اجتهاد، قوه محرکه اسلام

آیة الله شهید استاد مطهری

قسمت دوم

اجتهاد، قوه محرکه اسلام

«فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدّین ولینذروا قومهم اذا
رجعوا الیهم».[1]

همانگونه که قبلاً عرض شد یکی از دستورهائی که در دین مقدس اسلام هست، دستور
تفقه است. تفقه همان معرفت بمعارف و احکام و دستورهای دین است نه معرفت و احکام و
دستورهای دین است نه معرفت سطحی بلکه معرفت عمقی.

دستور تفقه میرساند در دین مقدس اسلام خاصیتی وجود دارد که آن خاصیّت با تفقه
روشن می شود یعنی در دستورات این دین ظاهرهائی هست و باطن هائی. این دین تفقه پذیر
و بتعبیر دیگر اجتهاد پذیر است. اجتهادپذیری یا تفقه پذیری این دین فرع بر این است
که یک عمقی در دستورات آن و یک جریانهای مخفی در آن وجود داشته باشد که با نیروی
تفقه و اجتهاد می توان آنها را درک کرد.

قاعده ملازمه:

یکی از مسائلی که از صدر اول اسلام در میان مسلمین مطرح بوده این است که در
این دین دستوری که تعهبّد محض باشد یعنی خالی از هر مصلحت و حکمتی و صرفاً یک
دستور اختراعی محض باشد، وجود ندارد.

باید کلمه تعبد را معنی بکنم. تعبد به این معنی است که ما نباید اینطور باشیم
که تا حکمت دستوری را کشف نکرده ایم، به آن عمل نکنیم. ما باید متعبد باشیم به این
معنی که باید به هر دستوری که ثابت شد از ناحیه دین است عمل کنیم، خواه حکمتش را
فهمیده باشیم یا نفهمیده باشیم.

ولی از ناحیه خود دین، تعبّد محض وجود ندارد. هر دستوری که خالی از حکمت و
مصلحت باشد وجود ندارد. هر دستوری بواسطه یک حکمتی است لهذا علما دو قاعده که عکس
یکدیگرند بیان کرده و اسم آنها را قاعده ملازمه گذاشته اند.

می گویند: بین حکم عقل و حکم شرع همیشه تلازم است یعنی هرچه را که عقل حکم به
لزوم آن بکند، دین هم حکم بلزوم آن میکند و هرچه را که دین حکم بلزوم آن بکند عقل
هم حکم میکند.

باینمعنی که اگر عقل یک مصلحتی را کشف کرد(کشف یقینی و قطعی نه کشف احتمالی و
گمانی) ما در اینجا باید حکم بکنیم که حتماً اسلام دستورش همین است ولو آن دستور
بما نرسیده باشد فقها دارند مواردی که فتوی میدهند و حال آنکه دلیل نقلی از ناحیه
شارع نرسیده است. فقط از باب اینکه عقل اینجور حکم میکند، فتوی می دهند. مثلاً
مسئله ای هست در فقه بنام«ولایت حاکم» یعنی حکم شرعی، در بسیاری از موارد حق ولایت
دارد.

اگر شخصی بمیرد و وصیی معین نکرده باشد و یک قیم شرعی هم وجود نداشته باشد
تکلیف بچه های او چیست؟

می گویند: تکلیف اینها را باید حاکم شرعی معین بکند در صورتیکه نه آیه ای هست
و نه خبر صد در صد صحیح بلکه میگوئیم اسلام دینی است که مصالح مردم را بلاتکلیف
نمی گذارد. هرجا که شارع حکم کرده است، عقل هم حکم کرده است.

معنای جمله این نیست که هرجا شارع حکمی وضع کرده، عقل هم الآن حکمی دارد مثلاً
اگر شارع گفته است گوشت خوک حرام است عقل هم میفهمد که چرا حرام است. نه، مقصود
این است که در هر حکم شارع رمزی وجود دارد که اگر آن رمز را برای عقل بگوید عقل هم
تصدیق می کند. این را می گویند قاعده ملازمه.

روی این حساب علمای اسلام میگویند: هر دستوری از دستورات اسلام چه واجب، چه
مستحب، چه حرام و چه مکروه حتماً به خاطر یک مصلحت یا دفع یک مفسده است و بهمین
جهت خاصیت حکیمانه ای دارد. اسلام گزاف حرف نمیزند. این پیوند که میان عقل و دین
اسلام هست، در مورد هیچ دینی وجود ندارد. شما از علمای هر دین دیگری بپرسید چه
رابطه ای میان دین و عقل هست میگوید: هیچ: اسلاً عقل را با دین چکار؟! مسیحیت از
تثلیث شروع میشود و در این مورد حرفی میزند که اگر بگوئیم با عقل جور در نمی آید
میگویند در نیاید.

آنها وقتی میگویند ایمان و تعبد مقصودشان پشت پا بعقل زدن و تسلیم کورکورانه
در مقابل دین شدن است. در اسلام تسلیم کورکورانه نیست؛ تسلیمی که ضد عقل باشد
نیست. البته تسلیمی که مافوق عقل باشد هست بهمین معنا که عرض کردم، که آن، خودش
مطابق حکم عقل است. عقل هم میگوید جائی که اطلاعی نداری حرف بزرگتر را بپذیر. همین
مطلب به اسلام یک خاصیت جاویدان داده است یعنی دستورها انعطافی پیدا می کند.
باصطلاح فقها حساب اهم و مهم در کار می آید. یعنی چه؟

یعنی اگر در مقابل دو دستور از دستورهای دین قرار میگیری و در آن واحد، قادر
نیستی هر دو را اطاعت بکنی باید فکر کنی که از میان دو دستور کدامیک مهمتر است،
آنرا که اهمّیت کمتری دارد فدای آنکه اهمیّت بیشتری دارد، بکنی.

مثلاً مثال معروفی است که همیشه برای طلبه ها این مثال را ذکر می کنند.
میگویند: زمینی است که صاحبش راضی نیست که شما در آن قدم بگذارید. شما می بینید در
داخل این زمین حوضی است و بچه ای در آن حوض افتاده است و غیر از شما شخص دیگری
نیست که او را نجات بدهد؛ در اینجا شما یکی از این دو کار را می توانید انجام
بدهید یا علی رغم راضی نبودن صاحب این زمین داخل آن بشوید برای اینکه جان بچه را
نجات بدهید یا اینکه همانجا بایستید تا بچه تلف بشود!

 در اینجا می گویند: شما باید ببینید
احترام مال بیشتر است یا احترام جان؟ البته احترام جان بیشتر است. پس شما باید در
اینجا آن کوچکتر را فدای بزرگتر بکنید.

مثال دیگر: اگر شما ببینید برای یک زن نامحرم حادثه ای پیش آمده مثلاً تصادف
کرده و افتاده است و باید همین الآن او را به بیمارستان رساند، اگر بخواهی بایستی
تا محرم او پیدا بشود ممکن است از بین برود. از طرف دیگر لمس کردن بدن نامحرم حرام
است. شما چه کار باید بکنی؟

یا باید همانجا بایستی تا محرمی پیدا بشود او را به بیمارستان برساند یا اینکه
فورا او را بلند کرده سوار تاکسی نموده به بیمارستان برسانی و بدست جراح بسپاری که
تازه جراح هم که بایستی بدن او را لخت کرده شکمش را پاره بکند نامحرم است.

گاهی شما دیده اید و اتفاق افتاده است که زنی که در حال وضع حمل میباشد حال
بسیار سختی پیدا می کند. هرچه مرد این قابله و آن قابله میرود اثری نمی بخشد. تمام
قابله ها اظهار عجز کرده و می گویند بایستی طبیب مرد بیاید او را عمل جراحی بکند.
آیا شما اینکار را میکنید یا نه؟ البته می کنید. نمی شود انسان پافشاری بکند بگوید
من نمیگذارم دست نامحرم بناموس من بخورد، بمیرد بهتر است که بدست او بیفتد!!

یا اینکه ممکن است خود زن این حرف را بزند. آیا اینطور درست است؟ خیر، باید
تسلیم شد و بدن این زن را تا آنجا که ضرورت دارد بدست آن نامحرم سپرد. اینجا باید
دید آیا اسلام جان یک انسان را محترم تر میشمارد یا لمس کردن مرد بدن یک نامحرم
را؟ البته آن مهمتر است.

این نکته را عرض بکنم که در این زمینه ها یک گشاده دستی ها هم هست که اسلام
آنها را نمی پذیرد. نظیر اینکه هنوز هیچ چیز نیست، از اولی که این زن میخواهد
بزاید میگوید من قابله زن نمی خواهم برای من قابله مرد بیاورید!! من اینرا در جای
دیگر عرض کردم که زنهایی که در تمام امورها ادعای تساوی با مردها می کنند چرا در
این مسئله تسلیم نیستند.

بررسی مسئله شرع: 

یکی از مسائلی که مخصوصاً دانشجویان سئوال می کنند و برای بعضیها بهانه ای شده
است که به دین اسلام حمله بکنند و میگویند: دین اسلام منطبق با زمان نیست و اگر
کسی بخواهد پایبند به دین خودش باشد باید از قافله تمدن عقب بماند، مسئله تشریح
است.

میگویند: یکی از علوم دنیا علم طب است که از قدیم الایام یکی از پایه های آن
علم تشریح بوده است. یک دانشجو جزو برنامه درسش باید تشریح اموات باشد و در تمام
دنیا تشریح میت هست. روی غرض نیست، روی ضرورت علم است. از قدیم الایام تشریح
میکردند، منتها گاهی بدن انسان را تشریح میکردند، گاهی بدن حیوان را. و البته
تشریح بدن حیوان مفید است؛ کمک میدهد اما تمام ساختمانهای بدن حیوان و تمام
فعالیتهای اعضای بدن حیوان مساوی با بدن انسان نیست مسلّم کاری که از تشریح بدن
انسان ساخته است از تشریح بدن حیوان ساخته نیست.

از طرفی ما میدانیم در دین اسلام جنازه مؤمن محترم است؛ اگر کسی بمیرد مردم
دیگر حق ندارند به جنازه او توهین بکنند. یک تشریفاتی دارد که اینها واجب است و از
واجبات کفائی است که هرچه زودتر و سریعتر باید میت را تجهیز کنند یعنی باید مقدمات
غسل و کفن و دفن او را آماده بکنند. اول غسل بدهند بعد کفن کنند بعد هم دفن بکنند.
نباید معطل کرد. حالا با تشریح اموات چه باید کرد؟

این یک مسئله مهمی نیست. عین همان مطلبی است که در مسائل پیش عرض کردم. اسلام
اولاً می گوید بدن مؤمن احترام دارد(البته هر بدنی را باید دفن کرد ولو بدن کافر
باشد اگرچه بدن کافر غسل و این تجهیزات را ندارد ولی باید آنرا دفن کرد، نباید
لاشه اش را گذاشت) شما می گوئید تشریح مسئله ای است که پیشرفت علم طب متوقف به آن
است. شناختن بسیاری از امراض و معالجه ها فرع بر این است که یک بدن تشریح بشود.

می گوئیم: خود این موضوع(طب)هم از نظر اسلام جزو واجبات کفائی است. همانطور که
تدفین یک میت از واجبات کفائی است، فرا گرفتن علم طب از واجبات کفائی است. باید در
میان مردم افرادی باشند که متخصص علم طب باشند و هر عملی که کشف یک بیماری و یا یک
دارو متوقف بر آن است. بحکم مقدمه عمل واجب، واجب ی شود.

پس بنابراین از نظر اسلام ما در اینجا دو واجب داریم. دانشجو باید بداند اگر
مسلمان است دارد یک واجب کفائی را انجام میدهد. بکوفت ممکن است با تشریح کردن بدن
غیر مؤمنن منظور علم طب را عملی کرد، اینقدر اجنبی هست که آنها قانع می شوند که
جنازه شان را در اختیار طب قرار بدهند. در این صورت بروید از بدن غیر مسلمانها یک
این اشکال وجود ندارد بیاورید تشریح بکنید و حاجت علم طب را برآورید. اگر بگویند
خیر آنها بدنهایشان را در اختیار ما نمی گذارند یا واقعاً در دسترس ندارند، می
گوئیم از نظر اسلام آیا پیشرفت علم طب مهمتر است یا احترام بدن مؤمن؟

میگوئیم: البته پیشرفت علم طب مهمتر است. آنوقت باید این کوچکتر را فدای
بزرگتر کرد. البته در اینجا یک ریزه کاری هائی هست که یک نفر مجتهد می تواند آنها
را بررسی بکند.

از یکی از علمای معاصر این سئوال را کرده بودند، اینطور جواب داده بود: اگر ما
فرض کنیم بدن غیرمسلمان بقدر کافی در دسترس نیست، هرچه هست بدن مسلمان است، در
اینجا باز میان بدنهای مسلمان فرق می کند. یکوقت هست یک مسلمانی شخصیتش جزو
شعارهای دینی است، بدن او احترام بیشتری دارد همان طوریکه زنده های مسلمانان همه
یک احترام ندارند. آیا احترام آیة الله بروجردی مساوی بود با احترام یک مسلمان
عادی؟

نه، بی احترامی بآن مرد بی احترامی بعموم مسلمین است. مسلماً بدن او هم احترام
بیشتری دارد. اگر فرض کنیم هزارها بدن مسلمانن عادی هست، بدن شخصی مانند ایشان هم
هست، البته باید سراغ بدنهای دیگری رفت. باز در میان افراد عادی فرق است میان آن
بدنی که اولیاء آن بدن حی اند و حاضر و بدنی که اولیاء آن مجهول است. پس ببینید!

این، معنای آن است که اسلام دین حساب است حساب اهم و مهم را می کند، میگوید:
در موقع لزوم آن چیزی را که اهمیّت کمتری دارد فدای چیزی که اهمیت بیشتری دارد
بکن. این خودش یکی از اموری است که به اسلام انعطاف بخشیده است. این انعطاف را ما
نداده ایم، خودش اینجور ساخته شده و بدست ما داده شده است. اگر ما میخواستیم بزور
یک نرمش بآن بدهیم، حق نداشتیم ولی این، یک نوع نرمشی است که خود اسلام بخودش داده
است. حسابی است که خودش بدست ما داده است.

شریعت سهل و صحیح:

غیر از مسئله اهم و مهم مسئله دیگری هست. ما وقتی که به متن دین اسلام نگاه می
کنیم، می بینیم به دستورهائی که صریحاً از خود دین رسیده است، در شرایط مختلف،
شکلهای مختلف داده است آن هم با چه سهولتی! مثلاً بما می گوید نماز بخوانید، روزه
بگیرید. برای نماز وضو بگیرید، غسل بکنید. اینها همه دستورهای مؤکّد و واجب.

اما می گوید: اگر مریضی و نمی توانی ایستاده نماز بخوانی، نشسته نماز بخوان
اگر بگوئی اینقدر مریضم که نمی توانم نشسته بخوانم می گوید همانطور خوابیده بخوان،
می گوید اصلاً نماز تو در اینجا همین است که فقط ذکرها را بگوئی.

اگر طبیب گفته باشد حرف هم نباید بزنی می گوید باید با ایما و اشاره بخوانی.
اینجا دیگر جای لجاجت و یکدندگی نیست. چند سال پیش مرد عالمی بود که البته در
عتبات سکونت داشت و این اواخر چون مریض بود به تهران آمده بود. چشم او را در عمل
جراحی کرده بودند و البته عمل هم با موفقیت انجام یافته بود. اطبا او را از شستشو
منع کرده بودند ولی او آدمی بود که حالت یکدندگی داشت و می گفت: اطبا نمی فهمند،
فقط جراحی را که آنهم از نوع خیاطت و دوزندگی است، می فهمند، دیگر هیچ چیز نمی
فهمند. پس از چندی بدون اجازه طبیب بقم رفته ودر آنجا به یکی از حمامها رفت و داخل
خزانه کثیف آن شد؛ بهمین جهت چشم او چرک کرد و بالاخره بکلی کور شد. آیا این آدم
مطابق دستور اسلام عمل کرد یا برخلاف دستور اسلام؟

البته برخلاف دستور اسلام. اسلام می گوید وقتی وضو برایت خطر دارد باید تیمم
بکنی، اگر وضو بگیری اصلاً نمازت باطل است. اگر اطبا گفته باشند که روزه برایت ضرر
دارد یا خوف ضرر داشته باشی، نمی توانی بگوئی: مگر چطور می شود که من در ایام احیا
روزه بگیرم؟! چون اگر روزه بگیری اصلاً روزه ات باطل است، بعد هم باید قضای آنرا
بگیری.

بنابراین، خود دستورهای دین آنچنان شکلهای مختلف دارد که انسان حیرت می کند.
این، برای این است که مصلحتها فرق می کند و همان حساب اهم و مهم است. می گوید: در
سفر که میروی نمازت راشکسته بخوان، روزه هم نگیر.

قرآن می فرماید: «فمن کان منکم مریضاً او علی سفر فعدة من ایام اخر» هر که
مریض یا در سفر است نباید روزه بگیرد، بگذارد برای روزهای بعد. چرا؟

خود آیه دلیلش را می گوید«یریدالله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر»[2]ـ خدا
در تکالیفی که برای شما معین می کند، آسانی و سهولت را می خواهد نه سختی، این
شریعت، شریعت سهله و سمحه است.

ولی اغلب مردم قبول نمی کنند. در صدر اسلام که تازه تکلیف روزه آمده بود در
ماه رمضان جنگ بدر پیش آمد. پیغمبر اکرم فرمود: چون در حال سفر هستید نباید روزه
بگیرید. مردم می گفتند: چطور می شود ما در ماه رمضان روزه نگیریم؟!واقعاً ناراحت
بودند که روزه خودشان را افطار بکنند.

اینها برای این است که ما درک بکنیم که دین اسلام چگونه خودش، خودش را با
احوال و اوضاع مختلف تطبیق میدهد نه اینکه ما آنرا تطبیق بدهیم. البته کارهائی است
که ما پیش خود میخواهیم بکنیم. همانطور که عرض شد مثل اینکه«حی علی خیرالعمل» را
از اذان برداریم و چیز دیگری جایش بگذاریم یا نماز را بترکی بخوانیم!! اینها جهالت
است. یک حسابهائی است که خود اسلام آنها را در متن خودش گنجانده است. ما باید
متفقه باشیم، بصیر باشیم، از همان حسابها استفاده بکنیم و بهره مند بشویم.

پایان

 



[1]
. توبه ـ آیه 122.