آرامش هميشگي نفس مطمئنه

تفسير سوره رعد

آرامش هميشگي نفس مطمئنه

قسمت شصتم

آيت الله جوادي آملي

«tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä ’ûÈõuKôÜs?ur Oßgç/qè=è% ̍ø.ɋÎ/ «!$# 3 Ÿwr& ̍ò2ɋÎ/ «!$# ’ûÈõyJôÜs? Ü>qè=à)ø9$# »

(سوره رعد- 
آيه 27)

***

آنان که ايمان آوردند و قلبهايشان
به ياد خدا اطمينان مي يابد، همانا با ياد خدا، دلها مي آرامد.

در بحث هاي گذشته، به مناسبت
طمأنينه دل-  که اين طمأنينه فقط از ذکر حق
ناشي مي شود-  آيات سوره انفال مطرح شد که
اگر ذکر حق باعث طمأنينه استف چگونه مؤمنين وقتي به ياد حق متذکر مي شوند، قلبشان
مي طپد. و تذكر داديم كه اين آيه، طمأنينه
را در ذكر خدا، منحصر مي كند. يعني بدون ياد حق، دل مطمئن نمي شود نه اينكه ذكر حق
را در طمأنينه منحصر كند. طمأنينه بدون ذكر حق حاصل نمي شود نه اينكه ذكر حق هرگز
انسان را نمي گرياند و مضطرب نمي كند و نه اينكه انسان مطمئن هرگز اشك نمي ريزد و
نمي نالد و از خوف جهنم يا محروم شدن از لقاي حق نمي گريد؛ اين چنين نيست.
بنابراين، آيات سوره انفال، هيچ تعارضي ندارد.

بحثي كه به دنبال آن مطرح شد اين بود كه اصلا طمأنينه
در برابر خوف و هراس دل است يا اينكه اصلا طمأنينه در برابر ترس نيست. طمأنينه در
برابر خوف از جهنم و اشك ريختن و مانند آن نيست.

آري! ممكن است كسي داراي نفس مطمئنه باشد، و باز هم از
خوف هجران حق بنالد و بگويد: «ابكي لظلمه قبري، أبكي لضيق لحدي». من از تاريك قبر
و از تنگي لحد مي گريم.

پس طمأنينه در مقابل چيست؟

 

طمأنينه در برابر اضطراب

صاحبان نفوس مطمئنه هم در مسائل علمي و هم در مسائل
عملي و هم در مسائل اعتقادي آرامش دارند هرگز شك و شبهه و وهم نمي تواند در جزم
علمي آنها راه پيدا كند و آنها را مضطرب يا متوّهم سازد. پس طمأنينه در برابر خوف
نيست بلكه در برابر اضطراب است. هر اضطرابي، خوف مي آورد ولي هر خوفي محصول اضطراب
نيست.

بنابراين، خوف و رجاء يك مسئله است و طمأنينه و اضطراب
مسأله اي ديگر. انسان مطمئن در مسائل علمي، هيچ اشكالي نمي تواند او را متحير و
سرگردان كند. هيچ حادثه اي نمي تواند در عزم انسان مطمئن، در مسائل عملي، سستي
ايجاد نمايد.

اگر چيزي را روي يك فلز سبك گذاشتيم، چون جاي آرامي
نيست، مي لرزد و مطمئن نيست ولي اگر آن را در جاي سنگين گذاشتيم، مي گويند: مطمئن
است. اصولا آن زمين گود آبگير را «ارض مطمئنه» مي نامند ولي زمين صافي كه آب روي
آن جريان پيدا مي كند و مي رود، مطمئن نيست.

پس در ارتباط با خدا گاهي «رجاء» است و گاهي «خوف». و
خوف و رجاء هر دو از خدا است و اينطور نيست كه خوف و رجاء با طمأنينه و اضطراب،
يكي باشند. انسان مطمئن گاهي خائف است و گاهي راجي، امّا اضطراب ندارند.

غم و نشاط در برابر هم است اما انسان مؤمن در هر دو
حال، مطمئن است. اگر نعمتي به او رسيد مي گويد:«الحمد لله رب العالمين» و مطمئن
است. و اگر عارضه ي سختي براي او پيش آمد باز هم مي گويد:«الحمد لله رب العالمين؟»
يا «انّا لله و انّا اليه راجعون» و در آن حالت نيز، آرام و مطمئن است و هرگز
مضطرب نمي باشد.

شما وقتي به سيره ي انبيا عليهم السّلام در قرآن مي
نگريد، ملاحظه مي كنيد كه غم را به آنها نسبت مي دهند و ترس را هم نسبت مي دهند
ولي هرگز اضطراب را به آنها نسبت نمي دهند. پس انبيا هيچ وقت در مسائل فكري ـ
والعياذ بالله ـ شك و ترديد ندارند يا در راهي كه وظيفه آنها پيمودن آن است، مردْد
نيستند.

قرآن كريم وقتي شواهد طمأنينه را ذكر مي كند، اختصاص
به مرحله ي عمل ندارد. در مسائل علمي هم همينطور است. جريان حشر اكبر كه حضرت
ابراهيم سلام الله عليه از خداي سبحان، و نمونه اش را مسئلت كرد، براي تحصيل
طمأنينه است. حضرت ابراهيم فوق آن بود كه نداند، مرده چگونه زنده مي شود ولي مي
خواست نمونه اي از حشر اكبر را ببيند. عرض مي كند: تو چطور مرده را زنده مي كني.
او مي خواهد كه بدست خودش نيز اين كار انجام شود.

وقتي خداي سبحان مي فرمايد: «أو لم تؤمن» ـ ايمان دارم
ولي مي خواهم قلبم مطمئن شود. او مي خواهد كه هيچ شبهه و شك و وسوسه اي در قلبش
راه پيدا نكند. معلوم مي شود طمأنينه در برابر ترس نيست. كسي كه با برهان، مسئله
اي را مطالعه مي كند، مطمئن است. اگر كسي داراي دليل است «و علي بينه من ربّه» مي
باشد، او داراي نفس مطمئنه است. اما آن كسي كه دليل قاطع ندارد، مضطرب است. پس
طمأنينه در برابر اضطراب است.

 

نفس مطمئنه و آزمايش الهي

خداوند در سوره ي فجر، صاحبان نفوس مطمئنه را در برابر
كساني قرار مي دهد كه از حوادث بهره ي صحيح نمي برند؛ اگر چنانچه به آنها رفاه
ظاهري برسد، افراط مي كنند و اگر گرفتار فقر و تنگدستي بگردند، تفريط مي كنند و سخنان
ناهنجار بر زبان جاري مي سازند. «فأما الانسان اذا ما ابتليه ربّه فأكرمه و نعّمه
فيقول ربي أكرمن، و أمّا اذا ما ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربّي أهانن»

                                                    
                             (سوره فجر ـ آيات 15- 16 )

–       اگر خداوند انسان را به نعمت و
مكنت مبتلا كرد و او را گرامي داشت، (آن انسان معمولي) مي گويد: هان! پروردگارم
مرا گرامي داشته (و بر ديگران امتياز بخشيده است!) و اگر خداوند انسان را به گونه
اي مبتلا كند كه روزيش را تنگ و سخت قرار دهد، پس مي گويد كه پروردگارم به من
اهانت نموده است!!

انسان يا مبتلا به مال و جاه و احترام و مقام
مي شودو يا مبتلا به فقر و تنگدستي و شدت. اين طور نيست كه اگر كسي پيش مردم و در
يك جامعه اي محترم و گرامي بود، مورد تكريم الهي قرار گرفته است يا به عكس. اينها
امتحان و آزمايش است. گاهي انسان توسط موقعيت اجتماعي يا ثروت يا سلامتي يا فقر يا
مرض مورد ابتلا و آزمايش قرار مي گيرد. هر دو امتحان و هر دو آزمايش الهي است. ولي
انسان هاي معمولي و عادي در هر دو حال خود را مي بازند؛ اگر مبتلا به ثروت و جاه و
مقام شوند،  افراط مي كنند و اگر مبتلا به
فقر و بي احترامي در جامعه شدند، تفريط مي كنند.

در برابر چنين انسانهايي، كساني قرار دارند كه
داراي نفس مطمئنه اند. صاحب نفس مطمئنه، اگر مبتلا به مال و عزت و شوكت گردد، آرام
است و اگر مبتلا به فقر و سختي و بيماري گردد نيز آرام است. صاحب نفس مطمئنه اگر
مبتلا به جاه و مقام گردد يا مبتلا به گوشه گيري و انزوا شود، در هر دو حالت آرام
است. شما اگر به جريان هايي كه در قرآن ذكر شده است بنگريد مانند جريان مادر حضرت
موسي يا حضرت يوسف، هيچ سخن از اضطراب نمي بينيد. اولياي خدا هرگز متحير نمي شوند.
زيرا هرگز به بيراهه  نمي روند و به غير
خدا تكيه نمي كنند. اما غمگين مي شوند. چون عاطفه دارند. خصوصيتهاي روحي و اخلاقي
دارند و اصلا اگر انسان غمگين و اندوهگين نشود، مورد آزمايش نمي تواند قرار بگيرد.

 

حزن هست ولي اضطراب نيست

در نمونه هاي مختلف قرآني، ملاحظه مي كنيد كه
هر جا سخن از مشكلات انبيا پيش مي آيد، هيچ سخن از اضطراب و تحير نيست. زيرا وقتي
انسان آرام شد، در سخت ترين حالات هم به خدا پناه مي برد و اين ياد خدا بودن، به
او آرامش مي بخشد. زيرا آرامش بدون ذكر خدا ممكن نيست.

يك كودكي كه غير از مادرش، كسي را نمي شناسد،
اگر از مادر كتك هم بخورد، باز خودش را به دامان مادر مي اندازد يعني از مادر به
خود مادر پناه مي برد. در آخرين استعاذه ي حضرت رسول (ص)و سلم آمده است كه عرض مي
كند: «أعوذ بك منك»-  از تو به تو پناه مي
برم . يعني: اگر تو ما را امتحان كردي، هيچ راهي براي پيروزي در امتحان، جز پناه
بردن به تو نيست. نه خودمان اين قدرت را داريم كه به اتّكا به قدرت خودمان، از
امتحان به در آييم و نه ديگري مي تواند به ما كمك كند.

وقتي به حضرت يعقوب اعتراض مي كردند كه چرا در
فراق يوسف اينقدر ناله مي كند، فرمود: «انما اسكو بثي و حزني الي الله» (سوره يوسف-
 آيه 86 ). اگر انسان عاطفه نداشته باشد،
در جهاد اكبر، كمالي براي او نيست. جهاد اكبر اين است كه تمام غم و غصه ها كه در
درون او عليه او بسيج شده اند، همه را سركوب كند تا پيروز شود. اگر كسي عاطفه و غم
و حزن نداشته باشد، در مصيبت درد نبيند، جهاد اكبر براي او معني ندارد. زيرا او
انسان تخدير شده است.

اينكه مي بينيم حضرت رسول (ص)و سلم در جريان
درگذشت فرزندش «ابراهيم» اشك مي ريزد، به خاطر اين است كه عاطفه دارد و دلش مي
سوزد ولي در هر دو حال، جز «حق» چيزي نمي گويد لذا در روايات ما آمده است كه:
مصيبت زده را از گريستن منع نكنيد. بگذاريد گريه كند تا آرام گردد. حزن نشانه ي
عاطفه است.

 

اطمينان، نعمت الهي است

حضرت امير (ع)در جريان وصاياي حضرت صديقه كبري (س)فرمود:
«اما حزني فسرمد» (نهج البلاغه-  خطبه 202)-
 اندوه من هميشگي است. چون او مي داند، چه
كسي را از دست داده است. محزون بودن غير از مضطرب بودن است. پس انسان مطمئن، ممكن
است محزون و ممكن است خائف باشد ولي اصلا مضطرب نيست. و اين اطمينان هم، نعمت الهي
است. يعني: اينطور نيست كه انبيا از پيش خود اطمينان داشته باشند. راه طمأنينه
انبيا، راه وحي و الهام و مانند آن است و اگر خداي سبحان از اين راه و مانند اين
راه، قلب آنها را مطمئن نمي كرد، قلبشان مي طپيد.

خداوند مي فرمايد: «و لولا أن ثبّتناك لقد كدت
تركن اليهم شيئا قليلا» (سوره اسراء-  آيه
74 )-  اگر مادلت را نگرفته بوديم و تو را
ثابت قدم-  نگردانيده بوديم، نزديك بود كه
اندك تمايلي به آن مشركان پيدا كني.

اگر انبيا آرام هستند براي اين است كه خداي
سبحان، قلبشان را گرفته است. چگونه؟ چون به ياد حق بودند، خدا دلشان را گرفت. خدا
وقتي قلب را گرفت، نمي گذارد كه آن قلب بلرزد چون قلب به دست مقلّب القلوب است، و
مقلّب القلوب، امين محض است. پس جاي شبهه براي اين دل نيست. او قدير مطلق است، پس
جاي عجز و ناتواني براي اين قلب نيست. اما حوادث نفساني براي اين دل پيش مي آيد و
اين حوادث را يكي پس از ديگري، از راه صحيح، رفع مي كند. او غمگين و محزون مي شود
و مي نالد ولي هرگز مردّد نيست. نه در اعتقادش ترديد است و نه در عزمش سستي راه مي
يابد.

بنابراين، «طمأنينه» از خداي سبحان، به عنوان
يك رحمت خاصّه بر قلب «ذاكر» نازل مي شود. طمأنينه، فيض و رحمت خاصّه ي خداست و
اين نظير ساير رحمت هاي خاصّه اش است كه آن را بر قلب انسان ذاكر نازل مي كند.
«فانزل الله سكينته عليه و ايّده بجنودٍ لم تروها». خطر در نهايت شدّت و آرامش هم
در نهايت كمال. به ديگري هم كه همراه او است، نهيب مي زند كه محزون مباش. چرا؟ چون
خدا با ما است «انَّ الله معنا» و در اثر اين ذكر الله است كه خداوند رحمت خاصّه
اش را شامل حالش قرار مي دهد. آن وقتي هم كه به مكه باز مي گردد، باز سخن از سكينه
و طمأنينه است. در آيه 4 از سوره ي فتح مي فرمايد:

«هو الذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين
ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم»-  او است كه
سكينه و طمأنينه اش را بر قلوب مؤمنين نازل فرمود تا ايمانشان قوي تر و افزونتر
گردد. پس آرامش و طمأنينه، فيض خاصّي است كه بر قلب «مؤمن» نازل مي شود؛ مؤمني كه
به ياد خداست.

در همين سوره، آيه 18 مي فرمايد: «فعلم ما في
قلوبهم فأنزل السَّكينه عليهم فأصابهم فتحا قريبا»-  چون از دل آنها با خبر بود، دلهايشان را آرامش
بخشيد و پيروزشان كرد. اگر دل به ياد حق بود، خدا اين دل را محل نزول سكينه و
طمأنينه قرار مي دهد و آرامش مي دهد. آنها با همه ي محروميت ها كه داشتند، هرگز
نمي گفتند: چه كنيم؟! زيرا راه مشخص بود.

در سومين مورد، در آيه 26 مي فرمايد: «فأنزل
الله سكينته علي رسوله و علي المؤمنين و ألزمهم كلمه التقوي و كانوا أحقّ بها و
أهلها». چون اهل كلمه ي تقوي بودند و شايستگي داشتند، خداوند بر رسولش و بر
مؤمنين، سكينه و طمأنينه را نازل كرد. اينطور نيست كه طمأنينه و آرامش را با پول تحصيل
كرد و بدست آورد، بلكه زباني ذاكر و قلبي مؤمن مي خواهد. والحمد لله ربّ العالمين.

                                                                                                                
ادامه دارد