حوادث سال اول هجرت

درسهائي از تاريخ تحليلي اسلام

قسمت چهل و هفتم

حوادث سال اوّل هجرت- 6

6- از جمله حوادثي كه بر طبق بسياري از نقلها و روايات در سال اوّل هجرت اتفاق
افتاده چند سريه و غزوه است كه بگفته واقدي و ابن اثير و برخي ديگر در اين سال
اتفاق افتاده، و بگفته ابن اسحاق آنها در سال دوم بوده و در سال اول هيچ غزوه و
سريه­اي اتفاق نيفتاد.

متن گفتار ابن اسحاق كه در سيره ابن هشام نقل شده اينگونه است:

«… چنانچه پيش از اين اشاره شد رسول خدا (ص) پس از آنكه سيزده سال در شهر
مكّه مردم را بدين اسلام و ايمان بخداي تعالي دعوت فرمود بمدينه هجرت كرد، و هنگام
ظهر روز دوازدهم ربيع الأوّل بود كه آنحضرت وارد شهر مدينه شد و در آنروز پنجاه و
سه سال از عمر شريفش گذشته بود.

رسول خدا (ص) تا ماه صفر آن سال يعني يازده ماه بدون آنكه اقدامي بجنگ با
مشركين كند در شهر مدينه ماند و درست در اوائل ماه صفر يعني دوازدهمين ماه ورود او
بمدينه بود كه طبق دستوري كه از جانب خداي تعالي باو رسيد با جمعي از مهاجرين براي
جنگ با مشركين از شهر مدينه خارج شد…»[1]

و سپس داستان حركت رسول خدا(ص) را با جمعي از مسلمانان براي جنگ با قبيله بني
ضمرة و غزوه و دّان را ذكر ميكند…

ولي واقدي كه همانند ابن اسحاق از سيره نويسان قديم و متوفاي سال 207 هجري است
و كتاب مغازي او از مصادر مهم كتابهاي تاريخياست در آغاز كتاب خود پس از ذكر اسناد
خود در روايات گويد:

«… رسول (ص) در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاوّل وارد مدينه شد و در ماه
رمضان آن سال يعني در رأس ماه هفتم پس از هجرت، نخستين پرچم جنگ را براي حمزة بن
عبدالمطلب رضي الله عنه بست و او را بسوي كاروان قريش فرستاد… سپس در ماه هشتم
يعني شوال- پرچم ديگري براي عبيدة بن حارث بست و او را به «رابغ»- كه در ده ميلي
جحفة است- براي جنگ فرستاد و سپس سريه سعدبن ابي وقاص به «خرّار» بود كه در رأس نه
ماه پس از هجرت يعني ماه ذي قعدة بود، و سپس خود رسول(ص) در ماه يازدهم در ماه صفر
به ابواء رفت…»[2].

و پس از ذكر اجمالي عزوات و سرايا، به ذكر مشروح آن مي پردازد، و در آنجا نيز
همين جزئيات تاريخي را تكرار مي كند…[3].

و از اين دو سيره نويس وصاحبان مغازي قديمي كه بگذريم، در گفتار نويسندگان و
مورخين بعدي، سرايا و غزوات نخستين رسول خدا و مسلمانان بصورت مختلف و درهم و برهم
نقل شده، مانند  كتاب الطبقات الكبري ابن
سعد، متوفاي حدود سال هاي 230 و المغازي ذهبي، متوفاي سال 748 و نوشته هاي ابن
كثير، متوفاي سال 774 و ديگران، و تا جائيكه اين بنده نگارنده دسترسي به مطالعه و
مراجعه هشتم كسي را نديدم كه در اين باره تحقيق كافي نموده و يا قول صحيحي در اين
مورد ذكر كرده باشد[4].

و بدنبال اين مطلب بحث ديگري پيش آمده كه آيا نخستين دستوري كه در اينباب يعني
درباره تشريع جنگ و جهاد به رسول خدا داده شده در چه زماني و بر طبق چه آيه اي
بود، كه عموماً گفته‏اند: نخستين دستور در اين باره بوسيله آيات سوره حج( آيات 39،
40، 41) بر آنحضرت نازل گرديد بشرح زير:

«tbόé& tûïÏ%©#Ï9 šcqè=tG»s)ムöNßg¯Rr’Î/ (#qßJÎ=àß 4 ¨bÎ)ur ©!$# 4’n?tã óOÏdΎóÇtR 퍃ωs)s9 ÇÌÒÈ   tûïÏ%©!$# (#qã_̍÷zé& `ÏB NÏd̍»tƒÏŠ ΎötóÎ/ @d,ym HwÎ) cr& (#qä9qà)tƒ $oYš/u‘ ª!$# 3 Ÿwöqs9ur ßìøùyŠ «!$# }¨$¨Z9$# Nåk|Õ÷èt/ <Ù÷èt7Î/ ôMtBÏd‰çl°; ßìÏBºuq|¹ Óìu‹Î/ur ÔNºuqn=|¹ur ߉Éf»|¡tBur ㍟2õ‹ãƒ $pkŽÏù ãNó™$# «!$# #ZŽÏVŸ2 3 žcuŽÝÇZuŠs9ur ª!$# `tB ÿ¼çnçŽÝÇYtƒ 3 žcÎ) ©!$# :”Èqs)s9 ̓tã ÇÍÉÈ   tûïÏ%©!$# bÎ) öNßg»¨Y©3¨B ’Îû ÇÚö‘F{$# (#qãB$s%r& no4qn=¢Á9$# (#âqs?#uäur no4qŸ2¨“9$# (#rãtBr&ur Å$rã÷èyJø9$$Î/ (#öqygtRur Ç`tã ̍s3ZßJø9$# 3 ¬!ur èpt6É)»tã ͑qãBW{$# ÇÍÊÈ   ».

يعني: به آنها كه جنگ بر آنان تحميل شده اجازه جهاد داده شده است، چرا كه مورد
ستم قرار گرفته‏اند و خدا قادر بر نصرت آنها است.

همانا كه به ناحق از خانه و لانه خود بدون هيچ دليلي اخراج شدند جز اينكه مي
گفتند پروردگار ما الله است، و اگر خداوند بعضي از آنها را بوسيله بعضي ديگر دفع
نكند ديرها و صومعه ها و معابد يهود و نصارا و مساجدي كه نام خدا در آن بسيار برده
مي شود ويران مي‏گردد و خداوند كساني را كه او را ياري كنند (و از آئينش دفاع
نمايند) ياري مي‏كند، خداوند قوي و شكست ناپذير است.

ياران خدا كساني هستند كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشديم نماز را برپا مي
دارند و زكات را ادا مي‏كنند و امر به معروف ونهي از منكر مي‏نمايند و پايان همه
كارها از آن خدا است.

و مفسّرين در تفسير اين آيات گفته‏اند:

هنگامي كه مسلمانان در مكّه بودند مشركان پيوسته آنها را
آزار مي‏دادند، و مرتباً مسلمانان كتك خورده با سرهاي شكسته خدمت پيامبر (ص)
مي‏رسيدند و شكايت مي‏كردند (و تقاضاي اذن جهاد داشتند) امّا پيامبر (ص) به آنها
مي‏فرمود: صبركنيد، هنوز دستور جهاد به من داده نشده تا اينكه هجرت شروع شد و
مسلمين از مكّه به مدينه آمدند، خداوند آيه فوق را كه متضمن اذن جهاد است نازل كرد
و اين نخستين آيه‏اي كه درباره جهاد نازل شده[5].

گرچه در ميان مفسران در اينكه اين آيه آغاز دستور جهاد بوده باشد گفتگو است،
بعضي آن را نخستين آيه جهاد مي‏دانند در حالي كه بعضي ديگر آيه «(#qè=ÏG»s%ur ’Îû È@‹Î6y™ «!$# tûïÏ%©!$# óOä3tRqè=ÏG»s)ム» (بقره- 190) را نخستين آيه مي‏دانند و بعضي ديگر «* ¨bÎ) ©!$# 3“uŽtIô©$# šÆÏB šúüÏZÏB÷sßJø9$# óOßg|¡àÿRr& Nçlm;ºuqøBr&ur » (توبه- 111) را نخستين مي‏شمردند.

ولي بگفته مرحوم علامه طباطبائي( ره) لحن آيه، تناسب بيشتري براي اين موضوع
دارد، چرا كه تعبير «اذن» صريحاً در آن آمده و در آن دو آيه ديگر نيامده است و به
عبارت ديگر تعبير اين آيه منحصر به فرد است.

فقط اشكالي كه در اين باره بنظر ميرسد اين است كه تقريباً اختلافي نيست درباره
سوره بقره و توبه كه در مدينه نازل شده و به اصطلاح مدني هستند، ولي درباره سوره
حج اين اختلاف وجود دارد  و اكثراً آنرا
مكّي ميدانند (جز آيه‏هاي 21 الي 24) و روي همين جهت برخي گفته‏اند: اين آيات
مربوط به مهاجرين و آن كساني است كه چون ميگرفتند كه خداوند بدينوسيله به آنها
اجازه دفاع از خويش را داده است…

و بهرصورت بحثي كه در اينجا از اهميّت بيشتري برخوردار است، و از بحثهاي بالا
لازمتر است، بحث درباره اصل تشريع جهاد و جنگ است، كه آيا جنگ در اسلام بصورت كلّي
و مطلق تشريع شده يا بصورت مشروط و مقيّد، و آيا در پاسخ اين اتّهام دشمنان اسلام
و دستگاه تبشير و كليسا كه اسلام را بعنوان ديني كه با شمشير پيشرفت كرد، و آنرا
دين جنگ معرفي كرده‏اند چه بايد گفت؟

و بگفته مرحوم علامه شهيد مطهري متأسفانه گاهي مسلمانان و نويسندگان خودمان هم
به اين اتّهام دامن زده و هم صدا با دشمنان مي‏شوند ايشان در كتاب سيره نبويه در
آنجا كه از اختياري بودن دين و معناي «لااكراه في الدين» بحث ميكند چنين گويد:

اين مسئله زياد طرح مي‏شود كه آيا اسلام دعوتش به زور و اجبار است يا اختياري
است؟ و اين يك چيزي است كه كشيش‏هاي مسيحي، فوق العاده روي آن تبليغ كردند. بطوري
كه اسم اسلام را گذاشته‏اند اسلام دين شمشير. اسلام ديني است كه منحصراً از شمشير
استفاده مي‏كند.

اما قرآن ميفرمايد:

«äí÷Š$# 4’n<Î) È@‹Î6y™ y7În/u‘ ÏpyJõ3Ïtø:$$Î/ ÏpsàÏãöqyJø9$#ur ÏpuZ|¡ptø:$# ( Oßgø9ω»y_ur ÓÉL©9$$Î/ }‘Ïd ß`|¡ômr& 4 » آنها مي‏گويند: اسلام دين دعوت با شمشير است؛

و حتي در بعضي از كتابهايشان، به پيامبر اكرم اهانت مي كنند و كاريكاتورهائي
مي‏كشند بصورت مردي كه در يك دستش قرآن را گرفته، و در دستش ديگرش شمشير؛ و بالاي
سر افراد ايستاده. به اين معنا كه يا به اين قرآن ايمان بياوريد و يا آنكه گردن
شما را با اين شمشير مي‏زنيم. و متأسفانه گاهي خود مسلمانان هم حرفهائي مي‏زنند كه
نه با تاريخ منطبق است و نه با قرآن. بلكه به حرفهاي دشمنان منطبق است. يعني حرفي
را كه يك جنبه‏اش درست است، او را به طور ديگري تعبير مي‏كنند و اسلحه بدست دشمن
مي‏دهند. مثلاً افرادي مي‏گويند: اسلام با دو چيز پيش رفت. با مال خديجه و شمشير
علي (ع). يعني با زور و زور. اگرديني با زور و زور پيش برود، آن دين، چه ديني
مي‏تواند باشد؟!

قرآن حتي در يك جا هم ندارد كه دين اسلام با زر و زور پيش رفته است. البته شكي
نيست كه اموال جناب خديجه سلام الله عليها، در پيشرفت اسلام و مسلمين، مؤثر بوده
است؛ اما مال خديجه، بفرض اينكه صرف به اسلام شده باشد، به اين معنا نيست كه جناب
خديجه، پول زيادي را به يك نفر داد و گفت: اسلام بياور و منسلمان باش! هرگز. بلكه
در شرائطي كه مسلمين و پيغمبر اكرم در نهايت درجه سختي و تحت فشار بودند، كه براي
زندگي روزمره خودشان، احتياج داشتند جناب خديجه اموال خودش را در اختيار پيغمبر
اكرم گذاشت تا به مسلمين كمك شود. ثروت خديجه كه زياد بود، نسبت به احوالي كه در
آن روز در آن جامعه وجود داشت، زياد بود. نه آنكه يك سرمايه دار و ميليونر باصطلاح
امروز باشد. نه. چنين چيزي نبوده است. مكه در آن وقت يك قبصه و شهر كوچكي بود، و
اموال جناب خديجه سلام الله عليها اگر نبود، شايد تنگدستي، مسلمانان را از پاي
درمي‏آورد. مال خديجه خدمت كرد، اما نه خدمت به معناي رشوه دادن كه كسي را با پول
مسلمان كرده باشند. بلكه باينمعني كه مسلمانان گرسنه را نجات داد و شمشير علي (ع)هم
بدون شك، گرسنه  را نجات داد و شمشير علي (ع)هم
بدون شك، به اسلام خدمت كرده است. و اگر شمشير علي نبود، سرنوشت اسلام، سرنوشت
ديگري بود. اما اين نه بمعناي آن است كه شمشير علي (ع)بالاي سر افراد قرار گرفت.
كه يا اسلام بياوريد و يا گردنهاي شما را قطع مي‏كنيم. بلكه مقصود آن است كه در
شرائطي كه شمشير دشمن آمده بود و تصميم داشت كه ريشه اسلام را از بين ببرد، علي (ع)بود
كه آمد در مقابل دشمن ايستاد. و براي نمونه كافي است كه ما جنگ بدر و  احد و خندق را در نظر بگيريم. شمشير علي(ع) در
اين گونه موارد بكار رفته است…[6]

نويسنده شهيد سپس داستان جنگ خندق و آمدن عمروبن عبدود و رجز خواني او را ذكر
كرده و رفتن علي (ع)بميدان و كشتن او را بتفضيل نقل نموده و در پايان ميگويد:

كاربجائي رسيد كه پيامبر فرمودند:

«بَرزَالاسلامُ كُلّهُ اِلَِ الْكُفْرِ كُلِّهِ»- تمام اسلام، با تمام كفر،
روبرو شه است. و علي (ع)عمروبن عبدود را از پاي درآورد و اسلام را نجات داد.
بنابراين اگر گفه مي شود شمشير علي (ع)براي اسلام نافذ بود و اگر نبود اسلامي وجود
نداشت، معنايش اين نيست كه شمشير علي آمد و بزور مردم را مسلمان كرد. بلكه معنايش
اين است كه اگر شمشير علي، در دفاع از اسلام نبود، دشمن ريشه اسلام را كنده بود،
اسلام دين شمشير است اما شمشيرش هميشه آماده دفاع است يا از جان مسلمين يا از
سرزمين مسلمين، و يا از توحيد…

ادامه دارد

 



[1]
. سيره ابن هشام- ج 1 ص 590.