امام راحل « س» و فقه سنتي

امام راحل «
س» و فقه سنتي

خاتمه و جمع
بندي و استنتاج

آخرين قسمت

آيت الله
محمدي گيلاني

مقاله ي ختام
بحث است که مقصود از آن جمع بندي مقالات گذشته، درباره ي موضوع: « امام راحل و فقه
سنتي » است و سعي مي شود با مرور سريع به اهم آن ها و تأمل و تدبر در مضمونشان استنتاج
شودکه وصيت امام رضوان الله عليه در حفظ فقه سنتي به انگيزه ي اتصال آن به وحي
بوده است، و مراد آن حضرت، از « فقه سنتي » فقهي است که بر سنت و روش موروث از
فقها ء عظام و رؤساء مذهب اماميه اثناعشريه استوار است که آيت الله العظمي علامه ي
حلي در افتتاح تذکره همين مطلوب را به اين عبارت فرموده اند: « … احق الطرائق و
اوثقها برهاناً و اصدق الاقاويل و اوضحها بياناً … هي طريقه الاماميه الآخذين
دينهم بالوحي الالهي، والعلم الرباني لا بالرأي و القياس و لا باجتهاد الناس …
».

در آغازبحث
گفتيم: مسابقه و پيشي گرفتن در تحصيل سعادت حقيقي، مورد تشويق بلکه مورد طلب قرآن
کريم است، بلکه دراين جهت، رقابت و هم چشمي را نه جائز که واجب شمرده است. قال
تعالي: « و في ذلک فليتنافس المتنافسون ». (سوره ي مطففين – آيه 26)

بديهي است که
توفيق وصول به اين حيات مغبوط و سعادت جاوداني مرهون عقايد حقه و اعمال صالحه است
که فقط در پيروي آن کس که برهان بر عصمت وي قائم است، ميسور است و اين دعوي، قولي
است که جمله ي کبار و رؤساء مسلمين برآنند، که از آن جمله است محمد بن ابي بکر
معروف به ابن القيم الجوزيه متوفاي سال 751 هجري، در اعلام الموقعين مي گويد:

« ان اولي ما
يتنافس به المتنافسون، و أحري ما يتسابق في حليه سباقه المتسابقون، ما کان بسعاده
العبد في معاشه و معاده کفيلا، و علي طريق هذه السعاده دليلا، وذلک العلم المنافع
و العمل الصالح اللذان لا سعاده للعبد الا بهما و لا نجاه له الا بالتعلق بسببها فمن
رزقهما فقد فاز و غنم و من حرمهما فالخير کله حرم، و هما مورد انقسام العباد الي
مرحوم و محروم، و بهما يتميز البر من الفاجر و التقي من الغوي، والظالم من
المظلوم، و لما کان العلم للعمل قريناً و شافعاً و شرفه بشرف معلومه تابعاًف کان
اشرف العلوم علي الاطلاق علم التوحيد، و انفعها علم احکام افعال العبيد و لا سبيل
الي اقتباس هذين النورين و تلقي هذين العلمين الا من مشکوه من قامت الادله القاطعه
علي عصمته و صرحت الکتب السماويه بوجوب طاعته و متابعته و هو الصادق المصدوق الذي
لا ينطق عن الهوي، ان هو الا وحي يوحي ». (ج1- ص5)

حاصل ترجمه:
سزاوارترين چيز به مسابقه و پيشي گرفتن ذر آن، آن چيز است که کفيل سعادت عبد ذر
معاش و معاد است، و آن چيز، علم نافع و عمل صالح است که به هر کس که ارزاني شده،
رستگار گرديده و هر کس که از آن ها محروم گرديده است از همه ي خيرات محروم است و
چون شرف علم به شرف معلوم است، اشرف العلوم علي الاطلاق علم توحيد است و نافع ترين
آن ها علم احکام افعال عباذ است و راهي براي اقتباس اين دو نور و تلقي اين دو علم
نيست مگر از مشکوه آن کس که بر عصمت وي ادله قاطعه قائم گرديده و وجوب طاعتش مورد
تصريح کتب سماويه است و او آن صادق مصدوق است که قرآن عظيم او را به: « ما ينطق عن
الهوي ان هو الا وحي يوحي » مي ستايد.

مراد به وحي،
اعم از قرآن کريمکه وحي نص استيعني عين الفاظ آن از وحي تلقي شده که خود معجزه ي
جاوداني رسول الله صل الله عليه و آله و سلم بلکه معجزه همه پيمبران صلوات الله
عليهم است و از سنت که وحي معنا است، يعني معناي سنت را از وحي تلقي فرموده و با
الفاظ و کلام مؤلف از خويش براي مردم بيان فرموده اند که اين الفاظ و کلام، کلام
الله نيست، ولي متابعت از آن متابعت از کتاب الله، و تمسک به آن تمسک به کتاب الله
تعالي است که تفصيل آن گذشت.

و با عنايت
خداوند متعال، قرآن کريم به وسيله ي صدور و سطور محفوظ ماند و خواهد ماند و وعده ي
خداي تعالي: « انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون » (الحجر – آيه9) انجاز يافت.

و اما سنت،
فريقين اتفاق دارند بر اين که رسول الله صلي الله عليه و آله به اميرالمؤمنين علي
بن ابي طالب عليه السلام، عنايت مخصوصي داشت و در تعليم آن حضرت اهتمام تامي مبذول
مي فرمود و آيات نازله در هر زمان و مکان را به آن جناب املاء مي نمود و ايشان مي
نوشتند و متشابهات و ناسخ و منسوخ و عام و خاص را جهت او بيان مي کرد، و نواميس شريعتو
احکام دين حنيف و هر آن چه دخيل در سعادت انسان ها بود بر وي املا مي نمود و ايشان
همه را مي نوشتند همه آن ها را به صورت کتابي مدون درآوردند که صحيفه جامعه يا
کتاب علي ناميده شده است که در صحيحن نيز از آن نام برده و حديث روايت کرده اند و
بعضي از اعلام اهل سنت معاصر ائمه اهل البيت عليهم السلام آن را ديده اند و همين
کتاب که نزد ائمه اهل البيت بوده و يتوارثه امام بعد امام، مصدر بيان احکام شريعت
بوده و اصحاب ائمه عليهم السلام در محفل القاء حديث از امام عصر خويش با نهايت دقت
آن را ضبط و کثيراًما مي نوشتند که به صورت اصول اربعمأه تدوين گرديد که به دست
امام المحدثين جناب کليني عليه الرحمه رسيد و جوامع اوليه تنظيم و تدوين گرديد که
همين کتب اربعه ي موجود در دست ما است که کافي شريف کليني « ره » در وسط
سماءالاحاديث المرويه همچون خورشيد جهان افروز است.

و بنا بر اين
بيان موجز، که تفصيل آن مستدلاً در سلسله مقالات بيان گرديده و همان طور که از آيت
الله العظمي علامه ي حلي اعلي الله مقامه نقل کرديم، احق طريقه ها و اوثق آن ها
فقط طريقه اماميه اثناعشريه است که نواميس شريعت و احکام دين حنيف را از سرچشمه ي
زلال وحي اخذ مي کنند، و چنان که ابن قيم جوزيه مي گفت:

« سعادت عباد
در معاش و معاد مرهون علم نافع و عمل صالح است و تحصيل اين دو نور ممکن نيست مگر
در پرتو مشکوه عصمت که در قران او را به « ما ينطق عن الهوي … » ستوده است »
همان طريقه ي شيعه ي اماميه است.

و اما فقه
اهل سنت و جماعت و مباني و قواعد آن، با تدبر و ثور در آن چه که بزرگان قوم در
تدوين احاديث فرموده اند، اتصال احاديث و مباني آنان به وحي مورد ترديد است، بيان
امام حافظ احمد بن علي بن حجر عسقلاني در مقدمه فتح الباري در شرح صحيح البخاري را
نقل کرديم و خلاصه آن چنين بود:

« آثار و
احاديث نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در عصر صحابه و تابعين، به دو جهت نه
مدون بود، ونه مرتب. و جهت اول آن بود که آنان در آغاز حال از نوشتن و تدوين حديث
نهي شدند، چنان که در صحيح مسلم ثبت گرديده که مبادا به قران مختلط شود. و جهت دوم
وسعت حفظ و سيلان اذهان آنان بود، مضافاً به اين که اکثر آن ها به کتابت آشنا
نبودند، تا اين که در اواخر عصر تابعينن تدوين آثار پديد آمد، و اول کسي که در جمع
احاديث دست يازيد، ربيع بن صبيح متوفاي سال 160 هجري … بوده اند تا اين که کبار
طبقه ي سوم به پا خاستند و مالک کتاب موطأ را تصنيف کرد و در اين کتاب در طلب حديث
قوي اهل حجاز بوده که آن را به اقوال صحابه و فتاواي تابعين و بعد از تابعين ممزوج
و مخلوط کرد – درست تأمل شود –  » و هم
چنين کلام جلال الدين سيوطي را از تنوير الحوالک در شرح موطأ مالک – که اساس
مدونات جوامع بعدي آنان است – نقل نمودم که « مالک راوي يکصد هزار حديث بوده از
همه آن ها ده هزار را نيز تعدادي بعد از تعدادي استقاط مي نمود تا اينکه مقدار
فعلي باقي ماند» و قريب به اين ها کلام قسطلاني در ارشاد الساري در شرح صحيح بخاري
است و همچنين کلام ديگران.

با اعتراف به نهي رسول الله صلي الله عليه و آله  از کتابت احاديث و و امر به محو آن چه نوشته
شده است, خصوصا محو خليفه اول در زمان خلافت خويش, احاديثي را که خود نوشته بود و
محو ثاني بعد از ضربت خوردن, احاديث مکتوب خويش را نابود ساخت و همچنين عملکرد
بعضي ديگر از صحابه – که زمينه اي براي صحت دعواي تجويز کتابت از رسول صلي الله
عليه و آله باقي نمي ماند- روشن مي کند که احاديث مضبوط نزد آنان نه فقط در حجيت ,
معادل قرآن نبود , بلکه صبغه اي از حجيت نداشت, و گر نه چگونه مي شود, مانند
خليفتين راشدين از بقاء آن ها آن اندازه نگران بودند که با شتابزدگي آن ها را محو
کردند, احاديث مکتوب آنان, وقتي در زمان حياتشان آن اندازه بي اعتباذ بود که اعدام
آن ها را واجب شمرده و معدوم ساختند. پس چگونه ممکن ااست حال احاديثي که ممزوج به
اقوال صحابه و فتاواي تابعين و بعد از تابعين و بعد از تابعين است و بعد از بيشتر
از يکصدسال به تدوين و ترتيب در آمده است! و عجيب تر آن که بعضا حديث مسموع در
بصره مي نوشتند و مضاعفا بر اين نقل عمرا بن الحصين:« رجالي از صحاب رسول الله صلي
الله عليه و آله احاديثي را نقل مي کند که آن طور نيست» داستان « الوضاعون
الصالحون» را به تفضيل بيان کرديم, و اعتراف يحيي بن سعيد قطان: – لم نرالصالحين
في شيء اکذب من هم في الحاديث – را از صحيح مسلم, عرضه داشتيم و ده ها از اين نوع
امور مريب طريقه و مباني اهل سنت را مورد سوال و ترديد قرار مي دهدو راهي براي
اعتصام و اتصال به وحي باقي نمي گذارد تا بدان وسيله سعادت معاش و معاد تحصيل شود.
و شايد حکمت نهي نبي اکرم صلي الله عليه و آله همين باشد که بدين وسيله کتب روايي
اهل سنت زير سوال رفته و حجيت آنها مورد شک صريح واقع شود, و احاديث نبوي صلي الله
عليه و آله که به اميرالومنين علي عليه السلام املاء فرمودند و به صورت کتاب «علي»
تدوين گرديد, از اين امور مريب و شبه انداز, مصون و محفظ است و لزوما عدل کتاب
الله در حجييت است, کتاب الله تعالي با عنايت او به وسيله صدور و سطور محفوظ ماند,
و عدل آن يعني سنت با توديع در نزد ائمه اهل بيت عليهم السلام, که فرمودند: « اني
تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي ما تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا».

والله سبحانه
يقول الحق و هو يهدي السبيل و الحمدلله رب العالمين

پايان – محمد
محمدي الگيلاني