مباني رهبري در اسلام

مباني رهبري در اسلام

قمست بيست و نهم

حجة الاسلام و المسلمين مجمدي ري
شهري

ايمان به هدف و موفقيت

اصلي ترين وظيفه امام و رهبر،
بهديات ورهبري چاعه به سوي هدف يا که آن را کمال مطلوب مي خواند و مردم را براي
رسيدن به سعادت و تکامل مادي ن و يا معنوي ن يا مادي و معنوي، به تلاش و از خود
گذشتگي در جهت وصول بدان، دعوت مي کند.

براي اينکه رهبر بتواند اين وظيفه
را خوب انجام دهد بايد:

اولا خود به ا» هدف ايمان و اتقاد
راسخ داشته باشد.

و ثانيا: بتواند ديگران را به هدف
رهبري مؤمن و معتقد نمايد.

کسي که خود به هدفي که ديگران را
به وسي آن مي خواند ايمان ندارد، قطعا نمي تواند ديگران را به آن مومن نمايد.

بررسي تاريخ زندگي رهبارن موفق
جهان اعم از رهبران الهي و غير الهي نشان مي دهد که همهآنها بدون استثنا داراي اين
دو ويژگي بوده اند: ايمان به هدف و قدرت مومن ساختن ديگران.

مثل اعلاي ايمان به هدف

پيغمبر اسلام (ص) مثل اعلاي ايمان
به هدف و قدرت مومن ساختن ديگران است، هر پژوهشگر منصفي، با بررسي سيره عملي آن
بزرگوار به ساديگ يم اواند به اين نتيجه برسد که پيامبر اسلام به آنچه مي گفت
معتقد بود بلکه بالاترين درجه اعتقاد را داشت.

قرآن کريم در آيه 285 بقره ايمان و
اعتقاد پيغمبر اسلام به اهداف رسالت و رهبري الهي خود را با اين عبارت بيان کرده
است:

«آمن الرسول بما انزل اليه من
ربّه».

فرستاده خدا به آنچه از جانب
پروردگار او بر او نازل شده ايمان و اعتقاد دارد.

سراسر زندگي پيامبر اسلام آيه
ايمان او به اهداف رسالتش و دليل قاطع قدرت او بر مؤمن ساختن ديگران دراين
راستاست، يک نمونه بسيار جالب در اين زمينه که مي تواند هر دو جهت را اثبات کند
حادثه اي است که در آغاز رسالت پيامبر اتفاق افتاد:

رسول اکرم (ص) به تدريج دعوت خود
را آشکار مي ساخت، در همان روزهاي نخست کاملا محسوس بود که عليرغم فقد امکانات
تبليغي و کار شکني جدي دشمنان اسلام، اين دعوت به سرعت جاي خود را دردل تده هاي
مردم باز مي کند و هر روز بر تعداد پيروان اسلام و معتقدين به رهبري پيام آور اين
آئين آسماني افزوده مي گردد، جاذبه اسلام و نفوذ آن در دل توده ها به قدري بود که
مستکبري قريش جدا احساس خطر کردند چون به روشني مي ديدند که اگر اوضاع به دين
منوال پيش برود اکثريت قاطع مردم تغيير عقيده خواهند داد و جذب اسلام و رهبري
پيامبر آن خواهند شد، لذا تصميم گرفتند با تمام توان در برابر اين خطر به ايستند.

ابتدا نزد تنها جامي پيغمبر اسلام
يعني ابوطالب رئيس قبليه بني هاشم آمدند و از او خواستند که دست از حمايت رسول
اکرم بردارد، متن درخواست آنان طبق نقل سيره ابن هشام اين است:

«يا اباطالب ان ابن اخيک قد سب
آلهتنا و عاب ديننا و سفه احلامنا و ضلل آبائنا فاما أن تکفه عنّا و امّا أن تخلّي
بيننا و بينه».[1]

ابوطالب! برادر زاده تو به خدايان
ما ناسزا مي گويد و آئين ما را به زشتي ياد مي کند، افکار و عقايد ما را پوچ و
ابلهانه، و پدران ما را گمراه مي شمرد، يا خود جلوي او را بگير و يا او را در
اختيار ما بگذار و دست از حمايت او بردار.

ابوطالب بدون اين که به آنها پاسخ
قانع کننده اي بدهد با يک برخورد سياسي قوي آنها را موقتا آرام کرد و بازگرداند.

چيزي نگذشت که سرعت رشد اسلام
گرايي آنها را واداشت که اين بار مصمم تر از گذشته با ابوطالب برخورد کنند و اگر
حاضر نشد دست از حمايت پيغمبر اسلام بردارد صريحا به او اعلام جنگ نمايند:

«يا اباطالب ان لک سنّا و شرفا و
منزلة فينا و انا قد استنهيناک من ابن اخيک فلم تنهه عنا، و ان والله لا نصبر علي
هذا من شتم آبائنا و تسفيه احلامنا و عيب آلهتنا حتي تکفه عنا او ننازله و اياک في
ذلک حتي يقلک احد الفريقين».[2]

ابوطالب: با توجه به سن و شرافت و
موقعيتي که نزد ما داري، ما از تو خواستيم برادر زاده خود را از تبليغ آئين جديد
بازداري، ولي شما چنين نکردي، به خدا ما بيش از اين صبر نمي کنيم که به پدران ما
ناسزا گفته شود، و ما به سفاهت و بي خردي متهم گرديم، و خدايان ما سرزنش شوند.
اکنون يکي از اين دو راه را انتخاب کن: يا جلوي فعاليت هاي او را بگير و يا اينکه
ما با تو و او مي جنگيم تا يا ما از بين برويم و يا شما!

اين بار نيز ابوطالب با خونسردي که
حاکي از نهايت کياست و فراست او است به سران شرک پاسخ داد: بسيار خوب من پيغام شما
را به برادر زاده خود مي رسانم! پس از رفتن سران، با برادرزاده خود تماس گرفت و
مطالب آنها را با وي در ميان گذاشت و منتظر پاسخ شد، پاسخي که ميزان اعتقاد و
ايمان او را نسبت به هدف خويش مشخص مي کرد.

رسول اکرم با قاطعيت تمام پاسخ
داد:

«يا عمّ والله لو وضعوا الشمس في
يميني و القمر في يساري علي أن أترک هذا الامر حتي يظهره الله او اهلک فيه، ما
ترکته».[3]

عمو! به خدا سوگند اگر خورشيد را
در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند که از تعقيب اين هدف منصرف شوم، چنين
نخواهم کرد تا خداوند پيروزي نصيب کند يا در راه هدف کشته شوم.

سپس در حالي که اشک در چشمان رسول
خدا حلقه زده بود از عمو جدا شد و رفت.

هنوز چندان دور نشده بود که
ابوطالب تحت تأثير جاذبه سخنان دلنشين و ايمان قاطع او به هدف، او را فراخواند و
گفت:

«اذهب يابن اخي فقل ما احببت،
فوالله لا اسلمک ابداً».[4]

برادر زاده! برو  و هرچه مي خواهي بگو-  و به هر شکلي که دوست داري از آئين خود تبليغ
کن-  به خدا من دست از حمايت تو بر نمي
دارم.

سران قريش در ادامه سياست مبارزه
اصولي با رشد اسلام گرايي، به انواع حيله ها متوسل شدند: تهديد، تطميع، تهمت،
آزارهاي روحي و جسمي، ولي ايمان پيامبر اسلام به هدف مقدس خود آنچنان قوي و
نيرومند بود که هيچ چيز نمي توانست او را از تعقيب آن منصرف کند.

ترديدي نيست که اگر رسول خدا
کمترين ضعفي در اعتقاد خود احساس مي کرد، قطعا نمي توانست در برابر آن همه فشارها
مقاومت کند.

ايمان به هدف بزرگترين سرمايه
رهبران بزرگ تاريخ براي مقابله با مشکلات و مقاومت در سختي ها است، بنابراين براي
پرورش مديران لايق و کارآمد و خدمتگزار به مردم يکي از مهمترين نکاتي که بايد
مدنظر مسئولين امر باشد، تقويت بنيه ايمان و اعتقاد مديران، به کاري است که
مسئوليتش با آنها است يا قرار است به آنها واگذار شود.

ايمان به موفقيت

علاوه بر ايمان به هدف، رهبر بايد
به موفقيت خود در تعقيب هدفي که مردم را به آن دعوت مي کند، مطمئن باشد. رهبري که
به موفقيت خود ايمان ندارد از اعتماد به نفس برخوردار نيست، و لذا نه خود تحرک
لازم را داراست و نه مي تواند به ديگران تحرک بدهد، بنابراين، ايمان به موفقيت نيز
خود رمز موفقيت است.

اين ويژگي نيز در بررسي خصوصيات
روحي رهبران موفق جهان به وضوح قابل ملاحظه است.

رسول گرامي اسلام در آغاز بعثت در
شرايطي که براي هيچ کس موفقيت دعوت او قابل پيش بيني نبود، اقرباء و خويشاوندان
خود را مخاطب قرا داده و با قاطعيت فرمود:

«ادعوکم الي کلمتين خفيفتين علي
اللسان ثقيلتين في الميزان، تملکون بهما العرب و العجم و تنقاد لکم بهما الامم و
تدخلون بهما الجنة، و تنجون بهما من النار: شهادة أن لا اله الا الله و اني رسول
الله».[5]

من شما را به دو کلمه اي دعوت مي
کنم که بر زبان سبک و در ميزان سنگين اند، با اين دو کلمه شما بر جهان سلطه خواهيد
يافت، با اين دو، همه امت ها از شما اطاعت خواهند کرد. با اين دو، وارد بهشت
خواهيد شد، با اين دو، از آتش دوزخ رهايي خواهيد يافت. اين دو کلمه عبارتند از:
گواهي به يگانگي خدا و رسالت من!

نمونه ديگر از مواردي که نشانه
اعتقاد عميق رسول اکرم به آنيده روشن اسلام و مفقيت مسلمين است، پيشگوئيهاي آن
حضرت در جنگ احزاب است.

در شرايط بسيار دشواري که هواداران
اسلام در خانه خود مورد هجوم سنگين کفار قرار گرفته اند و به پيشنهاد سلمان مشغول
کندن خندق در اطراف مدينه هستند تا از پيشروي دشمن به داخل مدينه جلوگيري کنند،
ضمن حفر خندق به سنگ سخت بزرگي برخوردند که کلنگ در آن کارگر نبود. موضوع را با
پيغمبر مطرح کردند.

پيغمبر کلنگ را گرفت و با جاري
ساختن نام خدا بر زبان ضربه اي بر سنگ فرود آورد، با فرود آمدن کلنگ بر سنگ ثلث آن
شکست و پيغمبر فرمود:

الله اکبر، کليدهاي شام به من داده
شد! به خدا من کاخ هاي سرخ آن را الآن مي بينم!

براي دومين بار ضربه اي ديگر بر
سنگ نواخت، اين بار نيز ثلث ديگر سنگ شکسته شد و پيغمبر فرمود:

الله اکبر، کليدهاي فارس به من
داده شد! به خدا من کاخ سفيد مدائن را مي بينم!

ضربه سوم به دست مبارک پيغمبر بر
سنگ نواخته شد، ثلث سوم نيز خرد شد و فرياد تکبير رسول الله بلند شد که:

الله اکبر، کليدهاي يمن به من
مرحمت گرديد! به خدا درب هاي صنعاء را هم اکنون از همين مکان مي بينم![6]

تحقق اين پيشگويي ها در شرايط
دشوار آن روز آنقدر بعيد به نظر مي رسيد که وقتي پيغمبر اکرم آن را مطرح کرد يکي
از مسلمان ها به ديگري مي گفت:

به ما وعده گنج هاي کسري و قيصر مي
دهد در حالي که ما از ترس دشمن نمي توانيم براي تخلي از مکان خود خارج شويم![7]

باري همه آيات و رواياتي که فراگير
شدن اسلام در جهان را نويد مي دهند حاکي از ايمان و اعتقاد راسخ پيامبر اسلام (ص)
به موفقيت او در رهبري است:

«هو الّذي ارسل رسوله بالهدي و دين
الحق ليظهره علي الدين کله».

او-  خداوند متعال- 
کسي است که فرستاده خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا بر همه اديان آن را
پيروز گرداند.

 

 

تفسير موفقيت

اشاره شد که ايمان به موفقيت از
شرايط رهبري در همه مکتب ها است. نکته بسيار مهمي که در رهبري اسلامي وجود دارد و
در ساير مکاتب نيست و در واقع مرز رهبري الهي و غير الي است مسأله تفسير موفقيت
است که موفقيت چيست؟.

در مکاتب مادي و يا شبه مادي از
آنجا که هدف رهبري در واقع چيزي جز سلطه و حاکميت نيست، عدم وصول به مطامع مادي،
عدم موفقيت و شکست محسوب مي شود و به دنبال آن يأس و نوميدي و عقب نشيني.

ولي در اسلام، هدف رهبري انجام
تکليف الهي است، رهبر موظف است همه توان و تلاش و دقت خود را به کار گيرد، تا آنچه
خدا مي خواهد تحقق پيدا کند، نتيجه آن سلطه باشد، و يا نباشد.

بنابراين در رهبري اسلامي، در واقع
شکست مفهوم ندارد، زيرا هدف چيزي جز انجام وظيفه نيست و آن در هر صورت قابل وصول
است:

«قل هل تربصون بنا الا احدي
الحسنيين و نحن نتربص بکم أن يصيبکم الله بعذاب من عنده او بايدينا فتربصوا انا
معکم متربصون».[8]

بگو: آيا جز يکي از دو نيکو را برا
ما انتظار مي بريد؟ و حال آن که ما انتظار داريم که خدا شما را به عذابي از جانب
خود، يا به دست ما گرفتار کند، پس انتظار بريد که ما همراه شما در انتظاريم.

در رهبري اسلامي، هم کشتن دشمن حق
و عدالت، موفقيت و زيبا است و هم کشته شدن در راه مبارزه با چنين دشمني، پيروزي و
زيبايي است، هم پيروزي بر دشمن پيروزي است و هم شکست از دشمن پيروزي است. بنابراين
مسلمان در راه مبارزه براي به دست آوردن حکومت اسلامي هيچ گاه مواجه با شکست نمي
شود، دشمن حق و عدالت نيز هيچ گاه مواجه با پيروزي نيست هرچند بظاهر به مطامع مادي
خود رسيده باشد.

کسي که با اين منطق امتي را رهبري
مي کند از بالاترين توان ممکن، براي بسيج توده هاي مردم عليه بي عدالتي در راستاي
تحقق حکومت برخوردار است.

بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و
رهبر کبير انقلاب اسلامي امام خميني رضوان الله تعالي عليه از اين توان، براي به
پيروزي رساند انقلاب و تداوم آن، فراوان بهره گرفت. و با اين منطق که ما مأمور به
انجام وظيفه هستيم و نه مأمور به نتيجه، و هدفي جز انجام تکليف الهي نداريم، در
سخت ترين شرايط مردم را استوار نگاه داشت، و انقلاب اسلامي را از بحران هاي بزرگ
به سادگي عبور داد.

ادامه دارد

 



[1]–  سيره ابن هشام- 
ج1 ص283- 284