خواهد گمراه می سازد و هر که به سویش بازگردد و
انابه کند، هدایت می نماید. آنان که ایمان آوردند، و دلهایشان به یاد خدا اطمینان
می یابد همانا فقط یاد خدا است که دلها را آرامش می بخشد. آنان که ایمان آوردند و
به کارهای نیکو پرداختند، خوشا بحال آنها و مقام نیکویشان در آخرت.

کفار و انکار معجزات

همانطور که قبلاً بخث کردیم کفّار قریش در سه مرحله، نبوت و رسالت را انکار می
کردند. در یک مرحله بالالتزام معجزه بودن قرآن را انکار می کردند و به پیامبر می
گفتند: برای ما معجزه ای جز این بیاور. در مرحله دوم بالصراحه، اعجاز قرآن را
انکار کرده می گفتند: این سلسله افسانه هائی بیش نیست، ما هم اگر بخواهیم می
توانیم مثل قرآن سخن بگوئیم. د رمرحله سوم می گفتند: نه تنها معجزه بیاوری کافی
نیست، بلکه باید آن معجزه را خود ما دریابیم و درک کنیم و بر ما نازل شود. اگر
همانطور که وحی بر تو نازل شود، بر ما هم نازل گردد آن وقت می پذیریم. و در این
زمینه در چند مقام بحث شد.

در مقام اول بحث کردیم که کفار یا بالالتزام و یا بالصراحه، معجزۀ الهی را
انکار می کنند یا می گویند تا خودمان نیابیم باور نمی کنیم.

در مقام دوم خدای سبحان می فرماید که معجزه عامل ایمان نیست بلکه زمینه را
فراهم می سازد اگر شما استعداد پذیرش و ایمان را از دست داده باشید، هرگز معجزات
فراوان هم آن اثر را ندارد که شما ایمان بیاورید. اکنون راجع به مقام اول و دوم
توضیحات بیشتری می دهیم.

راجع به این مطلب که معجزات زمینه را فراهم می کند، نه اینکه علت تامه باشد
برای پذیرش ایمان، در سوره انعام می فرماید: اگر برای تو ای پیامبر سخت است که
اینها اعراض می کنند و رو بر می گردانند و ایمان نمی آورند، نه برای این است که
معجزه کم داری یا با معجزه اعزام نشده ای؛ اگر تو آن توان را داشته باشی که در دل
زمین بروی و از زمین یک معجزه بیاوری یا نردبان بگیری به آسمانها بروی و از
آسمانها معجزه ای بیاوری، اینها دیگر ایمان نمی آورند و اگر خداوند بخواهد اینها
را بر ایمان آوردن مجبور کند، می تواند ولی ایمان اجباری فایده ای ندارد«وان کان
کبر علیک اعراضهم فان استطعت أن تبتغی نفقاً فی الأرض أو سلّماً فی السماء فتأتیهم
بآیة و لو شاء الله لجمعهم علی الهدی فلا تکوننّ من الجاهلین».

و در آیه بعدی می فرماید: «انما یستجیب الذین یسمعون و الموتی بیعثهم الله ثم
الیه یرجعون» فقط آنها که سخنت را می شنوند، اجابت می کنند ولی آنها که حیات
انسانی را از دست داده اند و روح انسانی در آنها یافت نمی شود(هر معجزه ای که
بیاوری در آنها اثر ندارد) فقط باید روز قیامت زنده شوند و به سوی او بازگردند.
یعنی فقط روز قیامت است که درک می کنند، از نشنیدن و اجابت نکردن تو، چه خسران و
زیانی خواهند داشت.

در سوره اعراف سخنشان این است که می گویند: «مهما تأتنا به من آیة لتسحرنا بها
فما نحن لک بمؤمنین» ـ تو اگر هر روز بعنوان معجزه، سحری را بر ما تحمیل کنی، ما
ایمان نمی آوریم. در اینجا تصریح می کنند که این آیات و معجزات چیزی جز سحر نیست.

در سوره قمر می فرماید: «وان یروا آیة بعرضوا و یقولوا سحر مستمر و کذبوا و
اتبعوا أهواءهم و کل امر مستقر * و لقد جاءهم من الاولیاء مافیه مزدجر *حکمة بالغة
فما تغن النذر» و هرگاه آیه و معجزه ای می بینند، رو برگردانده و می گویند این
سحری تاره است. این کافران پیامبر را تکذیب کرده و پیروی از هوای نفس خود کردند و
هر امر سرانجام جایگاهی خواهد داشت. و به اینها به حدّ کافی اخبار گذشتگان رسیده
است که می توانست آنان را باز بدارد و خود قرآن و آیات خداوند حکمتهای بالغه اند
ولی این همه انذارها و تهدیدها(برای اینان که تابع هوا و هوس هستند) هیچ اثری
ندارد.

معجزۀ پیامبر در نهج البلاغه

بهر حال این مضمون در قرآن کریم فراوان یاد شده که کفار صریحاً در برابر آیات و
معجزات می ایستادند و می گفتند: این شعر است! این افترا است! این کهانت است! این
سحر است و و…یا می گفتند: ما تا خودمان معجزه را نبینیم و بر خودمان نازل نشود
ایمان نمی آوریم. این جریانی که از حضرت امیر علیه السلام در خطبه قاصعه نقل شده،
شارحین نهج البلاغه می گویند: این بیان، مشهور و مستفیض است و بطرق عدیده چه در
کتابهای حدیث و چه در کتابهای کلام نقل شده است و آن بیان این است:

«لقد کنت معه صلی الله علیه و آله وسلم لمّا آتاه الملأ من قریش فقالوا له: یا
محمد! انک قد ادعیّت عظیماً لم یدّعه آباؤک و لا أحد من بیتک، و نحن نسألک أمراً
ان أنت أجبتنا الیه و أریتناه، علمنا أنک نبیّ و رسول، وان لم تفعل علمنا أنّک
ساحر کذّاب.

فقال صلی الله علیه و آله و سلم: و ما تسألون؟ قالوا: تدعولنا هذه الشجرة حتی
تنقلع بعروقها و تقف بین یدیک. فقال صلی الله علیه و آله و سلم: انّ الله علی کلّ
شیء قدیر فإن فعل الله لکم ذلک أتؤمنون و تشهدون بالحق؟ قالوا: نعم. قال: فإنی
سأریکم ما تطلبون و انی لا علم أنکم لا تفیئون الی خیر و ان فیکم من یطرح فی
القلیب و من یحزّب الأحزاب ثمّ قال صلی الله علیه و آله: یا ایتها الشجرة ان کنت
تؤمنین بالله و الیوم الآخر و تعلمین أنی رسول الله فانقلعی بعروقک حتّی تقفی بین
یدی باذن الله.

فوالذی بعثه بالحق لا نقلعت بعروقها و جاءت و لها دویّ شدید و قصف کقصف أجنحة
الطیر، حتّی وقفت بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله مرفوقة و ألقت بغصنها علی
رسول الله صلی الله علیه و آله و ببعض اغصانها علی منکبی و کنت علی یمینه صلی الله
علیه و آله. فلما نظر القوم الی ذلک قالوا ـ علوّاً و استکباراً فمرها فلیأتک
نصفها و یبقی نصفها فأمرها بذلک فأقبل الیه نصفها کاعجب اقبال و أشدّه دویّاً
فکادت تلتف برسول الله صلی الله علیه و آله فقالوا ـ کفراً و عتواً ـ فمر هذا
النصف فلیرجع الی نصفه کما کان فأمره صلی الله علیه و آله فرجع فقلت انا: لااله
الا الله، انی اوّل مؤمن بک یا رسول الله و أوّل من أقرّبأن الشجرة فعلت ما فعلت
بأمرالله تعالی تصدیقاً بنبوتک و اجلالاً لکلمتک.

فقال القوم کلهم: بل ساحر کذّاب عجیب السحر، خفیف فیه. و هل یصدّقک فی أمرک
الاّ مثل هذا؟! یعنونی.

و انی لمن قوم لا تأخذهم فی الله لومةلائم سیماهم سیما الصّدیقیقن و کلامهم
کلام الأبرار، عمّار اللیل و منار النهار…»

من همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودم که گروهی از کفار قریش آمدند
و عرض کردند: یا محمد! تو ادّعای بسیار بزرگی کرده ای که هیچ یک از پدرانت یا اهل
بیتت چنین ادعایی نکرده است. و اینک ما از تو چیزی را می خواهیم که اگر اجابت کنی
و به ما نشان دهی، خواهیم فهمید که تو پیامبر و رسول خدائی و اگر نتوانی انجام
دهی، مطمئن می شویم که تو ساحر و دروغگویی.

حضرت فرمود: پیشنهادتان چیست؟

گفتند: دستور بده این درخت با ریشه هایش از جا کنده شود و بیاید جلوی رویت بایستد.

حضرت فرمود: خداوند بر همه چیز قادر و توانا است، پس اگر خداوند این کار را
برای شما انجام دهد، آیا به حق ایمان می آورید و گواهی می دهید؟

گفتند: آری!

فرمود: من این کار را به اذن خدا انجام می دهم ولی می دانم و یقین دارم که در
شما اثر نمی گذارد و همانا برخی از شماـ در اثر انکار و کفرـ به چاه افکنده می
شوید و برخی از شما احزاب و گروه ها را می شورانید سپس حضرت به آن درخت فرمود: ای
درخت! اگر تو به خدا و روز رستاخیز ایمان داری و میدانی که من رسول خدایم، پس از
جای با ریشه کنده شو و بیا تا روبرویم بایستی.

به خدائی که او را به حق مبعوث کرده بود، سوگند که این درخت با ریشه ها کنده
شد و با شتاب به پیشگاه حضرت آمد و صدائی داشت مانند صدای پرنده ای که پر می کشد؛
شاخه های خود را پرکشان پرکشان جمع کرد و آورد کنار پیامبر و آن شاخۀ بلند خود را
ـ با آرامی ـ روی دوش حضرت انداخت و بعضی از شاخه ها را روی دوش من گذاشت و من در
طرف راست حضرت ایستاده بودم.

وقتی سران شرک این صحنه را دیدند، از روی تکبّر و خود بزرگ بینی گفتند: پس
دستور بده که نیمی از درخت سرجایش باشد و نیم دیگرش نزدت بیاید.

حضرت به آن درخت دستور داد، آنگاه نیمی از درخت با شتاب آمد که گوئی می خواست
حضرت را در آغوش بگیرد. کفار از روی عناد و اجاجت گفتند: دستور بده که این نصف
درخت باز گردد و به درخت بپیوندد. حضرت آن را امر کرد، پس بازگشت و به درخت ملحق
شد.

من گفتم: هیچ خدائی جز«الله» نیست. و من اولین مؤمن به توأم ای رسول خدا و
اولین کسی هستم که اعتراف می کنم به اینکه درخت هر کاری را کرده است، به امر خدا و
برای تصدیق رسالت تو و تعظیم در برابر اوامرت بوده است.

همۀ مشرکین گفتند: او ساحری است دروغگو(و العیاذ بالله) و در سحر مهارت فراوان
دارد!! و رو به حضرت کرده گفتند: و در این امرت کسی جز این ـ و مقصودشان من بودم ـ
تصدیقت نمی کند!

آری! من از گروهی هستم که هر سرزنش و ملامتی هم بکنند، در راه خدا، آن ملامت
ها را می پذیرم. من از قوم و گروهی هستم که سیمایشان سیمای صدیقین و سخنانشان سخن
نیکان است. شب را با عبادت زنده نگه می دارند و روز را روشن می کنند. به ریسمان
قرآن چنگ می زنند و سنت خدا و رسولش را احیا می دارند، هرگز تکبّر نمی ورزند و
برتری جوئی ندارند و تبهکار و مفسد نیستند. دلهایشان هم اکنون در بهشت است و
بدنهایشان در دنیا مشغول به کار می باشد.