مبانی رهبری در اسلام

مباني رهبري در اسلام

قسمت بيست و هشتم

پيشگامي رهبر

حجة الاسلام و المسلمين محمدي ري
شهري

براي آن که رهبر براي مردم جاذبه
داشته باشد، ويژگيهاي بسياري را بايد تحصيل نمايد، آنچه در فصول آينده در زمينه
شرايط رهبري خواهد آمد، به بيان ديگر عواملي است که در کنار جاذبه اخلاقي، براي
کامل شدن جاذبه رهبري ضروري و اجتناب ناپذير است.

يکي از اين ويژگي ها، عبارت است از
پيشگامي، رهبر بايد در همه زمينه ها جلوتر از ديگران حرکت کند، واقعا امام و پيشوا
باشد. پيش از اين[1]
در تبيين مراتب امامت، رهبري با کردار به عنوان دومين مرتبه از مراتب رهبري ذکر
شد، در اينجا بايد توجه داشت که اين ويژگي از نظر اسلام يکي از شرايط مهم رهبري
سياسي جامعه بلکه در رأس همه شرايط است.

از نظر اسلام رهبر نمي تواند در
آنچه مردم را بدان دعوت مي کند، خود عقب تر از ديگران باشد که در اين صورت او ديگر
رهبر نيست بلکه رهبر واقعي جامعه کسي است که در نقطه اوج همه کمالات باشد همان
گونه که ابراهيم بود و در مرتبه بعد که رهبري غير معصوم است هرکس که در کمالات
نفساني و قدرت رهبري از ديگران جلوتر باشد مي تواند زمام رهبري جامعه را بدست گيرد
و بر اين اساس از ديدگاه اسلام رهبر بايد در همه زمينه ها براي مردم خود سرمشق و
الگو و به تعبير قرآن کريم اسوه باشد.

«قد کانت لکم اسوة حسنه في ابراهيم
و الذين معه».[2]

زندگي ابراهيم و کساني که با او
بودند سرمشق خوبي براي شما است.

«لقد کان لکم في رسول الله اسوة
حسنه لمن کان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذکر اله کثيراً».[3]

زندگي رسول خدا- پيامبر اسلام-
تحقيقا سرمشق نيکويي است براي کساني که به خدا و روز جزا اميد دارند و خدا را
بسيار ياد مي کنند.

يکي از عمده ترين دلايل جاذبه و
نفوذ و محبوبيت پيامبر اسلام در ميان پيروان خود در گذشته و حال اين است که او در
همه شعارهايي که مي داد جلوتر از ديگران حرکت مي کرد.

اگر شعار توحيد مي داد خود عملا
اولين موحدبود و در زندگي فردي و اجتماعي و سياسي خود به هيچ چيز و هيچ کس جز خدا
تکيه نداشت و حتي در سخت ترين شرايط و بحراني ترين وضعيت از مشرک کمک نمي خواست.

اگر مردم را به عبادت و شب زنده
داري دعوت مي کرد خود از همه بيشتر اهل عبادت بود. تا آنجا که خداوند از او مي
خواهد که تا اين حد خود را به مشقت نيندازد… «ما انزلنا عليک القرآن لتشفي».

اگر شعار عدالت مي دهد خود جلوتر
از ديگران عدالت را درباره خود و نزديکان خود اجراء مي کرد و حتي در تقسيم نگاه
هاي خويش وقتي در ميان اصحاب نشسته بود عدالت مي روزيد.

اگر شعار طرفداري از مستضعفين مي
داد، خود مانند يک مستضعف زندگي مي کرد.

امام باقر (ع) قسم ياد مي کند که
پيامبر اسلام از زمان بعثت تا زنده بود سه روز متوالي از نان گندم سير نشد![4]

نه اين که نداشت و نمي توانست
زندگي مرفّهي براي خودش عايشه همسر او مي گويد: رسول خدا (ص) تا زنده بود هيچ گاه
سه روز متوالي سير غذا نخورد، اگر مي خواستيم مي توانستيم سير بخوريم ولي ديگران
را بر خود ترجيح مي داديم.[5]

عمر بن خطاب مي گويد: «روزي من از
پيامبر خدا اجازه ملاقات خواستم و در غرفه اي خدمت او رسيدم ديدم او روي حصيري
دراز کشيده است. آن قدر حصير کوچک بود که قسمتي از بدن آن حضرت روي خاک قرار داشت،
زير سرش هم متکائي بود- بجاي پر قو- مملو از ليف خرما! بالاي سرش پوستي دباغي نشده
آويزان است و در گوشه غرفه قدري برگ سلم براي دباغي پوست»

با ديدن اين منظره عمر گريه اش
گرفت، پيامبر پرسيد چرا گريه مي کني؟

پاسخ داد: چرا گريه نکنم درحالي که
آثار فشار حصير را بر پهلوي شما مشاهده مي کنم، خزانه شما همين است که مي بينم،
شما با اين که پيامبر خدا و برگزيده اوئي در اين کوخ و با اين وضع زندگي مي کني
درحالي که کسري پادشاه ايران و قيصر پادشاه روم روي تخت هاي طلا و تشک ديباج و
ابريشم و در باغهاي ميوه و نهرها؟!

پيامبر فرمود: آيا نمي پسندي که ما
آخرت داشته باشيم و آنها دنيا؟! تشک کسري و قيصر عاقبتش آتش دوزخ است، تشک و
تختخواب من عاقبت به بهشت مي رسد.[6]

در خطبه 160 از نهج البلاغه امام
علي (ع) ضمن اشاره به زندگي ساده و فقيرانه پيامبر اسلام از مسلمين مي خواهد که در
برخورد با مظاهر مادّي به رهبر مطلق جهان اسلام تأسّي کنند و او را سرمشق و الگوي
خود قرار دهند:

«فتأس بنبيک الاطيب الاطهر صلي الله
عليه و آله، فان فيه اسوة لمن تأسّي و عزاء لمن تعزي. و أحب العباد الي الله
المتأسي بنبيّه و المقتص لاثره قضم الدنيا قضما، و لم يعرها طرفا، أهضم اهل الدنيا
کشحاً و أحمصهم من الدنيا بطناً…».

از پيامبر خود که اسوه نيکي و پاکي
است پيروي کن. زيرا او براي هر راهرو شايسته ترين رهبر و سرمشق شکيبايي در زمينه
ترک مظاهر فريبنده مادي است. و محبوب ترين بندگان نزد خدا کسي است که از پيغمبر
خود پيروي کند و همان راهي را که او پيموده است بپيمايد، باري، او دهان از دنيا پر
نکرد و گوشه چشمي بدان نيفکند، تهيگاه او از همه مردم لاغرتر و شکم او از همه
گرسنه تر بود.

باري پيامبر اسلام در همه ابعاد
زندگي فردي و اجتماعي و در همه آنچه مردم را بدان دعوت مي کرد پيشتاز بود و همين
امر سبب جاذبه بي نظير و رهبري بي بديل اوست.

ميزان اعمال

پس از پيامبر اسلام (ص) امام علي
(ع) در عمل پيشتاز امت بود، و به همين جهت در زيارتش به عنوان ميزان اعمال مورد
خطاب قرار مي گيرد. بدين معنا که کردار امام چه در رابطه با خلق و چه در رابطه با
خالق ميزان و معيار ارزيابي اعمال ديگران است، نمازش، روزه اش، شب زنده داريش،
جهادش، عدالتش، صبرش، شجاعتش، زهدش و بالاخره همه فضائلش ملاک و ميزان قوّت و يا
ضعف اين فضايل در ديگران است، اين ويژگي ها در ديگران هرچه به خصايص امام نزديک تر
باشد به کمال نزديک تر است و هرچه دورتر باشد، ناقص تر.

تاريخ نمي تواند در گذشته و حال-
به استثناء پيامبر اسلام که امام ائمّه است- رهبري معرفي کند که مانند علي (ع) در
عمل پيشتاز باشد. اصولا رهبران تاريخ همه اهل حرف اند نه اهل عمل و اگر اهل عمل هم
ميان آنها باشد قطعا پيشگام و پيشتاز نيستند، وقتي به قدرت رسيدند همه وعده ها و
همه شعارها را عملا فراموش مي کنند.

تاريخ نمي تواند رهبري را نشان دهد
مانند امام علي (ع) که در اوج قدرت مانند يک تهي دست، فقيرانه زندگي کند و بگويد:

«ان الله جعلني اماما لخلقه ففرض
عليّ التقدير في نفسي و مطعمي و مشربي و ملبسي کضعفاء الناس، کي يقتدي الفقير
بفقري و لايطغي الغني غناه».[7]

خداوند مرا امام خلق خود قرار داده
و بدين جهت بر من واجب کرده که زندگي شخصي خود، خوردني، نوشيدني، و لباس خود را
مانند مردم ناتوان اندازه گيري کنم، تا فقير به فقرم اقتدا کند و ثروتمند را ثروت
به طغيان وادار نسازد.

ابن ابي الحديد درباره فلسفه جاذبه
بي نظير امام علي (ع) و نفوذ خارق العاده او در دل توده ها مي نويسد:

روزي از ابوجعفر نقيب پرسيدم علت
اينکه مردم اين همه به علي (ع) عشق مي ورزند چيست؟ در پاسخ اين سؤال نمي خواهم از
علم، شجاعت، فصاحت و ساير ويژگيهائي که خداوند بصورت کامل به او عنايت کرده سخني
به ميان آيد.

سؤالي جالب و دقيق بود و پاسخ به
آن ارتجالا آسان بنظر نمي رسيد لذا ابوجعفر ضمن خنده به شوخي از طرح مکرر اين گونه
سؤالها از سوي ابن ابي الحديد گله کرد.[8] و پس از آن
بعنوان مقدمه براي پاسخ، تحليلي زيبا از نارضايتي اکثر مردم از دنيا ارائه داد که
هم افراد شايسته و مستحق از دنيا دل خوشي ندارند و هم افراد ناشايسته و غير مستحق،
افراد شايسته اکثراً محروم اند و حتي بيشتر اوقات محتاج افراد ناشايسته. افراد غير
مستحق نيز به دليل حسادت به زندگي خود قناعت نمي کنند و به حال خود راضي نيستند
بلکه با فزون طلبي در صدد موقعيتي بالاتر هستند. پس از تشريح اين مقدمه گفت:

«فاذا عرفت هذه المقدمه فمعلوم ان
عليا (ع) کان مستحقاً محروماً بل هو امير المستحقين المحرومين و سيدهم و کبيرهم».

پس از آن که اين مقدمه را دانستي،
بديهي است که علي (ع) مستحقي بود محروم، بلکه او امير مستحقين محروم است! او آقا و
بزرگ آنان است.

و ادامه داد که: معلوم است محرومين
براي يکديگر تعصب مي ورزند و بر عليه دنياداران مي شورند… حال اگر يکي از اين
محرومين مردي عظيم القدر، جليل المنزله، داراي کمال شرافت و جامع همه فضايل و در
عين حال محروم باشد و محدود، از دنيا تلخي ها و مشکلات فراوان بيند، و کسي که کمتر
از اوست بر او برتري يابد. و بر او و فرزندان و خانواده و خويشاوندان او کسي فرمان
روايي کند که به نظر او حقي در فرمانروايي و حکومت ندارد، پيش آمدي که نه به ذهن
خودش خطور مي کرد و نه کسي ديگر انتظار آن را براي او داشت، و بالاخره اين مرد
جليل در محرابش کشته شود، فرزندانش پس او شهيد گردند، زنان اين خاندان اسير،
خاندان و بني اعمامش گرفتار قتل و تبعيد و فرار و زندان گردند درحالي که همه آنها
اهل فضل، زهد، عبادت، سخاوت و خدمت به خلق هستند.

«و هل تستطيع القلوب الا تحبه و
تهواء و تذوب فيه و تفني في عشقه…».[9]

با اين اوصاف آيا امکان دارد که
همه مردم نسبت به چنين شخصي تعصب نورزند؟! و آيا دلها مي توانند او را دوست نداشته
باشند و در او ذوب نشوند و در عشقش فنا نگردند؟!

ادامه دارد

 

 



[1]– فصل دوم از
مباني رهبري در اسلام