حوادث سال اوّل هجرت

درسهائي از تاريخ تحليلي اسلام

قسمت چهل و ششم

حوادث سال اوّل هجرت- 5

حجة الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي

5- تشريع اذان براي نماز

از جمله حوادثي را كه تاريخ وحديث عموماً در حوادث سال اوّل هجرت ذكر كرده­اند
تشريع اذان است، ولي هر كدام بنحوي ذكر كرده­اند، اهل سنت عموماً ‌آنرا به خواب
عبدالله بن زيد و عمربن خطاب و يا افراد ديگري نسبت داده­اند، ولي در روايات شيعه
و گفتار ائمه معصومين عليهم السلام اين گفتار را اهانتي به دين الهي و شريعت اسلام
دانسته و فرموده­ند دين خدا و شرايع اسلام در نزد خدا بالاتر و عزيزتر از آن است
كه بوسيلۀ خواب- آن هم افراد معمولي و غير پيمبران- تشريع شود.

و اختلاف ديگري نيز كه ميان روايات شيعه و اهل سنت وجود دارد اختلاف در زمان
تشريع آن است، زيرا همانگونه كه گفته شد اهل سنت عموماً آنرا پس از هجرت و در
حوادث سال اول ذكر كرده­اند، ولي روايات شيعه آنرا به قبل از هجرت و جزء تعليماتي
ذكر كرده­اند كه در شب معراج جبرئيل به رسول خدا(ص) ياد داد….

و ما نخست روايات و سخنان اهل سنت را براي شما ذكر ميكنيم و سپس روايات اهل
بيت عليهم السلام را كه در ردّ اين نظريه آمده است از نظر شما ميگذرانيم:

در سيرۀ ابن هشام از ابن اسحاق روايت كرده كه گويد: همينكه مسلمانان مكه
بمدينه آمدند و پيمان دوستي ميانۀ آنها و انصار برقرار شد تدريجاً وضع دين اسلام
محكم شده و دستورات ديني مانند نماز و زكوة و روز فرض شد و حدود اسلامي مقرر گشت.

هنگام نماز كه ميشد براي اجتماع مسلمانان وسيله­اي در كار نبود و خود آنها
سروقت كه ميشد در مسجد حاضر ميشدند، تا اينكه رسول خدا (ص)به فكر افتاد اوقات نماز
را مانند يهوديان بوسيلۀ بوق يا مانند نصاري بوسيلۀ ناقوس باطلاع مسلمانان برساند
لكن بوق را (بخاطر تشبه بيهود يا بساير جهات) نپسنديد و در صدد بود كه همان ناقوس
را تهيه كنند.

در اين خلاص شبي عبدالله بن زيد بن ثعلبة- كه از قبيله بلحارث بن خزرج بود-
مردي سبزپوش را در خواب ديد كه ناقوسي بر دوش دارد باو گفت: اي مرد اين ناقوس را
مي­فروشي؟ آن مرد گفت: براي چه مي­خواهي؟ عبدالله گفت: مي­خواهم بوسيلۀ آن مردم را
بنماز دعوت كنم!

آن مرد گفت: من چيز بهترين بتو ياد ميدهم، عبدالله گفت: آن چيست؟ مرد مزبور
فصول اذان را باو تعليم كرد.

عبدالله از خواب بيدار شد و روز بعد بنزد رسول خدا صلي الله عليه و آله شرفياب
شده خواب خود را براي آن حضرت نقل كرد، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اين
خواب تو حق بوده (و جزء رؤياي صادقه است) هم اكنون برخيز و آنرا ببلال كه صداي
نافذترين دارد تعليم كن تا هنگام نماز آنرا بگويد.

بلال كه اذان را گفت عمربن خطاب بنزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده و
خوابي را كه ديده بود و نظير خواب عبدالله بن زيد بود براي آنحضرت نقل كرد، پيامبر
اكرم خدا را شكر كرده و بدين ترتيب اذان مقرر شد.

و در حديث ديگري است كه هنگامي كه عمر به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله
آمد تا خواب خود را بيان كند شنيد كه بلال اذان ميگويد و چون به نزد رسول خدا صلي
الله عليه و آله آمد حضرت بدو فرمودك پيش از آنكه تو بيائي در اينباره وحي بمن
رسيد.[1]

ابن كثير پس از نقل روايت ابن اسحاق گويد:

اين حديث را ابوداود و ترمذي و ابن ماجة و ابن خزيمة از طريقهائي از ابن اسحاق
روايت كرده­اند. و در طبقات ابن سعد نيز از عبدالله بن زيد در ضمن چند حديث از
عروة بن زبير و سعيد بن مسيب و عبدالرحمن بن ابي ليلي و عبدالله بن عمر بهمين
مضمون رواياتي نقل كرده و در آنها ذكر اقامه نماز هم شده كه در همان خواب به
عبدالله بن زيد تعليم شد… [2]چناچه
اين مطلب از ابي داود هم نقل شده.[3]

و بدنبال آن بحث شده كه آيا فصول اقامه مانند اذان دوتا دوتا است يا هر كدام
يكي است كه عموماً گفته­اند فصول اقامه يكي يكي است و عمل امروز اهل سنت هم در
مكّه و مدينه همين گونه است.

و همانگونه كه ملاحظه ميكنيد نخستين اشكال در اين روايات اختلاف آنها است كه
در روايت نخست آمده بود كه رسول خدا(ص) بدنبال همان خواب دستور داد كه بلال بر طبق
خواب عبدالله بن زيد اذان بگويد، و در حديث دوم همينكه عمر آمد و خواب را گفت رسول
خدا(ص) فرمود: «قد سبقك الوحي».

پيش از تو وحي در اينباره نازل شده بود…

كه از آن معلوم ميشود كه اذان از طريق وحي الهي تعليم شده… و ربطي به خواب
آنها نداشته است.

و در روايتي كه ابن ماجة از سالم از پدرش نقل كرده اينگونه است كه رسول خدا در
اينباره با اصحاب خود مشورت كرد، و آنها شيپور را پيشنهاد كردند، آنحضرت بخاطر
شباهت با يهود نپذيرفت، ناقوس را پيشنهاد كردند بخاطر شباهت به نصاري نپذيرفت،‌ تا
اينكه عبدالله بن زيد و عمربن خطاب خواب مزبور را ديدند.[4]

و گذشته از اينكه در ذيل حديث در- همان كتاب- سند آنرا تضعيف كرده­اند حديث
مزبور اين اشكال را دارد كه رسول خدا در كار ديني و تشريع يكي از دستورات الهي
مشورت و استشاره كرده كه اين نيز معني ندارد و رسول خدا(ص) دستورات ديني را از
طريق وحي الهي فرا ميگيرد نه از طرق مشورت و مسئله مشورت و دستوري كه در اينباره
در آيه «وشاورهم في الامر» به رسول خدا داده شده- چنانچه زمخشري و فخر رازي- و
ديگران در تفسير آن گفته­اند مخصوص به امر جنگ بوده، و الف و لام در «الامر» الف و
لام عهد است… مانند جنگ بدر و احد و خندق.[5]

خواب تدريجاً تبديل به بيداري ميشود

تا اينجا رواياتي كه شنيديد همه مربوط به خواب بود يعني خواب عبدالله بن زيد و
عمربن خطاب، ولي در روايت ابن ماجه هست كه وقتي عبدالله بن زيد نزد رسول خدا(ص)
آمد گفت:

«يا رسول الله انّي لبين نائم و يقظان إذ أتاني آت فأراني الاذان…».[6]

–        
من ميان خواب و بيداري بودم كه كسي آمد و اذان را بمن نشان داد…

–        
و در روايت ديگري كه در سيره حلبيه است گويد:

«و لولا أن يقول
النّاس (اي يستبعد الناس) ذلك لقلت انّي كنت يقظان غير نائم….»[7].

–        
و اگر مردم چيزي نمي­گفتند يعني بعيد نمي­شمردند مي­گفتم: من در بيداري بودم و
خواب نبودم…

كه در اينجا به جاعلان اين حديث و طرّاحان اين برنامه بايد گفت: شما دانسته و
يا ندانسته پيغمبر جديدي را معرفي كرده­ايد كه در خواب و بلكه بين خواب و بيداري و
بلكه در بيداري يكي از بزرگترين احكام الهي بدو وحي شده…

ولي به رسول خدا(ص) كه مدتها انتظار چنين چيزي را مي­كشيد، وحي نشد با اينكه
بقول شما سخت در اندوه فرو رفته بود…

و هر روز در صدد چاره­اي براي رفع اين مشكل بر ميآمد، تا آنجا كه بالاخره
دستور داد شيپوري و يا ناقوسي بسازند…!

و بهركس ميرسيد از او در اينباره چاره­جوئي و نظرخواهي ميكرد… و…

و اما از نظر روايات ما

در روايات ما كه در اصول كافي و من لايحضره الفقيه و جاهاي ديگر وارد شده،
تعليم اذان و اقامه به رسول خدا(ص) را از طريق وحي، بوسيله جبرئيل فرشته وحي ذكر
كرده­اند كه در چند حديث تعليم آنرا در شب معراج و در بيت المعمور ذكر كرده­اند و
در حديث ديگري كه در من لايحضره الفقيه آمده اينگونه است كه جبرئيل بر رسول خدا(ص)
نازل شد در حالي كه سر آنحضرت در دامان علي (ع)بود و اذان را به آنحضرت تعليم كرد
و علي (ع)شنيد و بدستور رسول خدا(ص) آنرا به بلال تعليم فرمود.[8]

و در حديث علل الشرايع صدوق آمده كه وقتي جمعي از اصحاب امام صادق (ع)نزد
آنحضرت گرد آمده بودند و امام (ع)از آنها پرسيد: اين ناصبيان درباره اذان و نماز
چه ميگويند؟ و يكي از آنها پاسخ داد:

اينها ميگويند: ابيّ بن كعب آنرا در خواب ديد؟ امام (ع)فرمود:

«كذبوا والله انّ دين الله تبارك و تعالي أعزّمن أن يري في النوم…»[9]

–        
بخدا دروغ گفتند زيرا كه دين خداي تبارك و تعالي عزيزتر است از آنكه در خواب
ديده شود…

و در روايتي كه از دعائم الاسلام نقل شده: «هنگامي كه از امام حسين (ع)درباره
اين گفتار مردم كه ميگويند اذان در خواب به عبداله بن زيد تعليم شد و او بنزد رسول
خدا(ص) آمد و خواب خود را نقل كرد،‌ رسول خدا دستور داد بر طبق خواب او اذان
بگويند… سئوال شد؟»

حضرت غضبناك شد و فرمود:

«الوحي ينزل علي نبيّكم و تزعمون انّه اخذ الاذان عن عبدالله بن زيد؟ و الاذان
وجه دينكم…؟».

– وحي بر پيامبر شما نازل ميشود با اينحال اينان پنداشته­اند كه رسول خدا اذان
را از عبدالله بن زيد گرفته؟ با اينكه اذان چهره (و شعار) دين و آئين شما است؟…

و بدنبال آن داستان نزول جبرئيل و تعليم آنرا بر رسول خدا(ص) ذكر فرموده است.[10]

و مرحوم مجلسي(ره) گفته: اصحاب ما اتفاق دارند بر اينكه اذان و اقامه بوسيلۀ
وحي الهي تشريع شد، ولي عامّه اجماع كرده­اند كه آنرا در خواب به عبدالله بن زيد
تعليم كردند…[11].

سخن برخي از دانشمندان شيعه و سني در جمع اين روايات

برخي از علماي اهل سنت كه متوجّه اشكال يا اشكالات روايات اهل سنت شده­اند
براي رفع اين اشكالات گفته­اند:

و اما حكمت اينكه تشريع اذان بوسيله خواب مردي از مسلمانان انجام شد در
صورتيكه پيش از آن در معراج بدانحضرت وحي شده بود براي اين بود كه خداي متعال مي­خواست
در ظاهر اذان بزبان شخص ديگري غير از رسول خدا(ص) به مردم تعليم شود تا مبادا
منافنقين و دشمنان اسلام خيال كنند پيغمبر اسلام از پيش خود چنين كاري كرده و نام
خود را در اذان داخل نموده است،‌ و العياذبالله روي حب شهرت دستور داده آنرا در
بالاي مناره­ها با صداي بلند بگويند، و خداي متعال خواست بدينوسيله رفع همه گونه
تهمتي از آنحضرت بشود.

و اين گفتاري است كه از سهيلي مالقي نقل شده (الروض الانف ج 2 ص 285)

 

و مرحوم شعراني (در حاشيۀ خود بر كتاب وافي چاپ قديم) پس از نقل از اين مطلب
از سهيلي آنرا وجه خوبي و تفطّن عجيبي دانسته، و تاييد كرده است.

ولي معناي اين جمع اين است كه روايات عامّه را بپذيريم، در صورتي كه لسان
روايات ما كه از امام حسين و امام صادق عليهما السلام نقل كرديم تكذيب اين مطلب و
ردّ بر آنها بود، و تعبيراتي چون «كذبوا والله» و امثال آن در آنها آمده بود…

گذشته از اينكه اگر اين مطلب را بپذيريم اشكال ديگري لازم آيد و آن اينكه چرا
در جاهاي ديگري از قرآن مانند آيه صلوات بر رسول خدا و آياتي كه از آنحضرت مدح و
ستايش شده ماند آيه «انك لعلي خلق عظيم» و امثال آن و دعاهاي بسياري كه نام آنحضرت
با عظمت ياد شده و شهادت به نبوّت داده شده اين كار انجام نشد و تنها در اينجا
چنين كاري انجام شد؟….

 

و در مورد «الصلاة خير من النوم»

چنانچه ميدانيد اهل سنت در اذان صبح بعد از «وحيّ علي الفلاح» دوباره هم
ميگوند: «الصلاة خير من النوم»- نماز بهتر از خواب است…

و در تشريع اين جمله هم روايات گوناگوني رسيده كه از آنجمله روايتي است كه ابن
كثير و ديگران از زهري روايت كرده­اند كه اين جمله را بلال در اذان زياد كرد و
رسول خدا(ص) نيز آنرا برقرار ساخت[12].

و در حديثي كه در مسند احمد بن حنبل از سعيد بن مسيب نقل شده آمده است كه پس
از آنكه اذان را به بلال تعليم كردند او در اوقات نماز اذان ميگفت و سپس ميآمد و
رسول خدا را خبر ميكرد كه به نماز برود تا اينكه روزي هنگام صبح آمد كه رسول خدا
را براي نماز بخواند بدو گفتند كه رسول خدا خواب است.

بلال با صداي بلند گفت: «الصلاة خير من النوم».

سعيدبن مسيب گفته از آن پس اين جمله در اذان نماز صبح داخل شد…[13].

و از برخي روايات هم استفاده ميشود كه عمربن خطاب آنرا داخل اذان صبح كرد بجاي
«حيّ علي خير العمل» و در زمان رسول خدا و ابوبكر اين جمله در اذان نبوده… بشرحي
كه در ذيل خواهيد خواند…[14].

و در برخي از روايات نيز آمده كه «الصلاة خير من النوم» از بدعتهاي بني اميه
است، و جزء اذان نيست…[15].

 

حذف «حيّ علي خير العمل» از اذان

در روايات زيادي كه از ائمه عليهم السلام و از طريق اهل سنت نيز بطور متواتر
وارد شده جمله «حيّ علي خير العمل» در اذاني كه به رسول خدا(ص) تعليم شده وجود
داشته كه بعداً بدستور عمربن خطاب با ديگري آنرا از اذان حذف كردند.[16]

و قوشچي و ديگران از عمربن خطاب نقل كرده­اند كه براي مردم خطبه خواند و گفت:

«ايّها النّاس ثلاث كنّ علي عهد رسول الله 
و انا انهي عنهنّ واحرّمهنّ واعاقب عليهنّ و هي متعة النساء ومتعة الحجّ،
وحيّ علي خير العمل».[17]

–        
اي مردم سه چيز بود كه در زمان رسول خدا حلال بود و من از آنها نهي كرده و
آنها را حرام نمودم و بر آنها عقاب و تنبيه ميكنم: متعه زنان و متعه حجّ و حي علي
خيرالعمل…

و قوشچي پس از نقل اين گفتار در صدد توجيه و عذرخواهي از گفتار عمر برآمده و
گفته است: مخالفت مجتهدي با مجتهدي در مسائل اجتهاديه بدعت نيست…!

يعني رسول خدا اجتهادي كرد و عمر هم اجتهادي…! كه ما قضاوت دربارۀ اين گفتار
را بعهده خواننده ميگذاريم و ميگذريم…!

و از ايضاح ابن شاذان نقل شده كه گفته است:

از ابويوسف قاضي و ديگران و ابوحنيفه نقل شده كه در زمان رسول خدا و زمان
ابوبكر و اوائل زمان عمر جمله «حيّ علي خير العمل» بود ولي عمر آنرا از اذان حذف
كرد، و گفت:

من ترس آنرا دارم كه مردم آنرا معيار قرار داده و جهاد را ترك كنند و از اينرو
آنرا از اذان برداريد…[18].

و در روايات ما هم بهمين گونه از عمر نقل شده[19] كه
پاسخ آنرا نيز مرحوم مجلسي داده است هر كه خواهد به بحارالانوار (ج 81- ط جديد
بيروت- ص 140) مراجعه كند…

ادامه دارد

 



[1].  ترجمه سيره ابن هشام، ج 1، ص 339-341.