مبانی رهبری در اسلام

مباني رهبري
در اسلام

انتقادپذيري

قسمت سي و
يکم

حجت الاسلام
و المسلمين محمدي ري شهري

انتقادپذيري
ضد استبداد است، شخص مستبد حوصله ي شنيدن انتقاد به خود را ندارد، و بر فرض حوصله
به خرج دهد و انتقاد ديگران را بشنود، خصلت ناهنجار استبداد مانع مي شود که به حق
اعتراف کند و نقد صحيح ديگران را بپذيرد.

بنابراين
استبداد ضد رهبري، و انتقادپذيري ضد امامت است و براي تبيين اين شرط، سخن را از ضد
آن مي کنيم:

 

آفت رهبري

استبداد(1)
يکي از بزرگ ترين آفات رهبري و اصلي ترين عوامل سقوط حکومت است.

اين خصلت در
واقع نوعي بيماري رواني است که انديشه ي بيمار را دچار تحجر و جمود مي سازد و در
نتيجه نمي تواند درباره ي انتقاد ديگران بينديشند و حق را تشخيص دهد. و بر فرض
تشخيص به حق اعتراف نمايد.

از نظر
اسلام، استبداد لغزشگاه بسيار خطرناکي است که هم مستبد را نابود مي کند و هم دولت
و حکومت را در معرض سقوط قرار مي دهد و به طور کلي زمينه ساز بسياري از مفاسد فردي
و اجتماعي است.

امام علي (ع)
در اين مورد فرمود:

« بئس
الاستعداد الاستبداد »(2)

استبداد،
زمينه ساز بدي است.

امام صادق
عليه السلام شخص مستبد را به فردي تشبيه مي کند که بر لغزشگاه هاي مختلف و در معرض
خطر سقوط است:

« المستبد
برأيه موقوف علي مداحض الزلل ».(3)

کسي که
استبداد در رأي دارد بر لغزشگاه ها ايستاده است.

بديهي است که
بر لغزشگاه نمي توان ايستاد، لذا انسان يا بايد به انتقاد منتقدين احترام بگذارد و
يا در پرتگاه انحراف سقوط کند. به فرموده ي امام علي عليه السلام:

« الاستبداد
برأيک يزلک و يهورک في المهاوي ».(4)

استبداد در
رأي تو را مي لغزاند و در پرتگاه ها ساقط مي نمايد.

نخستين
پرتگاهي که استبداد، مستبد را در آن ساقط مي کند، پرتگاه خطاي در آراء است. امام
خود در سخني ديگر به اين معني تصريح فرموده:

« المستبد
متهور في الخطاء و الغلط ».(5)

شخص مستبد در
پرتگاه خطا و نادرستي سقوط مي کند.

ضعف و
نادرستي نظريات رهبر، موجب مي شود که دشمنان رهبري و حاکميت قوت پيدا کنند، به
گفته ي امام علي عليه السلام:

« من ضعف
آراءه قويت اعداؤه ».(6)

کسي که آراء
او ضعيف باشد دشمنان او قوت مي گيرند.

و با قوت
گرفتن دشمنان بساط دولت و حکومت و رهبر برچيده مي شود، و بدين ترتيب استبداد در
نهايت، حکومت را تباه و مستبد را هلاک مي کند.

« زله الرأي
تأتي علي الملک، و تؤذن بالهلک».(7)

لغزش رأي سبب
نابودي حکومت و اعلام هلاکت است.

 

اجازه ي
انتقاد

بر اساس اين
روايات رهبران و مديران جوامع اسلامي موظفند از آفت بسيار خطرناک استبداد که موجب
سقوط حاکميت مديريت اسلامي است جداً اجتناب کنند، به ديگران اجازه ي انتقاد بدهند،
انتقاداتي که به شيوه ي مديريت و هدايت و رهبري آن ها مي شود را با حوصله و دقت و
انصاف مطالعه کنند و اگر سخن منتقدين را صحيح يافتند، با شهامت به خطاي خود اعتراف
کنند و بدانند که اين شيوه ي مديريت نه تنها موجب ضعف مديريت رهبري نيست بلکه به
عکس سبب قوت و بقاء حاکميت است.

 

امام علي
عليه السلام: به من انتقاد کنيد!

به اعتقاد ما
امام علي عليه السلام پس از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله کامل ترين رهبر بود،
او طبق دلايل متقن معصوم بود و صحت آراء و اقدامات او ترديد ناپذير، ولي در عين
حال نه تنها به مردم اجازه مي دهد که به او انتقاد کنند بلکه از آن ها جداً مي
خواهد که از تملق گويي و چاپلوسي که عادت عموم در برخورد با رهبران جبار و مستکبر
است اجتناب کنند و اگر نظري از نظرات و يا اقدامي از اقدامات او را نادرست مي
دانند بي پروا از او انتقاد کنند و مطمئن باشند که او از انتقاد نمي رنجد بلکه او
از تملق گويي و ستايش بي جا مي رنجد.

شگفت انگيز
اين که امام اجازه ي انتقاد به خود را نه تنها در شرايط طبيعي جامعه اسلامي بلکه
در بحراني ترين شرايط حکومت و در سخت ترين جنگ هايي که در زمان زمامداري او تفاق
افتاد يعني در جنگ صفين مطرح کرد.

امام ضمن يک
سخنراني هيجان انگيز، مطالبي درباره ي حقوق متقابل رهبر و مردم، نقش اين حقوق در
تداوم و يا سقوط دولت، تأکيد بر لزوم رعايت حقوق رهبري از سوي مردم بيان کرد.

يکي از ياران
امام که از اين سخنان سخت هيجان زده شده بود، ضمن اظهار فرمانبري به رسم همه ي ستايشگران
به تفصيل از امام تمجيد و تعريف کرد.

امام علي
عليه السلام بدون اين که تحت تأثير ستايش هاي او قرار گيرد و يا حتي شرايط بحراني
موجود را مدنظر قرار دهد فرمود:

« ان من
استخف حالات الولاه عند صالح الناس أن يظن بهم حب الفخر، و يوضع امرهم علي الکبر،
و قد کرهت أن يکون جال في ظنکم أني احب الاطراء، و استماع الثناء، و لست بحمدالله
کذلک و لو کنت احب أن يقال ذلک لترکته انحطاطاً لله سبحانه … ».

از پست ترين
حالت هاي فرمانروايان در نظر مردم نيکومنش، آن است که گمان برده شود آن ها از
باليدن و فخر خوششان مي آيد، و کار آن ها بر بزرگ نمايي خود حمل گردد، من بدم مي
آيد در ذهن شما خطور کند که علي شنيدن ستايش ديگران را دوست دارد، خداي را سپاس که
چنين نيستم. و اگر هم چنين بودم به خاطر تواضع در برابر خداي سبحان آن را ترک مي
کردم …

« فلا
تکلموني بما تکلم به الجبابره، و لا تتحفظوا مني بما يتحفظ به عند اهل
البادربادره، ولا تخالطوني بالمصانعهو لا تظنوا بي استثقالاً في حق قيل لي، و لا
التماس اعظام لنفسي، فإنه من استثقل الحق أن يقال له أو العدل أن يعرض عليه کان
العمل بهما أثقل عليه ».

پس با من به
زباني که با گردن کشان سخن مي گويندتکلم نکنيد، از طرح انتقادات و آن چه پيش مردم
خشمگين خودداري مي شود، خودداري ننماييد، با من با ظاهرسازي آميزش نکنيد. مبادا
گمان بريد که اگر انتقاد درستي به من شود پذيرفتش بر من دشوار است! و يا انتظار
بزرگ نمايي خود از کسي دارم! چه، کسي که شنيدن سخن حق و يا عرضه ي عدل بر او گران
آيد، اجراء حق و عدل بر او گران تر مي نمايد.

و بالاخره از
اين مقدمات چنين نتيجه گيري مي نمايد که:

« فلا تکفوا
من مقاله بحق. او مشوره بعدل، فاني لست في نفسي بفوق ان اخطيء و لا آمن ذلک من
فعلي الا أن يکفي الله من نفسي ما هو أملک به مني … »(8)

بنابر اين
زنهار از گفتن حرف حق يا ارائه مشورت به عدل پيش من خودداري نکنيد زيرا من خويشتن
را بالاتر از آن نمي دانم که هرگز خطا نکنم و از خطا در کار خويش ايمن نيستم مگر
آن که خداوند کفايت کند از من آن چه را که او مالک تر است به آن از من نسبت به
آن.+امام علي عليه السلام در اين کلام تصريح مي کند که اگر کفايت و حفظ و عصمت
الهي در مورد شخص او وجود نداشته باشد او نيز ممکن است خطا کند. و با اين که از
مصونيت الهيه برخوردار است از مردم مي خواهد شخصيت سياسي و معنوي او مانع از
انتقاد آن ها نباشد، و اگر در حکوت او کاري را نادرست تشخيص دادند حتماً به او
تذکر دهند.

به سخن ديگر
امام در پاسخ به ستايشگر خود از يک سو عادت زشت ثناگويي از امرا و رجال سياسي را
در جامعه اسلامي قاطعانه محکوم مي کند و از سوي ديگر مي خواهد روح نقد و ژرف نگري
در اعمال مسئولان نظام اسلامي حتي در بالاترين سطح آن که امام معصوم استرا، در
مردم پرورش دهد، و عملاً انتقادپذيري را در رهبري و مديريت اسلامي رايج گرداند.

در مقاله ي
بعدي درباره ي انواع انتقادها و اين که آيا هرنوع انتقاد با هر انگيزه در جامعه
اسلامي مجاز است يا نه، سخن خواهيم گفت.

ادامه دارد