حوادث سال اول هجرت

درسهايي از تاريخ تحليلي اسلام

حوادث سال اول هجرت-  9

قسمت پنجاهم

حجة الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي

هدف از غزوات و سرايا درسال اول و آغاز ورود به
يثرب

تا بدينجا درباره اصل تشريع جنگ در اسلام
مطالبي ذكر شد، و اينك بدنبال بحث قبلي خود بازگشته و دائره بحث را تنگتر كرده و
پيش از آنكه وارد اصل ماجرا و داستان ها شويم بعنوان مقدمه، هدف از اعزام نيرو و
شركت خود رسول خدا (ص) و حضور آن حضرت در برخي از اين اعزامها را كه در همان ماه
هاي اول ورود به يثرب انجام شده مورد بحث قرار مي دهيم، و علت ذكر اين مقدمه نيز
آن است كه صرفنظر از اينكه اصل جنگهاي اسلام و هدف از آنها عموماً بدست دشمنان
اسلام تحريف شده، سرايا و غزوات اوليه نيز كه در سال اول و يا دوم هجرت انجام شده
مانند سريّه حمزة بن عبدالمطلب، و سريّه عبيده و غزوه ودّان و عشيره… و حتي جنگ
بدر نيز جداگانه و به نحوي ديگر مورد ارزيابي مغرضانه و دشمني ها قرار گرفته، و
آنها را بصورت غارتگري و شبيخون به كاروانها و قبائل اطراف جلوه داده و گفته اند:

پيامبر اسلام پس از هجرت به يثرب از همان شيوه
و عادت زمان جاهليت اعراب كه هرچند گاه يك بار، براي ادامه زندگي و تأمين معاش به
كارواني يا قبيله اي شبيخون مي زدند استفاده كرد و گروه هايي را براي اين كار
اعزام كرده و احياناً خود او نيز بهمراه آنها مي رفت… و بلكه از اين هم پا را
فراتر گذارده و گفته اند: انگيزه اعراب يثرب نيز كه به آن سرعت دين جديد را
پذيرفته و اطراف رسول خدا (ص) را گرفتند همان طمع رسيدن به كاروانهاي قريش و مال
التجاره آنها بوده… و امثال اينگونه گفتارهاي نادرست و مغرضانه كه در كتاب سيرة
المصطفي از آنها نقل شده.[1]

و متأسفانه در اينجا نيز سادگي و بي خبري برخي
از راويان و سيره نويسان، در كيفيت نقل اين غزوات و سرايا و كلمات و جمله هايي
مانند «… لِيُغير» و «… يعترض» و امثال آنها[2] كه در
نقل آنها آمده، به اين دشمنان كمك كرده و سندي براي گفتار نابجا و مغرضانه آنها
قرار گرفته… مانند اينكه ذهبي در كتاب مغازي خود، وقتي داستان «سريه سعد بن ابي
وقاص» را كه بنا بگفته واقدي در ذي قعده سال اول هجرت اتفاق افتاد نقل مي كند با
اين تعبير ذكر كرده كه مي گويد:

«و في ذي القعده عقد لواءاً لسعد بن ابي وقاص
ليغير علي حيّ من بني كنانة او بني جهينة. ذكره الواقدي».[3]

در صورتي كه در نقل خود واقدي و كتاب مغازي او
چنين جمله اي نيامده و عبارت مغازي واقدي اينگونه است:

«… ثمّ عقد رسول الله (ص) لواءاً لسعد بن ابي
وقاص الي الخرّار-  و الخرّار من الجحفة
قريب من خُمّ-  في ذي القعدة علي رأس تسعة
اشهر من مهاجرة رسول الله (ص)».[4]

و همانگونه كه ملاحظه ميك نيد ذهبي جمله
«ليغير» را بنظر و اجتهاد خود در نقل داستان آورده كه در اصل خبر اثري از آن
نيست…

و در بقيه نقل ها و روايات هم مطلب از همين
قرار است كه ما بعنوان نمونه يكي از آنها را براي شما مشروحاً ذكر كرديم و زحمت
تتبع و تحقيق بيشتر را براي كساني كه طالب آن هستند به خود آنها واگذار مي كنيم…

و بهترين دليل و شاهد بر اينكه هدف از اعزام
اين دسته ها غارت اموال و غافلگيري و شبيخون زدن و امثال آنها نبوده اين مطلب است
كه به شرحي كه در اصل داستان ها آمده و ذيلاً خواهيد خواند وقتي لشگر اعزامي به
كاروان يا قبيله مورد نظر مي رسيد با واسطه گري برخي از لشگريان و يا گفتگوي مختصري
و يا مذاكره و قرارداد صلح بدون هيچگونه درگيري و برخوردي از هم جدا شده و به
مدينه باز مي گشتند.

و يا در برخي از اين مأموريتها بدستور رسول خدا
(ص) تا جاي معيني پيش مي رفتند و با اينكه فاصله آنها با محل عبور كاروان چند
كيلومتر بيشتر نبود، و به راحتي مي توانستند خود را به كاروان رسانده و دستبردي
بزنند پيشتر نمي رفتند و از همانجا باز مي گشتند و رسول خدا (ص) در اين باره هم از
آنها مؤاخذه اي نمي كرد… (مانند همان سريه سعد بن ابي وقاص، بشرحي كه واقدي ذكر
كرده).[5]

و شاهد ديگر بر آنچه ذكر شد آنكه تعداد افراد دشمن
و همراهان كاروانها در اين سرايا ميان دوست تا سيصد نفر بوده در صورتيكه تعداد
دسته هاي اعزامي سي نفر يا چهل نفر و گاهي هم هفت يا هشت نفر بوده-  به شرحي كه خواهيد خواند-  كه بخوبي نشان مي دهد منظور از اين اعزام ها
غارتگري و جنگ و درگيري نبوده…

بازنگري مسئله از بُعد ديگر

و البته تحليلي كه ما از اين مسئله داشتيم و
شواهدي كه براي اين نظريه ذكر كرديم همه بدان جهت است كه ما مسئله را از بُعد
نبوّت رسول خدا (ص) و شيوه انبياء الهي در برخورد با دشمنان توحيد و اديان آسماني
نگريسته و با معيارها و موازيني آنها را مورد سنجش قرار مي داديم، مانند آيه شريفه
«لا اكراه في الدين» (با توضيحاتي كه در مقالات گذشته داديم) و يا مانند رواياتي
كه مي گويد:

گروهي از مشركين را بصورت اسير نزد رسول خدا
(ص) آوردند، آن حضرت پرسيد: آيا آنها را در آغاز به اسلام دعوت كرديد؟ گفتند: نه،
فرمود: پس آنها را رها كنيد تا به مأمن خود بروند، و سپس اين آيه را كه در سوره
احزاب آمده قرائت كرد كه خداوند به آن حضرت فرمايد:

«… انّا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً و
داعياً الي الله باذنه و سراجاً منيراً».[6]

و يا در برخي ديگر از روايات آمده كه در يكي از
جنگها وقتي رسول خدا (ص) علي را به جنگ مي فرستاد به او فرمود:

«لا تقاتل حتي تدعوهم الي الاسلام». يعني با
آنها اقدام به جنگ نكن پيش از آنكه آنها را به اسلام دعوت كني…[7]

و يا در روايت ديگري كه در كتاب شريف كافي از
امام صادق (ع) نقل شده مي خوانيم كه فرمود:

«… انّ النبي (ص)و سلم كان اذا بعث اميراً
علي سريّة امره بتقوي الله عزوجل في خاصه نفسه، ثم في اصحابه عامّة، ثم يقول:
اغزوا بسم الله، و في سبيل الله تعالي، قاتلوا من كفر بالله، و لا تغدروا، و لا
تغلّوا، و لا تمثّلوا، و لا تقتلوا وليداً، و لا متبتّلاً في شاهق، و لا تحرقوا
النخل، و لا تغرقوه بالماء، و لا تقطعوا شجرة مثمرة، و لا تحرقوا زرعا، لانّكم لا
تدرون لعلكم تحتاجو اليه، و لا تعقروا من البهائم مما يؤكل لحمه الا ما لا بدّلكم
من اكله، و اذا لقيتم عدوا للمسلمين فادعوهم الي احدي ثلاث، فان هم اجابوكم اليها
فاقبلوا منهم و كفّوا عنهم، و ادعوهم الي الهجرة بعد الاسلام فان فعلوا فاقبلوا
منهم و كفّوا عنهم، و ان ابوا ان يهاجروا و اختاروا ديارهم و ابو ان يدخلوا في دار
الهجرة كانو بمنزلة اعراب المؤمنين يجري عليهم ما يجري علي اعراب المؤمنين، و لا
يجري لهم في الفيء و لا في القسمة شيء الا ان يهاجروا في سبيل الله، فان ابواهاتين
فادعوهم الي اعطاء الجزية عن يدوهم صاغرون، فان اعطوا الجزية فاقبل منهم و كفّ
عنهم، و ان ابوا فاستعن الله عزوجل عليهم و جاهدهم في الله حق جهاده،…».[8]

يعني-  شيوه پيامبر خدا (ص) اين بود كه وقتي اميري را
بسركردگي گروهي به مأموريتي جنگي مي فرستاد، خود او را بطور خصوصي به تقواي الهي
دستور مي داد، سپس بطور عموم آن گروه را مخاطب ساخته و مي فرمود: بنام خدا و در
راه خدا بجنگيد، با كسي كه به خدا كفر مي ورزد بجنگيد، خدعه و نيرنگ نكيند، خيانت
نورزيد، گوش و بيني از كسي نبريد، نوزادي را نكشيد، و نه كسي را كه بجاي بلندي
پناه برده، نخلي را نسوزانيد و زير آن آن را غرق نكنيد[9] و
درخت ميوه دار را قطع نكنيد، و زراعتي را نسوزانيد زيرا چه مي دانيد شايد به آن
نيازمند شديد، و چهارپاياني را كه گوشتشان خوردني است پي نكنيد و نكشيد مگر آنچه
را ناچار به خوردن آن هستيد. و اگر با دشمن مسلمين برخورد كرديد، به يكي از سه چيز
آنها را بخوانيد تا اگر پذيرفتند از آنها بپذيريد و از جنگ با آنها خودداري كنيد:

1-    آنها را به اسلام دعوت كنيد و اگر
پذيرفتند و داخل در دين اسلام شدند از آنها بپذيريد و دست از آنها برداريد.

2-    از آنها بخواهيد كه پس از اسلام به
سرزمين اسلامي هجرت كنند پس اگر پذيرفتند از آنها بپذيريد و از آنها دست برداريد،
و اگر به اين هم حاضر نشدند و خواستار توقف در ديار خود بودند و حاضر به آمدن در مدينه
نشدند با اينان نيز همانند عربهاي ديگر از مؤمنين رفتار مي شود و كسي متعرض آنها
نشود، و از غنيمتهاي جنگي و تقسيمات چيزي به آنها داده نمي شود تا وقتي كه هجرت
كنند.

3-    اگر هيچيك از اين دو را نپذيرفتند
از آنها جزيه مطالبه كنيد و اگر جزيه دادند از انها بپذيريد د و دست از آنها
بداريد…

و اگر هيچكدام را نپذيرفتند آنگاه از خدا
استعانت جسته و با آنها بجنگيد…

و يا اين روايت كه نيز از آنحضرت نقل شده كه
فرمود:

«ما بيّت رسول الله عدّواً قطّ».[10]

– رسول خدا (ص) هيچگاه به هيچ دشمني شبيخون
نزد.

و امثال اين دستورات و نمونه هايي كه در روايات
آمده… و به طور خلاصه با معيارهايي كه پيامبران الهي در مورد دعوت مردم بكار مي
گرفتند. و گرنه چنانچه با معيارهاي نظامي و سياسي و جنگها و مبارزات گذشته و امروز
بخواهيم محاسبه كنيم جنگ آنها با كاروانيان و مصادره اموال و شبيخون و امثال آن حق
مسلم و صحيح آنها بود…

مگر نه اين بود كه مسلمانان با كفار قريش در
حال جنگ بودند؟

و مگر نه اين بود كه همين مشركان مكه اينها را
از شهر و ديارشان اخراج كرده و بلكه نقشه قتل آنها را كشيده بودند؟

و مگر نه اين بود كه مشركين مكه پس از اخراج
اين مسلمانان اموال بسياري از آنها و خانه ها و مستغلاتشان را مصادره كرده و ضبط
كرده بودند؟

و از اين رو اين احتمال نيز وجود دارد كه
راويان احاديث و سيره نويسان روي همين معيارها و ضوابط و قوانين جنگي و نظامي به
خود اجازه دادند كه حركت مسلمانان و بلكه رسول خدا (ص) را در اين اعزام ها به
آنگونه تفسير كرده و اجتهاد كنند…

باري بهتر است كه از اين مقدمه بگذريم و فعلا
به همين مقدار اكتفا كرده به سراغ اصل داستان ها و غزوات و سرايايي كه قبل از جنگ
بدر اتفاق افتاده و از جهاتي مشترك هستند برويم، و سپس اهدافي را كه مي تواند مورد
نظر رسول خدا (ص) بوده باشد تحت بررسي قرار دهيم. ادامه دارد



[1]–  سيرة المصطفي-  ص311.