قسمت بيست و ششم
زمان آگاهي و رهبري
(2)
حجة الاسلام والمسلمين محمّدي ري شهري
در قسمتهاي گذشته سخن درباره نخستين شرط از شرايط عام رهبري يعني بينش رهبري،
توضيح داده شد كه رهبر، پيش از هر چيز ديگر نيازمند به بينش قويّ سياسي، و بينش
رهبري در واقع همان بينش سياسي است، شرح عناصر اصلي بينش سياسي نيز گذشت، در ادامه
اين بحث اين سؤال مطرح ميشود كه:
رهبري فطري يا اكتسابي است؟
مسأله اين است كه بينش رهبري دانشي است مانند خواندن و نوشتن كه عموم مردم ميتوانند
آن را تحصيل كنند؟ يا احساسي است مانند علاقه به فرزندكه همه از آن برخوردارند؟ يا
احساسي است مانند طبع شعر، كه اختصاص به برخي از انسانها دارد؟.
به عبارت ديگر: آيا رهبري اكتسابي است، يا فطري عامّ و يا فطري خاص؟.
در يادداشتهاي استاد شهيد مطهري رضوان الله تعالي عليه كه ضميمه كتاب «امامت و
رهبري» شده در پاسخ به اين سؤال كه: رهبري فطري است و يا اكتسابي؟ آمده:
البته حقّ اين است كه هم فطري است و هم اكتسابي. از روحيه بعضي افراد در كودكي
پيداست كه استعداد رهبري دارند، كودكان ديگر را به دنبال هدفها و نقشههاي خود اعم
از شخصي و عمومي بسيج ميكنند، كودكان ديگر را تحت تأثير اراده خود و مطيع خود
قرار ميدهند مثل نادر، در حالي كه كودك است و به دنبال گوسفندان، نقشه جنگ و حمله
و فتح ميكشد، گوسفندان را به منزله افراد خود به شمار ميآورد[1]…
تجربه نشان ميدهد كه بينش مديريت و رهبري اساساً اكتسابي نيست، البته اين
بدان معنا نيست كه دانش و تجربه مديريت تأثيري در تقويت بينش و توان رهبري ندارد
بلكه نياز رهبري غيرمعصوم به تعلم و تجربه، قطعي و غيرقابل ترديد است.
در همه مردم نيز استعداد و فطرت رهبري و مديريت وجود ندادر، بينش رهبري احساس
ويژهاي است كه در برخي افراد، به صورت فطري وجود دارد.
دقيقاً مانند طبع شعر، كه برخي اصولاً فاقد طبع شعرند، چنين اشخاص هر چند فنّ
شاعري را فرا بگيرند، اما شاعر نميشوند، تعليم و تجربه در سرودن شعر تنها براي
كساني مفيد است كه داراي ذوق و طبع و فطرت شاعري باشند.
اين است كه ميگويند هنر مديريت در خون آدمي عجين است، اين عبارت، تعبيري
ديگري از فطري بودن بينش رهبري است، كسي كه فطرت و طبيعت مديريت و رهبري در وجود
او نيست، در هيچ كلاسي نميتوان به او مديريت آموخت، ممكن است او عالم و فيلسوف
توانايي گردد، ولي قطعاً مدير و رهبر توانمندي نخواهد شد. علم مديريت را فرا خواهد
گرفت، ولي به هنر مديريت نخواهد رسيد.
عوامل شكوفايي فطرت رهبري
همان گونه كه اشاره شد شكوفائي فطرت رهبري نيازمند به دو عامل تعليم و تجربه
است و در اين رابطه تفاوتي ميان رهبري الهي و غير الهي نيست، حتّي پيامبر خدا- آن
طور كه از برخي از احاديث بر ميآيد- با هدايت الهي، نوعي تعليم و تجربه ميبينند،
امام صادق (ع)در اين زمينه ميفرمايد:
«ما بعث الله نبيّاً قط حتّي يسترعيه الغنم يعلّمه بذلك رعيه النّاس».[2]
خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نساخت مگر اين كه مدتي او را به چوپاني گوسفندان
وا داشت و با اين ترتيب چگونگي سرپرستي مردم را به آنها تعليم ميداد.
استاد شهيد مطهري رضوان الله عليه در يادداشتهاي خود درباره فلسفه چوپاني كردن
پيامبران خدا قبل از بعثت چنين آورده:
برخي معتقدند علّت اين كه پيامبران حنيف همه و يا اكثرشان مبعوثان چوپان بودهاند
اين است كه عملاً تمرين رهبري كنند و مخصوصاً فاصلۀ فكري آنها با امت، آنان را از
رهبري مأيوس نكند. ولي البته هر رهبري فطري غير معصوم نيازمند به تجربه و تعلم و
اكتساب است. وقتي پيامبران تمرين چوپاني ميكنند، تكليف ديگران روشن است.[3]
دقت در روايتي كه از امام صادق (ع)درباره فلسفه چوپاني كردن پيامبران خدا قبل
از بعثت نقل شد، نكات جالبي در زمينه تعليم و تجربه رهبي و چگونگي پرورش استعداد
امامت روشن ميسازد، شباني درسهاي متعدد و متنوعي به دانشجوي مديريت جامعه ميآموزد:
مگر نه شباني خود رهبري است؟ چوپان گله را از خطرات مصون ميدارد، گرگها را از
حريم گله ميراند، گله را به سوي مراتع پربركت هدايت ميكند، گله را به سرچشمۀ آب
ميرساند.
گذشته از اين، چوپان تنها انساني است كه زندگي خويش وقف زندگي گله كرده است:
از شهر و ديار و خانواده و خويشاوند بريده و به صحرا آمده است، سرنوشت خود را با
سرنوشت گلهاي كه در اختيار اوست يكي كرده است، خود را از همه مواهب زندگي محروم
ساخته و در بيابانها بخاطر گله تنها به سر ميبرد، خود را به معني واقعي كلمه
فداي گله ميكند.
چوپان درس دردناك ديگري نيز ميآموزد، درسي كه تحملش بر ديگر انسانها اگر
نگوئيم محال، لااقل سخت و دشوار است: «چرا بايد تحمّل آبياري كردن باغي كز آن گل
كاغذين رويد؟» خود را فدا كردن بخاطر گروهي كه نميفهمند، او را نميشناسند،
فداكاري را درك نميكنند، همواره در انديشه كساني بودن كه همواره در انديشه شكم
خويشند و فربهي خويش و زندگي و سعادت خويش را به قومي بخشيدن كه جز به زندگي و
آسايش خود نميپردازند؟ اين عاليترين رهبري است.
و از اين رو است كه پيغمبران همه چوپان بودهاند و «بخاطر قومي كه گوسفندوار
پوزه در زمين فرو بردهاند و جز چريدن نميفهمند رنج بردن و شكنجه ديدن» را در
چوپاني آموخته و تمرين كردهاند.
ديدار چهرههاي احمق، رنجزا و اختناقآور است تا چه رسد به آميزش با آنها و
اشتراك در زندگي معنوي و اجتماعي و كار، آنهم كار فكري و سياسي و به ويژه «مبارزه
سياسي» در چنين محيطي و با چنين كساني!…
درس ديگر فنّ «تنها زيستن» و به قول يك نويسنده روسي «هنر زندگي كردن در خويش»
است. استقلال، استغنا، اقليم بودن و اسير انسها و دلداريها، تفنّنها، آشناييها،
پشتگرمي به ديگران و نوازش و ستايش و كمك و آميزش با ديگران نبودن… شباني درس
گرانبهاي «تنهايي» و «زيستن در خويش» و بينيازي مطلق ميدهد.[4]
باري، تعليم و تجربه دو عامل اساسي براي شكوفايي استعداد و فطرت امامت و رهبري
است و نياز رهبر به اين دو عنصر چه در جهت امامت نور و چه در جهت امامت نار، قطعي
و غيرقابل ترديد ات و هركس با قدري مطالعه و بررسي درباره عوامل شكوفايي رهبري، ميتواند
اين نياز را درك كند.
نكته بسيار مهم در شناخت عوامل شكوفايي فطرت رهبري، شناخت عامل و عنصر سومي
است كه قرآن كريم بدان اشاره كرده و در دانش مديريت امروز ناشناخته است و آن عبارت
است از شرح صدر.
شكوفايي رهبري در پرتو شرح صدر
شرح صدر نه تنها در كنار تعليم و تجربه در شكوفايي استعداد مديريت نقش اساسي
دارد بلكه جهت رهبري را هم تعيين ميكند. يعني رهبري را در جهت امامت نور و تكامل
انسان و انسانيت و يا در جهت امامت نار و انحطاط بشريت قرار ميدهد، اين مطلب را
در كتبا «اخلاق مديريت در اسلام» كاملاً تشريح كردهام و در اين جا به اشارهاي
بسنده ميكنم.
شرح صدر عبارت است از ظرفيت فكري و روحي[5]، از
نظر قرآن هنگامي كه ظرفيت رواني انسان براي پذيرش حق گسترش يافت، با اين گسترش،
نورانيت و بينشي براي او حاصل ميشود كه در پرتو آن حركت انسان در جهت تكامل خود و
جامعه تصحيح ميگردد:
«`yJsùr& yyu° ª!$# ¼çnuô|¹ ÉO»n=óM~Ï9 uqßgsù 4n?tã 9qçR `ÏiB »[6].
آيا كسي كه خداوند سينهاش را براي پذيرش اسلام آماده ساخته و در نتيجه او
همواره با نوري الهي قدم بر ميدارد قابل مقايسه با كسي است كه اين گونه نيست؟!
آنچه موجب پيدايش اين نورانيت ميگردد، استعداد رهبري را در انسان شكوفا و
بينش رهبري را در جهت امامت نور تكامل انسان و انسانيت قرار ميدهد، ايمان و تقوا
است:
«$pkr’¯»t tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qà)®?$# ©!$# (#qãZÏB#uäur ¾Ï&Î!qßtÎ/ öNä3Ï?÷sã Èû÷,s#øÿÏ. `ÏB ¾ÏmÏGyJôm§ @yèøgsur öNà6©9 #YqçR tbqà±ôJs? ÏmÎ/ »[7].
اي كساني كه ايمان آوردهايد تقواي خدا پيشه سازيد و به فرستاده او ايمان
بياوريد تا خداوند دو بهره از رحمت خود به شما مرحمت كند و براي شما نوري قرار دهد
كه در پرتو آن حركت كنيد.
در پرتو اين نور انسان ميتواند راه صحيح رهبري را تشخيص دهد و با حوادث و
مسايل مختلف سياسي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و… آن گونه كه شايسته است برخورد
نمايد.
شايد بهمين جهت، پيامبران الهي در عرفه كه روز استجابت دعا است همگي از خداوند
متعال شرح صدر و نور بصيرت ميخواستند، در تفيسر درّالمنثور از اميرالمؤمنين (ع)نقل
شده است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود:
«اكثر دعائي و دعاء الانبياء قبلي بعرفة… اللهم اجعل في سمعي نوراً، وفي
بصري نوراً، و في قلبي نوراً الّلهم اشرح لي صدري و يسّرلي أمري».[8]
بيشتر دعاي من و دعاي پيامبران پيش از من در عرفه اين دعا بود… خداوندا! در
قوّه شنوايي من نور قرار ده و در قوه بيناييام نور عنايت كن و دلم را نوراني كن.
خدايا! شرح صدر به من ده و كارم را آسان كن.
نكته قابل توجه اين است كه همان طور كه ظرفيت رواني انسان براي پذيرش حق
و ايمان و تقوا كه از آن به شرح صدر
اسلامي تعبير ميشود، عامل پيدايش و تقويت بينش امامت نور و شكوفايي استعداد
مديريت اسلامي است، عدم آمادگي براي پذيرش حق كه از آن به شرح صدر كفري تعبير ميگردد
عامل پيدايش و تقويت بينش اسلامي نار و شكوفايي استعداد مديريت كفري است.
در لسان حديث به بينش نوع اول بينش عقلاني و يا شكوفايي عقل و به بينش نوع دوم
بينش شيطاني و يا شكوفايي شيطنت گفته ميشود.
شخصي از امام صادق (ع)پرسيد كه عقل چيست؟
امام فرمود:
«ما عُبد به الرّحمن واكتسب به الجنان»
عقل چيزي است كه به وسيله آن خداوند مهربان پرستش مي شود و بهشت كسب ميگردد.
آن شخص پيش خود فكر كرد كه، بنابراين تعريف، افرادي كه انديشۀ خود را در مسير
اطاعت از خداوند متعال و تحصيل زندگي جاويد به كار ميگيرند، نمونه بارز آن رهبران
باطل، بايد فاقد عقل باشند، در صورتي كه زيركي و هوش سياسي بسياري از آنها قابل
انكار نيست، لذا دوباره از امام پرسيد:
بنابر تعريف شما از عقل، آنچه در معاويه بود را چه ميتوان نام نهاد؟
امام فرمود «تلك النكراء تلك الشيطنة، وهي شبيهةٌ بالعقل و ليست بالعقل».[9]
آن، نكراء و شيطنت ناميده ميشود، و آن شبيه عقل است ولي عقل نيست.
علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه در توضيح سخن امام ميگويد: «واژه نكراء»
به معناي دهاء و خوش فكري و زيركي است كه وقتي در خواستههاي جنود جهل به كار رود
به آن شيطنت گفته ميشود»
راه پرستش خدا و رسيدن به بهشت، همان راه حق و عدل و تكامل انسان و جامعه
انساني است.
بر اساس تعريفي كه امام صادق (ع)در روايت مذكور از عقل ارائه فرمود، عقل بينشي
است كه انسان را به اين راه دعوت ميكند و عاقل كسي است كه از اين راه ميرود.
راه ديگر، راه شيطان و دوزخ، راه انحطاط و سقوط انسان و جامعه انساني، و راه
باطل و ظلم است و لذا بينشي كه انسان را به اين مسير دعوت ميكند در كلام امام،
شيطنت و بينش شيطاني ناميده شده است. و در قرآن كريم كساني كه از اين راه ميروند
انسانهاي شيطان صفت و دقيقاً «شياطين إنس» نام گرفتهاند.
بنابراين سياستمدار الهي كسي است كه بينش مديريت و رهبري او در جهت تكامل
جامعه شكوفا شده و در اوج اين شكوفايي انسان به امامت نور ميرسد، و سياستمدار رسمي
كسي است كه بينش مديريت و رهبري او در جهت انحطاط جامعه شكوفا شده و در اوج اين
شكوفايي انسان امام نار ميگردد.
ادامه دارد